eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهید_صادق عدالت اکبری (کمیل) تاریخ تولد : 1367/02/02 محل تولد : تبریز تاریخ شهادت : 1395/02/04 محل شهادت : دلامه - سوریه وضعیت تاهل : متاهل محل مزار شهید : گلزار شهدای وادی رحمت تبریز سلام مرا به رهبرم امام خامنه‌ای برسانید و به ایشان بگویید: از ایشان شرمنده‌ام چون که یک جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم. فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
پنجم اردیبهشت‌ماه سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در صحرای طبس است و تنها شهید این واقعه یعنی شهید «محمد منتظرقائم»، نخستین فرمانده سپاه یزد در صحرای طبس به شهادت رسید. یادش گرامی وراهش پررهرو 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکمت های امروز 👇👇👇👇👇👇👇 💠 و درود خدا بر او فرمود: نيكوكار از كار نيك بهتر، و بدكار از كار بد بدتر است. 📒 🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 و درود خدا بر او فرمود: بخشنده باش اما زياده روي نكن، در زندگی حسابگر باش، اما سختگير مباش. 📒 🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 و درود خدا بر او فرمود: بهترين بی نيازی ترك آرزوهاست. 📒 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -برای همین میگم مغز تو سرت نیست. اگه بود قبل از اینکه اون دهن گشادتو باز کنی یه کم از مغزت استفاده می کردی. مامان و بابا پشت سرش اومدن تو چشمای مامان یه کم اشکی بود. اه این مامانم که اشکش در مشکشه. من باید گریه کنم که ضایع شدم مامان داره گریه میکنه.با صدای لرزونی گفت: -آبرو نذاشتی برام جلو ارشیا حالا اگه بره بذاره کف دست مامانش. مهرناز نمیگه سوری یه ذره ادب یاد این دخترش نداده. پوزخند زدم. -آهان حالام نگران نظر شاهزاده مهرناز هستین درباره خودتون نه اتفاقی که افتاده. مامان اشکش و با انگشت گرفت و رو به بابا گفت: -می بینی چه زبونی داره. بابا جلو اومد و صاف رفت طرف دستگاه. با وحشت گفتم: -چکار می خواین بکنین؟ بابا بدون حرف از پریز کشیدش واز کمد درش آورد. بعدم لپ تاپم و زد زیر بغلش دیگه داشتم می ترکیدم با ناله گفتم: -بابا! _بابا و زهر مار. تا ده روز نه کامپیوتر نه دستگاه نه اینترنت. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 با حرص رفتم طرف بابا. -بابا من بچه دوساله نیستم که این اداها رو برام در میارین. بابا برگشت طرفم.: -دقیقا بیشتر از دو سال عقلت نمیرسه. هر وقت بزرگ شدی توقع برخورد بهتری داشته باش. ماکان با اخم های در هم رفته سر به زیر به دیوار تکیه داده بود. بابا لپ تاپم و گذاشت توی دستای ماکان و گفت: -اینارو بذار تو کمد من درشم قفل کن. از حرص داشتم می مردم: -شما که بلدین غیرتی بازی در بیارین یعنی چی یه پسر غریبه را به را اینجاست؟ ماکان عصبی گفت: -آخه شعورتم نمی رسه. باباهم اضافه کرد: -ارشیا هر کسی نیست. من حاضرم تو و اونو توی این خونه تنها بذارم برم اینقدر که بش اعتماد دارم. ماکان همیجور که به زل زده بود گفت: -اصلا این مگه می فهمه. عصبی گفتم: -حق نداری اینقدر به من توهین کنی. بابا برگشت که بره.ماکان یه نگاه بهم انداخت توی چشماش خوشی میدرخشید. سعی کردم آخرین تلاشمو بکنم داد زدم: -ولی اون کار عمدی نبود! بابا با عصبانیت برگشت طرفم.: -این کارت عمدی نبود. کار صبت چی؟ اون گندی که به کت و شلوار ماکان زدی چی؟ چسبوندن کفشای ارشیا به زمین چی؟ پنچر کردن ماشین همه مهمونا هفته پیش؟ آب ریختن تو کفشای مردم. ریختن شکر تو نمک پاش؟ آتیش زدن موهای الهه. کش رفتن شماره کارت من و خالی کردنش که منو تا مرز سکته برد. بازم بگم بلاهایی که سر همه آوردی و از دستت شاکی شدن؟ اونام عمدی بود. بعد چند قدم اومد جلو تر و دستشو گرفت به طناب دارمنو گفت: از همه بدتر این آشغالو با یه حرکت از سقف کندش 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .انگار یکی محکم کوبید تو سرم. با بهت به طنابی که توی دست بابا مونده بود نگاه کردم. _با...با! -ترنج این آخرین اتمام حجته وای به حالت ازت خطاهایی از این دست سر بزنه دیگه اونوقت منتظر تنبیه های بدتری باش. مامان همینجور با چشمای اشکی ونگران زل زده بود به بابا. ماکان وسایل توی دستش و جابجا کرد و رسید و گذاشت روی میز و گفت: -در ضمن من وقت ندارم برم خشکشوئی خودت برو بگیرش. بعدم هر سه تاشون از در رفتن بیرون. به در بسته زل زده بودم. یه چیزی توی گلوم گیر کرده بود انگار. به جای خالی دستگاه و لپ تاپم خیره شدم. حالا چکار کنم بدون اینترنت و کامپیوتر. برگشتم و نشستم رو تختم. مغزم کلا قفل کرده بود. فقط یه احساس نفرت شدید احساس می کردم. اصلا نمی فهمیدم برای چی بابا این کارو کرد. خوب معلومه مامان خانم فورا اشکش سرایز میشه و بابا آقا هم که جونش در میره واسه سوری جونش ترنج کیلویی چنده. هیچ کس به حق نمیده چرا. روی تختم دراز کشیدم. دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. از همه تون متنفرم. برای شام نرفتم پائین کسی هم سراغم نیامد. خدا رو شکر موبایلم توقیف نشد والا دیونه میشدم. واقعا اگه یه روز این چیزارو به هر دلیلی از دست بدم. باید وقتمو چه جوری پر کنم؟ شب از زور بی کاری زود خوابیدم. حوصله درس خوندنم نداشتم. اینقدر غلط زدم تا خوابم برد. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
●براے گرفتن مرخصے وارد چادر فرماندهے گردان شدم،شهید تورجے زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بے مقدمه گفت نمے شود،با تمام احترامـــے ڪه براے سادات داشت اما در فرماندهے خیلـــے جدے بود؛ڪمے نگاهش ڪردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتے گفتم:" شڪایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) مے ڪنم." ● هنوز چند قدمے از چادر دور نشده بودم ڪه دوید دنبال من با پاے برهنه گفت:" این چے بود گفتی؟" به صورتش نگاه ڪردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ے مرخصے سفید امضا،هر چه قدر دوست دارے بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتے قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستے آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهراے لشگر ۱۴ امام حسین(ع) 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان ●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات ڪربلای۱۰ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1011 شرط عجیب شهید تورجی زاده برای پذیرش مسئولیت روایتگری حاج آقای عادل پور - راهیان نور دانشجویی قزوین - موسسه تبلیغی جهادی میقات https://eitaa.com/piyroo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:30 صبح تعطیل میباشد،⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ز‌ِ‌ حَد‌ بگذشت‌مشتاقے‌وصبر ‌اندر‌غمت‌یارا... بہ‌وصل‌خود‌دوایے‌کن‌دل ‌دیوانہ‌ۍمارا... 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 درهم آمیخته شدن خون شهدای ایرانی و افغانستانی در معراج بصرالحریر 🇦🇫 🕊 شهید هادی کجباف، حسین بادپا، سید جلال الله‌پور و روزبه هلیسایی از جمله مستشاران ایرانی بودند که در کنار رزمندگان افغانستانی لشکر فاطمیون در عملیات بصرالحریر به شهادت رسیدند. شهید سلیم سالاری، از مدافعان حرم افغانستانی و رزمنده دفاع مقدس، شهید ۲۰ ساله سید مصطفی موسوی که پیکرش بهمن سال ۱۳۹۴ به کشور بازگشت، شهید سید مجتبی حسینی از طلاب حوزه علمیه و مهندس رشته کامپیوتر از دانشگاه قم، شهید مهدی جعفری، شهید علیرضا غلامی، شهید سید ضیاء حسینی و جاویدالاثر روحانی شهید محمدمهدی مالامیری از شهدای این عملیات هستند. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo