📌 #شهید_هنیه
ژن خوب
بعضی وقتها عکسها بیانگر همه حس و حالهایی است که میخواهی بگویی.
حتی ناگفتههایی که نمیتوانی حرفی از آن بزنی را بازگو میکند...
سلام ما به شهید اسماعیل هنیه
کسی که نه فقط با حرف بلکه با عمل هم نشان داده خون ما رنگینتر از خون طفل فلسطینی نیست.
و یکی یکی خانوادهاش را برای اسلام و دفاع از حق مردم مظلوم فلسطین فدا کرده.
کسی که ژن آقازادههایش را نیز بند به شهادت کرده و چه پست و مقامی بالاتر از شهادت...
و این عکس گواه همه خلوصش نسبت به کودکان مظلوم فلسطینی است...
شهادتت مبارک بزرگ مرد تاریخ اسلام
صدیقه فرشته
پنجشنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | #اصفهان #کاشان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
عبدالسلام و الحیه
عبدالسلام پسر بزرگ هنیه است. لذا به او لقب ابوالعبد میدادند. او را یکبار در استانبول دیدم. فهمیدم کار ورزشی میکند. وقتی شنیدم گفتند اینها توی هتلهای قطر هستند دلم سوخت... امروز به نماز پدرش آمد و آقا به طور خاص با او سخن گفتند.
خاطرات الحیه هم که سمت راست آقا هست را یکبار در مالزی مفصل شنیدم. از شهادت هفده عضو خانوادهاش گفت و گریست...
علیرضا کمیلی
@komeilialireza
پنجشنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | #تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
هر شهیدی کربلایی دارد
«موعد دیدار آمد...
برادرت اسماعیل هنیه»
جملهای که شهید اسماعیل هنیه برای قبر حاج قاسم عزیزمان نوشته
ناخوداگاه سخن شهید آوینی برایمان تکرار میشود
هر شهیدی کربلایی دارد، خاک آن کربلا تشنه اوست و زمان انتظار میکشد تا پای آن شهید بدان کربلا برسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی به جز شهادت وجود ندارد.
مهمان عزیز شهادتت مبارک
اللهم عجل لولیک الفرج
صدیقه فرشته
پنجشنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | #اصفهان #کاشان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
اسماعیلِ اُمَّت
در اندوهِ وطن، در بین اضطراب زنان و خون خواهی مردان، در اردوگاه آوارگانِ الشاطی غزه به دنیا آمد.
خب همین علتیست قوی تا هر جای زندگیاش را که مینگری خوناش برای فلسطینش جوشیده باشد.
از دلِ آن تولد یک مبارز به دنیا آمده بود. مبارزی که مجاهدانه برای کشورش می ایستد و مقاومت میکند.
میایستد و بارها دستگیر و اسیرِ اسرائیل میشود.
اما از تک و تا نمیافتد. اسماعیل باید زنده میماند تا نقشِ اصلیاش را در راه پس گرفتن وطن و کرامت مردماش ایفا کند.
همه میدانستند که مسئولیت گرفتن در حماس یعنی خداحافظی با آرامش و زندگی و جانِ شیرین.
یعنی هر لحظه آماده حادثه بودن. اما هیچکدام از اینها در دل و نگاهاش عزیزتر از جهادِ در راهِ خدا برای فلسطینش نبود. پس به حماس پیوست.
از آن مسئولها نبود که بنشیند گوشهای تا بقیه بجنگند. خود وسط میدان بود و بارها مورد سوءقصد قرار گرفت اما پا پس نکشید.
حتی خون بچهها و نوههای خودش را رنگینتر از خون بچههای غزه نمیدید. حالا دیگر فقط خودش وسط میدان نبود. روزی یک جانش، یک نوهاش را مورد سوءقصد قرار میدادند و میکشتند... یک روز هم خانهاش را میزدند و سه پسر و سه نوهاش را همزمان شهید میکردند.
چه شد؟
ندیدیم حتی یکبار لب به شکایت باز کند. میگفت:
"همه خانوادههای ساکن غزه بهای سنگینی در خون فرزندان پرداختهاند من هم یکی از آنها هستم. نزدیک به شصت نفر از اعضای خانوادهام مانند همه مردم فلسطین به شهادت رسیدند و هیچ تفاوتی بین آنها نیست"
آرمان فلسطین زنده است. پس اسماعیل زنده است و انگار بعد از شهادت خانوادهاش، بیشتر از قبل در تکاپو است.
برای شور و مشورت در فواصل نزدیک به دیدار آیتالله خامنهای میآید و چه شوری در چشمانش هست و چه محبتی از حضرت آقا به ایشان میبینم.
میآید، طرح مسئله میکند، راهنمایی میگیرد و میرود تا این انرژی و امیدواری را به بدنهی حماس تزریق کند.
دیروز هم آمده بود. مراسم تحلیف رئیسجمهور جدیدمان بود و دعوتی مراسم بود.
دکتر پزشکیان قسمت مهمی از صحبتهایش را به فلسطین اشغالی اختصاص داده بود. پای تلویزیون نشسته بودم. خوشحالی و دست زدنهایش به وقت شنیدن مرگ بر اسرائیل و حمایتها از فلسطین نظرم را جلب کرده بود.
تحلیف تمام شد و دور پزشکیان شلوغ.
به جمعیت نزدیک شده بود تا به رئیس جمهور تبریک بگوید. راه باز کردند و خندههایشان درآمیخت.
در حالی که همهی نمایندهها دو نشان میدادند، دستان یکدیگر را به نشانه پیروزی بالا بردند و... چیک.
شیرینی این تحلیف به دلم بود اما عمر زیادی نداشت...
امروز صبح با خبر شهادتت از جا پریدم.
ناباورانه نگاهت میکنم.
همین چند ساعت پیش بود که خودت را به آقا رساندی و چه آغوشی اسماعیل...! و چه آغوشی...
انگار میدانست شهیدی را به آغوش میکشد.
در قلب تهران، در نیمه شبی روشن، اسماعیلِ امت را، میهمانِ رهبرمان را کشتند.
هر چند که تو به آرزوی دیرینهات رسیدی، اما ما میهمانکشی را بر نمیتابیم.
دیگر جایی برای نشستن و فکر کردن نمانده. همهی امتهای اسلامی باید برای نابودی اسرائیل حرکت کنند و این لکهی ننگ را از منطقه پاک کنند...
آرمانِ فلسطین زنده است پس اسماعیل زنده است
زندهتر از همیشه...
برای بازپسگیری وطناش، فلسطین.
آرزو صادقی
جمعه | ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ | #سمنان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
اسماعیل امت.mp3
14.74M
📌 #شهید_هنیه
اسماعیلِ اُمَّت
آرمانِ فلسطین زنده است
پس اسماعیل زنده است
حدیثِ دلتنگی ما در غمِ شهادتِ میهمانِ وطنمان، شهید اسماعیل هنیه.
راوی: محدثه دانشگر
نویسنده: آرزو صادقی
تدوینگر: محمدمهدی امیدیان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 #شهید_هنیه
بدرقه...
ژلوفن را گذاشتم توی دهانم و دو قلپ آب رویش. دیر شده، فرصت ندارم به فکر معده خالی و زخم بعدش باشم.
دیروز صبح که چشمهایم به صفحه گوشی روشن شد، دوباره نه، چندباره شوکه شدم. تلویزیون را روشن نکردم. گوشی را خاموش کردم و انداختم زیر میز. کتاب دست گرفتم. نمیخواستم باور کنم. انگار با پیگیری نکردن من، ورق برمیگشت. ورق هم برنمیگشت، خودم دیرتر داغدار میشدم.
شده بود آنچه نباید. داغ دو ماه قبل و چهار سال قبلتر تازه شد. زخمی که با امید و توسل سله بسته بود، انگار بچه تخسی ناخن انداخت و از پوست جدایش کرد. اینجور وقتها دستمال هم رویش بگذاری تا چشمت نبیند ولی باز مغز استخوانت تیر میکشد و تا چند روز جای زخم دلدل میکند.
سلولهای عصبیام در وضعیت عدمتعادل قرار گرفتند. پالسهای غیرطبیعی میدهند و باعث تعجب خودم و اطرافیان میشوند.
راه میافتم. شیشه ماشین را پایین میدهم تا درودیوار شهر را بهتر ببینم. چه روزها که به خودش ندیده این تهران پرماجرا. جمله "چرا در تهران" سوار چرخوفلکی شده و مدام در ذهنم میچرخد. چرا باید این داغ به پیشانی ما بچسبد؟ چرا انگشت بیکفایتی و بیمسئولیتی طرف ما نشانه رفته؟
از خیابان جمهوری خود را میاندازم در دل جمعیت. هرچه جلوتر میروم، ازدحام بیشتر میشود. مردم با پیراهن سیاه محرم خودشان را رساندهاند. مداح دم گرفته "سنصلی فی القدس انشالله".
وسط میدان، روی سکو میایستم. ماشین حامل شهدا از دور میآید، عکس بزرگ شهید هنیه جلوی ماشین به جمعیت نگاه میکند، با همان لبخند همیشگی که انگار مادرزادی همراهش بوده. خستگی ۶۲ سال مجاهدت چه خوب از تنش درآمد. نباید کمتر از شهادت نصیبش میشد.
گفتم ۶۲ سال، حاج قاسم و رئیسی عزیز چند ساله بودند؟ ۶۳ و ۶۴ سال؟ چه میشود که روحشان بیشتر از این نمیتواند در کالبد تن مادی بماند؟ مگر چقدر وسعت یافته؟
دوباره از خودم میپرسم "چرا در تهران؟" عقل ناقصم در حل جواب دست از پا درازتر گوشهای نشسته و مدام کاغذ روبهرویش را خطخطی میکند. دلم میگوید:
-اگر جای دیگری شهید میشد، این تشییع و احترام همراهش بود؟ بزرگترین مرجع تقلید شیعیان میتوانست برایش نماز بخواند؟ ذکر اباعبدالله زینتبخش تشییعش میشد؟
انگار دلم توانست عقلم را از سردرگمی نجات دهد. حسابکتابهای خدا با ما فرق دارد.
زهرا عربسرخی
پنجشنبه | ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ | #تهران
دورهمگرام، شبکه زنان روایتگر
@dorehamgram
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
خودتحقیری! ممنوع
ما بچههای مکتب خمینی با «خرمشهر را خدا آزاد کرد» بزرگ شدیم و از بچگی یاد گرفتیم که به خود غره شدن باعث شکست است. اما بعضی از ما گاهی کمی از مرز تواضع عبور میکنیم و دچار خودتحقیری میشویم.
وعده صادق سیلی بسیار محکمی بود که اسرائیل خورد و آسیبپذیری لانه عنکبوتیاش را کل دنیا دید. قدرت موشکی و سخت جمهوری اسلامی غیرقابل انکار است ولی بعد از ترور مهمان عزیزمان که حقیقتا هم به جز ضربه حیثیتی، ضربهای اطلاعاتی و امنیتی بود؛ خیلیها دچار خودباختگی شدند که لااقل در جنگ اطلاعاتی کل قافیه را به دشمن مکار باختهایم. ما منکر نفوذ و نفوذیها نیستیم. ولی ضربهای که خوردیم بیش از آنکه به دستکم گرفتن دشمن مربوط باشد، به دستبالا گرفتنش برمیگردد! زیادی روی مغز پوسیدهای این خونخوارها حساب کرده بودیم. فکرش را هم نمیکردیم که بعد از حماقت حمله به کنسولگری باز همچین حماقت بزرگی بکنند.
از دیروز در فکر بودم که ما در وعده صادق قدرت سخت و موشکیمان را نشان دادیم و اسرائیل قدرت نرم و اطلاعاتیاش را. راستش را بخواهید کمی خودتحقیرانه خودم را باختم. کم نفوذ نکردند. ترور شهید فخریزاده هنوز جلوی چشممان است.
تا اینکه مقالهای از یک شیرپاکخورده دیدم که در آن عملیاتهای اطلاعاتی موفق جبهه مقاومت علیه اسرائیل را مرور کرده بود. متاسفانه عملیاتهای اطلاعاتی مثل عاملینشان گمنام و مظلومند. اینکه عملیاتهای پر سر و صدای دهه هفتاد را فراموش کردیم قبول؛ اینکه حتی اسم بعضی از عملیاتهای اخیر را هم نشنیدیم قبول؛ اینکه برخی دیگر را هرگز نخواهیم شنید هم قبول. ولی چه زود وزیر انرژی اسرائیل که برای ما جاسوسی میکرد را فراموش کرده بودم. یا اینکه طوفان الاقصی بیش از شکست هیمنهی اسرائیل شکست اطلاعاتی بود. یا ماجرای استعفای رئیس آمان (اطلاعات ارتش اسرائیل) بعد از وعده صادق. خیلی از این اتفاقات نه طبقهبندی شدهاند و نه سانسور. جلوی چشممان بودند ولی فراموششان کردیم. هرچند که باید حواسمان به خودغرهگی باشد ولی گاهی لازم است برای جلوگیری از خودتحقیری و خودباختگی، پیروزیهایمان را مرور کنیم.
فاما بنعمة ربک فحدث
محمدصادق رویگر
جمعه | ۱۲ مرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
مجازات سخت
پَکَر و بیحوصله سوار اتوبوس اصفهان شدم. دوازده و نیم ظهر بود. از گرمای وحشتناک و غرولندهای شوفر اتوبوس که بگذریم، خبر ترور اسماعیل هنیه آن هم در قلب تهران را هیچ رَقَمه نمیشد هضم کرد. بیاعصابِ بیاعصاب چشمهایم را بستم و سرم را روی صندلی گذاشتم تا بخوابم.
صندلی پشتی یک آقاپسر و دخترخانمی نشسته بودند که خدایی اصلا بهشون نمیآمد زن و شوهر باشند، شاید هم بودند و من اشتباه میکنم. از همان کاشان که اتوبوس حرکت کرد تا خود اصفهان با صدای بلند حرف زدند و خندیدند. واقعا روی مخ بودند. طوری هم حرف میزدند که حتی اگر نمیخواستی بشنوی صحبتهایشان به گوش میرسید. همه حرفی هم میزدند! از صحبتهای منشوری مثبت ۱۸ گرفته تا کارشناسی مسائل روز کشور و جهان و حتی مسابقات المپیک. مابین حرفهایشان صحبت از ترور شهید هنیه شد. دخترخانم گفت: «اینم از امنیتی که یه سره تو سر ما میکوبن. رئیس حماس اومده تهران زدن کشتنش. کاری که اسرائیل تو فلسطین نتونس بکنه تو ایران انجام داد» آقاپسر هم در تائید افاضات دخترخانم آره بله میکرد و تهش یک عزیزم هم بهش میچسباند. چند باری خواستم برگردم جوابشان را بدهم که گفتم شاید بگویند که چرا به حرفهای ما گوش میدادی؟ بیخیال شدم و تمام تلاشم را میکردم تا خوابم ببرد که باز دخترخانم ادامه داد: «حالا ببینیم این سپاهی که اینقدر بهش مینازن چجوری میخواد جوابشون رو بده» آقاپسر هم بالاخره زبان به کارشناسی باز کرد و گفت: «حتما میخوان ترامپ رو تو اسرائیل تیربارون کنن» بعد هم خنده تمسخرآمیزی کردند و خدا را شکر قسمت سیاسی بحثشان تمام شد و من هم خوابم برد.
رسیدم اصفهان، قرار بود توی جلسۀ تجربیات نویسندگان اصفهانی در رابطه با روایت واکنش سریع شرکت کنم.
جلو ترمینال کاوه منتظر اسنپ بودم که یک نفر از پشت سر بهم گفت: «دادا، اسنپ چندی میبرتت؟ آ بیا تا با همون قیمت بریم، جَل باش که گَرمِس» قبول کردم؛ هنوز سوار ماشین نشده راننده شروع کرد به حرف زدن. مدام دستش را به ریشهای پروفسوری جو گندمیاش میکشید و با لبخندی که بخواهد من را راضی به جواب دادن کند سرِ حرف ترور اسماعیل هنیه را باز کرد. با لهجه غلیظ اصفهانی گفت: «میگما! چیطو تونستن این بنده خدا رو بزَنَندِش. اصن هَنگ کردم! یکی از بِچّا میگفتا آ خودشون زَدَندِش!!» گفتم: «حاجی جون خودشون زدن که آبروی خودشون رو ببرن؟»
این را که گفتم یک دقیقهای سکوت کرد و دوباره شروع کرد:
«میگما! حالا بعدی همه این حرف و شنودا جَخ باید نشست و دید چی چی میخَن جِوابِ اینا رو بِدن. دادا اینا هار شدندا. اگه با من باشِدا چنان رئیس جمهورشون رو میزنم که خُبِخُب گوشی دستشون بیاد»
رسیدیم حوزه هنری اصفهان. موقع خداحافظی به راننده گفتم: «حاجی ان شاالله جوابشون رو درست و درمون میدیم»
تا برسم به جلسه با خودم فکر میکردم چقدر ما عوض شدیم! تا همین چند ماه پیش هیچ کس فکر نمیکرد کسی بتواند اسرائیل را بزند. حالا چی شده که بعد از وعده صادق حتی آن دختر و پسر توی اتوبوس و این راننده و شاید بقیه مردم منتظر دیدن پاسخ ایران به اسرائیل هستند.
در جلسه نویسندگان اصفهان صحبت از ضعف ما در پیدا کردن خط روایت شد و اینکه متاسفانه ما در چنین وقایعی خط روایت را دیر پیدا میکنیم در صورتیکه مردم ما خط روایت شهادت اسماعیل هنیه را خیلی زود در ذهنشان ترسیم کردهاند.
سیدمحمد نبوی
چهارشنبه | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ | #اصفهان #کاشان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
انتظار این روزها
سه روز از ترور اسماعیل هنیئه گذشته. از هنیئا لک یا هنیئه، از قتلتم ضیفنا، از اشک و بغض رئیس جمهور جدید که هنوز نیامده آن روی سگشان را نشانش دادند، از پیانو بازی دلار و بورس و سکه، از انتظار برای فانتظرو ردنا...
منتظرند عین همان انتظاری که خدای محمد وعدهشان کرده: وانتظروا انا منتظرون
میدانند که میزنیم و با این حال میزنند. چارهای چون برایشان نمانده.
حالا همه دنیا منتظرند. ما هم. بچههای غزه هم.
اصطلاحات نظامی نقل و نبات شده توی گروهها. شوخیهایش هم همینطور. کلیر کلیر هم از بعد از ماجرای هواپیمای اوکراینی همهگیر شد. از آن موقع تا حالا چقدر این کلمه مستعمل شده. چقدر قرار انتقام داشتهایم. تحلیلها به کف خیابان رسیده. دست به نقدترینها هم فعلا از همسران امنیتیها درمیآید: آقامون گفته... آقامون تو جلسه شنیده...
یاسین هم هزارپا را بغل گرفت و آخرش به انتظار خوابش برد.
حواسم نیست که زیر لب پیمان یوسفی میشوم:
بزنید کار شیرینتر بشه، بزنید کار تکمیلتر بشه، بزنید پیروزی شیرینتر. هر چی بیشتر بهتر
بزنید این لات کوچه خلوت رو؛
ناغافل
دل بیرحم
به قصد کشت
فاطمه رحیمی
ble.ir/yasina_r
شنبه | ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
🚩 پرچم سرخ
در بین عربها از قدیمالایام پرچم سرخ یک نشانه بوده است.
نشانی از سرخی انتقام
آن هم نه هر انتقامی
انتقام خونی که مظلوم و به ناحق بر زمین ریخته شده است.
پرچم گنبد امام حسین سرخ است
به رنگ خون
به رنگ انتقامی سخت
نه به دست هرکسی
به دست منجی آخر الزمان که با سپاهی از شهیدان و علما و پیامبران از کنار کعبه ندای انا المهدی سر میدهد.
وحالا بعد از شهادت میهمانی غریب و مظلوم در خاک ایران عزیز
رهبرشیعیان جهان وعده خونخواهی اسماعیل هنیه مظلوم را میدهد.
پرچم گنبد جمکران رنگ انتقام به خود میگیرد.
رنگ خون
رنگ خونخواهی یک مظلوم
یک خون به ناحق بر زمین ریخته
و آنان که اهل روایت و حدیثاند و از عالمهای بالاتر خبر دارند
از حوادث آخر الزمانی خبر میدهند
از یکی شدن دلها
از آماده شدن زمین برای ظهور حق
از اتحاد مسلمانان
از غربال مردم
از آگاهی مردم جهان به ظلم و جنایت ظالمان
از تشنگی مردم برای حق
و همه اینها یعنی سحر نزدیک است.
یعنی اینها آخرین دست و پا زدنهای اسرائیل است.
و سپاهی از حق در راه است.
ما نابودی اسرائیل را خواهیم دید.
ما در صحن مسجدالاقصی نماز وحدت خواهیم خواند.
و کودکانمان در کنار کودکان فلسطین و غزه زیر نور گنبد طلایی مسجد الاقصی بازی خواهند کرد و مشق سربازی آقا.
و سحر نزدیک است...
زینب جلوانی
eitaa.com/mamannevisandeh
یکشنبه | ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ | #اصفهان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #شهید_هنیه
سناریوی منقضی!
با گریه دخترم از خواب بیدار شدم. بعد از کمی بازی کردن با خودش چشمانش را میبندد و نفسهایش منظم میشود. فضای مجازی حقیقی تر از حقیقی را باز میکنم به امید کشف غذای جدید مناسب کودک ۸ماهه. به یکباره تمام ذوق مادرانگیام با دیدن خبری کور میشود. در دیگر کانالها و شبکهها به دنبال کذب و صدق خبر میگردم. کانالهای معتبر تصديق کرده اند.
کاش"شهادت رئیسی خدوم"، "شهادت مهمان عزیزمان اسماعیل هنیه" همه یک شایعه اینستاگرامی بود...
اما "وعدالله حق"
"وعدة "لیستخلفنهم فی الارض"، گویای راه دشوار ولی نزدیک است.
اما تکرار اشتباه دشمن نشان از تهکشیدن تمام سیاستهایش است. جبهه جاهل طاغوت چندیست در محاصره حق جاوید به سر میبرد و مثل موشی برای بقا بیفکر و تدبر ضربه ای به این حصار میزند.اما دیگر این سناریوی "تفرقه"، "تهدید"، "تحریف"و "ترعیب" با فرمان جهاد"تبیین"، "امیدافرینی" رهبری منقضی شده. چرا که رمز بقای حق "وحدت"است و سناریوهای فرار آنها فقط این حصار را مستحکمتر میکند.
نسلکشی، قهرمانکشی و فطرتکشی کارساز نیست. خونهای پاک ریختهشده تمام فطرتها را بیدار میکند و قهرمانها را زندهتر.
بهتراست فکری کنید، سناریوی شما دیگر در ژانر وحدت ما نمیگنجد.
حوریه سادات صالحی
شنبه | ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ | #اصفهان #کاشان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا