روایتنامه| محمدحسین عظیمی
سفرنامه لبنان(۱۵) دو خوشه انگور
📌روزی که وسایلم را از محل کارم جمع کردم تا راهی #لبنان شوم، یکی از مهمترین پروژههایم را جمعآوری #خاطرات مردمی از لحظه شهادت سیدحسن قرار دادم. توی مسیر دمشق به بیروت بودم که حمله صاروخیه (موشکی) #ایران اتفاق افتاد و واکنشهای #مردمی حمله را هم اضافه کردم به لیست سوالهایم.
حالا هرجا برای #مصاحبه میروم این دو سوال را میپرسم و هادیِ مترجم هم دیگر از حفظش شده.
1⃣پیرمرد اهل روستایی از بعلبک بود و ۱۲فرزند داشت. میگفت بعد از #شهادت سید، نیمی از آوارگان حاضر در مدرسه حالشان بد شده و کارشان به بیمارستان کشیده. بقیه اهالی مدرسه هم حرفهای پیرمرد را تکرار میکنند. پیرمرد ولی از خوابی میگوید که همان شب دیده و با تعریفش برای دیگران خیالشان را راحت کرده:
"خواب دیدم دو خوشه انگور بزرگ و زیبا با برگهایی پوشیده شده. طوریکه هیچکس آنها را نمیبیند و از دستبُرد بقیه مصون است."
میپرسم:
-بهنظرتون این دو خوشه کیا بودن؟!
-یکی سیدحسن بود و اون یکی یه آدم بزرگ دیگه.
پیرمرد به استناد این خواب میگوید که سید از حمله مصون مانده و زنده است
2⃣وقتی در ورودی مجلس علویهای #طرابلس دیدمش، فکر کردم از نیروهای یونیفل است. روپوش آبیرنگ و لباس آستینکوتاه و موهای بلند بیحجابش توی ذوقم زد.
"یعنی برای رتقوفتق این شیعههای آواره هیچکی نبود که اینو گذاشتن؟!"
دخترک از علویهای لبنان بود و علویها هم که میدانید، ولایت امیرالمومنین(ع) را کفاره گناهانشان میدانند، بنابراین حجاب نمیگیرند و به شرعیات توجهی ندارند.
دخترک وقتی بعد از نماز ظهر سراغمان آمد تا برای مصاحبه با خانوادههای آواره بیاید، یقه پیراهنش را بالا میکشید و آستینها را پایینتر تا پوشیدهتر بهنظر برسد. هرکدام را درست میکرد آن یکی خراب میشد. تا انتهای مسیر ولی این سیکل معیوب را ادامه داد.
هُدی میگفت شهادت سید را باور نکرده و از سوالات ما از آوارگان حرصش میگیرد: "اگه همینجور ادامه بدید با هم دعوامون میشهها".
وقتی از آوارگان درباره حمله موشکی میپرسم هم دستهایش را مثل کف زدن و خوشحالی به هم میزند و تعریف میکند که با مردم بیرون آمده و خوشحالی کردهاند.
همانموقع لاک جیغ قرمز ناخونش به چشمم میآید. یاد مستند از لاک جیغ تا خدا میافتم.
3⃣پیرمرد از اهالی بقاع بود. از مناطق شرق بعلبک. میگفت در دهه شصت با #سپاه همکاری داشته. بنابراین #فارسی را خوب صحبت میکند.
درباره شهادت سیدحسن گفت عزادار نیستند تا زمان خونخواهی.
وقتی درباره واکنشش نسبت به حمله موشکی ایران پرسیدم به فارسی جواب داد:
"برای امام خمینی صلوات بر محمد و آل محمد". این را وقتی خبر حمله را از تلویزیون شنیده فریاد زده. زنان و دختران اطرافش هم شعار "نصر علی الاسلام" و "لبیک یا نصرالله" دادهاند.
(ادامه دارد)
محمدحسین عظیمی
راوی اعزامی راوینا @ravina_ir به #بیروت
@ravayat_nameh
2.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از صبح تا حالا ده بار دیدمش.
دکوپاژ کاملا لبنانی است:
جوان عضو #حزبالله شب تولدش با کیک روی میز و جاسیگاری پر از تهسیگار دارد با لحنی حماسی برای رفقایش از فهم شهودیاش درباره #شهادت میگوید:
"گوش کنید. گوش کنید. بهشت و ثوابش طلب مقدسنماها ولی ثواب شهدا، حسین(ع) هست. فقط حسین(ع)."
شهادت گوارای وجودت مجتبی حریری
@ravayat_nameh
📌بعد از جنگ ۳۳روزه، اکثر سخنرانیهای #سیدحسن_نصرالله از طریق ویدئوکنفرانس بود. روزی وسط سخنرانی به جای آب، یک لیوان بزرگ آبپرتقال را از جایی خارج از کادر دوربین از روی میزش برداشت و با آن گلویی تازه کرد. در این جور مواقع مستمعین هم با یک صلوات برای خطیب زمان میخرند.
📌این ماجرا بازهم در چند سخنرانی تکرار شد؛ تا اینکه رسانهها به آن حساس شدند. بالاخره یک روز سیدحسن در پایان سخنرانیاش لیوان آبمیوه را داخل کادر آورد و توضیح داد من برای اینکه در سخنرانیهای طولانی گلویم خشک نشود و مجبور نباشم مدام آب بخورم به جای آب، #لیموناد میخورم و به دیگر سخنرانان هم توصیه میکنم.
آن شب آبمیوهفروشی الرضا در #ضاحیه به همه لیموناد مجانی داده بود.
✅لبنانزدگی، سیدحسین مرکبی، ص۹۹، نسخه الکترونیک
انتشار بهمناسبت صدمین روز #شهادت سید مقاومت
@ravayat_nameh