هدایت شده از راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #لبنان
بیروت، ایستاده در غبار - ۴۳
برسد به دست ابراهیم حاتمیکیا!
توی چند تا نوشتهی اخیر، بخشی از قصهی زندگیِ دکترهادی یاسین و پدر و پدربزرگش را نوشتهام و ضمن این چند خط میخواهم یک نقطه از فرامتنِ گفتگو با خانوادهی یاسین را بگویم.
شیخ کاظم یاسین، بخش زیادی از عمرش را گذاشته پای ثبت قصههای واقعی شهدای مقاومت. این روزها اگرچه پارکینسون دارد و رسما نشانههای جدی کهنسالی در وجودش دیده میشود اما فکرِ جوانی دارد؛ این را از مثالهاش و استدلالهاش میشود فهمید.
برای پیرمرد، وسطِ گفتگو، دوبار قلیان چاق کردند. پیرمرد سرِ قلیان را با دستهای لرزانش میگرفت و فقط میگذاشت بین لبهاش و همین؛ نفس نداشت که بکشد. نوهها هم جوری حرمتداری میکردند که انگار نه انگار؛ زغالها را الکی زیر و رو میکردند که قلیان قشنگ چاق شود.
بعدِ گفتگوی مفصلمان، شیخ همه کتابهاش را به من هدیه داد. گفت که نمیدانم میتوانی این آخریها را برسانی دست سیدالقائد یا نه؛ اما کاش "مثلث حدید" برسد دست ابراهیم حاتمیکیا؛ قصهی اولین گروهی که رفتند به جنگ اسرائیل؛ هستهی مرکزی حزبالله که تقریبا همهشان شهید شدند.
میگفت ابراهیم حاتمیکیا چند سال قبل آمده خانهاش. خواست که آن دیدار را یادش بیندازم و بگویم که چشم خیلیها به هنر اوست؛ نه فقط در ایران، بلکه توی خیلی از کشورهای دیگر. بگویم که او و هنرش، فقط مال ایران نیستند؛ بگویم که تا این شهدا، تا این روزها، تا مجاهدانِ خاموشِ این روزها فراموش نشدهاند، کسی باید آنها را به جهان بشناساند؛ و خب چه کسی بهتر از او.
خلاصه که آقای حاتمیکیا! پیام را رساندم؛ رسید؟
محسن حسنزاده | راوی اعزامی راوینا
@targap
سهشنبه | ۱۵ آبان ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلــه | ایتــا | ویراستی | شنوتو | اینستا
روایتنامه| محمدحسین عظیمی
📌 #لبنان بیروت، ایستاده در غبار - ۴۳ برسد به دست ابراهیم حاتمیکیا! توی چند تا نوشتهی اخیر، بخشی
همراه بنده در سفر لبنان، آقا محسن حسنزاده بودن. ایشون همچنان اونجا هستن (همین الان یه ماشاءالله براشون بگید) و دارن روزانه #روایت مینویسن.
خودم که هر روز منتظر مطالبشون هستم تا از سوژهیابی و قلم عالیشون حظ ببرم.
مطالبشون در راوینا @ravina_ir و کانال خودشون @targap قرار داده میشه. بخوانید و بخوانانید.
نشان از پدر
چند روایت درباره یک پزشک
کلیمی ضدصهیونیست شیرازی
📌وقتی عکسهای تجمع کلیمیهای #شیراز در محکومیت جنایات #اسراییل در غزه بالا آمد و پسران *میرزا قیام* را در صف اول این تجمع دیدم، یاد پدرشان افتادم. پزشکی #کلیمی که در طول دوران دفاع مقدس، سالی یک ماه را به حضور در جبههها و درمان رزمندهها اختصاص داده بود.
وقتی همکیشانش به او ایراد میگرفتند که جنگ دو کشور مسلمان به یک یهودی چه ارتباطی دارد جواب میداد: "وقتی شیراز موشکباران میشود، موشک از خودش میپرسد که زیر پایش یهودی نشسته یا مسلمان؟ همه ما در معرض خطریم و باید به یکدیگر کمک کنیم."
📌حضورش در جبهه باعث میشد نتواند برخی از احکام شریعت یهودی را اجرا کند. مثلا نمیتوانست دست از کار در روزهای شنبه بردارد یا گوشت حیواناتی که با آیین یهودی ذبح شده را مصرف کند ولی به همه میگفت: "کاری که توی جبهه داریم انجام میدهیم و باعث زنده ماندن رزمندهها میشویم، از تمام کارهای دیگر مهمتر است."
پیش و پس از #انقلاب هم بارها از سوی اسراییل مورد دعوت قرار گرفت و حتی دعوتنامههایی با درج محل کار و مسئولیت در اسراییل به دستش رسید، ولی تا متوجه میشد دعوتنامه از کجاست، آن را دور میانداخت یا توی آتش میریخت. میگفت: "دوست ندارم توی کشوری زندگی کنم که با ظلم بنا شده."
✅حالا در این روزها و بیش از پانزده سال پس از فوت میرزا، در بحبوحه #طوفانالاقصی، پسرهای مرحوم میرزا قیام در صف اول محکومیت اسراییل نشستهاند.
بهراستی که از پدر خود آزادگی و شرافت را به ارث بردهاند.
https://eitaa.com/joinchat/345965497C425195f571
37.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببین وضع ما را
روایت کمتر شنیده شده از عنایت حضرت زهرا(س) به رزمندگان #حزبالله در میانه جنگ ۳۳روزه
فرماندهای که حاجقاسم ماجرای او را نقل میکند، #شهید حاج علی کرکی است که همراه سیدحسن #نصرالله به شهادت رسید
@ravayat_nameh
هدایت شده از مجموعه روایت به قلم طیبه فرید
📚«برایت نامی سراغ ندارم»|قسمت دوازدهم
🌱 مبارزان صادق
✍️به قلم طیبه فرید
از وقتی می نشیند پشت میز، نیشش باز است.رد ترکش های پیجر روی صورت گندمی صافش شیارهای عمیقِ تیره انداخته.چراغِ یکی از چشمهای روشنش خاموش شده. وسط حرف هاش دست چپ باند پیچی اش را بالا می آورد که عددی نشانمان بدهد اما تا یادش می آید که دیگر انگشت ندارد می زند زیر خنده!می گوید« هنوز به بی انگشتی عادت نکردم و هی یادم می رود!»
گفتم «چی شد رفتی قاتی مقاومت؟شما هم از بچه های کشافه المهدی بودی؟»
خنده رندانه ای تحویلم می دهد«نه من هیچوقت کشافه نرفتم.خانواده اممخالف حزب الله بودند.از آن مخالف های سر سخت که سایه مقاومت را با تیر می زدند.خوششان نمی آمد خب.بعد از ماجرای حرب تموز(جنگ سی و سه روزه) صد و هشتاد درجه نظرشان عوض شد!نه فقط خانواده من ،حزب بین لبنانی ها محبوب شد.حتی مسیحی ها هم پایشان برای مقاومت و خصوصا سید سُر خورد.خیلی از زن ها حجاب سرشان گذاشتند مثل حجاب زن های مقاومت.جنگ حتی توی نماز خواندن مردم هم اثر گذاشت،خیلی از جوان ها آرزو داشتند حزب قبولشانکند.خیلی از دخترها آرزو داشتند با جوان های مقاومت عروسی کنند.»
این حرف ها برام آشنا هستند.هفته قبل یکی از راوی های زن لبنانی عین همین ها را گفته بود ...
کی فکرش را می کرد که مقاومت صادقانه جوان های حزب بتواند نگاه مردم را به جریان سیاسی مذهبی مقاومت عوض کند؟لبنانی ها دیده بودند که حزب نسبت به بقیه جریان های سیاسی که خیلی قُمپُز در می کنند تا پای جان سرِ حفظ خاک و شرف ایستاده!خب همین همه چیز بود!
تا لحظه ای که به روز شهادت سید نرسیدیم همه اجزای صورتش پر از خنده بود اما تا قصه آن روز پیش آمد با آن دست سالمش از جیبش پاکت سیگارش را در آورد و یکی آتش زد و شروع کرد به هق هق کردن!توی بیمارستان خبر را شنیده بود.با سر و صورت و دست زخم و زیل!عین بقیه پیجری ها...شانه هاش شروع کرد به لرزیدن.
«من باورم نمی شد سید شهید شده باشد.قرار بود با هم توی مسجد الاقصی نماز بخوانیم.حتی وقتی شورای حزب بیانیه داد گفتم حتما نقشه است.تا روزی که سید القائد شهادت سید را تسلیت گفت.می دانی!حرف سید القائد برای ما سند است.این را ما از سید یاد گرفتیم»
دوباره شانه هاش می لرزد...
من هم شروع می کنم پا به پاش گریه می کنم.ما با بچه های مقاومت خیلی حرف های مشترک داریم.حس های مشترک.خنده ها و اشک های مشترک.انگارخدا خاک ما و آن ها را از یک جا برداشته.ما عاشق سید بودیم آن ها زمین خورده سید القائد.براش می گویم که ما در قصه سید ،حسِ بچه های امام حسین را در شهادت حضرت عباس تجربه کردیم...
به نشانه تائید سری تکان می دهد و دستمال کاغذی را فشار می دهد روی چشمهاش و می گوید«نقشه امام خمینی در انقلاب شبیه رفتار انبیا بود.بعد از حضرت سلیمان اولین حکومت دینی که قدرت گرفت و دلش برای مظلوم های عالم تپید انقلاب اسلامی بود.خیلی از دولت های اسلامی و عربی در ماجرای جنگ ما ساکتند اما ایران پشتیبان ماست.»
نیم ساعتی از مصاحبه گذشته اماجمله آخر آن جانباز توی گوشم زنگ می زند!
«من بزودی درمانم تمام می شود و بر می گردم جبهه!شما هم وقتی برگشتی ایران، بگو داغ سید خیلی بزرگ است تلافی اش هم باید خیلی بزرگ باشد»...
https://eitaa.com/tayebefarid
@ravina_ir
روایتنامه| محمدحسین عظیمی
📚«برایت نامی سراغ ندارم»|قسمت دوازدهم 🌱 مبارزان صادق ✍️به قلم طیبه فرید از وقتی می نشیند پشت میز، ن
خانم فرید حدود سه هفته #سوریه بودن و به اردوگاه #آوارگان محله سیده زینب و محل درمان جانبازهای انفجار پیجرها سر زدن و باهاشون #مصاحبه گرفتن.
این متن شاید جزو معدود متنهایی باشه که از این جانبازها منتشر شده باشه و خیلی هم جالب و متاثرکننده هست.
کانالشون @tayebefarid هم پُر است از روایتهای جذاب اینچنینی.
@ravayat_nameh
18.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از وقتی عکسش را دیدم و خبر شهادتش را شنیدم، مطمئن بودم که جایی جز رسانه دیدمش.
صبح وقتی داشتم آرشیو گوشی را چک میکردم، این ویدیو فیوزم را پراند.
روز اولی که وارد بیروت شدیم، #حزبالله روی ساختمانهای #ضاحیه که شب قبل در حملات اسراییل تخریب شده بود، کنفرانس خبری گذاشت.
این فیلم را آن روز از #شهید محمد عفیف گرفتم.
@ravayat_nameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ را هم یک پیج لبنانی از شهید گذاشته بود. با همین آهنگ اخراجیها.
(شیعیان #لبنان علاوه بر علاقهٔ زیادی که به مداحیهای ایرانی دارند، فیلم و سریالهای ما را هم با اشتیاق دنبال میکنند)
آخرین کنفرانس خبری شهید محمد عفیف و اظهار دلتنگی برای سیدحسن نصرالله
@ravayat_nameh
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌چند روزی بود که اسراییل در جواب حملات حزبالله به حیفا، بیروت را مورد هدف قرار میداد. قبل از آن اکثریت مطلق حملات رژیم به ضاحیه -منطقه شیعهنشین حاشیه بیروت- بود.
✅حالا حزبالله در جبههگشایی جدید، #تلآویو را مورد حمله سنگین راکتی قرار داده و تعدادی از راکتها هم به اهداف شهری اصابت کرده است.
❗️دقت کردهاید بعد از عملیات وعده صادق۲، اکثریت حملات #حزبالله به نقاط استراتژیک اسراییل، موفقیتآمیز بوده است و عملا گنبد آهنین و سایر سامانههای #پدافندی رژیم صهیونی کماثر شدهاند؟
@ravayat_nameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از صبح تا حالا ده بار دیدمش.
دکوپاژ کاملا لبنانی است:
جوان عضو #حزبالله شب تولدش با کیک روی میز و جاسیگاری پر از تهسیگار دارد با لحنی حماسی برای رفقایش از فهم شهودیاش درباره #شهادت میگوید:
"گوش کنید. گوش کنید. بهشت و ثوابش طلب مقدسنماها ولی ثواب شهدا، حسین(ع) هست. فقط حسین(ع)."
شهادت گوارای وجودت مجتبی حریری
@ravayat_nameh