هدایت شده از دلگویه
بهناماو
«من اول عاشق شدم!»
میدانم من اول تو را شناختم، من اول تو را پسندیدم، اول من عاشق شدم.
من تو را از حسرتهای #راهیان_نور شناختم، همان حسرت دوران نوجوانیام وقتی که کاروان مدرسه به سمت تو میآمد. من از شهداء ممنونم که اولبار با خیال آنان به تو رسیدم. من، تو را در راهروی آموزش و پرورش ناحیه دو شناختم، وقتی که نتوانستم از کنار تابلوی عکس #چغازنبیل به راحتی بگذرم.
من، تو را در مزار برادر امامعلی(علیهالسلام) شناختم، #دانیال_نبی، آنوقت که گنبدش تمام چشمم را گرفتهبود.
من اول عاشق شدم، برای تمدن نهفته در زمینت یا نه، فرزندان گمشده در خاکت؛ برای کدامش نمیدانم! برای گرمی خونهایی که در رگهای مردان و زنانت میجوشد یا دستهای پیرمرد و کودک #اروندکنار که با اشتیاق برای اتوبوس ما، در آسمان تکان میخوردند...
نمیدانم جذبه کدام داراییات مرا به تو عاشق کرد، هرچه بود، #نفت نبود! من هنوز #جزایر_مجنون را ندیده، مجنونت شدم. امام هم عاشق بود، همان موقع که گفت جزایر باید حفظ شوند، مردم هم عاشق امام بودند و عاشق تو که نگذاشتند مُهرِ مجنون از پیشانی ایران پاک شود. اصلاً شهداء مجنون بودند که اینگونه پای حرف امام ایستادند، آنها مجنون بودند، لیلی داشتند، مرام داشتند...
راستش را بخواهی برای رفتن به #اربعین، #شلمچه را بیشتر میپسندم، با وجود اینکه نقشه میگوید #مهران! شلمچه باب ورود است، شلمچه اذن دخول است برای زیارت ارباب؛ اجازه از همه استخوانهای زیر خاک تو، اجازه از #علی_هاشمی، اجازه از #بهروز_مرادی، از #محمدعلی_جهانآرا، از...
نفت حتی در ورطه دلیلهایم نمیگنجد، اما #مسجد_سلیمان چرا، تاریخ پربارش، مزار #بهنام_محمدیاش. #دزفول به درس و مکتب میبرد این طفل گریز پای را و در کنار دانشگاه #جندی_شاپور قرار میدهد.
دلم هوای امام رضا(علیهالسلام) که میکند، #سبزهقبا به دادم میرسد. من در #چغازنبیل دنبال ربّ خویشم، در زیگورات تو، خدایم را برای این همه نعمت ستایش میکنم. من، آب زندگانی را در آسیاب دشمن نه! در آسیابهای آبی شوشتر تو میبینم.
خدا ببخشد مرا که بیرسمی میکنم و مست میشوم در نرگسزارهای #بهبهان، آنوقت دیگر دیر و خرابات نمیخواهم، گوشه قدمگاه امامرضا(علیهالسلام) کنج #ارجان_قدیم* مرا کافیاست.
دلم به گرمای تو خوش است، حالا دیدی که بیشتر دوستت دارم؟ من اول عاشق شدم، #خوزستان!
*ارجان نام قدیم بهبهان است.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
#سفرنامه
#خوزستان
#بهبهان
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
ققنوس
«صددام وحشیتر از صدام» یادداشتهایی درباره چهلوسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت اول) با خودم
«هور، قشنگترین جا برای عروسی»
یادداشتهایی درباره چهلوسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳
(یادداشت دوم)
گمنامی عجب متاع گرانی است، دُرّ نایابی است که شایسته هر بیسروپایی نیست... آنکه باید ببیند، میبیند و آنجا که...، آنوقت که...، آنگونه که باید، پردهها را کنار میزند... و ماندگارت میکند... آری، جاودانگی اجر گمنامی است!
تقدیر الهی آن است که سالها، چه در ایام حیات زمینی و چه بعد از آن، #علی_هاشمی در اوج گمنامی باشد... سال ۶۷ به شهادت برسد، ۲۲سال ندانند شهید است یا اسیر... سال۸۹، پیکرش را پیدا و تدفین کنند...، آنوقت ۱۴ سال بعد در جشنواره فجر ۱۴۰۳، دو فیلم به نام او متبرک شوند... یکی #مردانه و دیگری #مادرانه...
#اسفند، روایت مردانه را بر عهده دارد و #اشک_هور روایت مادرانه را...
▫️▫️▫️
#اسفند، طوفانی آغاز میشود... همان ابتدای فیلم،
سکانسی عاشورایی از کربلای فکه را به نمایش میگذارد... صحنههایی که شاید تاکنون کمتر با این حجم از آتش و انفجار بر پرده سینما دیده باشید... سکانسی که با فرونشستن ترکشی گداخته و سرخشده در کنار صورت #علی_هاشمی به پایان میرسد...
#اسفند در همان ابتدا صداگذاری فوقالعادهاش را به رخ میکشد، بهویژه آنجا که گرفتگی گوش #علی_هاشمی در اثر انفجارهای مکرر، به ناگاه و همزمان با صدای فیلم در تمام تالار، باز میشود... هرچند این شگفتانه در صداگذاری و جلوههای ویژه با همین کموکیف در طول فیلم ادامه پیدا نمیکند...
▫️▫️▫️
اسفند، فاصله میان دو اسفند است... از اسفند۶۱ در فکه جنوبی تا اسفند۶۲ در مجنون... از والفجر مقدماتی تا خیبر...
اسفند با فتح جزایر پایان مییابد... جزایری که تا ماه آخر جنگ در دست ایران بود (همانجا که #اشک_هور جاری میشود)...
نکته جالب فیلم این است که همه موقعیتها را با اهواز میسنجد:
- فکه جنوبی؛ ۱۰۰کیلومتری اهواز
- شطعلی، ساحل هورالهویزه؛ ۱۲۰کیلومتری اهواز
- شوشتر، سازههای آبی؛ ۱۱۰کیلومتری اهواز
- روستای رُفَیِّع؛ ۱۱۰کیلومتری اهواز
- دشت جفیر، محل جدید قرارگاه نصرت؛ ۸۰کیلومتری اهواز
- و...
همه را با اهواز میسنجد یا شاید هم با ستاد فرماندهی در قرارگاه تاکتیکی جنوب(پادگان گلف) در اهواز...
▫️▫️▫️
این جنگ، جنگ صدام بود با هر دو ملت ایران و عراق... روایت ظریف و صحیح طرفین جنگ و تأکید بر وحدت عرب و عجم، برادری دو ملت ایران و عراق و حضور استراتژیک و نقش تعیینکننده فرماندهی مانند #علی_هاشمی در این بین از نکات قابل تحسین فیلم است...
▫️
پرداختن به زندگی مردم بومی هور و آداب و رسوم آنها که اوجش را در صحنه عروسی در هور میتوانیم ببینیم، از صحنههای زیبایی است که در فیلم خلق شده... «هور، قشنگترین جا برای عروسی است...»
▫️
نشاندادن گوشهای از سختیها و غم و غصه راهاندازی «قرارگاه سری نصرت» که یکی از محرمانهترین پروندههای جنگ ایران و عراق بود، کار دشواری بود که تا حد قابل قبولی محقق شده است...
▫️
رساندن فریادهای #علی_هاشمی، از درازنای دهه شصت تا به امروز، بر سر مسؤولان احمق در جمهوری اسلامی، از اتفاقات خوبی است که امیدوارم به گوش آنان که باید، برسد...
▫️▫️▫️
گریم چهره #محسن_رضایی را میشد بهتر درآورند، چه اینکه پیش از این، در فیلمهای دیگری از جمله «ایستاده در غبار» این اتفاق به خوبی افتاده بود... بهویژه با توجه به چهار دوره حضور او در انتخابات ریاست جمهوری، چهره او برای عموم مردم ایران، کاملاً شناختهشده است... البته نتیجه زحمات طراح گریم، در بینی #خیام_وقار_کاشانی خودش را نشان داده بود، اما همینکه یک نفر در دو فیلم بتواند هم نقش #محسن_رضایی را بازی کند و هم نقش #یحیی_رحیم_صفوی را خودش از معجزات است!
آخر چه نسبتی میان این دو چهره دیدهاند؟!
انتخاب #مهدی_زمین_پرداز بازیگر نقش حسن باقری در «ایستاده در غبار»، برای نیروی اطلاعات عملیاتی که نیروی حسن بوده، در بازه زمانی بعد از شهادت حسن باقری، انتخاب هوشمندانهای بود که تداعیکننده امتداد حضور معنوی او در جنگ بود...
▫️▫️▫️
اگرچه #اسفند یک شگفتی به حساب نمیآید، نسبتاً کند است و سرعت و هیجان یک فیلم جنگی را هم ندارد، اما در مجموع فیلمی است که به قدر کافی نکات مثبت برای پرداختن و دیدهشدن دارد...
حقیقتش، قبل از دیدن فیلم، وقتی در برنامه هفت، گفتوگوی #دانش_اقباشاوی با بهروز افخمی را میدیدم باورم نمیشد بتواند چنین فیلمی از کار دربیاورد...
ادامه دارد...
#جشنواره_فیلم_فجر_۱۴۰۳
#فجر_۴۳
✍ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«هور، قشنگترین جا برای عروسی» یادداشتهایی درباره چهلوسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳ (یادداشت دوم)
«روزی که اشک هور جاری شد...»
یادداشتهایی درباره چهلوسومین جشنواره فیلم فجر؛ ۱۴۰۳
(یادداشت سوم)
#اشک_هور... روایتی است #مادرانه از زندگی #علی_هاشمی... فیلم دیگر جشنواره امسال درباره علی هاشمی که گویا نسخه سینمایی سریال تلویزیونی «قرارگاه سری نصرت» باشد...
▫️▫️▫️
فیلم در دو مقطع زمانی رفتوبرگشت میکند...
بین ۴تیر۶۷ در جزایر مجنون تا ۲۷اردیبهشت۸۹ در اهواز
بین نیزارهای هور در سال ۶۷ و نمکزارهای هور در دهه ۹۰.
۴تیر۶۷، ۲۳روز قبل از پایان جنگ، روزی که #اشک_هور در غم از دستدادن #علی_هاشمی جاری شد، شاخصِ زمان گشته و قصه فیلم صفحات قبل و بعد این تاریخ را ورق میزند...، اگرچه صفحات قبل از این تاریخ، قطورتر و پرحجمتر هستند...
از یکسو روایت مقاومت و ایستادگی پسری در جزایر مجنون و از سوی دیگر روایت انتظار و دلدادگی مادری در گوشه خانهای ساده...
دو روایت در دو زمان مختلف، به موازات هم پیش میروند و فیلم در این دو بازه رفتوآمد میکند...
#تورج_الوند در نقش «بَدران»، مسلمانشده دست #علی_هاشمی، راوی فیلم است؛ بَدران سالها بعد از شهادت علی، در جزیره که حالا شورهزاری شده، دنبال گمشدهاش میگردد، دنبال گذشتهاش... و در این بین گنجینهای از آثار و وسایل همراه شهداء دستوپا کردهاست... تا آنکه بالاخره به پیکر علی میرسد... و در این مسیر دائماً به گذشته سفر میکند... به روزهایی که به واسطه علی، پایش به این وادی باز شد، روزهایی که پای درس عرفان عملی علی، به وادی جنون پا گذاشت و با مجنون رفیق شد تا روزی که علی را از دست داد... و در همین لابهلا، فیلم به خانه سوتوکور علی سر میزند و حال مادر علی را روایت میکند... روایت انتظار... انتظاری که در ۲۷اردیبهشت۸۹، با شناسایی پیکر مطهر #علی_هاشمی به پایان میرسد...
▫️▫️▫️
صحنههای عملیات خیبر و فتح جزایر و در ادامه تثبیت آنها تا مقاومت روزهای آخر جنگ و ازدستدادن جزایر و در نهایت شهادت غریبانه علی هاشمی، بخش مهمی از #اشک_هور است... صحنههای حمله ناجوانمردانه و بمباران شیمیایی و پرپرشدن بچهها... به قول رضا برجی، صدام میخواست نفَس بسیجیهای خمینی را بگیرد...
هنوز صدای علی هاشمی در هور میپیچد:
«امروز روز مقاومته... آخرین نفری که از این جزیره بیرون میره، منم...» و البته همین هم شد... هم سال ۶۷ و هم ۲۲سال بعد، آخرین نفری که از جزیره بیرون آمد، علی بود... دعای علی درگیر شد: «اللَّهمَّ اجْعَلْنی فی دِرْعکَ الحَصینَةِ الَّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید...»
▫️▫️▫️
بازی خوب #رویا_افشار بخش مهمی از بار فیلم را بر عهده گرفته بود، هرچند مورد توجه هیأت داوران قرار نگرفت... فیلم را که میدیدم ضمن تحسین بازی او در نقش مادر شهید، با خودم برای عاقبتبهخیریاش دعا میکردم که به فردا نرسیده، در نشست خبری فیلم، همه چیز را شست و برد...
▫️▫️▫️
دستوپازدن سینماگران ما برای عبور از حدود و محدودیتهای شریعت به بهانه تلاش برای واقعنمایی در سینما، از آن چالشهایی است که در طول این سالها راه به جایی نبرده است؛ مانند ویروسی فراگیر، فرقی هم بین فیلمها قائل نیست! این درد بیدرمان دامان تمام فیلمها را گرفته، حتی اگر مدعی جنگ و انقلاب باشند یا با سرمایه نهادهای انقلابی ساخته شده باشند!
و باید بدانیم سینمای ما مؤمن نخواهد گشت، جز با ایمانآوردن سینماگران ما...
صحنه خون گرفتن از مادر شهید علی هاشمی و نشاندادن دست او تا بالای آرنج بدون هیچ حجت شرعی که قبلتر هم در «از کرخه تا راین» نسخه هما روستایش را دیده بودیم، قطعاً چیزی بر فیلم نخواهد افزود، جز اینکه عنایت شهید را از کار کمتر کند، اگر البته اعتقادی به این حرفها داشته باشیم...
یا صحنه پایانی در کنار هور، و بوسیدن دست و سر علی هاشمی و مادرش و...
▫️▫️▫️
در نهایت باید گفت #مهدی_جعفری که پیش از این با فیلمهای «۲۳نفر» و «یدو» خاطرات خوبی خلق کرده بود، کار را برای خودش سخت و توقع مخاطبان را از خود بالا برده است، بسیار بالاتر از آنچه در «اشک هور» دیدیم...
▫️▫️▫️
اما اینکه بعد از مدتها در یک جشنواره، دو فیلم از یک شهید روی پرده میرود و یکسو نام «سیمافیلم» و «سازمان سینمایی سوره» نقش میبندد و دیگرسو نام «سازمان هنری رسانهای اوج» و «بنیاد سینمایی فارابی» محل تأمل است، یا از کار هم خبر دارند که میشود موازیکاری یا بیخبرند که میشود ناهماهنگی و در این وانفسا، هر دو مایه تأسف...
ادامه دارد...
#جشنواره_فیلم_فجر_۱۴۰۳
#فجر_۴۳
✍ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2