eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.5هزار دنبال‌کننده
566 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رباب بود و غمی که سرش خراب شده صدای گریه ی اصغر غم رباب شده خراب کودک او عالم است و یک‌ لحظه رباب خیر ندید از همین خراب شده زن است و دلخوشیش نغمه نغمه لالایی رباب نغمه ی لالاییش عذاب شده حسین کودک خود را گرفت از مادر شتافت سمت فراتی که خود سراب شده برای قطره ی آبی به دشمنش رو زد گرفت آب ؟ نه اما حسین آب شده حسین ماند و غمی نونهال در آغوش چه غنچه ای است درآغوش گل گلاب شده کدام صفحه تاریخ را رقم زد تیر کدام پرسش تاریخ را جواب شده حسین یاد غم داغ پشت در افتاد دویاره کشتن شش ماهه فتح باب شده‌ @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
بگو چکار کنم با غم آشنا نشوی تو ماه پاره چرا ماه دلربا نشوی کسی نمانده برایم فقط تو ماندی و بس بگو چکار کنم تو ز من جدا نشوی بگو چکار کنم من ، نَفَس نَفَس نزنی بگو چکار کنم تشنه لب ، فدا نشوی بگو چکار کنم من ، سر تو خم نشود بگو چکار کنم چون هلال ، تا نشوی به گریه های بلندت ، بلند خندیدند خدا کند که تو آگه ز طعنه ها نشوی سپیدی گلویت بود کار دستت داد خدا کند که تو از دست من رها نشوی به وقت تیر کشیدن ، چه قد کشیدی تو گمان کنم پسرم در عبا تو جا نشوی بگو چکار کنم من ، دو قسمتت نکنند بگو چکار کنم من که تو دو تا نشوی لبت که چند ترک خورد ، وای بر جگرت ! عزيزِ دَرهَم من ! تا ابد تو وا نشوی بیا رباب ! که طفل رباب را کشتند ز دست رفت دگر ، دست بر دعا نشوی @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
آن خیمه‌ که بهشت دخیل است بر درش آتش گرفت چون جگرِ آب‌آورش از خیمه‌ها هنوز به عباس می‌رسد آهِ رباب و گریه‌ی نوزاد مضطرش “بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید” اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش رفت و «پدر» نگفت علی‌اصغر آخرش خون ذبیح ریخت روی سینه‌ی خلیل حالا که می‌دهد خبرش را به هاجرش؟ طوری حسین کودک خود را فدا نمود حتی نریخت روی زمین خون اطهرش هنگام‌ دفن‌ کردن‌ شش ماهه‌ی حرم افتاد یاد محسن مظلوم و پرپرش از او چه مانده بود که بیرون کشیده شد از قبر در مقابل چشمان مادرش امّید راه رفتن او را رباب داشت با پای نیزه آمده حالا برابرش از صبح تا به شب به نوک نیزه خیره و… شب تا به صبح طفل خیالی‌ست در برش @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
آن تیر غیر ناله و شیون چه می‌کند آتش گرفته وقت دویدن چه می‌کند خشکیده از عطش همه‌ی سروهای باغ با تشنگی شکوفه گلشن چه می‌کند تو واضح است جنگ نداری و خصم با لبخندت این دلیل مبرهن چه می‌کند افتاده زخم در گذرش بر تن نسیم تیر سه‌شعبه وقت رسیدن چه می‌کند چیزی به غیر بوسه ندیده‌‌ست حنجرت با نرمی گلوی تو آهن چه می‌کند گامی به سوی حرمله گامی سوی رباب مرد اینچنین شکسته شود زن چه می‌کند پنهان اگر چه خواست تو را در عبای خود با تیر این علامت روشن چه می‌کند گریه، گلایه، صبر ندانم که مادرت هنگام دیدن تو به مدفن چه می‌کند با اشک‌های مادر تو سنگ هم گریست آه رباب با دل دشمن چه می‌کند @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
در آسمان کرببلا، کم ستاره نیست امّا به دل‌رباییِ این ماه‌پاره نیست گهواره‌اش به بحر گنه، دست‌گیر ماست این کشتی نجات بُوَد، گاهواره نیست "در یک شکوفه نیز شکوه بهار هست" نامش علی‌ست، شیر بخوان، شیرخواره نیست قنداقه را به معرکه‌ی عشق می‌برند "در کار خیر، حاجت هیچ استخاره نیست" با یک نظر گرفت گلوی سه‌شعبه را نازم به تیغ طفل که جز یک نظاره نیست! با گریه‌اش ز مادر و با خنده از پدر اشکی گرفته است که آن را شماره نیست بر غربت حسین، گلوی علی گواست با هیچ کس چنین سند پاره پاره نیست دیشب صدای گریه‌‌اش از عرش هم گذشت امشب علی کجاست که در گاهواره نیست؟ باید کنار گریه، صبوری کند رباب جز اشک، غیر صبر، دگر راه چاره نیست با نی بگو که زخمیِ تیر سه شعبه است این حلق را که طاقت زخم دوباره نیست در آسمان که سرخ شود موقع غروب آیا به یاد حنجر او یادواره نیست؟ "تربت"! بس است شرح غم بی کرانه‌اش بحری‌ست بس عمیق که آن را کناره نیست از ۹ شاعر به ترتیب ابیات: + + @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
گریه بر جان دادنش افلاک کرد خون زیر حنجرش را پاک کرد کند با شمشیر قبر کوچکی.. از لحد کوچکترش را خاک کرد تیر جا خوش کرده ای بر حنجر است ذبح اکبر بود و  نامش اصغر است تاج گل از قبر او شرمنده بود قدش از یک شاخه گل کوچکتر است آه از این سینه ی پر خون بکش ناز از این غنچه ی گلگون بکش مادرش از دیدنش جان می دهد تیر را آهسته تر بیرون بکش ... دفن شد آن دیده ی دریایی اش خاک شد شرمنده ی زیبایی اش وقت تلقین علی اصغر رسید اسمع افهم شد دم لالایی اش ... قبر شد کاشانه اش شرمنده ای از غبار خانه اش شرمنده ای جای طفلت داخل گهواره بود از تکان شانه اش شرمنده ای @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
قدری بخواب،غنچۀ عطشان باغ من داغی منه زماتم خود روی داغ من سقای  اهل بیت زصحرا نیامده آبی به خیمه گاه ز دریا نیامده راهی سوی فرات دگر وا نمی شود با گریه ات که آب مهیا نمی شود شد خیمه ازملال تو بیت الحزن علی پیش رباب چنگ به صورت مزن علی بس کن رقیه تاب ندارد زگریه ات تا کی سکینه اشک ببارد زگریه ات بس کن که تار حنجره ات پاره می شود مادر ز ناله های تو بی چاره می شود **** وقتی صدای غُربت مولا بلند شد یک لحظه گریه ات به گلوی تو بند شد گرلحظه ای رها زملال وتعب شدی تو با خبر شدی که به میدان طلب شدی ما را تو سرفراز به پیش بتول کن! یک التماس مادرخود را قبول کن! رفتی زخیمه گاه سرت را تکان مده برحرمله گلوی خودت را نشان مده ترسم اسیر پنجۀ ظلم عدو شوی ترسم زتیر حرمله پاره گلو شوی دل را به غم زگریه تو پیوند می زنی پس کی به جای گریه تو لبخند می زنی؟   داغی منه زماتم خود روی داغ من سقای  اهل بیت زصحرا نیامده آبی به خیمه گاه ز دریا نیامده راهی سوی فرات دگر وا نمی شود با گریه ات که آب مهیا نمی شود شد خیمه ازملال تو بیت الحزن علی پیش رباب چنگ به صورت مزن علی بس کن رقیه تاب ندارد زگریه ات تا کی سکینه اشک ببارد زگریه ات بس کن که تار حنجره ات پاره می شود مادر ز ناله های تو بی چاره می شود **** وقتی صدای غُربت مولا بلند شد یک لحظه گریه ات به گلوی تو بند شد گرلحظه ای رها زملال وتعب شدی تو با خبر شدی که به میدان طلب شدی ما را تو سرفراز به پیش بتول کن! یک التماس مادرخود را قبول کن! رفتی زخیمه گاه سرت را تکان مده برحرمله گلوی خودت را نشان مده ترسم اسیر پنجۀ ظلم عدو شوی ترسم زتیر حرمله پاره گلو شوی دل را به غم زگریه تو پیوند می زنی پس کی به جای گریه تو لبخند می زنی؟   @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
از لشکر کوفه این خبر میآید زخم است و دوباره بر جگر میآید این بار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟ تیرست و به قصد سه نفر میآید! گفتند بر او داغ مجسم بزنند یک تیر ولی سه زخم توأم بزنند حتی گهواره علی را بردند تا تیر به قلب مادرش هم بزنند @raziolhossein1
۲۲ تیر ۱۴۰۳
داغِ تو داغِ گریه داری بود بعد از تو کارم بیقراری بود رفتی و آغوشم زمستان شد با بودنت اما بهاری بود سهم من از شش ماه لبخندت کم بود اما روزگاری بود تنها گناه من به این مردم یک جرعه آب‌ امیدواری بود تیری که از ساقه تورا چیده یک تیر داغ و زهرداری بود مانند زخمِ گوش تا گوشت زخم فراقت زخم کاری بود اندازه‌ی خون گلوی تو از چشم‌هایم اشک جاری بود از من نباید میگرفتندش گهواره‌ی تو یادگاری بود لبخند من پشت حرم دفن است بعد از تو کارم سوگواری بود مادر به شیرش مادراست اما سهم منِ مادر نداری بود دیشب که در صندوقچه خوابیدی کارم فقط چشم‌ انتظاری بود @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
حالا که هدف گلوی اصغر شده است چشمان خود سه شعبه هم تر شده است زیر لب خود کمان چنین می گوید بیچاره رباب تازه مادر شده است @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳
خیال کن که به او داده آب این لشکر به اشک طفل تو داده جواب این لشکر خیال کن که به آغوش تو علی برگشت به چند قطره شبنم لب علی تر گشت صدای گریه او مانده گرچه در گوش ات خیال کن که علی هست بین آغوشت خیال کن که نداری از او تو فاصله ای کمان نبوده و اصلاً نبوده حرمله ای خیال کن که علی تو ناز رفته به خواب رباب گریه نکن اینقدر نشو بیتاب قبول گریه کن اما رباب حداقل بیا به سایه نه در آفتاب حداقل قبول تیر سه شعبه رسید اما حیف دعای آب نشد مستجاب حداقل رسید تیر و گلو را گرفت اما کاش نداشت این همه دیگر شتاب حداقل قبول غصه ام این است کاشکی نشود به نیزه ها تل جنگی حساب حداقل به نیزه رفت ولی کاش زلف او میداشت به روی نیزه کمی پیچ و تاب حداقل ریاب آرزویش این شده ببیند که علی کوچک او خورده آب حداقل زنی که داغ پسر دیده کاشکی نرود به دست بسته به بزم شراب حداقل... @raziolhossein1
۲۲ تیر ۱۴۰۳
جان به پیکر داشت وقتی مشک‌ها جان داشتند کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می‌شد قطرۀ آبی به خیمه می‌رسید آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه‌ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی‌ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه‌اش از بس که ایمان داشتند... هیچ داغی مثل داغ کودک شش‌ماهه نیست اهل‌بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند نیزه‌ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه‌های روی نیزه چشم گریان داشتند @raziolhossein
۲۲ تیر ۱۴۰۳