#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#شب_هفتم
آهی کشید آهن و در روضه آب شد
وقتی که ختم روضه ی مجلس رباب شد
سرخی بیرق حرمش ناله میکند
مردم سه شعبه قسمت عالیجناب شد،
طفل و کبیر آل پیمبر برابرند
حق است شرح زندگی اش صد کتاب شد
شش ماهه بود بر سر نی،موسپید شد
وقتی رباب وارد بزم شراب شد
گاهی به سمت خیمه و گاهی طریق جنگ
شرمنده از نگاه غمین رباب شد
در روز حشر تا که بگویند چه داشتی
سر برکند حسین و بگوید حساب شد
#سعید_طاهری
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#دوبیتی
#شب_هفتم
گل نشکفته که چیدن نداره
پسر مرده که خندیدن نداره
سه شعبه با گلویت کرد کاری
که دیگه جای بوسیدن نداره
......
من این راهی که رفتم راه سخته
غم داغ پسر والله سخته
به روی خاک قبر تو نوشتم
که دفن کودک شش ماهه سخته
......
گل من از چه تاب و تب نداری
چرا یک خنده هم بر لب نداری
از آن در خاک پنهانت نمودم
که تو تاب سم مرکب نداری
.......
#حضرت_رباب
نشد آخر ببوسم من سرت رو
ببندم پارگی حنجرت رو
یه جرعه آب دادن تا نمیرم
با این یک جرعه کشتن مادرت رو
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
#شب_هفتم
آنقدر تب کردهای که آفتاب آتش گرفت
آنقدر لب تشنهای جانم که آب آتش گرفت
کاش میشد هرچه بود و این قُماط" اینجا نبود
شرمگینم کاش میشد که فرات اینجا نبود
با جگر دارم غم این سرزمین را میکشم
آه دارم بر گلویت آستین را میکشم
روی دستم خنده کردی خندهات تغییر کرد
آه دیدی حرمله آخر پدر را پیر کرد
کاش عمو عباس بود و حرف آب اینجا نبود
کاش میشد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود
اولین بار است بابا حرف مُنّو زد علی
بر همه رو زد علی بر حرمله رو زد علی
تیر بر حلقِ تو نه زد بر دلِ من نانجیب
رویِ زخم اکبرم زد مستقیماً نانجیب
تا نفَس شاید کشی از حنجرت خون میکشم
تیر را از آن طرف دارم به بیرون میکشم
وایِ من از حنجرِ تو خون کشیدن مشکل است
تیر را از سینهات بیرون کشیدن مشکل است
یک سهشعبه آمد و در سینه باهم گیر کرد
تیر رد شد از تو و در بینِ قلبم گیر کرد
کاش میشد دخترم با مَشکِ آب اینجا نبود
کاش میشد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود
پشت خیمه پیشِ تو بر خاک زانو میزنم
تا نیاید مادرت بر عمهات رو میزنم
در زمین گهوارهات را با غلافی میکَنَم
تو که خیلی کوچکی اما اضافی میکَنَم
با غلاف و با نوکِ شمشیر کَنَدم حیف حیف
پیش چشم نو عروسی پیر کَنَدم حیف حیف
بعدِ من از پشتِ خیمه خاک با خون میکشند
بچه با شمشیر غارت کرده بیرون میکشند
کاش میشد مادرت در آفتاب اینجا نبود
کاش میشد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود
#حسن_لطفی
@raziolhossein1
#امام_زمان_محرم
#شب_هفتم
شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق، آب شده
«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»...
گناهکاریِ من، بین ما حجاب شده
چقدر پیش نگاه تو معصیت کردم
چقدر پیش تو این عاشقات خراب شده
به سیلی پدرانه همیشه محتاجم
که سربهراه شد آن طفل که عتاب شده
چقدر «آه» نوشتم..، به دست تو نرسید...
فراقنامهی من این چُنین کتاب شده
به غیر پشت در خانهات کجا برود؟!
همان گدایِ سرافکندهیِ جوابشده
وصال یار..، به جز سوختن مُیَسَّر نیست...
بگو به شمع که پروانهات مُجاب شده
درختِ «آب» نخورده، ثمر نخواهد داد
دعا به لطف همین «گریه» مستجاب شده
تو را به خونِ علیاصغرِ حسین..، بیا...
بیا که شیعهی تو غرق در عذاب شده
سه شعبه خورد به مشکی و آبرویی ریخت...
رشید اهل حرم از خجالت آب شده
عمو کجاست ببیند به جای جرعهی آب
طناب حرملهها قسمت رباب شده
#بردیا_محمدی
@raziolhossein