eitaa logo
سربازان آقا صاحب الزمان (عج)❤
86 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
790 ویدیو
11 فایل
بِسْمِ رَبِّ الزَّهْرٰا(سلام‌الله‌علیها)⁦🖐🏻⁩ ⁦❤️⁩خدا کند که مرا با خدا کنی آقـا🌱 💛ز قید و بند معاصی جدا کنی آقـا🌷 💚دعای ما به در بسته میخورد،ای کاش🌱 💙خودت برای ظهورت دعا کنی آقـا🌷 خادم کانال @AMD313 ارتباط باادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀 💠 تهدید مکرر به ترور و تحریم به وسیله مقامات آمریکایی سردار سلیمانی همواره به وسیله ی مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی تهدید به ترور می شد. در همین سال گذشته نیز مقامات وزارت امورخارجه آمریکا سردار سلیمانی را متهم به همکاری با نیروهای امنیتی سوریه در جریان اعتراضات در این کشور و سرکوب مخالفان بشار اسد کردند و در پی این اتهام، وزارت خزانه داری آمریکا این سردار شهید را تحریم کرد. پس از تکرار بسیار نام قاسم سلیمانی در رسانه های جهان، خبرگزاری فرانسه خبری را منتشر ساخت که از احتمال ترور او به وسیله ی دولت آمریکا پرده بر میداشت. بر اساس این خبرجک کین فرمانده ی سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا که در نشست استماع کنگره آمریکا حضور داشت با اشاره به طرح ترور مقامات ایرانی به ویژه مقامات ارشد سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران، گفت: چرا آنها را به قتل نرسانیم؟ آنها قریب به هزار آمریکایی را کشته اند، چرا ماعامدانه آنها را ترور نکنیم؟نمیگویم که اقدام نظامی انجام دهیم، من پیشنهاد میدهم عملیات محرمانه انجام دهیم. باید فشارهای شدیدی روی آنها اعمال کنیم. همچنین رویل مارک گریچ از کارشناسان موسسه به دفاع از دموکراسی اظهار داشت: آنان به اندازه ی ما دارای منطق نیستند، فکر نمیکنم بتوانید بدون به قتل رساندن یکی از آنها، مرعوبشان کنید. قاسم سلیمانی خیلی زیاد سفر میکند، بروید او را دستگیر کنید یا به قتل برسانید! به گزارش خبرگزاری فرانسه در ادامه این اظهارت برخی از نمایندگان آمریکایی اعلام کردند ما انجام هرگونه اقدامی درباره ی ایران را دور از ذهن نمیدانیم اما از ابراز موافقت با اظهارات جک کین سر باز زدند. 📚من هستم ... 🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
خاطرات پس از طی چهارصد متر، صدای پای قطع شد. در حال دویدن، نگاهی به عقب انداختم. از آن‌ها خبری نبود. مثل اینکه ایرانی‌ها هم با دیدن من کرده و خلاف مسیر حرکت من فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. ظاهراً آن‌ها هم ؛ چون اگر اسلحه داشتند، حتماً به طرفم تیراندازی می‌کردند مخفیگاه که رسیدم، مقداری نان خشک را در ظرف آبی گذاشتم تا کمی نرم شود. صبح که از خواب بیدار شدم، رفتم سراغ خانه‌ای که درخت در آن بود تا کمی میوه بچینم. اما هر چه بیشتر گشتم کمتر یافتم. طی مدتی که در منطقه بودم همۀ میوه‌ها را چیده و خورده بودم. به طرف نهر آب رفتم تا از تغذیه کنم. آنجا فقط گیاهانی پیدا کردم که حالم از دیدنشان به هم می‌خورد. در این مدت، بر اثر سوءتغذیه، بدنم سست و ضعیف شده بود. به‌ شدت کاهش یافته و پوست بدنم به بود. سرم، که خیلی بلند شده بود، به علت حمام نکردن، . ترس و دلهره و اضطرابم به حدی زیاد بود که به کردن و شست‌وشوی سر و بدنم فکر نمی‌کردم. و به قدری نیشم می‌زدند که به می‌افتادم. گاهی اوقات از خودم می‌پرسیدم آیا زندگی ارزش تحمل این همه مشکلات را دارد؟ با طلوع خورشید، به یکی از خانه‌های نزدیک مخفیگاهم رفتم تا منطقه را زیر نظر بگیرم. با حادثۀ شب گذشته، احتمال می‌دادم نیروهای ایرانی دست به منطقه بزنند. کاملاً مراقب اطراف بودم و همه‌جا را زیر نظر داشتم. ناگهان در آسمان منطقه ظاهر شدند و و نیروهای ایرانی را در اطراف رودخانه هدف قرار دادند. از آن‌ها به سمت اهداف حمله بردند و هواپیمای از ارتفاع بالاتر از آن‌ها پشتیبانی می‌کرد. در دقایق اول بمباران، هیچ‌ عکس‌العملی از خود نشان نداد. یکی از هواپیماها و یک ۵٧_میلی‌متری را، که کنار آن مستقر بود، هدف قرار داد و منهدم کرد. هواپیماهای دیگر را با موشک منهدم کردند. دو هواپیما مواضع نیروهای ایرانی را در اطراف و بمباران کردند. در کمتر از یکی دو دقیقه، منطقه غرق و شد؛ اما هیچ‌یک از هواپیماها موفق نشدند را، که هدف اصلی آنان بود، منهدم کنند. پدافندهای ایرانی لحظاتی بعد از بمباران منطقه فعال شدند و موفق شدند را منهدم کنند. هواپیمای ساقط‌شده با بیرون پرید و لحظاتی بعد در آسمان شد. وزش شدید باد خلبان را، که با چتر نجات در حال فرود آمدن بود، به سمت منطقۀ برد. به‌رغم تصوراتم، نیروهای ایرانی به . من، که شاهد فرود آمدن خلبان بودم، تصمیم گرفتم دنبال او راه بیفتم. هر جا که باد او را می‌برد، بدون توجه به اطرافم، از بامی به بام دیگر به دنبالش می‌رفتم. تا اینکه باد او را بالای خانه‌ای که روی پشت‌ بامش ایستاده بودم کشاند. با حرکت دست‌هایم سعی کردم او را متوجه حضور خود کنم. نفهمیدم مرا دید یا نه. دوباره به دنبالش رفتم. باد او را از بالای درختان به سمت برد. من نیز به دنبال او حرکت کردم. مراقب بودم او را گم نکنم. سعی می‌کردم با حرکت بر بام‌ها و عبور از کوچه‌های فرعی خودم را تا حد امکان از دید نیروهای ایرانی نگه‌ دارم. در ، تا شهر فاو پیش رفتم. وارد شهر شدم و تعقیب و مراقبت خود را ادامه دادم. از به کوچۀ دیگر و از به خیابان دیگر می‌رفتم؛ تا اینکه وارد شدم. در جادۀ اصلی، حامل نیرو و چند موتورسوار در تعقیب خلبان هواپیمای ساقط‌شده بودند. وزش باد شدید خلبان را به خارج شهر فاو، به سمت بین فاو و رأس‌البیشه می‌برد. در آن منطقه، درختان خرما و مرکبات به‌وفور یافت می‌شد و نهرهای کوچک منشعب از ، به فاصلۀ صد تا دویست متر از یکدیگر، مزارع و باغات منطقه را آبیاری می‌کرد. نیروهای ایرانی، به صورت سواره و پیاده، خلبان را در جادۀ اصلی تعقیب می‌کردند. من، که نمی‌توانستم مثل آن‌ها در جادۀ اصلی حرکت کنم، مجبور بودم از میان درختان و باغات پیش بروم. ادامه دارد