eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
84 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
816 ویدیو
11 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 اوَّله حُسین آخِره حسین...❤️ 9⃣ روز تا فصل نوکری 🌷 امام حسین (علیه السلام) میفرمایند : ✍ هرکس گره ای از مشکلات مؤمنی باز کند و مشکلش را برطرف نماید ، خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید 👌 مَنْ نَفَّسَ کرْبَةَ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کرْبَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ. محرم سلام_بر_حسین
🚨✊قیام حیا 🚘رژه خودرویی بانوان محجبه و خانواده های دغدغه مند شیرازی در دفاع از حیا 📌مکان: شیراز فلکه گل سرخ به سمت حافظیه (گل سرخ، ولیعصر، کلبه، چهارراه ادبیات) 🗓زمان: چهارشنبه ۲۱ تیر ماه ساعت ۱۵:۳۰ ⭕️رژه خودرویی منتهی به تجمع بزرگ عفاف و حجاب شیراز در آرامگاه حافظ می‌‌شود. ▪️در صورت امکان، پرچم امام حسین علیه السلام، پرچم یا فاطمه سلام الله علیها و یا پرچم ایران به همراه داشته باشید. ▪️آب خنک به همراه داشته باشید. 👏یا فاطمه بگید و همه خانواده ها را خبر کنید ... 🧨تا آخرین نفس منتشر کنید ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفتر خاطرات عماد . جبار . زعلان . الکنعانی بعد از عملیات والفجر هشت فاو
خاطرات با طلوع آفتاب، روز ١١٣ سرگردانی‌ام در منطقۀ آغاز شد. روز قبل، و را در پنهان کرده بودم و در نهایت ناامیدی و یأس نقشۀ خروج نهایی از مخفیگاه را مرور می‌کردم. از شدت گرسنگی و ضعف داشتم از حال می‌رفتم. ٢ روز بود که چیزی برای نیافته بودم؛ جایی هم نمانده بود که برای یافتن خوراکی سر نزده باشم. پس، فقط یک راه برایم مانده بود؛ آن هم رساندن خودم به بود. تنها مسئله‌ای که به آن فکر نمی‌کردم بود. اگر می‌خواستم تن به اسارت بدهم، همان روزهای اول تسلیم می‌شدم و این همه مشکلات و سختی‌ها را تحمل نمی‌کردم. خواستم به سمت بگریزم؛ ولی با توجه به روشن بودن هوا و تردد بسیار زیاد نیروهای ایرانی این طرح عملی نبود. راه کنارۀ را، که به ختم می‌شد، انتخاب کردم. آن مسیر، علاوه بر اینکه و بیشتری داشت، کمتر هدف عراق قرار می‌گرفت. مسیری را که باید تا اسکلۀ اول می‌پیمودم چیزی در حدود ١۵ کیلومتر بود. تصمیم گرفتم هر طور شده خودم را به اسکلۀ اول برسانم و سپس با در نظر گرفتن موقعیت جدیدم خودم را برای حوادث بعدی و انتخابِ راهکارهای ممکن آماده کنم. وسایلم را آماده کردم و با این فکر که دیگر به آن منطقه باز نخواهم گشت حرکت خود را به موازات شروع کردم. با طی کردن مسافتی کوتاه، می‌ایستادم و اطراف را کنترل می‌کردم تا مبادا نیروهای ایرانی غافلگیرم کنند؛ سپس به راهم ادامه می‌دادم. پس از پیمودن مسافتی طولانی، که یک روز طول کشید و با ترس و دلهره همراه بود، خسته و کوفته به اسکلۀ اول رسیدم. زمانِ آب بود و سطح آب رودخانۀ به حد خود رسیده بود. با خودم فکر کردم اگر از روی گیاهان حاشیۀ رودخانه یا از داخل آب حرکت کنم، سروصدا ایجاد می‌شود و احتمال دارد نیروهای ایرانی متوجه حضورم در منطقه بشوند. با توجه به پایین بودن سطح آب، تصمیم گرفتم عرض رودخانه را پشت ‌سر بگذارم و به موازات طول رودخانه حرکت کنم و خود را مقابل منطقۀ برسانم و در فرصتی مناسب، با عبور از عرض اروند، خودم را به منطقۀ تحت کنترل نیروهای عراقی برسانم بارها و بارها در اروندرود دیده بودم و خطر حملۀ آن‌ها همواره مرا در آب تهدید می‌کرد؛ اما این خطر هم نمی‌توانست مرا از تصمیمی که گرفته بودم منصرف کند. عبور از رود آخرین و تنها راه برای خلاصی از آن وضع نابه‌سامان بود. لباس‌هایم را درآوردم. ساحل و اطراف آن را به‌دقت از نظر گذراندم. بعد، وارد آب شدم و شناکنان به آن‌سوی رودخانه حرکت کردم. حدود٢٠_٣٠ متر از ساحل رودخانه فاصله گرفته بودم که حالت به حالت تبدیل شد و آب آمد و مرا به کنارۀ رودخانه و نزدیک سیم‌های خاردار عقب راند. در حالت مدّ رودخانه، توان اینکه خودم را به آن‌سوی رودخانه برسانم نداشتم. به محل سابقم برگشتم. لباس‌هایم که کمی خشک شد آن‌ها را پوشیدم و میان دو ردیف از سیم‌های خاردار به سمت جلو راه افتادم. همان‌طور که جلو می‌رفتم، متوجه دو (احتمالا طارق رو میگه) مسطح بزرگ شدم که یک خودروی بزرگ و حدود١٠٠٠ نفر از نیروهای تازه‌نفس ایرانی را به این‌طرف رودخانه منتقل می‌کردند. نیروهای ایرانی خاکریز کنار رودخانه را، که قبلاً واحدهای مهندسی عراق آن‌ را احداث کرده بودند، برداشته بودند و با استفاده از خاک آن و شن و ماسه جاده‌ای تا کنارۀ اروندرود احداث کرده بودند. و ایرانی هم ابتدای جاده پهلو می‌گرفتند. در شب به صورت خطی سفید میان درختان و باغ‌های منطقه نمایان بود و کسی که رویش حرکت می‌کرد به‌راحتی در معرض دید قرار می‌گرفت. هنوز به جاده نرسیده بودم که لنج اول کنار جاده پهلو گرفت و پس از تخلیۀ نیروهای ایرانی و خودروی سنگین به آن‌سوی اروندرود بازگشت. به‌سرعت دویدم و خودم را به جادۀ خاکی رساندم و با احتیاط عرض جاده را پشت‌ سر گذاشتم و از بین ردیف دوم و سوم سیم‌های خاردار به سمت لنج دوم، که تازه پهلو گرفته بود، حرکت کردم. لنج دوم، برخلاف لنج اول، کج و معوج، نزدیک خاکریزی که به رودخانه ختم می‌شد پهلو گرفته بود. ارتفاع خاکریز بیشتر از کنارۀ رودخانه بود و فاصلۀ بین خاکریز و رودخانه مانند گودالی عمیق به نظر می‌رسید. بین سیم‌های خاردار و گیاهان انبوه مخفی شدم. نیروهای ایرانی با سرعت مشغول تخلیۀ محمولۀ لنج بودند و توجهی به اطراف خود نداشتند. احساس کردم در آن لحظه هیچ خطری تهدیدم نمی‌کند. برای عبورِ دوباره از عرض جادۀ خاکی، از میان گیاهان و سیم‌های خاردار بیرون آمدم و با روی جاده رفتم. وسط جاده قرار گرفته بودم که صدای مرا به خود آورد. ادامه دارد
خاطرات وسط جاده قرار گرفته بودم که صدای مرا به خود آورد. نور چراغ‌قوه‌اش را روی من انداخته بود و به طرفم می‌آمد. لحظات نفس‌گیری بود. هر لحظه فاصلۀ نگهبان ایرانی با من کمتر می‌شد. نور چراغ‌قوه چشمم را می‌زد و قادر به دیدن پایین جاده نبودم. نگهبان ایرانی به صد متری‌ام رسیده بود که با یک جهش خودم را به و شروع کردم به . نگهبان ایرانی، ضمن شلیک به طرف من، با داد و فریاد دوستانش را برای کمک صدا می‌کرد. من هم، بدون توجه، میان گیاهان اطراف جاده می‌دویدم. برای اینکه صدای پایم نیروهای ایرانی را متوجه حضورم در آنجا نکند، خود را میان سیم‌های خاردار و گیاهان مرتفع ساحل رودخانه پنهان کردم. به‌رغم ترس و وحشتی که داشتم، به علت گرسنگی و ضعف شدید، از حال رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم. به خودم که آمدم، دیدم یک حامل نیروهای ایرانی در حال پهلو گرفتن در کنار جاده است. نیروهای ایرانی، بعد از پیاده شدن، شروع کردند به پرتاب نارنجک به سمت نقطه‌ای که نگهبان ایرانی مرا در آنجا دیده بود. بعد از پرتاب کردن چند نارنجک میان گیاهان اطراف جاده، به جست‌وجوی منطقه پرداختند شاید اثری از من بیابند. بعد از سی چهل دقیقه جست‌وجو، از یافتن من ناامید شدند و به مقر خود در آن‌سوی رودخانه بازگشتند با رفتن آن‌ها نفس راحتی کشیدم و به خوابی عمیق فرورفتم. آفتاب کاملاً بالا آمده بود که از خواب بیدار شدم. بدنم درد می‌کرد. شب پیش، در حین فرار، چند بار به سیم‌های خاردار گیر کرده بودم و لباس‌هایم پاره‌پاره و بدنم مجروح و خون‌آلود شده بود. تماس آب شور رودخانه با زخم‌هایم دردم را مضاعف کرده بود. زخم‌هایم می‌سوخت. به‌رغم سوزش شدید، زخم‌ها و بدن خون‌آلودم را با آب رودخانه شست‌وشو دادم. ماهی‌های کوچک و چند خرچنگ داشتند از نی‌های کنار آب تغذیه می‌کردند. در آن لحظه، فقط به رهایی از آن وضع و یافتن پوششی برای حفظ بدنم می‌اندیشیدم. با پایین رفتن سطح آب رودخانه، به ردیف سوم سیم‌های خاردار نزدیک خاکریز، که پوشیده از گیاهان انبوه بود و از بالای خاکریز هم کسی در آن دیده نمی‌شد، رفتم و مشغول خوردن ریشۀ گیاهان و علف‌های خودرو شدم. سه شبانه‌روز در همان منطقه ماندم. ظهر روز چهارم سطح آب رودخانه با سرعت بالا آمد و تقریباً بالای خاکریز را هم فراگرفت. من هم، که میان نیزارها پنهان شده بودم، داخل آب قرار گرفتم؛ طوری که فقط سرم از آب بیرون مانده بود. در همین حال، متوجه شدم که روی آب شناور بود. شناکنان خودم را به پوست هندوانه رساندم و آن را از آب گرفتم و با حرص و ولع آن را خوردم و دلی از عزا درآوردم. همان شب نیروهای ایرانی آمدند و با پرتاب نارنجک و تیراندازی شروع کردند به جست‌وجو و پاکسازی منطقه و بدون اینکه نتیجه‌ای بگیرند بازگشتند. صبح روز روی خاکریز رفتم و منطقه را زیر نظر گرفتم. از نیروهای ایرانی خبری نبود. با احتیاط به سمت جلو رفتم و خودم را به رساندم. گوشه و کنار منطقه را به‌دقت بررسی کردم. اثری از سربازهای ایرانی در آن حوالی نیافتم. با خودم گفتم بعید است ارتش ایران برای جلوگیری از نفوذ نیروهای عراقی این منطقه را حفاظت نکند. احتمال دادم، با توجه به اوضاع منطقه، آن اطراف را یا به سیم‌های خاردار وصل کرده باشند. با وجود این احتمالات، تصمیم گرفتم به طرف خاکریز و خط مقدم نیروهای ایرانی حرکت کنم. به خاکریز که رسیدم، سنگری را دیدم که خالی به نظر می‌رسید. با احتیاط وارد سنگر شدم. چند تکه لباس نظامی ایرانی، که برای خشک کردن روی طنابی آویزان کرده بودند، نظرم را جلب کرد. یک روی بند بود. آن را برداشتم و پوشیدم؛ اما پیراهن پاره‌ام را، که بود، عوض نکردم تا در صورت رسیدن به نیروهای عراقی، با دیدن آن، بفهمند عراقی‌ام و اگر ایرانی‌ها دستگیرم کردند، حداقل به عنوان جاسوس و نفوذی تیربارانم نکنند.پای برهنه به راه افتادم. از خاکریزی که نیروهای ایرانی ساخته بودند بالا رفتم و به سنگرهای اطراف آن چشم دوختم. ارتفاع خاکریز چهار پنج متر بود و پشت آن سنگرهای اجتماعی نیروهای ایرانی قرار داشت. در حالی ‌که به چیزی جز نجات از آن ورطۀ مرگ‌بار فکر نمی‌کردم، روی خاکریز پیش می‌رفتم. دیگر از حضور نیروهای ایرانی و احتمال دیده شدن هراسی نداشتم. خسته شده بودم. قایم‌باشک‌بازی را باید تا کی ادامه می‌دادم. دنبال می‌گشتم که نیروهای ایرانی برای نفوذ به خط اول عراق ایجاد کرده باشند. اگر آن معبر را می‌یافتم، می‌توانستم خودم را به نیروهای عراقی برسانم. تصمیم گرفته بودم آن روز روزِ باشد. ادامه دارد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷پیامبر اکرم (ص) فرمودند: 🌷اگر دیدی که علی (ع) از راهی رفت و همه مردم از راه دیگری رفتند تو با علی برو و مردم را رها کن. 🌷بحار الانوار جلد۳۸ ص۳۹ 🌷🌷اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی مُحَمَّد 🌷🌷وآل مُحَمَّد 🌷🌷وعجل‌فرجهم سلام علیکم صبح بخیر التماس دعا 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📅 🗓 سه_شنبه ۲۰ تیر | سرطان ۱۴۰۲ 🗓 ۲۲ ذی الحجه ۱۴۴۴ 🗓 11 ژوئیه 2023 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت میثم تمار رحمة الله علیه، 60ه-ق 🔹حرکت ابراهیم بن مالک اشتر برای جنگ با ابن زیاد، 67ه-ق 📆 روزشمار: ▪️8 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️17 روز تا عاشورای حسینی ▪️32 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️42 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️57 روز تا اربعین حسینی ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه : یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین "ای مهربان‌ترین مهربانان" ❇️ خواندن روز باعث می‌شود که حاجت روا شوید این ذکر به نام علی بن الحسین علیه السلام و محمد بن علی علیه السلام و جعفر بن محمد علیه السلام می‌باشد بنابراین رعایت شده است در این روز امام خوانده شود. ❇️  (یا ) ۹۰۳ مرتبه بعد از نماز صبح موجب می‌شود. ✅ برای و دادن روز خوبی است. ⛔️ برای و روز خوبی نیست‌. ⛔️ برای گرفتن روز خوبی نیست. ✅ برای و روز خوبی است‌‌. ✅ برای روز خوبی است. ⛔️ برای و روز خوبی نیست. ✅ برای رفتن روز خوبی است‌‌‌‌‌. 🔸امروز روز خوبی است. 🔸امروز برای شروع کارها عالی است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود خیلی زود بهبود یابد. 🔹کسی که امروز گم شود، زود پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن موجب سود است. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹خرید و فروش و تجارت،خوب است 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸رسیدگی به ایتام ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸صدقه دادن بسیار عالی است. 🔹 امروز،سر تراشیدن، خوب است، دولت یابد. رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در 《 انگشت پا 》 است. باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹 تعبیر خواب در این شب درست نیست. 🔹مسیر رجال الغیب از میان شرق و شمال میباشد. بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید. چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. 🔹 🔹 اذان صبح ۳:۱۳:۱۲ طلوع آفتاب ۴:۵۷:۰۹ 🔹 اذان ظهر ۱۲:۰۹:۴۶ غروب آفتاب ۱۹:۲۲:۱۰ 🔹 اذان مغرب ۱۹:۴۲:۵۸ نیمه شب شرعی ۲۳:۱۷:۴۱ ⏰ ذات الکرسی عمود ۱۴:۰۴ 🤲 دعا در زمان ذات الکرسی است. 🗓 مخصوص روز است‌‌. 🔰 🔰 كفعمى در كتاب «بلد الامین» دعایى به روایت از موسى بن جعفر (ع) نقل كرده و گفته است: این دعا عظیم الشأن‏ و سریع الاجابه است: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَطَعْتُكَ فِی أَحَبِّ الْأَشْیاءِ إِلَیكَ وَ هُوَ التَّوْحِیدُ وَ لَمْ أَعْصِكَ فِی أَبْغَضِ الْأَشْیاءِ إِلَیكَ وَ هُوَ الْكُفْرُ فَاغْفِرْ لِی مَا بَینَهُمَا یا مَنْ إِلَیهِ مَفَرِّی آمِنِّی مِمَّا فَزِعْتُ مِنْهُ إِلَیكَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی الْكَثِیرَ مِنْ مَعَاصِیكَ وَ اقْبَلْ مِنِّی الْیسِیرَ مِنْ طَاعَتِكَ یا عُدَّتِی دُونَ الْعُدَدِ وَ یا رَجَائِی وَ الْمُعْتَمَدَ وَ یا كَهْفِی وَ السَّنَدَ وَ یا وَاحِدُ یا أَحَدُ یا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یوْلَدْ وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُوا أَحَدٌ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنِ اصْطَفَیتَهُمْ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِكَ مِثْلَهُمْ أَحَدا أَنْ تُصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفْعَلَ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِالْوَحْدَانِیه الْكُبْرَى وَ الْمُحَمَّدِیه الْبَیضَاءِ وَ الْعَلَوِیه الْعُلْیا [الْعَلْیاءِ] وَ بِجَمِیعِ مَا احْتَجَجْتَ بِهِ عَلَى عِبَادِكَ وَ بِالاسْمِ الَّذِی حَجَبْتَهُ عَنْ خَلْقِكَ فَلَمْ یخْرُجْ مِنْكَ إِلا إِلَیكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجا وَ مَخْرَجا وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیثُ أَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیثُ لا أَحْتَسِبُ إِنَّكَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ» سپس حاجت خود را درخواست كن. 📓