eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه‌کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه‌کند گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چه‌کند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه‌کند اینقدر چگ مزن روی زمین پیشِ حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه‌کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چه‌کند کاش می‌شد که نفهمند یتیمی  که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه‌کند با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه‌کند آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد سنگ دانست که خندان شدنت را چه‌کند هِی سپاه از روی تو رد شده و برمی‌گشت حال این دشت فراوان شدنت را چه‌کند سینه‌ات نرم که شد مادرم آمد اما... مادرم پاره‌ی قرآن شدنت را چه‌کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی @raziolhossein
سپرت سينۀ مجروح و زره پيرهنت اجلت يار و عسل لختۀ خون در دهنت سيزده سورۀ قرآن عمو با چه گنه شسته با خون گلويت شده آيات تنت؟ روي هر زخم تو باشد اثر زخم دگر جاي مرهم که گذارند به زخم بدنت آب غسلت شده خون و کفنت زخمِ فزون تو شهيدي، چه‌نياز است به غسل و کفنت؟ مي‌زند چاک، گريبان جگر را يوسف گر ببيند که به خون شسته شده پيرُهنت جگر سنگ بسوزد ز غمت چون دل من تو چه‌کردي که شودسنگ، جواب سخنت؟ قتلگاه تو شده حجلۀ دامادي تو مي‌‌چکد خونِ سر از زلف شکن در شکنت چاک‌ چاک است تنت چون جگر پاک حسن اي ز سر تا به ‌قدم حُسن ِ حَسن در حَسَنت من نگه کردم و تو ديده به هم دوخته‌اي جگرم سوخت از اين ديده به هم دوختنت هر دلي شمع‌ صفت سوخته در ماتم تو چون دل «ميثم» دل ‌سوخته در انجمنت @raziolhossein
این گلِ ترزچه باغیست که لب خشکیده‌ست؟ نوشکفته‌ست وبه هرغنچه لبش خندیده‌ست روبروهمچودومصراع،دوابرویش بین شاه‌بیت‌ست وحق ازشعرحسن بگزیده‌ست دید چون مشتری‌اش ماه شب چاردهم «سیزده بارزمین دورقدش گردیده‌ست» عازم بزم وصال ست،وحسن نیست دریغ! تا که درحُسن ببیند چه بساطی چیده‌ست سیزده آیه فقط سورۀ عمرش دارد نام اخلاص براین سوره، وفا بخشیده‌ست حسرتِ پاش به چشمان رکاب است هنوز این نهالی‌ست که بر سرو،قدش بالیده‌ست سینه شدمجمر و اسپند،ز دل، مادر ریخت تا«قیامت قد»خوددیدکفن پوشیده‌ست گفت شرمنده احسان عمویم همه عمر او که پیش ازپسرخویش مرا بوسیده‌ست تن چاکش به حرم برد عمو، عمه بگفت: خشک آن دست که این لالۀ ترراچیده‌ست @raziolhossein
تپش تپش زدن قلب ما حسین حسین پناه نوکر بی دست و پا حسین حسین کسی که گریه کنش شد دگر چه میخواهد؟! نوشته ایم به جای دعا حسین حسین خدا سپرده همه چیز را بدستانش سر قنوت بگو باخدا حسین حسین بگو به حرمت نام حسین یا عباس بگو به حرمت عباس یا حسین حسین اگر نبود که دنیای ما جهنم بود رفیق بی کلک هرگدا حسین حسین تمام لذت گهواره تا شب قبرم چه ابتدا و چه در انتها حسین حسین صدای من که بگیرد فدای نام شما همیشه میزنم آقا صدا حسین حسین به طوس رفتم و ناله زدم غریب غریب ندا رسید ز سوی رضا حسین حسین خودت بگو چه کند خواهر تو بعد از تو تنت به خاک و سرت نیزه ها حسین حسین @raziolhossein
کمی اسفند از این صحرا بیارید برای این رخ زیبا بیارید نمی‌بینید کوتاه است پایش رکاب اسب را بالا بیارید نگاهش معنی قلّ و دلّ بود اگر کوچک ولی مرد عمل بود برای زود رفتن بال می‌زد برایش مرگ مانند عسل بود و از بین غبار آمد صدایی صدایی از گلوی مجتبایی صدا از درد می‌پیچید و می‌گفت عموجانم عموجانم کجایی @raziolhossein
مَرا سَری است که اُفتاده زیرِ پای حسن به تَختِ سَلطَنتِ این دل اَست جای حسن هِزار حاتَمِ طائی شود گِدای دَرَش هَرآن کَسی که به دُنیا شَوَد گِدای حسن دو دَست داده خداوند تا که سینه زَنَم یکی برای حُسین و یکی بَرای حسن دو چَشم داده خُداوند تا که گِریه کُنَم شَبی بَرای حُسین و شَبی برای حسن حُسین روضه ی هر روزه ی حَسَن بوده تمامِ زندگی ام نَذرِ روضه های حسن به ساحَتَش هَمه دَم اِحتِرام باید کرد به پای خیزَد وَقتی علی به پای حسن غُروبِ هَفتُمِ ماهِ صَفَر‌ جِگرسوز است نَوای حَضرتِ زَهرا به کربلای حسن به عَرش، مادرِ او را که می کُند خوشحال؟ همانکه گِریه کند در غَمِ عَزای حسن سُروده است چه بِیتی " عَلیِ مَشهوری " که اَجرِ می دَهَدَش عاقبت خُدای حسن "دو آرزو به دِلِ مادرِ جَوانَش ماند کفَن بَرای حُسین و حَرَم برای حسن" @raziolhossein
نام اعظم نه فقط عشق مسلّم حسن است بهترین زمزمه ها نغمه ی جانم حسن است آنکه تا آمده بخشیده و از روز ازل شده آقای کریم همه عالم حسن است بعد یا فاطمه اول از علی دم بزنید بعد یا حیدر کرار مُقدّم حسن است سر این سفره چه خوب است نشستن دارد آب از این چشمه بنوشید که زمزم حسن است صاحب و بانی هر روضه خود فاطمه است آنکه در بزم حسینش زده پرچم حسن است اولین گریه کن خون خدا فاطمه است دومین گریه کن ماه محرم حسن است ششمین شب شده و سائل دست حسنم حَسَنیه است حُسنیه و ذکرم حسن است @raziolhossein
دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدند به تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدند دوره کردند، دویدند سویش با عجله دسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدند جای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر... نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدند یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد گرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدند پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت نیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدند اسب ها جای حنا بر سر و بر صورت او تاختند آن قدر از خون، به رخش رنگ زدند نعل ها داغ که گشتند جگرسوز شدند با صدای ترکِ سینه اش آهنگ زدند جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه... بر دهانی که شده تشنه ی از جنگ زدند نجمه ماند و دل خون... تا که پس از ساعاتی شعله بر چادر آن مادرِ دلتنگ زدند @raziolhossein
عمّو به غربت من، چشم مرحمت وا کن بیا و قاسم دل خسته را تماشا کن گرفته راه ز هر سو، سپاه سنگین دل نظر به قاسم و، سیر هجوم اعدا کن به جز تو هیچ کسی، در غم یتیمان نیست بیا دمی به سرم، عقده از دلم وا کن رضا مشو که به‌حسرت روم به حجلۀ‌خاک بساط شادی داماد خود مهیّا کن عمّو به جای پدر، کن برای من پدری ز لطف، بزم نشاط مرا تو برپا کن ز تیغ و تیر، شده زخمدار، پیکر من بیا جراحت جسم مرا مداوا کن! ز سمّ اسب نگردیده تا تنم پامال مرا ز لطف، رها از هجوم اعدا کن چو گشت شادی قاسم عزا دگر «صامت» ز دست دور فلک، مرگ خود تمنّا کن @raziolhossein
پیش نگاه مضطر من دست و پا مزن در موج خون ، کبوتر من دست و پا مزن ای قد کشیده زیر سم اسب ، داغ تو تیغی است روی حنجر من دست و پا مزن عطر مدینه می وزد از زخم های تو آیینه ی برادر من دست و پا مزن اینسان عمو مگو که کار از عمو گذشت ای بسمل برابر من دست و پا مزن خون می چکد ز پهلو و بازو و سینه ات زخمی ترین چو مادر من دست و پا مزن دشمن دوباره دید که من گریه میکنم ای وای علی اکبر من دست و پا مزن @raziolhossein
می رفت میدان و زره شد شرمگینش آیینه بود و سنگ کینه در کمینش آغوش گرم او ضریح مجتبی بود او را زیارت کرد امام سومینش او با امام خویشتن معراج می رفت می‌خواست روی نیزه باشد هم نشینش مقتل روایت میکند که کشت او را دلواپسی لحظه‌های واپسینش دلواپسی خیمه ها و گوشواره یک دشت گل با داس های لاله چینش بر روی لب آوای "اَحلی مِن عسل" داشت لبیک جاری بود از زخم جبینش "العِزّهُ لله" روی خاک افتاد یعنی شکست انگشتری، نقش نگینش سینه به سینه نقل قول نعل ها بود شرح حدیث سینه و آه حزینش بین غبار نیزه گم شد آستانش می جست او را نوعروس از آستینش * انگار تابوت حسن بر شانه میرفت برگشت سوی خیمه جسم نازنینش * اشاره به نقلی دارد که در آن آمده، نوعروس حضرت قاسم علیه السلام از ایشان پرسید روز قیامت به چه نشانی تو را بیابم. قاسم گوشه ای از آستین خود را پاره نمود و فرمود: به این نشان که در کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله) می‌باشم و به این آستین پاره شده. @raziolhossein
هست قالو به لبش گر که بلامی آید از سما نعره لا حول و لا.. می آید از حرم آمده و قبله نما می آید بر دل کفر ببین شیر خدا می آید داده با هُرم عطش خنجر خود را صیقل هر کجا حمله برَد رفته به آن سمت اجل رجز اوست نهفته به کفِ شمشیرش اَلفرار است فقط هر طرف شمشیرش وای بر آنکه شود او هدف شمشیرش زنده و مرده نشسته به صف شمشیرش ذوالفقارست بحق ، لایقِ این شه زاده شده در رزم عمو ، عاشقِ این شه زاده رفت میدان که دگر ، جان عمو حفظ شود این شده حرف پدر ،‌ جان عمو حفظ شود ضربه گر خورد به سر، جان عمو حفظ شود سینه شد خورد اگر ، جان عمو حفظ شود باز یک نقطه پر از نیزه و خنجر شده است باز دور بدنی غارت پیکر شده است پیکرش حرف دلم را به معما آورد غربتش باز غمِ آل عبا را آورد باز انگار دلم روضه زهرا آورد مرکبی سینهٔ او را به صدا تا آور‌د گو به زینب که دوباره به برش طشت آرد جگرِ خون حسن را زِ زمین بردارد @raziolhossein
بارش ابر و جوشش دریا گرچه در امر من بود یکسر صبر باید کنم ، ببینم که کودکم ، از عطش زند پرپر بوسه بر طفل حق هر پدر است حق من سهم تیرها گردید تیر با تیر و تیر....شمشیر است یعنی اینکه سرش جدا گردید از پدر بودنم دگر سیرم بسکه شرمنده از پسر گشتم گاه سوی حرم ، گهی میدان رفتم اما دوباره برگشتم خون او چون کبوتر از دستم پر کشید و به سمت بالا رفت آبرویم نریخت بر روی خاک آبرویم به آسمانها رفت @raziolhossein
قلب سنگ ، از اشک خیمه آب شد تیر سمت آسمان ، پرتاب شد در حرم میگفت چشمی اشکبار رحم کن ای تیر ، بر این شیرخوار نیست غیر از تشنگی تقصیر او رحم کن بر مادر بی شیر او یا بگو جرمش چه باشد این صغیر یا بده آب و سپس جانش بگیر تیری اما ،زخم تو چون خنجر است آن گلو از برگ گل نازکتر است گر ننوشد آب ، پر می گیرد او گر بنوشد آب هم ،می میرد او مرگ می گردد پی گهواره اش مانده مادر...تا چه سازد چاره اش جای لب بر هم زدن این ماه وش گر زبانی داشت می گفت العطش... @raziolhossein
به روی برگ گل شبنم نشسته به سوگ تشنه ای زمزم نشسته به روی حنجر ششماهه با تیر سه تا بوسه کنار هم نشسته ...... پر قنداقه را در خون کشیدند ز دستان سحر، مهتاب چیدند دل آهن به حال آن گلو سوخت که با تیر سه شعبه ، سر بریدند ...... عطش را روی لب تفسیر داری نخوابیدی ، ولی تعبیر داری نمی دانم چه کرده تیر با تو؟ که بر حنجر ، خط شمشیر داری @raziolhossein
بر آن تاریکیِ مطلق زَر آورد به روی دست طفلی مضطر آورد نیازش چند قطره آب شد که سه شعبه بین حرفش سر درآورد چه بود اینکه برید از گوش تا گوش نبیند خیر با خود خنجر آورد اگر خون علی را آسمان برد خدا بر مقتل خود جوهر آورد علی را خاک کرد ، اما پلیدی ز پشت خیمه با نیزه سر آورد رباب آتش گرفت ، آتش بگیرد عدو گهواره را بی اصغر آورد همینکه آب را آزاد کردند همه شش ماه اش را یاد کردند @raziolhossein
مادر نه طفل تشنهء خود را به باب داد مهتاب را، فلک به کف آفتاب داد چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین آن گل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد هم عندلیب سوخت و، هم باغبان که خصم آبی به گل نداد، ولی گل به آب داد پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر اما به خنده، باز تسلای باب داد او خنده کرد و عالم ازاین خنده، گریه کرد نگرفت آب و، آب به چشم سحاب داد اصغر به لای لای ندارد نیاز و، تیر او را به خواب برد و به مهد تراب داد @raziolhossein
هوهوی تیر آمد و قلبی شکسته شد چشمان شیرخواره فقط باز و بسته شد از تند باد آتش تیر سقیفه ای چشم حسین کاسه ی در خون نشسته شد چون شاخه ای که دست خوش خشک سالی است راحت گلوی نازک و نرمش شکسته شد یکباره جمع شد گلویش از فشار تیر تنها گلو نه...پیکرش از هم گسسته شد تاریخ شرمسار شد از این سه شعبه تیر شیطان هم از شرارت این قوم خسته شد @raziolhossein
از فرط عطش نفس بگیرد ،سخت است رحمی دل دشمن نپذیرد سخت است این را همه ی حرمله ها می دانند بر دست پدر ، پسر بمیرد سخت است @raziolhossein
او آب را به دست خودش آفریده است دریا عقیق سرخ لبش را مکیده است روشن ترین دعای قنوت حسین شد نوری که از گلوی سپیدش دمیده است حتی فرات حق لبش را ادا نکرد غیر از سه شعبه ای که نوکش آب دیده است تیر از میان آن همه مضمون گریه دار معنای نازک گلویش را گزیده است طفلی هنوز راه نیفتاده است...آه خون با شتاب بر رخ پاکش دویده است وقت تلظی لب او آب می شود دریا که منت از برهوتی کشیده است تشییع پیکرش به عبا احتیاج داشت مانند پیکری که بریده بریده است او رفت و آب خوردن مادر عذاب شد جرعه به جرعه طعم عطش را چشیده است از آسمان حنجر زخمی و تشنه اش بر خاک عرش ،خون گلویش چکیده است قطعا که گاهواره او عرش کبریاست درصحن سینه ی پدرش آرمیده است چاووش نیزه ای شده لالایی رباب حالا که طفل تشنه به دستش رسیده است @raziolhossein
باز هم نوبت آن است قمر در آيد يك تنه آمده تا پشت پدر در آيد آمده يارى بابا بكند اى جانم آمده بلكه از او نيز سپر در آيد چون پدر تشنه لب است آب نمى خواست على اين چنين از گل ارباب پسر در آيد به روى دست گرفته ست على را بالا يك نفر مرد از آن قوم مگر در آيد حرمله چله رها كرد گلو درهم شد داد بى داد از آن دم كه خبر در آيد آنقَدَر تير فرو رفت كه ديگر اصلا چاره اى نيست به جز اينكه ز پر در آيد نيزه دارش سر او را به زمين مى انداخت تا كه از مادر او خون جگر در آيد - حرمله خير نبينى چِقَدَر بى رحمى تير بر قلب زدى تا ز كمر در آيد @raziolhossein
چشمه ای پا نمیشود مادر خاک دریا نمیشود مادر خواب از چشم تو گریزان است گریه لالا نمیشود مادر نه به یاری تشنه گان امروز آسمان پا نمیشود مادر خیمه در خیمه گشتم اینجا را..... آب پیدا نمیشود مادر تشنه هستی و شیر میخواهی حیف حالا نمیشود مادر ای مسیح ای ذبیح ای تشنه شانت املا نمیشود مادر چشمه زیر قدوم تو جاری میشود یا نمیشود مادر...؟؟ از عطش جز زمان ذبح شدن چشم تو وا نمیشود مادر آب نه ، غیر تیر پایی به حنجرت وا نمیشود مادر درگلوی تو تیر حرمله هم بیش از این جا نمیشود مادر پشت بابای تو پس از اکبر بیش از این تا نمیشود مادر خواب دیدم جوانی ات را باز صدقِ رویا نمیشود مادر سیر میبوسمت که بر نیزه صبح فردا نمیشود مادر لحظه ای سرد ، داغ جانسوزت در دل ما نمیشود مادر مرهم زخم خشکی لبهات آب حتی نمیشود مادر لبت از تشنگی سفید شده شرحش اینجا نمیشود مادر @raziolhossein
بسم رب النور رب العشق رب العالمین بسم احمد ، بسم زهرا و امیرالمؤمنین . بسم رب الجود بسم مجتبی بسم کریم بسم ثارالله بسم الله رحمن الرحیم . السلام ای بهترین ماه ای محرم السلام السلام ای بهترین ارباب عالم السلام . از تو ممنونم که از غم راحتم کردی حسین با تمام روسیاهی دعوتم کردی حسین . تا شدم مجنون تو عقلم دو چندان رشد کرد در محرم نور ایمانم فراوان رشد کرد . ذره ای هستم که از مهر شما آکنده ام شک اگر کردم به درمان شما شرمنده ام . آنکه اهل حرف بود و در عمل جا زد منم آنکه دائم پای عشقت رنگ می بازد منم . تو همان آقایی و روضه همان دارالشفاست گریه بر داغ تو بر هر درد بی درمان دواست . قطره ی اشکی سبب شد کور بینا بازگشت با عصا آمد به سوی روضه با پا بازگشت . هست مدیون تو سر تا پا وجودم یا حسین بی نگاهت صد کفن پوسانده بودم یا حسین . حرف پیر زیرکی همواره در یاد من است مثل او این حرف در طوفان فریاد من است . ” هر که هستم هر چه هستم بر کسی مربوط نیست “ جود اربابم حسین بن علی مشروط نیست . پیرهن مشکی به تن کردن عبادت کردن است یا حسینِ ما همان قرآن تلاوت کردن است . واجب عینی است گریه قابل تبدیل نیست کعبه هم تعطیل باشد روضه ات تعطیل نیست . می شود این روضه ها بی سایبان هم برقرار برتر از عرش است روضه سقف می خواهد چه کار . چادر زهرای اطهر سایبان روضه هاست بانوی پهلو شکسته میزبان روضه هاست . روضه ای را که به پا کرده در این دنیا خودش اختیارش نیست دست هیچ کس الا خودش . پس به پای هم چرا بیهوده می پیچیم ما پای زهرا که وسط باشد همه هیچیم ما . ما تأسی می کنیم امسال بر بانو رباب سینه زن خواهیم شد حتی به زیر آفتاب . بی اراده غرق ناله بی امان بی اختیار گریه باید کرد مثل مادران داغدار . گریه های مادرانه یادگار فاطمه است روضه خواندن کار ماها نیست کار فاطمه است سوختی در آتش صحرا بُنَیّ سوختم رفت غارت آن لباسی که برایت دوختم کاش در گودالِ خون عطشان نبودی لااقل پیش چشم این و آن عریان نبودی لااقل @raziolhossein
همچو روی طفل من، بی رنگ و رو، مهتاب نیست  بخت من در خواب و چشم کودکم را خواب نیست  گفتم از اشکم مگر ای غنچه نوشی آب لیک  از تو معذورم که اشک من به جز خوناب نیست  در حرم، هر سمت باشد قبله، اما بهر من  غیر رویت قبله و جُز ابرویت محراب نیست  خیمه بیت و کعبه مهد و، در طواف اهل حرم  این طواف حج عشق است و جُز این آداب نیست  هفت بار آمد صفا و مروه هاجر، آب جُست  من که ده ها بار در هر خیمه رفتم، آب نیست  قسمتی از راه را با هروله هاجر برفت  من همه ره را دویدم، کام تو سیراب نیست  @raziolhossein
جایی رسید قصه که ناگه پرید تیر خنجر به دست سمت گلو می‌دوید تیر زه را چنان کشید که چون خواهش امام انداخت پشت گوش و هراسان جهید تیر قلب امام، یا دل بیچاره‌ی رباب بین مسیر خود به دو راهی رسید تیر رویت سیاه حرمله زیر سر تو بود در امتحان خویش نشد روسفید تیر ساحر! به تیر غیب دچارت کند خدا چندان شتاب داشت که شد ناپدید تیر از بار غصه بود، و یا شدت اثر؟ وقتی رسید بر هدف خود خمید تیر یک کشته هم به خیل شهیدان اضافه شد تا کرد حرف خون خدا را شهید تیر در این‌ شهود چشم خداوند بسته شد تا از گلوی نازک طفلش کشید تیر این ماجرا تمام نشد تا به قتلگاه جایی رسید قصه که ناگه پرید تیر @raziolhossein
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر منعمان هرگز مکن از همنشینی با خودت از فقیران بهترین لذات عالم را مگیر صد بلا رد می ‌شود با قطره اشکی بر حسین پس خدایا در بلاها اشک نم نم را مگیر چند ماهی می ‌شود تنها دعای ما شده … ای خدا از عاشقان ماه محرم را مگیر بیرقت را سال ‌ها در دسته ‌ها برداشتیم یا حسین از دست ما امسال پرچم را مگیر گریه بین روضه ‌های دست جمعی بهتر است نعمت مرثیه خواندن ‌های با هم را مگیر فیض می‌ بردیم از یک آه سوزان بر حسین یارب از سینه زنان فیض دمادم را مگیر @raziolhossein
جان به پیکر داشت وقتی مشک ها جان داشتند کاش می شد ابرها آن روز باران داشتند کاش می شد قطره ی آبی به خیمه می رسید آب ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه آب ها از شمر گویا اذن میدان داشتند کودکی آرام شد با لای لای تیرها بعد از آن گهواره ها خواب پریشان داشتند سوره ی کوچک که روی دست بابا ذبح شد مجلس مرثیه ای آیات قرآن داشتند بند قلب آسمانی ها به مویی بند بود بر نخ قنداقه اش از بس که ایمان داشتند چون خدای کعبه بود و لایق تسبیح بود آن که را زیر عبای عرش پنهان داشتند هیچ داغی مثل داغ کودک شش ماهه نیست اهل بیت از حرمله بغض دو چندان داشتند نیزه ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند ماه های روی نیزه چشم گریان داشتند @raziolhossein
تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب لشگر آماده ی کوفه ز آهی رفت عقب رو زد اما روی اورا برزمین انداختند بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب حرمله زانو گرفت و زانوی آقا خمید تیر دربین کمان جاشد نگاهی رفت عقب صید را شش ماهگی راحت شکارش میکنند پرت شد قلاب تا!لبهای ماهی رفت عقب حجم تیر و یک گلوی نازک اصلا جور نیست گردن افتاده اش خواهی نخواهی رفت عقب یک پدر بود و سری بر پوست آویزان شده گاه گاهی پیش آمد گاه گاهی رفت عقب قطعه ای را پشت خیمه وقف اصغر کرد و بعد کند با خنجر برایش سرپناهی رفت عقب @raziolhossein
بر گلوی شیرخواره تیر شد همچون سنان العجل صاحب زمان مانده بین معرکه ارباب ما قامت کمان العجل صاحب زمان @raziolhossein
آنقدر تب کرده‌ای که آفتاب آتش گرفت آنقدر لب تشنه‌ای جانم که آب آتش گرفت کاش می‌شد هرچه بود این قمات اینجا نبود شرمگینم کاش می‌شد که فرات اینجا نبود با دلم دارم غم این سرزمین را می‌کشم آه دارم بر گلویت آستین را می‌کشم روی دستم خنده کردی خنده‌ات تغییر کرد آه دیدی حرمله آخر پدر را پیر کرد کاش عمو عباس بود و مشک آب اینجا نبود کاش می‌شد هرکه بود اما رُباب اینجا نبود تیر بر حلقِ تو نه زد بر دل من حرمله رویِ زخم اکبرم زد مستقیماً حرمله تا نفس شاید کشی از حنجرت خون می‌کشم تیر را از آن طرف دارم به بیرون می‌کشم @raziolhossein