eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
262 عکس
98 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
لابه‌لای نوشتن خاطرات ، تازه وقتی به متن اتفاقات می‌رسی، قطع می‌شود، یا اگر دقیق‌تر بگویی شبکه جهانی اینترنت قطع می‌شود و بالتبع دست‌رسی به و سایر هم‌کیشانش از بین می‌رود... . با آن‌چه در این بین اتفاق افتاد، در این مقام کاری ندارم، که اگر توفیق یار بود در جای دیگری به آن هم خواهم پرداخت... این‌جا حرف دیگری داریم... . روزهای اول، که نه، شاید ساعات اول، با یک شوک نه بنزینی که اینترنتی مواجه هستی، بعدتر به شوخی یا جدی گوشه‌وکنار می‌شنوی که رو ده تومن کنید، اینترنتو وصلش کنید! شوخی‌شوخی، قضیه جدی می‌شود، هرچه شصت مبارک را روی صفحه موبایل بالاوپایین می‌کشی صفحه، رفرش، ببخشید بازخوانی نمی‌شود! باور نمی‌کنی، مگر می‌شود دهان آقای را گِل گرفت؟! تازه می‌فهمی تمام اینترنت برای ما شده است گوگل و آن‌قدر این سلطنت نرم و آهسته رقم خورده است که تو هیچ‌گاه متوجه سنگینی لنگ دراز و آویزان سلطان روی شانه‌هایت نگشته‌ای! گوگل را ولش کن! با داغ اینستاگرام چه می‌کنی؟ اصلا فکرش را هم نمی‌کردم آن‌قدر وابسته شده باشم که این‌گونه زمین‌گیرم کند، این‌گونه زمینی‌ام کند... نه! من آرزوهای بلندی در سر داشتم، من عاشق پرواز بودم، قرار بود آسمانی باشم، فکرش را هم نمی‌کردم این‌طور بال‌وپربسته کنج قفس افتاده باشم... در دلم دم گرفته است: در باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زآن‌سو نخندید مرا اسب سفیدی بود روزی شهادت را امیدی بود روزی و چه فرصت نابی بود این یک هفته، چه شوک دل‌چسبی بود، چه حلوای قندی بود، چه امیربی‌گزندی بود! چه سیلی دل‌پذیری! ی چیز خوش‌مزه بگم؟ سیلی ! فرصتی فراهم شده برای فکرکردن، برای تصمیم‌گرفتن، برای دوباره نگاه‌کردن، خوب نگاه‌کردن... . قطعاً اینستاگرام یک پدیده پیچیده، اثرگذار، شگفت‌انگیز و فرهنگ‌آفرین بود، هرچند در این روزگار سرعت تغییر و تحولات آن‌قدر بالاست و جهان چنان سراسیمه و مشتاق به سرنوشت محتوم خود نزدیک می‌شود که نقاط عطف این تغییرات تاحدممکن به‌هم نزدیک گشته‌اند و تفکیک آن‌ها و بالتبع دوره‌ها و روندها سخت و سخت‌تر گشته است، از همین رو، آن‌طور که باید و شاید متوجه تأثیرات گاه شگرف و شگفت این پدیده‌ها نمی‌شویم، همه با هم در دیگ این تحولات قورباغه‌پز می‌شویم و بی‌خبر از شعله و آتش، خوش و خرم و خندان، قورقورکنان به زندگی روزمره یا روزمرگی‌های زندگی ادامه می‌دهیم... ما از اثر وجود اینستاگرام در زندگی خود غافلیم، اینستاگرام با خودش، جهان جدیدی را برای ما خلق کرده‌است، ، جهانی است با قوانین اینستاگرام! این جهان جدیدی دارد با پیامبرانی همگانی، نبوت عامی ایجاد کرده‌است که هرکس از آن بهره‌ای دارد، می‌تواند پیرو انبیایی باید و خود نیز پیروانی داشته باشد. این‌جا قواعد هم متفاوت است، حاکمان، شهروندان، مشاغل، مناصب و... هرکدام تعریف دیگری یافته‌اند... این‌جا رسما قوانین جاری کشور زیرپا گذاشته می‌شود، احکام شریعت که بماند! با لشکر فیک هشت میلیونی‌اش، زرت‌وزورت زیادی می‌کند و توهم زده‌است که اگر پیروانش ده میلیون شوند، اگر نتواند ادعای نبوت کند، لابد می‌تواند ملکه باشد! میکرواینفلوئنسرها را جمع می‌کند تا با ضرب آن‌ها روی باقی سلبریتی‌ها را کم کند، آن یکی آن‌قدر می‌خورد تا فالور بالا بیاورد و دیگری از روی شکم برآمده‌اش با توله نیامده‌اش سلفی خانوادگی می‌گیرد! این یکی دیزاین جدید ناخنش را به رخ می‌کشد و دیگری مارک شورت جدیدش را... رقابت ناتمام بر سر وقاحت بی‌انتها... اینستاگرام وقیح‌ترین تاکنون را شکل داده‌است و ما غافل از این حجم وقاحت، در همین منجلاب غلت می‌زنیم... همه آلبوم‌های خانوادگی‌شان را رو کرده‌اند، پرده‌ها را بالا زده‌اند، حریم‌ها را به‌هم‌زده‌اند، سِرّی که تا دیروز کتمان آن، ارزش بود، امروز افشای آن مد است! ، است، خانه‌های آن، خانه‌های شیشه‌ای هستند، دیوارهای شیشه‌ای، دیوارهای بی‌حیا... هرچه بی‌حیاتر، ارزشمندتر! تمام مرزها و حریم‌ها جابه‌جا می‌شوند... طبیعتاً چنین جهانی، و نظام ارزشی خاص خود را به همراه می‌آورد... . در این چندروز خیلی با خودم کلنجار رفتم، چه باید کرد؟! امکان و اختیار فروریختن این شهر بی‌سامان که با ما نیست، اگر هم بود، آیا این کار به صلاح بود؟ یا تدبیر دیگری شایسته بود؟ مبنائا در مواجهه با چنین پدیده‌ای، اگر بپذیریم یا فرض کنیم باطل است، می‌تواند به خدمت حق درآید؟ این اسب چموش آیا به هر کسی سواری می‌دهد؟ مشکل فقط مدیریت و مالکیت است که اگر مثلاً ، ، یا را حمایت و تقویت کنیم مشکل حل شود؟ مشکل فقط محتوا است که اگر مثلاً سایت صد صفحه دیگر فعال کند و دفاتر هم بخشی از وجوها
... . برادرم سرت را بلند کن! به افق بنگر... به انتهای افق... آن‌جا که قرار معهود ماست با بردار احمد... همان‌جا که نشان گذاشت برای تمام سربازان ... همان نقطه که عهد بستیم تا پرچم لااله‌الاالله را در آن‌جا به اهتزاز درنیاوریم از پا ننشینیم... سرت را بلند کن و نگاهت را به افق بسپار... . سرت را بلند کن برای تمام پرچم‌هایی که در افق به اهتزاز درآوردی... برای پرچم تک‌تک هیأت‌هایی که قاب تلویزیون را فرش حسینیه‌شان کردی... سرت را بلند کن و پرچم‌های سرخ و سیاه خون‌خواهی ثارالله را در افق نظاره کن، پرچم‌های سبز بشارت منجی... پرچم‌های مواج ... افق را نظاره کن... . حاج جلال! نفس‌های هنوز غوغا می‌کند، کار می‌کند و کار راه می‌اندازد... هرچند آن‌سوی خط بیش‌تر... هنوز اثر کلمات کارها را پیش می‌برد... هنوز هیأت‌ها شفاخانه اند و شفا در همین خانه است، پای منبر و محراب... و ممنونیم که درب‌های افق را باز کردی تا عطر این شفاخانه را از قاب تلویزیون به خانه‌ها ببریم... . آقا جلال! ممنونیم که گرفتار قواعد حاکم بر رسانه نبودی، ممنونیم که گول بازی‌های رسانه را نخوردی، ممنونیم که در هزارتوی پرپیچ‌وخم سازمانی رسانه ملی گم نشدی، نه رفتارت عوض شد نه اطوارت، نه افکارت نه حرف‌هایت... ممنونیم که را پای ها ذبح نکردی، را به ها نفروختی، ممنونیم که ما را به‌جای گرفتارشدن در ها تا بردی و به نظاره نشاندی... از باز پرس که دنیا از آن بالا چه‌قدر زیباتر است... . دکتر جلال! آنان که تو را می‌شناسند، خوب می‌دانند از تا ، از آن‌جا تا نه دنبال دکترای مدیریت رسانه بودی، نه ریاست دانشکده و نه ریاست شبکه و اصلا همه این‌ها برای همین به دست آمدند که تو دنبال‌شان نبودی... و البته این خاصیت دنیا است... . دکتر جلال غفاری قدیر! ما را ببخش اگر قوم خوش‌استقبال بدبدرقه شده‌ایم! این عادت ایمانی و سنت اخلاقی ما نبوده و نیست، ما یاد گرفته‌ایم شاکر خوبی‌ها باشیم و سپاس‌گزار خدمت‌ها، حتی اگر با هم اختلاف‌نظر و به هم نقدهای جدی داشته باشیم. این حرف را می‌گویم و می‌دانم به مذاق بسیاری خوش نخواهد آمد، اما بگذارند به حساب همان بچه‌ای که بر شاخه درخت نشسته بود و فریاد لختی پادشاه را سر می‌داد... با تمام اختلاف سلیقه و گاه بحث و دعواهایی که باهم داشته‌ایم، این سبک از آمدن و رفتن، یا بهتر بگویم آوردن و بردن را بر مدار تقوا و در راستای نگاه تمدنی انقلاب اسلامی نمی‌دانم، رفتار اشتباهی که درباره هم رخ داد و شاید فردا برای دیگری... . اما از این سو، آن‌چه باعث التیام و دل‌گرمی است آمدن برادری دلسوز و دلسوخته، کاربلد و کارکشته است، مدیری دردمند و باتجربه از اهالی جبهه فرهنگی انقلاب که این سال‌ها تجربه موفق مدیریت را هم به کارنامه‌اش اضافه کرده... را از سال‌ها پیش می‌شناسم، از روزهای غربت بچه‌های انقلاب، از ساختمان زیر ، از تخت‌های صف‌کشیده جانبازان شیمیایی، مقابل سفارت آلمان، از اولین تشییع سراسری شهدای تفحص... امید دارم دعای تمام شهیدان راه عشق بدرقه راه سخت و پرپیچ‌وخم پیش‌روی‌مان باشد... به امید آن‌که پرچم توحید را در افق‌های دور به اهتزاز درآوریم... @qoqnoos2
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
42.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اربعین به‌مثابه تمدن نوین اسلامی (بررسی اجمالی ابعاد مختلف اربعین از منظرگاه‌های مختلف) 🎙 برادر رحیم آبفروش 🔹 تکلیف سنگینی که بر گُرده اربعینی‌ها سنگینی می‌کند؛ گره‌زدن دل‌های همه عالم به حسین(ع) ❇️ هشتمین گردهمایی ملی فعالان‌مردمی در عرصه اربعین 🗓 |مردادماه ۱۴۰۲| 📌 |تهران|حرم‌حضرت‌روح‌الله(ره)| 💠 جامعه‌فعالان‌مردمی‌اربعین ✅ @jarbaein 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 🎥 اربعین ما، اربعین دشمن‌شکن است. 🎙 برادر رحیم آبفروش ❇️ هشتمین گردهمایی ملی فعالان‌مردمی در عرصه اربعین 🗓 |مردادماه ۱۴۰۲| 📌 |تهران|حرم‌حضرت‌روح‌الله(ره)| | 💠 جامعه‌فعالان‌مردمی‌اربعین ✅ @jarbaein 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org
هدایت شده از دل‌گویه
به‌نام‌او «من اول عاشق شدم!» می‌دانم من اول تو را شناختم، من اول تو را پسندیدم، اول من عاشق شدم. من تو را از حسرت‌های شناختم، همان حسرت دوران نوجوانی‌ام وقتی که کاروان مدرسه به سمت تو می‌آمد. من از شهداء ممنونم که اول‌بار با خیال آنان به تو رسیدم. من، تو را در راهروی آموزش و پرورش ناحیه دو شناختم، وقتی که نتوانستم از کنار تابلوی عکس به راحتی بگذرم. من، تو را در مزار برادر امام‌علی(علیه‌السلام) شناختم، ، آن‌وقت که گنبدش تمام چشمم را گرفته‌بود. من اول عاشق شدم، برای تمدن نهفته در زمینت یا نه، فرزندان گم‌شده در خاکت؛ برای کدامش نمی‌دانم! برای گرمی خون‌هایی که در رگ‌های مردان و زنانت می‌جوشد یا دست‌های پیرمرد و کودک که با اشتیاق برای اتوبوس ما، در آسمان تکان می‌خوردند... نمی‌دانم جذبه کدام دارایی‌ات مرا به تو عاشق کرد، هرچه بود، نبود! من هنوز را ندیده، مجنونت شدم. امام هم عاشق بود، همان موقع که گفت جزایر باید حفظ شوند، مردم هم عاشق امام بودند و عاشق تو که نگذاشتند مُهرِ مجنون از پیشانی ایران پاک شود. اصلاً شهداء مجنون بودند که این‌گونه پای حرف امام ایستادند، آن‌ها مجنون بودند، لیلی داشتند، مرام داشتند... راستش را بخواهی برای رفتن به ، را بیشتر می‌پسندم، با وجود این‌که نقشه می‌گوید ! شلمچه باب‌ ورود است، شلمچه اذن دخول است برای زیارت ارباب؛ اجازه از همه استخوان‌های زیر خاک تو، اجازه از ، اجازه از ، از ، از... نفت حتی در ورطه دلیل‌هایم نمی‌گنجد، اما چرا، تاریخ پربارش، مزار . به درس و مکتب می‌برد این طفل گریز پای را و در کنار دانشگاه قرار می‌دهد. دلم هوای امام رضا(علیه‌السلام) که می‌کند، به دادم می‌رسد. من در دنبال ربّ خویشم، در زیگورات تو، خدایم را برای این همه نعمت ستایش می‌کنم. من، آب زندگانی را در آسیاب دشمن نه! در آسیاب‌های آبی شوشتر تو می‌بینم. خدا ببخشد مرا که بی‌رسمی می‌کنم و مست می‌شوم در نرگس‌زارهای ، آن‌وقت دیگر دیر و خرابات نمی‌خواهم، گوشه قدم‌گاه امام‌رضا(علیه‌السلام) کنج * مرا کافی‌است. دلم به گرمای تو خوش است، حالا دیدی که بیش‌تر دوستت دارم؟ من اول عاشق شدم، ! *ارجان نام قدیم بهبهان است. 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 قصه تک‌تک این خادمان شنیدنی‌است... اربعین در لابه‌لای این خرده‌روایت‌ها رقم می‌خورد... ❇️ ️جامعه فعالان مردمی اربعین ❇️ @jarbaein 🎥 ❇️ @qoqnoos2
53.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 اربعین فرصت حمایت از مظلوم پیشنهادات اجرایی جهت آماده‌سازی موکب‌قدس 🔻جهت دریافت بسته‌محتوایی موکب‌قدس، عدد ۴۰ را به ۳۰۰۰۱۵۴۲ ارسال کنید. 💠 احرار | هیأت و جهانی‌اندیشی@ahrar1542