#زبان_حال_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
زهراست یادگاری نور خدای من
خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من
پرواز می کنیم از این خانه تا خدا
من با دعای فاطمه او با دعای من
محو تجلیات خداوندی همیم
من با خدای اویم و او با خدای من
یک طور حرف می زند انگار بوده است
در ابتدای خلقت و در ابتدای من
من افتخار می کنم این که در عالمین
زهراست مادر همه بچه های من
کاری که کرد فاطمه کار امام بود
زهراست پس علیّ من و مرتضای من
ما یک سپر برای جهازش فروختیم
چیزی نبود تا که بمیرد برای من
هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است
از من مگیر دل خوشی ام را خدای من
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی
چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی
پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و
ز سُم اسب گرفتی جواب، برگشتی
روان شده بدنت بین دست هایِ عمو
بلند کردمت اما چو آب برگشتی
ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب
قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی
به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر تو
شبیه موت، پُر از پیچ و تاب برگشتی
چه آمده سرت از چشمْ زخم این لشگر
چرا ز معرکهات بی نقاب برگشتی؟!
به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود
رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتی
#محمد_رسولی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
دوباره روضۀ با آب و تاب میگیرم
من از مراثیام آخر جواب میگیرم
سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید
عزا برای تو با آفتاب میگیرم
پر است چهرهام از روضههای مکشوفه
ولی ز چشم تو بابا حجاب میگیرم
نشستهام که برای سر تو گریه کنم
عزا برای سرت با رباب میگیرم
خدا کند که سرت را سوی نجف ببرند
برای تو کمک از بوتراب میگیرم
برای شستن زلفت که دست شمر افتاد
نشستهام ز سرشکم گلاب میگیرم
من انتقام تو را از تنور و خاکستر
من انتقام تو را از شراب میگیرم
من از شنیدن لفظ کنیز بیزارم
من از شنیدن آن اضطراب میگیرم
شبیه آینهام، که هزار تکه شدم
شکستهام، سوی مرگم شتاب میگیرم
#محسن_حنیفی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#نجف
یک ذره از نگاه علی آفتاب شد
انگور بوسه زد به ضریح و شراب شد
مارا ز خاک پای علی آفریده اند
پس با همین حساب علی بوتراب شد
سجاده ی نماز شبش بال جبرئیل
گل بود و اشکهای دو چشمش گلاب شد
هر حاجتی که پیش خداوند برده ام
گفتم: خدا به حق علی، مستجاب شد
باید غلام قنبر او شد که از ازل
هر کس غلام او شده عالیجناب شد
گفتیم یاعلی و شعف آفریده شد
با خنده هاش دُرّ نجف آفریده شد
ما در تو دیده ایم صفات امیر را
طی کرده ایم با تو تمام مسیر را
با لطف فاطمه ست به عالم علم نمود
علامه ی امینی اگر الغدیر را
باید اضافه کرد به القابت ای علی
جای امیر، لفظ امیرِ کبیر را
آنکه سروده تو اسدالله غالبی
تشبیه کرده است به چشم تو شیر را
این جذبه ی نگاه تو مارا گرفته است
یعنی اسیر کرده نگاهت، اسیر را
یا قاهر العدو و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
جایی که آب هست تیمم مجاز نیست
وقتی امام هست خلیفه نیاز نیست
سوگند میخورم به تمام مقدسات
بی حُبِّ او نماز شما هم نماز نیست
مبهوتم از زیارت ایوان طلای تو
کعبه گمان کنم نجف است و حجاز نیست
بر سردر بهشت نوشتند یاعلی
یعنی به جز لوای تو در اهتزاز نیست
اصلاً قیام کرده قیامت برای تو
آنجا که غیر حُبّ علی چاره ساز نیست
حتما علی کنار خدا ایستاده است
حتما علی بخاطر ما ایستاده است
هوهوی ذوالفقار علی اسم اعظم است
حیدر خودش تجلی آیات محکم است
حیدر بشر نبود اگر چه خدا نبود
اما برای بنده خدای مجسم است
آیینه ی تمام نمای خدا علیست
هر چه نوشته اند ز اوصاف او کم است
گفتیم یا علی و شنیدیم فاطمه
زهراست جان حیدر و او جان فاطمه ست
ساقی علی، پیاله علی، باده هم علی
امشب بساط مستی ما هم فراهم است
با یاعلی، علی و علی مست میشویم
ما می نخورده ایم ولی مست میشویم
حیدر اگر نبود صفایی نداشتیم
شبهای جمعه حال دعایی نداشتیم
بیچاره میشدیم اگر روز اربعین
راه نجف به کرببلایی نداشتیم
پابند صحن حضرت زهرا شدیم که
وابستگی به هیچ کجایی نداشتیم
یادش بخیر جز دم لبیک یاحسین
در کاروان خسته صدایی نداشتیم
دلتنگ لحظه های زیارت که میشویم
ای وای اگر امام رضایی نداشتیم
عمریست ما گدای همین خانواده ایم
مدیون بچه های همین خانواده ایم
#احمد_ایرانی_نسب
@poem_ahl
#ماه_رمضان
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
حذر کنید ز شیطان که ماه، ماه خداست
مه مبارک تسبیح و ماه ذکر و دعاست
مه مقدس مهمان نوازی و اِطعام
مه خجستۀ شب زنده داری است و صفاست
مه قرائت قرآن، مه قِرابت دوست
مه کرامت معبود، ماه لطف و عطاست
برای بنده در این ماه نزد حضرتِ حق
نکوترین عمل از قول مصطفی تقواست
مه مبارک عفوست و رحمت و برکت
ندا دهند ملائک گناهکار کجاست؟
دمد تجلی حق در تمام مُلک وجود
تو گویی آنکه ز هر سو جمال حق پیداست
بگیر دامن لطف خدای در این ماه
که روز روز خدا و شبش شب احیاست
سلام باد بر آن روزهدار پاکدلی
که از عطش دهنش خشک و دیدهاش دریاست
سلام باد بر این ماه میهمانی حق
که میزبان احدِ ذولجلال بی همتاست
مباش لحظهای از لطف کبریا غافل
که ماه مغفرت و ماه عفوِ جرم و خطاست
سفر به کوفه کن و سیر کن به نخلستان
که نخلها همه خرّم ز گریۀ مولاست
علی کنار درختان به ذکر یامولا
چنانکه یا علی از نخلها همه برپاست
صلای عفو خدا در نوای مرغ سحر
سروش رحمت حق در نسیم بادصباست
عجب نه با دل اگر معجز مسیح کند
ز بس نسیم سحر روحبخش و روح فزاست
بخوان دعای ابوحمزه و بیفشان اشک
که دُرّ اشک تو را مشتری خداست، خداست
خوشا بحال کسانی که نقل محفلشان
دعای جوشن و ذکر سحر نماز قضاست
خوشا به حال دل صائم خدا ترسی
که در گرسنگی خود به یاد روز جزاست
سلام باد بر آن روزه دار تشنه لبی
که گریه اش به لب خشک سیدالشهداست
سلام باد بر آن صائمی که وقت غروب
به یاد شام غریبانِ روز عاشوراست
چگونه می کند افطار شیعه ای که مدام
عیان به چشم دلش صحنه های کرب و بلاست
چگونه جام بگیرم به دست خود گویی
ز اهل بیت به گوشم صدای واعطشاست
چو در غروب کند طفل کوچکم افطار
دلم به یاد یتیم سه سالۀ زهراست
کنار سفرۀ ما ظرف کوچک خرما
کنار سفرۀ آن خونجگر سر باباست
عزیز من به کنارم نشسته و افسوس
عزیز یوسف زهرا به دامن صحراست
روا بود که فشانم هماره خونِ جگر
به کودکی که بر او اشک دیده آب و غذاست
به یاد تشنگی آل فاطمه میثم!
اگر که خون شودت اشک در دو دیده رواست
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#ماه_رمضان
#مناجات_با_خدا
#گریز_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
رسید مژده که سر زد هلال ماه صیام
مه دعا و نیایش، مه درود و سلام
دهید مژده تمام گناه کاران را
که حکم عفو شده از سوی خدا اعلام
مه نماز و مه روزه ماه استغفار
مهی که پر بود از لطف خاص و رحمت عام
مباد ماه خدا برتو بگذرد ای دوست
که بهر خود ندهی کار مثبتی انجام
شقی ست آنکه خداوندگار حیّ غفور
ورا نبخشد و گردد مه صیام تمام
چه صبح ها که نفس ها در آن بود تسبیح
چه لحظه ها که بود خواب آن رکوع و قیام
به هوش باش که تقوی نکوترین عمل است
کلام ختم رسل باشد این خجسته پیام
خوشا کسی که ز افتادگان بگیرد دست
خوشا کسی که به کار خدا کند اقدام
حلال باد وصال خدا بر آن بنده
که بگذرد زدخطا و حذر کند ز حرام
بکوش بهر نماز و دعا چه روز و چه شب
بخوان کتاب خداوند را چه صبح و چه شام
از آن شراب که ساقی آن خداوند است
بگیر در عطش روزه و بریز به کام
به یاد تشنگی روز حشر اشک بریز
برای تشنه لب کربلا بسوز مدام
به یاد حنجر خشکیدهی امام حسین
بنوش آب و بگو با سرشک دیده سلام
اگر گرسنه شدی یاد کن ز طفل حسین
که بی غذا دل شب خفت در خرابهی شام
اگر که دختر نه سالهی تو روزه گرفت
دم غروب که از دست می دهد آرام
بسوز و اشک برآن کودک گرسنه بریز
که جای نان به سرش سنگ ریخت از لب بام
اگر تلاوت قرآن دلت ربود از دست
به قدر و کوثر و یاسین و زخرف و انعام
بریز اشک بر آن لب که شد ز چوب کبود
بیار یاد ز بزم شراب و رأس امام
سلام باد برآن سر که شد به نیزه بلند
گهی به نخل و گهی در تنور کرد مقام
برای یوسف زهرا بلند گریه کنید
که از گلوی بریده به شیعه داده پیام
چو آب سرد بنوشید یاد من باشید
که تشنه کام مرا کشت خصم خون آشام
بزن ز سوز جگر ناله آنچنان "میثم"
که سوز و شور محرم دهی به ماه صیام
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
زخمی شده حنجرت؟ بمیرم بابا!
بیسر شده پیکرت؟ بمیرم بابا!
گیسوی تو را کدام وحشی آشفت؟
چه آمده بر سرت؟ بمیرم بابا!
#عارفه_دهقانی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
نگاه مختصری کن به چشم های ترم
که جان سالم از این مَهلَکه به در ببرم
لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا
نفس بکش علی اکبر، نفس بکش پسرم
نفس بکش پسرم تا که من فزع نکنم
و پیش خنده یِ این قوم نشکند کمرم
دل من از پس این داغ بر نمی آید
حریف این همه آتش نمی شود جگرم
خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم
پُر از علی شده خاکِ تمام دور و برم
کنار جسم تو باید به داد من برسند
تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم
#مصطفی_متولی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
سودش فراوان ست و خیرش نیز بسیار است
آنکه تو را با قیمت جانش خریدار است
یاد من و دربدری های دلم باشید
پروانه ای دیدید اگر تا صبح بیدار است
معشوق زیر منت عاشق نخواهد بود
صدبار قربانش شوم بازم طلبکار است
عاشق شدن هم سوختن هم ساختن دارد
بیخود نفرمودند راه عشق دشوار است
از شش جهت گیسوی تو راه مرا بسته ست
هرکس که عاشق میشود ذاتاً گرفتار است
بی تو همین که زنده میمانم گنهکارم
بین خلایق بیشتر عاشق گنهکار است
فکر من جامانده ی وامانده هم باشید
ای کاروان آهسته تر، در پای من خار است
با گریه کار طفل بهتر راه میافتد
گر کار ما زاری نباشد کارمان زار است
امروز باید یار را با گریه راضی کرد
فردا که اعلامیه ی ما روی دیوار است
چشمی که گریان نیست نابینا شود بهتر
در مجلس تو دیده یا تر هست یا تار است
جز گریه از ما فاطمه چیزی نمیخواهد
نوکر که گریان نیست نوکر نیست، سربار است
گریه کن تو زینب است و مادرت زهرا
این گریه های ما فقط گرمی بازار است
دخت علی مرتضی اینجا چه میخواهد؟!!
زینب کجا اینجا کجا؟ اینجا که بازار است
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
ساحل زخم گلویت دل دریای من است
موی تو سوخته اما شب یلدای من است
آمدی داغ دل تنگ مرا تازه کنی
یا دلت سوخته از در به دری های من است
خواب دیدم بغلم کرده ای و می بوسی
سر تو در بغلم، معنی رویای من است
وای بابا چه بلایی به سرت آمده است؟
لبت انگار، ترک خورده تر از پای من است
بس که زخمی شده ای چهرهی تو برگشته است
باورم نیست که این سر، سر بابای من است
من به عشق تو سر سوخته را شانه زدم
دیده وا کن به خدا وقت تماشای من است
عمه از دست زمین خوردن من پیر شده
نیمی از خم شدن قامت او پای من است
دست بر بال ملائک زدن از دوش عمو
ماجرای سحر روشن فردای من است
#مصطفی_متولی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
بیچاره دلم ز داغت آشوب نشد
اینگونه که من خشک شدم، چوب نشد
گفتند دوای زخمهایت اشک است
تقصیر من است، زخم تو خوب نشد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_امام_زمان سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#بحر_طویل
هست، رستاخيز هستي
بعثت بالا و پستي
فصل نور و حق پرستي
فصل عشق و فصل مستي
آفتاب صبح هم بي او لب خندان ندارد
در سپهر معرفت، روشن ترين بدر است، مهدي
در حقيقت «مطلع الفجر» شب قدر است، مهدي
سينه اش، شرح «اَلَم نَشرَح لَکَ صَدر» است، مهدي
«وادي رضوي» است طورش
ماه، با جام بلورش
آفتاب و رقص نورش
تشنه فيض حضورش
هيچ خورشيد اين همه ذرات سرگردان ندارد
کس نديده خط و خال هاشمي، زيباتر از اين
گل نيامد، با جمال هاشمي، زيباتر از اين
سرنزد ماهي ز آل هاشمي، زيباتر از اين
يوسف زهراست، مهدي
عشق را معناست مهدي
قبلهی دل هاست، مهدي
جان جان ماست، مهدي
آيتي شيرين تر از توصيف او، قرآن ندارد
بوستان آفرينش، خرم از باران جودش
آيت «عَبداً اِذا صَلّي» دهد شرح سجودش
«عَلَّمَ الاِنسانَ مالَم يَعلَم» از يمن وجودش
خوانده حق «فصلُ الخطابش»
معني «اُمّ الکِتابش»
روز فجر انقلابش
هست عيسي، در رکابش
مقتدايي بهتر از او، موسي عمران ندارد
عالم الغيبي که دارد، نور عصمت يادگاري
کرده از «انّا هَديناهُ السَّبيل» آيينه داري
بر زبانش «سَبّح اسمَ ربِّک الاعلي» است جاري
سرّ حق را، محرم است او
راز اسم اعظم است او
رهنماي عالم است او
رهبر عيسي دم است او
نوح با امداد او، انديشه از طوفان ندارد
عدل و احسان، بسته با آن مقتدا، عقد اخوت
مي تراود از نگاهش، عطر انصاف و مروت
شانه اش دارد، نشان از مُهر زيباي نبوّت
دست حق، در آستين اش
نور عصمت، در جبين اش
ماه و پروين، خوشه چين اش
آسمان، نقش نگين اش
آفرينش، بي تولّايش، سر و سامان ندارد
در وجاهت رشک طاووس بهشتي کيست؟مهدي
«فجر صادق، نجمِ ثاقب، کوکب دُرّي» است، مهدي
قافله سالار هست و، غافل از ما نيست، مهدي
لاله ها، مست از سبويش
ياسمن ها، محو رويش
نسترن ها، مست بويش
اطلسي ها، فرش کويش
هيچ گلزاري چو اين گل، عطر جاويدان ندارد
هست با ذرات هستي، عشق بي پيرايه او را
سوره عشق است و باشد صدهزاران آيه او را
آفتاب عصمت است و نيست هرگز سايه او را
رايتي چون، روز دارد
نهضتي پيروز دارد
عشق عالم سوز دارد
مهر جان افروز دارد
هرکه دور است از ولايش، بهره از ايمان ندارد
نيست تنها انتظار راستين، عرض ارادت
اين که گويند «انتظارش برتر است از هر عبادت»
منتظر، را مي دهد، پرواز تا اوج سعادت
منتظر تقواست کارش
عشق رويد از بهارش
صبر باشد برگ و بارش
روح دارد انتظارش
انتظارش، تا ظهور نور او، پايان ندارد
منتظر، پيوند جانش با ولايت خو گرفته
فصل سبز خاطرش، از عشق رنگ و بو گرفته
انس با قرآن و، الفت با خداي او گرفته
منتظر با بي قراري
خواهد از او لطف و ياري
پرتوِ شب زنده داري
از رخش پيداست، آري
آرزويي، جز تماشاي رخ جانان ندارد
منتظر، پرچم به دوش عرصه عشق است و ايمان
منتظر، آموخته رسم مروت از کريمان
منتظر، درياي طوفاني است از اشک يتيمان
با خيال مُصلح کل
با صبوري با تحمّل
خاطرش باغي است از گل
باغ سرسبز توکّل
منتظر، در سينه خود جز صفا، مهمان ندارد
منتظر، يعني به دشت معرفت چون سبزه رستن
منتظر، يعني دل و دست از عطاي غير، شستن
منتظر، يعني به درد بي نوايان، چاره جستن
آري اي چشم انتظاران!
منتظر مانند باران
يا چو شبنم، در بهاران
روح و جان بخشد به ياران
ورنه، حتي خوشه اي از عشق در دامان ندارد
منتظر، روح خداجوي و، خدا انديشه دارد
منتظر، دست و دلي گرم و محبت پيشه دارد
منتظر، شوق شهادت، در رگ و در ريشه دارد
ياد يار مهربانش
مي شود آرام جانش
بگذرد گر بر زبانش
قصه سوز نهانش
راستي، شور و نواي شوق او پايان ندارد
کاش برگردد به باغ لاله هاي کربلايي؟
تا برافروزد، چراغ لاله هاي کربلايي
تا نهد مرهم، به داغ لاله هاي کربلايي
ديده شد گريان و خيره
پر شد از اشک اين جزيره
آه از اين شب هاي تيره
«اَينَ اَقمارُ المُنيره»؟
اي تو يزدان را ذخيره، بي تو عالم جان ندارد
#محمدجواد_غفورزاده
@poem_ahl