#امام_صادق_شهادت
#دوبیتی
او گریه به غصه های مادر می کرد
وقتی که نظر به آتش در می کرد
از خانه چو دست بسته او را بردند
یاد از غم تنهایی حیدر می کرد
#محمد_مبشری
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
در این مدینه هیچ به جز غم خبر نبود
از غصه سوخت دل ولی چون جگر نبود
از بس که آب گشته تنم از جفای خصم
باقی زجسمِ من اثری غیر سر نبود
صد شکر،گرچه خانه ام آتش گرفته است
ناموس من به خانه دگر پشت در نبود
اطفال من چو جوجه،همه لرزه بر بدن
امّا یکی از آنهمه بشکسته پر نبود
با دست بسته برد مرا دشمنم ولی
در بین کوچه خواهر من دربدر نبود
تیع ستم کشید به رویم عدو ولی
دیگر سخن ز چوب و سر و طشت زر نبود
#محمود_اسدی_شایق
@raziolhossein
#حضرت_زهرا
#امام_صادق
#تبری
#لعن
بحار، ج 100، ص 441
بشار مکاری می گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود: بشار! بنشین با ما خرما بخور!عرض کردم:
فدایت شوم! در راه که می آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم
فرمود: در راه چه مشاهده کردی؟
-من از راه می آمدم دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید!
-مگر آن زن چه کرده بود؟
-مردم می گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة!
امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد.
فرمود:
-بشار! برخیز...
غلام گفت که در میزنند...
بشّار است!
کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است
رسید و داد سلامی امام صادق را
غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است
امام آمد و خرما به او تعارف کرد
نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است
نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که
به دست مأموری سنگدل گرفتار است
به استغاثه کمک میگرفت از مردم
دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است
بگو حکایت این قصّه چیست یا بشّار
بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است
زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ
گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است
کدام جرم به زندان کشید پایش را؟
همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است
به زعمِ من "لَعَنَ الله ظالمیک" که گفت
به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است
شبیه ابر بهاری گریست چشم امام
هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است
به مسجد آمده در حق زن دعا بکند
امام رحمت محض است، یار و غمخوار است
خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن
دعای خیر امام است آنچه در کار است
امام گفت سلام مرا به او برسان
بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است
مقام لعن ببین تا کجاست دوست من!
در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است
دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا
به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است
ثواب شعر به علامه مجلسی برسد
که این روایت ناب از بحار الانوار است
#مسعود_یوسف_پور
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
از مسیر در نه ، از دیوارِ خانه ریختند
روز نَه این قومِ نامحرم شبانه ریختند
حتم دارم با قلاف و تازیانه ریختند
یک نفر آمد به محراب و نمازش را شکست
بی حیایی بی هوا راز و نیازش را شکست
نیمه شب هست آه فکر سن و سالش نیستند
ریسمانها میکشند و فکر بالش نیستند
بینِ این خانه مگر اهل و عیالش نیستند
او خدای غیرت است از درد میریزد بِهَم
پیش طفلانش مَکِش نامرد میریزد بِهَم
باز هم صد شُکر آتش بر سر و رویش نخورد
این درِ سوزان حیا کرد و به پهلویش نخورد
سنگ بی احساسِ دیواری به اَبرویش نخورد
باز هم صد شُکر در ، آئینهاش را خط نزد
در میانِ شعله میخی سینهاش را خط نزد
در میانِ کوچهها با زور او را میکِشند
بر زمین میاُفتد و بدجور او را میکِشند
روی مرکب میروند از دور او را میکِشند
پیرمرد شهر با هر زحمتی پا میشود
آه میگوید فقط " یا عَمَّتی" پا میشود
دخترک میگفت با نِی حنجرش را پس بده
من یتیمم طشتِ زر یک شب سرش را پس بده
جان بابا ، ساربان انگشترش را پس بده
حرمله وقتی که میآید پریشان میشوم
پشتِ عمه ، زجر وقتی هست پنهان میشوم
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
پس از سلام و ادب نزد خالق زهرا
مرا صدا بزنید از خلائق زهرا
کمال بندگی ام خدمت به فاطمه است
خدا کند بشوم عبد لایق زهرا
به غیر غصه ندارد مخالف بانو
غمی به سینه ندارد موافق زهرا
برای اجر محبین او بهشت کم است
چه هدیه ای ست سزاوار عاشق زهرا
بجز علی به کسی رو نمیزنم هرگز
قسم به حرمت قرآن ناطق زهرا
حسین فاطمه بسیار سینه زن دارد
منم اسیر و عزادار صادق زهرا
"بِجَعفَرِ بنِ محمد "نوای هرشب ماست
چه خوب حضرت صادق رئیس مذهب ماست
همینکه ايزد منان قلم به دستش داد
فقط قلم که نه بلکه علم به دستش داد
خدایی اش نه ولی اختیار عالم را
خدای عزوجل دست کم به دستش داد
برای اینکه ببارد مدام بر سرمان
کریم خواندش و ابر کرم به دستش داد
به شوق پرورش جابر بن حیان ها
تمام هستی خود را عجم به دستش داد
به گردنم پدرم بست طوق نوکری اش
و اختیار مرا مادرم به دستش داد
خوشابحال کسی که نگفته اقایش
میان روضه برات حرم به دستش داد
دخیل بسته ی کنج ضریح پر گره ایم
نگاه حسرت افتاده پشت پنجره ایم
به پا کنیم دوباره بساط هیئت را
مگر صدا بزنیم اهل بیت عصت را
به یمن همنفسی با امام "صادق" مان
چشیده ایم همه لذت صداقت را
تمام شب به تماشا نشسته ایم از شوق
شکوه و منزلت کرسی فقاهت را
بحق حضرت زهرا نگیرد از دل ما
خدای عزوجل نعمت ولایت را
اگر که دشمن او پشت گوش خود بیند
به روز حشر ببیند بهار جنت را
قسم به حرمت نانش نبرده ایم از یاد
نگاه محترم و دست با محبت را
به آسمان مدینه دوباره پر بزنیم
در آوریم ز غربت بقیع خلوت را
مسلم است به اشک و به ناله سر بکنیم
کنار حضرت زهرا شب شهادت را
شب عزای ولی خداست گریه کنیم
کنار حضرت زهرا بناست گریه کنیم
شبی که سایه ی ابلیس بر حرا افتاد
گمان کنم پر پروانه زیر پا افتاد
امام خبره ی ما یادی از محرم کرد
میان حجره عزیزش به گریه تا افتاد
کسی که از نفسش عطر ربنا رویید
چرا لبان ثناخوانش از نوا افتاد
بزرگ شهر ، عزیز دل رسول خدا
به پیش چشم همه بین کوچه ها افتاد
کسی ندید میان شلوغی خانه
غریب فاطمه عمامه اش کجا افتاد
شبیه عمه ی مظلومه اش که خورد زمین
میان کشمکش کوچه بی هوا افتاد
شبیه تشنه لب نینوا گلویش سوخت
نگاه مضطر او سمت کربلا افتاد
به تکه تکه گلیمی که سوخت خیره شد و
سپس به سینه زد و یاد بوریا افتاد
دل شکسته ، قد خم ، نگاه تر دارد
چقدر روضه ی گودال زیر سر دارد
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#امام_صادق_مدح
#امام_صادق_شهادت
به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادقها
به نام آنکه میرویاند از جانها شقایقها
به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشقها
که میگردند از نورش مخالفها موافقها
به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن
چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن
ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین چون او
ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین چون او
ندیده دل صراطَالمُستقیمی اینچنین چون او
حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین چون او
سفارشهای او شرحِ کلامی از کمالِ اوست
سفارشهای او راهِ رسولالله و آلِ اوست
سفارش میکند بارِ فقیران را زمین مگذار
سفارش میکند در راهِ محرومان قدم بگذار
سفارش میکند دل را به تدبیر خدا بسپار
سفارش میکند هرگز نمازت را سبک مشمار
سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دینش را
به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را
زیارت نامههای ما زیارت نامههای اوست
عزاداریِ ما میراثی از رسم عزای اوست
تمام گریههای ما کمی از هایهایِ اوست
شلوغیِ حرمها از حدیثِ کربلای اوست
خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ ماست
ثواب یک سلام ما شب قدر امام ماست
به روضه میکشد آقا همیشه منبر خود را
به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را
میانِ گریه میبینید همانجا مادر خود را
ببین خرجِ عزا کرده دعای آخر خود را
چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت
خدایا خانهیِ او در هجوم بی حیاها سوخت
چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست
به فکر مو سپیدیاش به فکر سن و سالش نیست
به یاد کودکانِ بی کَسَش فکر عیالش نیست
چرا این شعلههای در به فکر دست و بالش نیست
کسی او را نمیگوید عصای خویش را بردار
بیا از بِینِ شعله بچههای خویش را بردار
زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد
محاسن وای خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد
زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد
مکش اینگونه در کوچه مکش پهلوش زخمی شد
زمین اُفتاد و با نیزه کسی اما نَزَد او را
زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
نیمه شب بود و وقت راز و نیاز
بین سجاده بود، بین نماز
با تأسی به مادرش زهرا
دست خود برده بود سوی خدا
داشت همسایه را دعا می کرد
گره ها را دوباره وا می کرد
ذکرِ ارباب عالمین گرفت
بوسه از تربت حسین گرفت
ناگهان صحبت از تهاجم شد
خلوتش بین نعره ها گم شد
داد و فریاد، بی دلیل زدند
شعله بر خانه ی خلیل زدند
حرمت این حرم شکسته شد و
دست او بین خانه بسته شد و
پا شد از جای خود ولی افتاد
یاد مظلومی علی افتاد
از غریب مدینه دم می زد
وسط شعله ها قدم می زد
خاک و خاکستر از عباش تکاند
اشک بر مادرش دوباره فشاند
حرف داغِ گران زهرا بود
میخ در روضه خوان زهرا بود
پیر مردی وحید را بردند
آن محاسن سپید را بردند
باز هم روضه ها به کوچه کشید
آه... آقای ما بگو چه کشید؟!
پیر را طاقت دویدن نیست
می رود... حاجت کشیدن نیست
فلک از غصه شرمگین شده بود
شیخ ما نقش بر زمین شده بود
پیکرش را چقدر آزردند
تا که شیخ الائمه را بردند
خوب شد بر سرش جدال نشد
غارت پیکرش حلال نشد
تشنگی تاب و قدرتش نگرفت
تیر و نیزه به قامتش نگرفت
رخش از خون تازه رنگ نشد
صورتش آشنا به سنگ نشد
خوب شد قاتلی سویش نرسید
پنجه ای بین گیسویش نرسید
خواهری با شکستنش نشکست
بر روی سینه اش کسی ننشست
#محمد_جواد_شیرازی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
شیخ الائمه ام که شکستند حرمتم
با هیزم آمدند شبانه زیارتم
در احترام موی سپیدم همین بس است
در بین شعله ها شد تکریم ساحتم
من دست بسته بودم و یاران به خواب ناز
آنجا کسی نبود نماید حمایتم
من مرد بودم این شد و ای وای مادرم
این تنگنای کوچه نماید اذیتم
سجاده ام کشید وبماند چگونه برد
خاکی شده زکینه لباس عبادتم
بادست بسته ،پای برهنه ، نفس زنان
مرکب دوانیش بخدا برد طاقتم
خوردم زمین و ناله زدم عمه جان مدد
قدری کمان چو قامت تو گشته قامتم
در بین راه گشته پریشان محاسنم
از بسکه دست بسته زمین خورده صورتم
تفسیر مقتل «قبض شیبه » شده
این صورت کبود و رخ پر جراحتم
اینجا جفا به ماشد و معجر کشی نشد
غمهای کربلا زده لطمه به غیرتم
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید
نظارۀ تو ابوحمزه و زراره کشید
غریب هستی و چون مادرت نشد آقا
سر مزار شما گنبد و مناره کشید
به زخم های دلت مرهمی نشد پیدا
که زهر از جگرت طرح پاره پاره کشید
تو را میان دعا، بی نمازها بردند
تو را پیاده به کوچه یکی سواره کشید
میان کوچه تن خسته ات زمین تا خورد
نکرد رحمی و دشمن تو را دوباره کشید
سریع خانه برو دختر تو ترسیده است
که ارث مادریت را کسی شراره کشید
گرفته خانۀ تو رنگ خیمه های حسین
دوباره گریۀ چشمت به سوگواره کشید
دوباره آتش و خیمه غروب عاشورا
دوباره کرببلا را به استعاره کشید
تمام اهل و عیالش فرار می کردند
و دختری که خودش را به یک کناره کشید
به چند زخم پدر مرحمی ز گریه گذاشت
دوباره در بر خود جسم پاره پاره کشید
به پیش پیکرش از دشمنی شکایت کرد
که معجر از سر و از گوش گوشواره کشید
#محسن_حنیفی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله»
در بقیع است ولی کرببلا هم با اوست
شیعه را کرببلا گرچه علمداری کرد
جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست
من اگر مورم اگر هیچ ولی میدانم
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
زندگینامهٔ او سطر به سطرش روضهست
که مصیبات همه عالم و آدم با اوست
در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد
بانی روضهٔ سقاست و زمزم با اوست
لفظی از کوچه در این مرثیه محزونتر نیست
وارث محنت زهراست اگر غم با اوست
#محسن_ناصحی
@raziolhossein
#امام_صادق_مدح
#امام_صادق_شهادت
ارادت دارم از طفلی به نام حضرت صادق
تعالی الله از قدر و مقام حضرت صادق
الا ای شیعه های با مرام حضرت صادق
به گوش جان بگیرید این کلام حضرت صادق
که عالم تا ابد مدیون شاه عالمین باشد
و کل الخیر در یک جمله فی باب الحسین باشد
در این دنیای ظلمانی عجب ماه شبی دارم
میان این همه مذهب چه والا مذهبی دارم
کرام الکاتبین را شکر ، به چه مکتبی دارم
ز عشاق امام صادقم ، چه منصبی دارم
الهی بر در این آستان ، نوکر بخوانندم
مرا در روز محشر شیعه جعفر بخوانندم
یقینم کامل است و اعتقادم این چنین باشد
که او مانند جدش مرتضی حق الیقین باشد
به قول حضرتش این از نشان مؤمنین باشد
که از زوار قبر جد من در اربعین باشد
عزیز فاطمه ، از خرمنت توشه بده ما را
برات اربعین و طوف شش گوشه بده ما را
من از افتادن آن پیر زن در کوچه می دانم
از این مجمل حدیثی را مفصل ، ناب ، می خوانم
رسانده بر همه شیخ الأ ئمه ، نور چشمانم
که با بغض از عدوی حضرت زهرا مسلمانم
خدا با صورت اندازد مرا در شعله نارم
اگر از دشمنی با خصم مولا دست بردارم
مدینه بار اول ، ظلم بر خیر النساء کردند
میان کوچه ها حق ذوی القربی ادا کردند
ز کینه سینه را با ضرب مسمار آشنا کردند
پس در غنچه نشکفته از شاخه جدا کردند
از آنجا خصم ، آتش بر دل و جان خلائق زد
شرر بر خانه و کاشانه قرآن ناطق زد
میان شعله فرزند خلیل الله را بردند
دل شب مردم گمراه ، نور ماه را بردند
پیاده از پی مرکب تمام راه را بردند
چسان گویم چگونه آن ملک درگاه را بردند
چه سنگین بود مهر غربتی که بر جبین می خورد
میان کوچه مثل مادرش زهرا زمین می خورد
اگر چه پیش چشم عترتش بر او جسارت شد
اگر چه خانه اش محصور آن ظلم و شرارت شد
اسیر کینه رجس و پلیدی ها ، طهارت شد
کجا کاشانه شیخ الائمه قتل و غارت شد
بمیرم کربلا پیراهن از گودال می بردند
ز پای دختر دردانه ای خلخال می بردند
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
مزنیدم مبریدم ندهید آزارم
بگذارید عمامه به سرم بگذارم
قبل از آنیکه مرا در بر منصور برید
بگذارید حرم را به کسی بسپارم
پیرمردم پی مرکب ندوانید مرا
نه مرا پای دویدن نه عصایی دارم
بگذار ابن ربیع تا نفسی تازه کنم
بس کن اینقدر نکش بر روی سنگ و خارم
تازیانه بزن اما لب خود باز مکن
نام زهرا مبر اینقدر مده آزارم
به زمین میخورم و ذکر لبم یازهراست
یاد افتادن او بین در و دیوارم
سوخت در شعله در خانه ام و شکر خدا
که نیفتاد در سوخته روی یارم
پیش چشم پسرش مادر ما را می زد
از مغیره به خدا تا به ابد بیزارم
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
خاکستر داغ لالهها گشت بقیع
مأوای عزیزان خدا گشت بقیع
وقتی که جنازۀ تو را آوردند
انگار زمین کربلا گشت بقیع
#عباس_شاه_زیدی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
کسی که عرش و فرش و چرخ ، بوده تحت فرمانش
چه شد که نیمه شب بردند با حال پریشانش
همان بیتی که روز و شب ، ملک در رفت و آمد بود
بدون اذن وارد گشت خصم نامسلمانش
مقامش را نفهمیدند آنهایی که از خانه
به دست بسته می بردند ، مانند اسیرانش
عدویش بی ادب ، دنبال مرکب ، جان به لب ، خسته
یکی دو تا نبود ای وای ، غمهای فراوانش
کسی که بود فرزند خلیل الله ، یاالله
چه مظلومانه از غم سوخت در آتش گلستانش
در آتش ، روی لبهایش ، دم یافاطمه بود و
دوباره زنده می شد داغ مادر پیش چشمانش
چو می رفتند اطفالش ، میان شعله ها هر سو
تداعی شد برایش کربلا و خیمه سوزانش
به یاد دختری که با دو دست کوچکش می زد
به روی شعله ها بلکه ، شود خاموش دامانش
سر و پای برهنه شد روان در کوچه ها ، اما
نزد بوسه به پای او لب خار مغیلانش
چنان از داغ جدش اشک می بارید از چشمش
مدینه کربلایی بود ، از ذکر حسین جانش
به هرجا می شنید آوای طفل شیر خواری را
به یاد حنجر اصغر بهم می ریخت سامانش
اگر بردند او را ، کاخ حمراء در بر منصور
نزد با چوب دیگر میزبان بر لعل مهمانش
فدای آن سری که بود در طشت و یزید دون
به لب می می زد و هی می زد او را پیش طفلانش
#علی_سلطانی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
عمریست زیر منت شیخ الائمه ایم
ما شیعه ایم و امت شیخ الائمه ایم
سرشار از محبت شیخ الائمه ایم
ریزه خور کرامت شیخ الائمه ایم
ما را ولاش سینه زن و بی قرار کرد
بر کشتی نجات حسینی سوار کرد
آقا اگر نبود که آدم نمی شدیم
از دودمان بانوی عالم نمیشدیم
این گونه بی قرار محرم نمی شدیم
دیوانه علامت و پرچم نمی شدیم
او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم
خواندیم قال صادق و روضه نشین شدیم
امشب دلم گرفته برای بقیع او
خون گریه می کنم به هوای بقیع او
جان مرا گرفته عزای بقیع او
امشب به یاد حال و هوای بقیع او
در مجلس مصیبت او گریه می کنیم
با فاطمه به غربت او گریه می کنیم
هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد
هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد
هم بی کسی حیدر کرار زنده شد
هم کینه مغیره و اشرار زنده شد
ابن ربیع مثل مغیره است ، بی حیاست
کارش همیشه طعنه و آزار و ناسزاست
ظالم ، شکست حرمت بیت الحرام را
از کینه برد پای پیاده امام را
آن مرد سالخورده ی والا مقام را
شاه بزرگ زاده با احترام را
او روی اسب و پای پیاده امام دین
در کوچه ها دوباره علی می خورد زمین
واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش
خاکی شبیه چادر زهراست جامه هاش
این حلقه های اشک، گرفته ره نگاش
افتاده است لرزه چرا بین دست و پاش
پای پیاده ناله زند ، یاد عمه هاش
این پیرمرد شهر مدینه است کربلاش
شکر خدا که شهر مدینه سنان نداشت
خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت
سیلی برای دختر شیرین زبان نداشت
بزم شراب داشت ولی خیزران نداشت
شکر خدا که در جگرش نیزه ها نرفت
بعد از شهادتش بدنش زیر پا نرفت
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
اگر چه سخت روز و شب چو ابری زار می گریم
نه از اینکه شدم بی یاور و بی یار می گریم
شده هر صحنه ای از غربتم یادآور یک غم
چو جد خویش مثل حیدر کرار می گریم
اگر چه خانه ام آتش گرفت از کینه،تنها من
به یاد سینه ی صدیقه و مسمار می گریم
به کوچه بد زمین خوردم که زهرا را صدا کردم
به یاد صورتی که خورده بر دیوار می گریم
مرا در کوچه گرداندند یاد شام افتادم
به یاد عمه ام در کوچه و بازار می گریم
شنیدم عمه ام را می زدند و خارجی خواندند
چو او بوده اسیر خنده ی انظار می گریم
کشیده تیغ بر رویم سه بار آن بی حیا و،من
به یاد آن لب و دندان که شد خونبار می گریم
دلم شد غرق خون وقتی که شد جسمم کفن،شائق
بر آن جسمی که دیده زیر نعل آزار می گریم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیهمادرمظلومهات پرِ تو نسوخت
اگرچهاز سر دوشتکشیدهشد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت
تو با کهولت سِن،پابرهنه،در دل شب
بهحیرتمدلِخصمِستمگرِ تو نسوخت؟
اگرچه سوختدرِخانهیتو در آتش
هزارشُکردرآنبینهمسرِ تو نسوخت
پیطوافتو شعله به خانه وارد شد
شبیهکعبهولیپایتا سرِ تو نسوخت
اگرچهزهر تورا آب کرد همچون شمع
در آفتاب ولی جسم لاغر تو نسوخت
سهبار تیغ به رویت کشید آن نامرد
ولی ز کُندی خنجر که حنجرِ تو نسوخت
نرفت راس شریف تو بر سرِ نیزه
ازاینطریقدلِخونخواهرِ تو نسوخت
به دست دشمنتو بود بیگمانشَلّاق
ولیبرابر تو پُشتِ دخترِ تو نسوخت
نریختبعدِتوآتشکسیبه فرق سرش
دگرعمامهیمُوسیبنجعفرِ تو نسوخت
هزار مرتبه باقیستجایشُکرش که
از اهلبیتتو یکتن برابرِ تو نسوخت
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
هیاهویی به پا گشت و ، میان شهر طوفان شد
مناجاتت به هم خورد و ، بساط غم فراوان شد
شده تکرار تاریخ و ، نصیب کعبه آتش شد
امان از این مدینه ، باز هم همدست شیطان شد
تو را ترساند از آتش ، فراموشش شده انگار
به عشق خادم ِ درگاه تو آتش گلستان شد**
ندارد شهر زهرایی ، که یار سرورش باشد
دوباره دست بستن شیوه ی دنیا پرستان شد
پیاده ، پا برهنه ، پیر مردی در پی مرکب
تمام عالم بالا ، ازین غصه پریشان شد
نوایت گاه وا اماه بود و ، گاه وا جداه
بگو یاد چه افتادی چرا چشم تو گریان شد
تو را بردند از آن کوچه ای که مادرت افتاد
دلیل روشنی دارد اگر زانوت لرزان شد
چه آورده سرت این روزگار بی مروت ها
چه دردی داشتی آقا ، چرا با زهر درمان شد
میان خانه ای که سوخته تا آخر عمرت
به پا هر روز و هر شب روضه شام غریبان شد
تو گریه می کنی جور دگر این آخر عمری
بر آن جسمی که بی سر شد ، بر آن جسمی که عریان شد
چه می شد گر نبود آن شب میان کربلا زینب
همین که سر جدا شد بی حیایی ها دو چندان شد
**جریان هارون مکی که در تنور رفت
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می ریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت می ریخت
خانه ات بی خبر از اشک زلالت می سوخت
چه بگویم!دلِ همسایه به حالت می سوخت
پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را
پشت مرکب، رمق اندک پایت افتاد
سرشناس همه ی شهر، عبایت افتاد!
ارثی از مرثیه اش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر
هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد
حُرمت مویِ سپید تو شکسته ست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بسته ست، قبول
باز هم شکر! به عمامه ی تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامه ی تو دست نخورد
زخمی نیزه ی هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن مانده ی گودال بلایی نشدی
باز هم شکر! به خلخال نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پرده نشین باقی ماند
با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأعام معذب نشدند
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
مائیم و هدایت امام صادق
مدیون روایت امام صادق
ای کاش که در مدینه بودیم همه
در روز شهادت امام صادق
#سیدمحمد_شجاع
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
گلزار بقیع مدفنی را کم داشت
در هجر امام شیعیان ماتم داشت
می ریخت ز تابوت امام صادق
خاکی که مدینه بر سر عالم داشت
@raziolhossein
#یاشیخ_الائمه
به لطف کُرسی درس تو جَعفری شده ام
من از دعای شما بوده "حیدری" شده ام
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
عزیز فاطمه را از حرم کجا بردند
خدا به خیر کند نیمه شب چرا بردند
خدا به خیر کند بی عبا و عمامه
امام ارض و سما را به کوچه ها بردند
پیاده در پی مرکب نفس نفس میزد
دو دست بسته به گردن چو مرتضی بردند
خدا کند که به خانه دوباره برگردد
تمام اهل حرم دست بر دعا بردند
به فاطمه نرسد این خبر ، عزیزش را
میان مجلس منصور بی حیا بردند
ستاده شیخ الائمه نشسته قاتل او
قرار از کف آن حجت خدا بردند
غریب بود و به دادش رسید پیغمبر
همین که دست به شمشیر از جفا بردند
غریب بود ولی بعد از آن جسارتها
به سوی خانه دوباره امام را بردند
به ما بگو که کجا بودی یا رسول الله....
...که حمله بر تن مظلوم کربلا بردند
تن مطهر او بی کفن رها کردند
سر مقدس او را به نیزه ها بردند
هنوز جان به تنش بود برهنه اش کردند
هنوز سر به تنش بود عمامه را بردند
هنوز سوی حرم بود چشم خونینش
هجوم بر حرم آل مصطفی بردند
تمام صورت یک نازدانه پر خون شد
دو گوشواره او را که بی هوا بردند
از آن چه رفت به غارت نداشت شکوه ولی..
به عمه گفت چرا معجر مرا بردند
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_صادق_مدح
#امام_صادق_شهادت
ای رتبه ات فراتراز ادراک ازعقول
آیینه ی بصیرت چشمت جهان شمول
حلم توبی نهایت و علم تو لایزول
یاکاشف الحقایق ویا جامع الاصول
کوچکترم ازآنکه بخواهم بخوانمت
یا برترین سروده ی عالم بدانمت
علم اصول و علم قرائت ازآن توست
تفسیر و فقه پله ای ازنردبان توست
علم نجوم در رصد کهکشان توست
راز علوم کل جهان برزبان توست
شیخ الائمه هستی و دریای بی کران
ای باقرالعلوم ترین صادق جهان
مردان سرزمین تو عاشق نبوده اند
در باب عشق با تو موافق نبوده اند
چون آشنا به کُنه حقایق نبوده اند
در پیشگاه درس تو صادق نبوده اند
تو درعلوم عقلی و نقلی سرآمدی
تا روز حشر صادق آل محمدی
حکام جور خلوتتان را به هم زدند
گردونه ی زمین و زمان را به هم زدند
سرچشمه های اشک روان را به هم زدند
باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند
ای جای پای غربت تو در دل بقیع
هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع
#احمدعلوی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
کشید بند طناب و تو را زمینت زد
میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد
همین که پا شدی از جا دوباره افتادی
دوباره کینه آن بی خدا زمینت زد
بلند شو که دوباره جسارتی نکند
چه ها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد
رسیده ای وسط کوچه بنی هاشم
صدای ناله خیرالنسا زمینت زد
صدای سیلی و آن گوشواره می آید
صدای سیلی او بی صدا زمینت زد
فدای گریه تو یا مروج العاشور
همیشه یاد غم کربلا زمینت زد
سری که گشت جدا از قفا شما را کشت
سری که رفت روی نیزه ها زمینت زد
میان شعله به یاد رقیه افتادی
کشید بند طناب و تو را زمینت زد
#وحید_محمدی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
ببین مادر که یاست را به سوی خار می بردند
مرا با این کهولت از پی آزار می بردند
شبانه،پا برهنه،بی عمامه،در پی مرکب
مرا با دست بسته با دلی خونبار می بردند
کسی بر من دلش جز آتش خانه نمی سوزد
مرا در پیش چشم کودکانم زار می بردند
به ضرب تازیانه بین ره بر من جسارت شد
حرامیها مرا در مجلس اغیار می بردند
مرا شب در میان کوچه بردند و دلم سوزد
که زینب را به روز روشن از بازار می بردند
کسی در کوچه بر افتادنم اصلا نمی خندید
ولیکن عمه را با خنده ی انظار می بردند
دویدن سخت باشد بهر پیر مرد و یک دختر
سه ساله عمه ام را با کتک اشرار می بردند
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امامصادق_شهادت
#عامیانه
هم گرفتاره امام صادقیم
هم عزادار امام صادقیم
وقتیروضهشعبهایازحرمه
ماها زوّار امام صادقیم
شیعه از اهل سقیفه بِریه
شیعه فاطمیِ و حیدریه
شُبهههاراهشو کج نمیکنن
هرکسیکهمذهبشجعفریه
شیعهتننمیدهبهحُکم غلط
پا نمیزاره تو هرجمعی وسط
شیعه اونیه که از آل علی
اعتقاداتشو میگیره فقط
ماکهمیمیریمبرایاهلبیت
عشقمونهروضههایاهلبیت
قربون خدا برم کهآفرید
مارو تسلیمرضایاهلبیت
وقتیتوحیدوبهمانشوندادن
برا بندگیبهما جنوندادن
بااحادیثیکهنوره تکتکش
کربلا رفتنو یادمون دادن
بهماگفتنکهچجورکجا برید
تشنه و گرسنه کربلا برید
برایادایحقّمون مُدام
واسهگریهتوی روضهها برید
بشنوه هرکسی که گریهکُنه
این دعای شب آقای منه
خدارحمتکنهاونکسیروکه
برا ما بلند ضجّه میزنه
ضجّهمیزنمبراشاهغریب
برا داغ قتلگاهوبوی سیب
برااونشاهیکهباصوتضعیف
نالهزد:اَینَزهیر،اَینَحبیب؟
ضجه میزنم برا پیرهنش
برا نیزهایکه خورد تو دهنش
ضجه میزنم برا ساعتی که
درآوردن پیرهنش رو از تنش
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد
شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد
از داغ پی در پی سزاوار است شیعه
با گریه مژگان ترش آتش بگیرد
وقتی کبوتر در قفس محبوس باشد
ای وای اگر بال و پرش آتش بگیرد
وقتی زنی پشت در خانه ست هرگز
خانه نبایستی درش آتش بگیرد
سخت است پیش چشم مردی که به نیزه ست
دار و ندار خواهرش آتش بگیرد
گیرم به غارت رفت گردنبند طفلی
دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟
فرزند ابراهیم در آتش بعید است
یک تار از موی سرش آتش بگیرد
مرد خراسانی! ببین هارون مکی
حاشا که یکدم باورش آتش بگیرد
تا پنج تن یار حقیقی نیست باید
شیعه نگاهِ بر درش آتش بگیرد
#علی_سلیمیان
@raziolhossein
#امامصادق_شهادت
ششم امامِ غریبی که جود کارش بود
مدینه باز هم امروز بی قرارش بود
اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد
ولی دقایق آخر پسر کنارش بود
ملائکه همه پوشیدهاند رخت عزا
برون ز هجره اجل هم در انتظارش بود
نبود در وسطِ آتشِ جفا جایش
کسی که عالم هستی در اختیارش بود
شکست حُرمتِ ریشِ سفید او افسوس
به مجلسی که فقط آه، غمگسارش بود
سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش
پیمبر آمد و اینجا خلاصه یارش بود
ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر
که خواهرش نگران بود و داغدارش بود
رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد
همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود
#رضا_باقریان
@raziolhossein
#امام_صادق_شهادت
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله
ششمین سید و سالار اباعبدالله
همه با دیدن تو یاد حسین افتادند
ای حسینیه سیار اباعبدالله
ما حسینی شدگان ِ نفس گرم توایم
به تو هستیم بدهکار اباعبدالله
کار تو داده نتیجه چه قیامت کردند
اربعین لشکر زوار اباعبدالله
در و دیوار مدینه ز غم بی کسیت
می زند تا به ابد زار اباعبدالله
مادری بودی و کوبید در ِ بیت ِ تو را
آتش آن در و دیوار اباعبدالله
یعنی از آن همه شاگر در آن شب آقا
یک نفر با تو نشد یار اباعبدالله ؟!
تا که بستند دو دستان تو را شد زنده
غربت حیدر کرار اباعبدالله
تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ
وای از این همه تکرار اباعبدالله
این چه سری است که شد ذکر لبت وا اماه
با زمین خوردنت هر بار اباعبدالله
سر ِ پیری گذر ِ تو به چه جاها افتاد
وای از آن همه آزار اباعبدالله
هر چه هم بر سرت آمد دم آخر ز عطش
چشم های تو نشد تار اباعبدالله
خواهر تو نشد ای شاه برای پسرت
در دل شعله پرستار اباعبدالله
کفنت خار بیابان نشد و بی تو نرفت
دخترت بر سر بازار اباعبدالله
#محمدحسين_رحیمیان
@raziolhossein