#امام_صادق_شهادت
گر چه در خاک رفت، پیکر تو
دیگر از تن جدا نشد سر تو
دود آتش زخانه ات برخاست
پشت در جان نداد همسر تو
ظلم بر عترتت رسید ولی
به اسیری نرفت دختر تو
بدنت آب شد ززهر، ولی
تازیانه نخورد خواهر تو
قامتت گشت خم ولی نشکست
پشت تو در غم برادر تو
ظلم دیدی ولیک کشته نشد
کودک شیرخواره در بر تو
سوخت قلبت ولی نشد صد چاک
تن فرزند در برابر تو
زهر دادند بر تو لیک نخورد
چوب کین بر لب مطهّر تو
سوخت پا تا سرت ززهر ولی
پاره پاره نگشت پیکر تو
می سزد در غم تو گریه کند
چشم شیعه به جدّ اطهر تو
بوده یک عمر در عزای حسین
اشک، جاری زدیدۀ تر تو
نه از این غم سرشک (میثم) ریخت
اشک خونین زچشم عالم ریخت
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#شهادت_امام_صادق
باز هم نوبتِ مدینه شُدو
در غَمَش باز کربلا میسوخت
باز در کوچه یِ بنی هاشم
خانه ای بینِ شعله ها میسوخت
نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
درِ آتش گرفته را اما
ناگهان رویِ کودکان بستند
َ
به پَرِ دامنی ولی اینبار
آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت
پدر از خانه رفت شُکرِ خدا
پهلویِ او به میخِ در نگرفت
نَفَسَش بند آمده نامرد
در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش
پیرمرد است میخورد به زمین
بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش
شرم از رنگِ این محاسن کُن
رحم کُن حالِ کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده اُستُخوانش را
حق بده که به یادِ او انداخت
گَرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا درِ مسجد
داغِ بابا عزایِ محسن داشت
حق بده که به یادِ او انداخت
عرقِ سردِ رویِ پیشانیش
خونِ رویِ جبینِ جدش را
عمه و رنجِ کوچه گردانیش
حق بده که به یادِ او انداخت
عمه اش را گُذر گُذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راهِ تنگ تر بردند
حق بده که به یادِ او انداخت
گیسوانش که خاک آلود اند
گیسویی را که در دلِ گودال
غرقِ خون رویِ خاکها بودند
رویِ این کوچه ای که از سنگ است
همه جایش نشانیِ او بود
یادِ یک حنجر است این دفعه
نوبتِ روضه خوانی او بود
هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر می زدند زینب را
تیغ شان مانده بود در گودال
با سپر می زدند زینب را
سَرِ شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میانِ گودال و
صد نفر میزدند زینب را
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
آن فرقه ای که تیشه به نخل فدک زدند
صبر رئیس مذهب ما را محک زدند
اورا زخانه نیمه شب برد خصم دون
از کوچه ای که مادر اورا کتک زدند
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#دودمه
از سرِ شانه عبایش را زمین انداختند
پشتِ مرکب میدود
پیرمرد است و عصایش را زمین انداختند
پشت مرکب میدود
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود
غریب شهرِ خودش نه، غریب عالم بود
چقدر روضهٔ کرب و بلا به پا می داشت !
به روی سر در خانه همیشه پرچم بود !
اگر چه زخم جگر تازه می شد اما باز
برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود
همیشه در وسط کوچهٔ بنی هاشم
پر از تلاطم اشکِ مصیبت و غم بود
شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت
شکسته قامت و آشفته حال و درهم بود
شتاب مرکب و پای برهنهٔ آقا !
میان کوچه زمین خوردنش مسلّم بود
کبودِ زخمِ طناب و اسارت و غربت
چه قدر در نظرش کربلا مجسّم بود
خلاصه لحظة آخر، زمان تدفینش
بساط غسل و بساط کفن فراهم بود
در آن زمان به خدا هر دلی پریشانِ
شهید بی کفن وادیِ محرّم بود
به زخم پیکر گل، بوریا نمی پیچید
اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
شدي شهيد ولي پيكر تو دست نخورد
ميان معركه ي خون سر تو دست نخورد
اگرچه در اثر زهر مي زدي پــر و بال
ز تير و نيزه به بال و پر تو دست نخورد
هزار شكر، به پيراهن و عباي شما
برابر نگه خواهر تو دست نخورد
اگرچه دست تو شد بسته با طنابِ ستم
به نقش آيه ي انگشتر تو دست نخورد
سه بار تيغ به رويت كشيده شد ، امّا
به مُصحف بدن اَطهر تو دست نخورد
نفس نفس زدنت سخت شد ولي آقـــــا
به ضرب تيغِ كسي ، حنجر تو دست نخورد
كسي نديد جسارت شود به ناموست
دگر به زينتيِ دختر تو دست نخورد
غروب روز دهم بود ، عمّه ات مي گفت:
رقيّه حرف بزن ، معجر تو دست نخورد ؟؟؟
#محمد_قاسمي
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
یکباره ریخت باده و ساغر شکسته شد
شیخ الائمه حرمتش آخر شکسته شد
آتش گرفت بار دگر خانه ی علی
شاید به ضربه ی لگدی در شکسته شد
بین نماز بر سر و رویش که ریختند...
... گویا نماز سبط پیمبر شکسته شد
ای کاش می گذاشت که عمامه سر کند
خیرالعباد بین همه سرشکسته شد
یک روز بین کوچه علی را کشیده اند
حالا غرور حضرت جعفر شکسته شد
جز ناسزا نمی شنود از زبانشان
در بین راه حرمت مادر شکسته شد
باید قسم مگر بخورد؟! صادق است او
در مجلسی که قیمت گوهر شکسته شد
یک پیر مرد، پای پیاده، به روی خاک
قدی خمیده داشت که دیگر شکسته شد
سیلی به خانواده ی او خورد؟ نه نخورد
اصلا سر کسی سر معبر شکسته شد؟
پای پیاده در پس مرکب دوید و گفت
عمه رقیه ام چقدر پرشکسته شد
در کربلا به ناله ی محزون سه ساله گفت:
"سقا که رفت حرمت معجر شکسته شد
بابا نگاه کن که چنان زجر زد مرا
دندان من شبیه تو دلبر شکسته شد"
#مهدی_علی_قاسمی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
می سوخت بین شعله ها بال و پر تو
آتش نشد شرمنده از موی سر تو
از نعره مستانه یک نامسلمان
آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو
دست خدا را باز بستند این جماعت
آقا چه خالی بود جای مادر تو
با رفتن تو آسمان هم گریه می کرد
آن شب نبود عمامه ای روی سرتو
پای برهنه پشت یک مرکب دویدن
نگذاشت نایی در میان پیکر تو
در کوچه های خلوت شهر مدینه
تنها غریبی بود یار و یاور تو
دیدند خیلی داغدار کربلایی
شام غریبان شد به پا در محضر تو
جای هزاران سجده شکرانه دارد
خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو
#محمدحسین_رحیمیان
@raziolhossein
#شهادت_امام_صادق
کس از دل امام غریبم خبر نداشت
با او مدینه هم سر یاری دگر نداشت
سوگند میخورم به مظلومی علی
دنیا زآل فاطمه مظلومتر نداشت
از آن زمان که سوخت در خانه علی
آتش زدرب خانه شان دست بر نداشت
آتش کجا و خانه فرزند مصطفی
آنروز روزگار مسلمان مگر نداشت
تنها نه روزها پی آزارش آمدند
شبها امان زدشمن بیدادگر نداشت
گرم دعا و راز نیاز شبانه بود
مهلت ولی برای دعای سحر نداشت
آتش زدند خانه او را ولی دگر
بر سینه اش جراحتی از میخ در نداشت
بردند دست بسته اش از خانه با عذاب
حتی عبا به دوش و عمامه به سر نداشت
میزد نفس نفس پی مرکب ولی چه سود
آهش به قلب سنگ عدویش اثر نداشت
پایش برهنه بود ولی جای شکر داشت
چون خاک کوچه خار مغیلان دگر نداشت
بیچاره دختری که روی خار میدوید
بیچاره عمه اش که از او خبر نداشت
پایش که خسته بودو دو دستش که بسته بود
در زیر تازیانه دشمن سپر نداشت
دختر به هر خطر به پدر میبرد پناه
آن دختر سه ساله بمیرم پدر نداشت
از درد گوش پاره اگر ناله میکشید
بر گوشوار رفته به غارت نظر نداشت
تا دید در خرابه لب چاک خورده را
لب را گذاشت بر لب بابا و برنداشت
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
عالم ز آه تیره تر از صبح محشر است
خونِ جگر به دیده ي آلِ پیمبر است
شهر مدینه گشته عزاخانه ي وجود
رخت سیاه بر تن زهرا و حیدر است
گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت
امشب شب یتیمی موسی ابن جعفر است
گِریَند بر امام ششم هفت آسمان
در نُه فلک قیامتِ عظمای دیگر است
جسمی که آب شد از جفا زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک از این داغ آذر است
خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است
آتش زدند خانه او را حرامیان
این اجر خوبی پدر و ارث مادر است
جز تل خاک نیست نشانی از آن مزار
الحق که ننگ آل سعودِ ستمگر است
قامت خمیده،تن شده مانند شمع آب
این شاهد جنایت منصور کافر است
بر او بریز اشک که این گریه نزد حق
با گریه بر حسین ثوابش برابر است
با آنکه بسته است به رویش در بقیع
"میثم" هماره چشم امیدش به این در است
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
پرورده ی دامن شقایق هستیم
از خیل بلا کشان عاشق هستیم
قرآن محمدی ﮐﺘﺎﺏ ﺩﻝ ﻣﺎﺳﺖ
در مکتب شیعیان صادق هستیم
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
خونین دلی که با تو ستمگر به سر بَرَد
سر می برد، ولیک به خون جگر برد
آنجا که هیچ لب به حمایت نگشت باز
مظلوم، داوری به برِ دادگر برد
بر خانه ام اگر زدی آتش مرا چه باک
اینگونه ارث مادر خود را پسر برد
مزدور خویش را ز چه گفتی که نیمه شب
از نزد چند کودک لرزان پدر برد
کردند دست خویش به سوی خدا بلند
تا بابشان ز دست عدو جان به در برد
دیگر امید آمدن من کسی نداشت
یک تن نبود در بر آنان خبر برد
ای دادگر خدای غیور، این روا مدار
تا نام پاک مادر ما، بی پدر برد
#علی_انسانی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
دارم هوای تربت شیخ الائمه
چشمم به دست رحمت شیخ الائمه
منت خدایی را که ما را خلق کرده
از خاک پای حضرت شیخ الائمه
اسلام ناب جعفری سرمایه ی ماست
جانم فدای نهضت شیخ الائمه
شاگردهای مکتبش روزی گرفتند
از بحث و علم و حکمت شیخ الائمه
هرکس نمازش را سبک دارد بداند
بی بهره است از رحمت شیخ الائمه
کونوا لنا زینا...” ولی ای وای بر من
یک عمر گشتم زحمت شیخ الائمه
با اینکه سربارش شدم دیدم کریم است
آقا شدم با عزت شیخ الائمه
یک روز دسته” می برم در کوچه هایش
تحت لوای `هیئت شیخ الائمه”
وقتش رسیده باز هم روضه بخوانم
از دردها و غربت شیخ الائمه
دیروز حیدر دست بسته... بی عمامه...
امروز آمد نوبت شیخ الائمه
پای برهنه پشت مرکب ها دویدن...
...برده توان و طاقت شیخ الائمه
بر مو سفیدان ناسزا گفتن روا نیست
کردند هتک حرمت شیخ الائمه
صاحب عزای روضه های کربلا بود
در روضه خم شد قامت شیخ الائمه
شکر خدا که دخترش اینجا ندیده
در بین مقتل غارت شیخ الائمه
شکر خدا که اهل بیتش را نبردند
بازی نشد با غیرت شیخ الائمه...
#محمد_جواد_شیرازی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
به پای خس چوگلی زردوخسته افتادم
بدست خصم دنی دست بسته افتادم
چوتازیانه ی ابن ربیع را دیدم
بیاد مادر پهلوشکسته افتادم
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#عامیانه
در خونمو سوزوندن به خدا
تو کوچه منو کشوندن به خدا
من زمین خوردم و خندیدن همه
حرمت منو شکوندن به خدا
.
.
ببینید میلرزه دست و پای من
ببینید بی رمقه صدای من
بچه هام دارن نگاهم میکنن
طنابو وا کنید از دستای من
.
.
کمتر ای نامردمون جفا کنید
این پر شکستمو رها کنید
فاطمه داره تماشا میکنه
یه کمی از مادرم حیا کنید
.
.
همینه خواهش آخرم فقط
نزنید این همه آذرم فقط
حاضرم سر منو جدا کتید
ناسزا نگید به مادرم فقط
#عبدالزهرا
@raziolhossein
#شهادت_امام_صادق
زخمی که هست بر جگر من جدید نیست
سوزانده جانم و به اجل هم امید نیست
آتش کشیده اند در خانه مرا
این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست
شیخ الائمه را وسط کوچه می کشند
اینجا کسی به فکر من موسپید نیست
گشته مدینه کرببلایی دگر، ولی
داغی شبیه داغ حسین شهید نیست
این لشگری که از در و دیوار آمدند
دل سنگ تر ز لشگر پست یزید نیست
وحشت زده اگر شده اند اهل خانه ام
اما خبر ز ضربت دستی پلید نیست
دیگر خبر ز خصم لعینی که بی هوا
معجر ز روی عترت طاها کشید نیست
اصلا تمام آنچه که دیدم، برابر
آن صحنه ای که عمه سادات دید نیست
والشمر جالس به روی سینه ی حسین
رحمی به قلب آنکه سرش را بُرید نیست
عالم فدای خواهر مظلومه ای که گفت :
گشته تن برادر من ناپدید... نیست
.
#محمود_مربوبی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
با آنکه حیایی شرر نار ندارد
اما به گل صورت او کار ندارد
می کرد نگاهی به در سوخته می گفت
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#شهادت_امام_صادق
کاش خاموش کُنَد اشک ، مُصلایش را
کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را
به زمین خورده و خاکی است رَدایش رویش
کاش میشُد بِتِکانَند سَر و پایَش را
ک
به زمین خورد ، زمین خورد ، زمین خورد مُدام
ولی از دست ندادند تماشایش را
درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش
بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را
او خودش خواسته تا روضهی مادر گیرد
جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را
او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار
زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد
میزند تا شکند بازویِ زهرایش را
دست بگذاشت به زانو نفَسش تند شده
عمهی کوچک خود دید و نَفَسهایش را
خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب
کاش میشُد که نبیند لبِ بابایش را
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
آتشی باز فراهم شده و بر در خورد
دست زهرا وسط عرش به روی سر خورد
بی عبا بود که در کوچه کشیدند او را
پسر حضرت حیدر به غرورش بر خورد
چند باری پی مرکب نفسش بند آمد
چند باری وسط کوچه زمین، با سر خورد
به همه اهل جهان موی سفیدش می گفت:
چه قدر خون دل از کینه ی این لشکر خورد
داشت با آن همه اندوه، تجسم می کرد
غصه هایی که در این شهرِ بلا، حیدر خورد
بی قرار است چرا او؛ نکند تازه شده
داغ آن ضربه ی آنروز که بر مادر خورد
خانه ی سوخته اش ارثیه از خیمه گه ِ
کشته ای بود که بر حنجره اش خنجر خورد
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
باغبان باشد و گلزار بسوزد سخت است
لانه مرغ گرفتار بسوزد سخت است
غربت و وحشت و تاریکی و دود و آتش...
آشیانت که شب تار بسوزد سخت است
بر روی آتش این خانه کسی آب نریخت
دلت از این همه آزار بسوزد سخت است
این در سوخته داند ،که زن حاملهای
در میان در و دیوار بسوزد سخت است
روضه اینجاست اگر صورت آتش دیده
باز با سیلی اغیار بسوزد سخت است
وسط شعله فقط داد زدم وای حسین....
خیمه عترت اطهار بسوزد سخت است
ترس طفلان حرم دیدم و فهمیدم که
خیمهها بعد علمدار بسوزد سخت است
دور از چشم عمو بین بیابان تنها
دامن طفل عزادار بسوزد سخت است
تنش از کعب نی و صورتش از سیلی کین
پایش از آبله و خار بسوزد سخت است
همه در حال فرارند به غیر از زینب
در حرم عابد بیمار بسوزد سخت است
شرم کن شعله آتش ،نکند پیش رباب
چوب گهوارهاش اینار بسوزد سخت است
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#اولجلسهای
تشنهی زمزمهام کاش به زمزم برسم
میوهی کالَم و ای کاش که من هم برسم
فاطمه چشم به راه هست سیاهی بزنم
ای اجل صبر نما تا به مُحَرم برسم
پس از آن جانِ مرا هم ببری حرفی نیست
نه ، فقط باش که یکبار حرم هم برسم
دست من نیست گریبان بدرم یا ندرم
هر زمان که به سرِ سورهی مریم برسم*
آه ای راهِ نجف کرببلا دستم گیر
اربعین باز بر آن سیلِ دمادم برسم
هر قدم میشمرم تکتکِ تیرَکها را
تا که بر موکبِ عباس معظم برسم
اربعین وقتِ قرار است بگو یا عباس
کاش بر سایهی آن صاحبِ پرچم برسم
کَمکم ای ناله بیا موقع مقتل خوانی است
وای کم مانده به گودالِ مقرم برسم
ای بقیع تربتی از خود به سرم میریزی
کاش ای کاش به این خاک پُر از غم برسم
*کهیعص
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
گر چه جز ظلم بر تو دیده نشد
گل یاست به تیغ چیده نشد
بین شعله دوید ناموست
گیسوی دخترت کشیده نشد
میخ بر سینه ای نزَد آسیب
ناله ی همسرت شنیده نشد
سر برهنه به کوچه ات بردند
ولی از تن سرت بریده نشد
پشت مرکب تو را کشاند عدو
پهلویت ازسنان دریده نشد
تیغ بر قتل تو کشید ولی
خون ز لبهای تو چکیده نشد
شکر حق خواهر عزادارت
بین نامحرمان خمیده نشد
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم با صفای تو
از لحظهای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه!دل ما گشت جای تو
آیا در بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟
بردند دستبسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو
ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانهات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پارههای دل، گُل بزم عزای تو
تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
میکرد گریه ختم رسل در قفای تو
چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو
تنها نه «میثم»...از غم و اندوه و غربتت
آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_صادق_مدح
دنیا چه داشت آدم عاشق اگر نبود
عاشق نشان نداشت شقایق اگر نبود
دنیا چقدر اهل محبت زیاد داشت
بین صحابه چند منافق اگر نبود
چیزی به غیر صورت قران نداشتیم
در بین خلق مصحف ناطق اگر نبود
از شیعه هیچ چیز نمیماند در جهان
شیخ الائمه این همه حاذق اگر نبود
حق با شماست! آنچه که در فقه جعفریست
با گفته های وحی مطابق اگر نبود
اسلام اهل سنت با چار مذهبش
اصلن نبود حضرت صادق اگر نبود
شیعه سرور در دل خود داشت اندکی
خاک بقیع آینهی دق اگر نبود
#سیدمحمدحسین_حسینی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی
که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی
جواب هر چه که باشد نوازش است مرا
خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن " ی
بساط حوزه کرم میکند ، چه ذوالکرمی
بساط روضه عطا میکند ، چه ذوالمننی
به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت
بله ؛غدیر جوان شد ز باده ی کهنی
ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث
چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی
به جعفر بن محمد بگو بسوز و بساز
مباش فکر حرم گر نواده ی حسنی
سیاه تر ز همه روزگار پروانه ست
اگر که شمع بسوزد میان انجمنی
نخست آنچه صدا میکند سر زانوست
اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی
ببین چه بر سر زن یا که مرد میاید
طناب را بکشی ، تازیانه هم بزنی
عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد
پناه برد به یک آستین پیرهنی
چه سخت میگذرد مرد آبروداری
طی طریق کند با غلام بددهنی
اگر چه سوخته در ، جای شکر آن باقی ست
که میخ در نگرفته به گوشه بدنی
اگر چه از نفس افتاده باز هم راضی ست
که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی
چه حرفها نشنید و چه چیزها که ندید
شکسته دل شد و آمد ولی چه آمدنی
غریب نیز از اینجا نمیرود عریان
برای تو کفن آورده اند ، عجب کفنی
#علی_اکبر_لطیفیان
@raziolhossein