eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید... دستی دهان شعله‌ورش را گرفته بود او داد می کشید..،به دادش نمی رسند یک عده پست دور و برش را گرفته بود آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت ای کاش جرعه‌ای شررش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود . . در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود @raziolhossein
تو خود مبارکی و رزق بی حساب ،جواد ! ندیده است شبیه تو را تراب ، جواد ! برای وارث جود رضا شدن بی شک نشد به جز تو کس دیگر انتخاب ، جواد ! مگر به جز تو در این شهر هست خورشیدی تن تو سوخت چرا زیر آفتاب ، جواد؟ سه روز چشم فلک روی بام بیدار است دیار کفر خودش را زده به خواب ، جواد ! به زخم های دلت ام فضل می خندد نمک زده است دلت را کند کباب ، جواد ! اگر چه کل جهان بر سرت خراب شدست سرت ندیده به خود مجلس شراب ، جواد ! هزارشکر که بعد از شهادتت دیگر نبود صحبتی از معجر و نقاب ، جواد ! @raziolhossein
می‌سپردند به ارباب چو نوکرها را به حریم تو رساندند گداترها را تو مراد دل مایی که نداریم غمی گر ببندند به این خیل گدا درها را به جوادی تو سوگند نداریم غمی غیر زهری که به جانت زده آذرها را ام فضل آمده تا جعده‌ی دیگر باشد باز تکرار کند خدعه‌ی همسرها را آه رقاصه چرا دوروبرت آمده است کاش بیرون بکند خیر تو این شرها را بدنت بر سر بام است مبادا خورشید قصد آزار کند پیکر رهبرها را شکر کردیم خدا سایه فراهم کرده است تا سر بام تو دیدیم کبوتر ها را داغ جد تو نبایست که تکرار شود هرم خورشید که آتش زده بی سرها را @raziolhossein
باز به امید نگاه آمدم مثل سگ کهف به راه آمدم نیّتم این نیست جنابم کنند با تو نشستم که حسابم کنند گفت کسی،کیستی ای خوش مراد؟ داد زدم کلب سرای جواد! نسل به نسلیم همه زیر دین خانه اجدادی ما کاظمین کرده به من توصیه سلطان طوس پای جواد ابن رضا را ببوس پشت درش نعره یاهو بزن پیش کریم آمده ای رو بزن سائل او را بده امشب نوید دشمن او دست ردش را ندید آمدم از پیش رضا با شتاب ناله زدم پشت درش بی حساب جز تو مرا هیچ پناهی مباد.. دست من و دامن تو یا جواد! کارگرم مزد مرا لطف کن مزد به من کرببلا لطف کن رحم بکن رو به تو انداختم زندگی ام را به خودم باختم حق بده اینقدر دلم پرغم است حال تو در حجره چرا درهم است؟! این خبر آتش به دل افروخته تازه جوانی جگرش سوخته بی کس و تنها جگر چاک چاک صورت ماه تو شده غرق خاک وا جگر از آن لب عطشان بلند هلهله جمع کنیزان بلند محرم تو شاد ز جان دادنت بوی حسن میدهد امشب تنت پیش رویت تا که زمین ریخت آب داغ دلت گفت که وای از رباب راستی ای حضرت نور تمام جسم تو رفته ست چرا روی بام؟! روضه خورشید و تنت باز بود بین تو و جد تو یک راز بود گرچه تنت گرمی خورشید دید نیزه به هرجای تنت هم رسید؟! سنگ نخورده روی آیینه ات پای کسی نیست روی سینه ات صحبت زهر است نه حرف از سنان شکرخدا نیست دگر ساربان پیرهن خاکی تو پاره نیست دختر معصوم تو آواره نیست @raziolhossein
روز عزاي حضرت اِبنُ الرّضا شده در شهر كاظمين قيامت به پا شده با زجر مي كُشند جوادُ الائمّه را در خانه اي كه شُعبه اي از كربلا شده از حال او بپرس نه از اهل خانه اش از شوكران كه با جگرش آشنا شده سمّ آنچنان به هر رگ او پا گذاشته افتاده زود روي زمين تا كه پا شده با جرأت تمام دف و چنگ مي زنند روي كنيزكان عجب امروز وا شده از بسكه گفته"آب"و محلّش نداده اند مانند شمع سوختنش بي صدا شده مانند مادرش پي احقاق حق خويش ابنُ الرّضا به سنّ جواني فدا شده اصلا كسي نگفته كه هنگام بُردنش جسمش توسّط چه كسي جابجا شده؟ ديدند جاي شهرنشينان،كبوتران بالاي بام خانه ، تني را رها شده اي دل بسوز پاي غم آن شهيد كه عريان رها به پهنه ي دشت بلا شده اي دل بسوز پاي غم آن امام كه تشييع،پيكرش روي سرنيزه ها شده بايد سؤال كرد فقط از بني اسـد ارباب ما چرا كفنش بوريا شده ؟ @raziolhossein
تشنه لب در قتلگاه خانه اش ابن الرضا گاه می گوید حسن ، گاهی حسین ، گاهی رضا @raziolhossein
ای ولی نعمت ایران پسرت را کشتند تسلیت شاه خراسان پسرت را کشتند .
نگران محرم و صفریم یا جواد الائمه ادرکنی @raziolhossein
ای که حسنت شوردر هفت آسمان انداخته یوسف مصری به پای تو عنان انداخته بس که شیرین وحلاوت زاست ذکریاجواد شور عشقت را خدا در قدسیان انداخته می توان آیات قرآن را به رخسار تو دید آیه آیه نور بر رویت نشان انداخته آفتابا بارش باران اشکت درنماز در میان آسمان رنگین کمان انداخته ای ولی الله اعظم ای جواد اهل بیت سائلا ن را جود تو شوری به جان انداخته جلوه ای از دانش بی حد و مرز علم تو پور اکثم را به پای فضلتان انداخته پیروی ازمکتب توحیدی وایثارتان روی دوش شیعیان باری گران انداخته دربهار آرزوی عمر ،گلچینی تو را روی خاک تیره چون برگ خزان انداخته پیکرت برخاک غربت مانده امّا برتنت بال مرغان هوایی سایبان انداخته بس که نوراز گنبد زرین تو تابیده است درفلک نور تو نقش کهکشان انداخته پیرو آل علی باش ای «وفایی» ، چون خدا طوق گُل برگردن این خاندان انداخته @raziolhossein
پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی جسم تو دیگر خدا را شکر در گودال نیست حیف ام‌ الفضل داری، بی ابالفضلی،ولی؛ موقع تشییع دیگر خواهرت بدحال نیست بر تنت آرامش بال کبوترهاست و زیر نعل هیچ اسبی پیکرت پامال نیست زیر نعل هیچ اسبی نیستی، با این حساب؛ موقع تقطیع جسمت لشکری خوشحال نیست سٙم به تو داده ولیکن بی خیال جسم توست روی سینه قاتل تو این قٙدٙر فعال نیست خانه‌ات اما خدا را شکر در آرامش است پیش نامردان به پای دخترت خلخال نیست زینبی دیگر نداری و نمی‌بیند دگر هی سرت در تشت و بر نیزه زبانم لال، نیست وزن نعل اسب از بال کبوتر بیش بود ذوالجناحت هم کنار خیمه خونین بال نیست @raziolhossein
ماندي غريب و هيچ كسي برسرت نبود درآن محيط درد كسي دربرت نبود آتش گرفت سينه ات از زهر جانگداز يك جُرعه آب برلب شعله ورت نبود تا آن كه ناله اي به كنارتنت زند دردا كنارپيكرتوخواهرت نبود وقتي رسيد پيك شهادت  به گريه گفت جزمادرتوفاطمه نوحه گرت نبود چندين كنيز هلهله كردند پشت در آتش بيار معركه ، جزهمسرت نبود اُف برچنين زني كه تو رازهردادوكشت آنگاه درگشود كه بال وپرت نبود بالا بلندبودي وجز بام خانه ات جايي مگربراي تو و پيكرت نبود آن جا كبوتران به طواف توآمدند اي كعبه ، خاك جاي تن اطهرت نبود تواز نفس فتادي و بعدازشهادتت جزغم به جان نوگل غم پرورت نبود آمدبه كاظمين «وفایي»،به گريه گفت اين جلوه گاه نور ،به جزمنظرت نبود @raziolhossein
میسوزه پیکرم از زهر کینه عطش شعله کشیده بین سینه دلم تنگه برای روی بابام کجاست تا که جوونش رو بیینه تو این غربت به چنگ غم اسیرم رو خاک بی کسی دارم میمیرم الهی که بیاد بابا کنارم... دلم میخواد در آغوشش بگیرم دل زهرا رو از غصه شکستن همه پشت درِ حجره نشستن برای اینکه من تنها ‌بمیرم درای حجره رو از کینه بستن کنیزا حالمُ تو حجره دیدن صدای آب آبم رو شنیدن به ناله گفتم «أسقونی من الماء» جوابِ التماسم کِل کشیدن «تن پژمرده پژمردن نداره» «ز افتاده پا خوردن نداره» تن بی جون مسمومِ جوونُ به بام خونه که بردن نداره تنِ بی جونم اما پیرهن داشت میون کوچه بود اما کفن داشت منُ بردن ، تو راه از ضرب دیوار... ...سرم زخمی که شد... اما بدن داشت نمیره روضه‌های جدّم از یاد سر و سنگ جفا ای داد بیداد... خدا لعنت کنه اون پیرزن رو چجوری زد؟ سرش از نیزه افتاد... @raziolhossein