#امام_باقر_شهادت
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم
شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم
قیام عاشقان راستقامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم
تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی
به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم
پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم
چرا آتش بگیرند از عطش گلهای داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم
کسی از اسب میافتاد پشت نخلها، آری
علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم
صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خلیلالله تنها بود آنجایی که من بودم
شعاع آفتاب از مشرق گودال سر میزد
که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم
عدالت زیر سم اسبها پامال شد، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم
شدم محو نگاه عمهام زینب که در چشمش
تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم
چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد
که چشمانداز فردا بود آنجایی که من بودم
چه گلهایی که زیر بوتههای خار پرپر شد
مگر پاییز گلها بود آنجایی که من بودم؟
هلال ماه نو وقتی نمایان میشد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم...
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند
چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند
زهر اینبار چه دارد متورم شده است
زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند
این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند
اینهمه جایِ جراحات برای شام است
زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند
نَفَس آخر و با روضهی ویرانه گریست
نشُد او یاد غمِ عمهی خود را نکند
یادش اُفتاد که هم بازیِ او میاُفتاد
سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند
گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند
پس از آن شِکوهای از آبلهی پا نکند
کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند
چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم...
چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند
- - -
زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
خیلی زمان گذشته ز روز شهادتم
من کشته ی قدیمی یک هتک حرمتم
چون پیر پنج ساله شدم بعد کربلا
دنیا ندید کودکی با طراوتم
پشتم هنوز زخمی شلاق کینه است
من یادگار خیمه ی در چنگ غارتم
هر شب مرور خاطره ی سرخ کربلا
از من گرفت مهلت یک خواب راحتم
چون چشم های من نشود روضه خوان کسی
من هنوز زنده ی روز اسارتم
سوگند بر تلاوت خورشید نیزه ها
یادم نمی رود لبِ آن ماه طلعتم
وقتی شراره ریخت روی سر مادرم به شام
آتش گرفت مثل حسن چشم غیرتم
من دیده ام شبیه رقیه که بوده است
دست عدو بزرگ تر از قاب صورتم
شام و شراب و سنگ لبِ بامِ کوچه ها
خون می چکد ز خط به خطِ این روایتم
#حسن_کردی
@raziolhossein
#امام_باقر_علیه_السلام
نور است بر مدار تو یا باقرالعلوم
خورشید ریزه خوار تو یا باقرالعلوم
هستی است در تصرف دست اشاره ات
"جبر" است اختیار تو یا باقر العلوم
در جبهه ی جهاد ، علی ذوالفقار داشت
علم است ذوالفقار تو یا باقر العلوم
تا که یزید خطبه ی غرای تو شنید
شد مات اقتدار تو یا باقر العلوم
آقا شنیده ام که در اندوه و درد بود
«یا فاطمه» شعار تو یا باقر العلوم
باغ وجود در غم تو شد سیاهپوش
تا شد خزان بهار تو یا باقرالعلوم
تنها نه من که خاطر هفت آسمان شده است
آشفته ، بیقرار تو یا باقر العلوم
سر می کشد ز سینه ی من شعله های آه
دل گشته داغدار تو یا باقر العلوم
گلقطره های پرپر اشک مرا ببین
همراه جان ، نثار تو یا باقر العلوم
طوف بقیع و تربت افلاکی تو را
خواهم ز کردگار تو یا باقر العلوم
شعر "کمیل" را ز محبت قبول کن
لطف و صفاست کار تو یا باقر العلوم
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
گرچه آتش به دل شعله ورم افتاده
شرر زهرستم ،برجگرم افتاده
یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر
انقلابی به دل شعله ورم افتاده
آه از آن گلشن خونین ،که به چشمم دیدم
گل پرپر، همه جا دور و برم افتاده
ثمری از شجرطیبه هستم ، امّا
آتشی برهمه ی برگ و برم افتاده
از تن جّد غریبم چه بگویم، وقتی
به سوی قتلگه او گذرم افتاده
کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم
غل و زنجیر به پای پدرم افتاده
از همان روز که خورشید به نی جلوه نمود
سایه ای ازغم و محنت به سرم افتاده
دیده ام از اثر ضربت سنگ بیداد
ز روی نی سر شمس وقمرم افتاده
عمه ی کوچک من پیش نگاهم جان داد
درد این بار گران برکمرم افتاده
آه دیگر ز فلک پیک شهادت آمد
زین خبر اشک ز چشم پسرم افتاده
ای «وفایی» همه جا درغم ما گریه کنید
لخته های دلم از چشم ترم افتاده
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#امام_باقر_علیه_السلام
ای بقیعِ غم تو کرببلایی دیگر
کربلا بود برای تو مِنایی دیکر
کوفه تا شام، تو را سعیوصفایی دیگر
در غریبان، تو غریب الغربایی دیگر
غربتت را نسرودم منِ شاعر آری
راستی تو چقَدَر شاعر و ذاکر داری؟!
شده آزرده تو را از عمل ما، خاطر
بی سبب نیست اگر شد حرمت بی زائر
از حدیث تو نگفتیم ولو در ظاهر
گرچه محتاجترینیم به قال الباقر
همهی سال پی یک شب تقویم توأیم
ما فقط مرثیهخوان شب ترحیم توأیم
دست بر دامن مهرت نرساندیم چرا؟
گاهگاهی که رسیدیم، نماندیم چرا؟
پایمان را به بقیعت نکشاندیم چرا؟
باقرالعلم! ز علم تو نخواندیم چرا؟
بگذر از ما که برای تو مؤثر نشدیم
نه که بی صحن و رواقی تو، مسافر نشدیم
کودکیهای تو در اوج مصیبت طی شد
کودکیهای تو همراه شهادت طی شد
پای آن خیمه که میرفت به غارت طی شد
زیر شلاق ستم وقت اسارت طی شد
طی شده کودکیات گوشهی بین الحرمین
گه در آغوش پدر، گاه در آغوش حسین
کربلا جلوهی غم بود برایت مادام
کربلا کشت تو را، کشت تو را بدتر شام
کربلا بود و حسین و تو و سجاد، تمام
کربلا بود و امام بن امام بن امام
من تو را یک تنه یک کرببلا میبینم
من تو را در همهی مرثیهها میبینم
داغ بی آبی و فقدان عمو را تو بگو
روضهخوان باش خودت، روضهی او را تو بگو
پرده بردار، بیا راز مگو را تو بگو
بوسهی تیغ به رگهای گلو را تو بگو
تو بنا بود بمانی به امامت برسی
روضهخوان باشی و هر شب به شهادت برسی
#محسن_ناصحی
@raziolhossein
#امام_باقر_مدح
#امام_باقر_شهادت
ای سروری كه سروراهل ولا تویی
مولاتویی، امام تویی،مقتدا تویی
بعد ازچهارمين گل گلخانه ی بهشت
خوشبوترين شكوفه ی باغ ولا تویی
ای پنجمين چراغ هدايت كه بربشر
درراه عشق و وادی دين رهنماتویی
آن واجب السّلام كه جابر به محضرش
گفته سلام حضرت خيرالورا تویی
ترديدره نيافته هرگز به نورتو
ايمان تویی حقيقت بی منتها تویی
زهد و وقارآينه ای ازصفات توست
آئينه ی صفات همه اوليا تـویی
دريای علم و دانش تو بيكرانـه است
بركشتی علوم وشرف ناخدا تویی
گرداده انـدبرتولقب باقرالعلوم
دريا شكاف علم رسول خداتویی
حِجروحَجَر به خاك توكردنداستلام
آن كعبه ای كه دادصفا را صفا تویی
چشمان ماه خيره به سوی تومانده است
خلوت نشين گلشن سبزدعا تویی
بيگانگان زمرحمتت فيض می برند
بارحمت خدا به خدا آشنا تویی
مثل علی كسی كه همه شب به دوش خويش
می بُرد نان به سفره ی هربينواتویی
آن كس كه گشته است زطفلی تمام عمر
يادآورحكايت كرب وبلا تویی
آن نازنين كه ديده تمامی لاله ها
پرپرفتاده است وسرازتن جداتویی
آزاده ای كه ديده به كوفه به شهرشام
هجده سرمنوربرنيزه را تویی
آن كس كه ديده است سه ساله گل حسين
درگوشه ی خرابه كندجان فداتویی
آن گل كه بعدديدن يك باغ داغ گل
كرده به صبرعمه ی خود اقتدا تویی
آن شمع سينه سوخته ای كزشرار زهر
آتش گرفت وسوخت ولی بی صداتویی
خورشيد سوّمی كه غريبانه دربقيع
گردیده دفن از ستم اشقیا تویی
ميعادگاه اهل ولايت بقيع توست
يعنی كه قبله ی دل اهل ولاتویی
چشم «وفایی»ست به الطافت ای كريم
مرهم گذار زخم دلش درجزا تویی
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#امام_باقر_مدح
#امام_باقر_شهادت
منم که زنده نمودم خدا پرستی را
منم که شیخ و مرادم تمام هستی را
منم که زنده نمودم علوم قرآن را
کشانده ام به تماشا بهشت ایمان را
منم که زنده نمودم قیام جدّم را
منم که زنده نگه داشتم محرّم را
در اوج عرش مقامی رفیع دارم من
و غربتی چو غروب بقیع دارم من
منم که سنگ مزارم پر کبوترهاست
منم که زائر تنهای هر شبم زهراست
منم که در نفسم عطر کربلا جاری است
شمیم غربت من در دل منا جاری است
هزار حرف نگفته میان دل دارم
هزار درد نهفته میان دل دارم
هزار حرف نگفته ز ماجرای حسین
چقدر روضه گرفتم فقط برای حسین
هزار حرف نگفته ز ظهر روز عطش
ز ماجرای رباب و ز داغ سوز عطش
سه چار ساله ولی ماجرا که یادم هست
سری که رفت روی نیزه ها که یادم هست
همین که رفت عمو، قامت حسین خمید
همین که رفت عمو، ضرب تازیانه رسید
میان سلسله ها یک به یک قطار شدند
به روی ناقه ی عریان همه سوار شدند
چه زلف ها که در این ماجرا سپیده شدند
چه حرف ها که در این کوچه ها شنیده شدند
هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز
هنوز بر کف پا زخم آبله است هنوز
هنوز قصّه ی بازار شام یادم هست
هنوز سنگ سرِ پشت بام یادم هست
چه ناله ها که در این سینه ها بریده شدند
چه موی ها که سر هر گذر کشیده شدند
هنوز قصّه ی آن نیزه دار یادم هست
صدای دخترکی بی قرار یادم هست
هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز
هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز
شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین
شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین
«سه ساله بود ولی پیر عشق بابا بود»
سه ساله بود ولیکن شبیه زهرا بود
#وحید_محمدی
@raziolhossein
.
عجب شبی است شب جمعه کربلا غوغاست
شب زیارت مخصوص سیدالشهداست
🌷السلام علیک یا اباعبدالله🌷
وعلی الارواح التی حلت بفنائک
علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل
والنهار ولاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلی علی ابن الحسین
وعلی اولادالحسین
وعلی اصحاب الحسین
لبیک یاحسین
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
هدیه به حضرت زهرا و مادر بزرگوارشان
ام المومنین حضرت خدیجه کبری صلوات
.
#امام_حسین_مناجات
#رباعی #سفینةالنجاة
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمهی حیات آمدهام
تا زودتر از زود گناهم بخشند
قبل از عرفه در عرفات آمدهام
#سید_رضا_مؤید
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
پیش به سوی حسین پیش به سوی حسین
راه نجات است این راه نجات است این
پیش به سوی حرم پیش به سوی حرم
راز حیات است این راز حیات است این
دست به پرچم بگیر چشم به پرچم بدوز
پادوی این خانه باش از قُربات است این
گریه اگر میکنی کم نشمارش رفیق
بر سرو صورت بکش آب فرات است این
هرکه به هیات رسید از پل آتش گذشت
فرش حسینیه نیست عین صراط است این
گریه برای حسین اصل عبادات ماست
واجب قلبی ماست صوم و صلات است این
روی نیازم کجاست روی حسین است و بس
رو به خدا کرده ام جلوه ی ذات است این
پای عزای حسین سنگ بخور از همه
غم به دل خود نده قندو نبات است این
خرج من و تو شده خون گلوی شریف
خرج عزایش کنید فوق زکات است این
پیرهن پاره اش آمده بر طاق عرش
فاطمه از حال رفت نَقل روات است این
شان بزرگی او سدره ی عرش خداست
نه روی کهنه حصیر مال دهات است این!
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#امام_باقر_علیه_السلام
ای دوّمین محمّد و ای پنجمین امام
از خلق و از خدای تعالی تو را سلام
چشم و چراغ فاطمه، خورشید هفت نور
روح روان احمد و فرزند چار امام..
وصف تو را نگفته خدا جز به افتخار
نام تو را نبرده نبی جز به احترام..
حکم خدا به همّت تو گشته پایدار
دین نبی به دانش تو مانده مستدام
با آن همه جلال و مقامی که داشتی
دیدی ستم ز خصم ستمگر علی الدوام
گه دید چشم پاک تو بیداد از یزید
گاهی شنید گوش تو دشنام از هشام
گریند در عزای تو پیوسته مرد و زن
سوزند از برای تو هر روز خاص و عام
گاهی به دشت کربوبلا بودهای اسیر
گاهی به کوفه بر تو شده ظلم، گه به شام
خواندند سوی بزم یزیدت، بدان جلال
بردند در خرابۀ شامت بدان مقام
گه کف زدند اهل ستم پیش رویتان
گه سنگ ریختند به سرهایتان ز بام
راحت شدی ز جور و جفای هشام دون
آندم که گشت عمر تو از زهر کین تمام
داریم حاجتی که ز لطف و عنایتی
بر قبر بیچراغ تو گوییم یک سلام..
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_باقر_علیه_السلام
#امام_باقر_شهادت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان بر بزرگواری او
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او
بر او سلام که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایهداری او
جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف،
به درد و داغ نوشتند یادگاری او
ز کربلا سند زندهای به کف دارد
گواه من دل خونین و اشک جاری او
هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام
ز مهربانی زینب، ز غمگساری او
پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها
مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او
به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت
عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او
هشام دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام، پایداری او
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بیقراری او
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن، رکابداری او..
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او
دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او..
خدا کند که بیفتد قبول درگاهش
غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
#امام_باقر_علیه_السلام
ای روشنای مهر،منظومه ی نجوم
ای مالک وجود، ای کاشف الغموم
هم بحررحمتی،هم باقرالعلوم
ای آن که نورعلم تابد زنام تو
ای کعبه ی امید، ای حُرمت حرم
ای چشمه ی کمال،گنجینه ی حکم
ای سید کریم، ای منبع کرم
جوشیده برهمه فیض مدام تو
ای آن که داده اند،برتو زمام ها
باشد مقام تو، فوق مقام ها
ای گفته مصطفی،برتو سلام ها
هرلحظه برنبی، بادا سلام تو
ای خادمان تو،ارباب معرفت
با حُب تو خوشند، احباب معرفت
بعداز هزار سال، اصحاب معرفت
دارند صحبت از قدر و مقام تو
ای برتر ازملک، ای باعث وجود
پیوسته ازخدا ، برحضرتت درود
هرکس که مهرتو ،رشته به تاروپود
با معرفت نهد، سررا به گام تو
ای آن که دیده ای از کودکی بلا
ای برغم والم، گردیده مبتلا
تصویرعشق را، دیدی به کربلا
آن جا شروع شد ،سعی تمام تو
گاهی به مقتل وگاهی به علقمه
دیدی به روی خاک ، گلهای فاطمه
رفتی به سوی شام، باکودکان همه
هرگز نگشته روز ازغصه شام تو
باآنکه جان تو، ازغصه خسته شد
باآنکه قلب تو، ازغم شکسته شد
با آنکه دفتر، عمرتو بسته شد
پاینده تا ابد، باشد قوام تو
ای آن که سرنوشت، باشد مطیع تو
تکیه زده به عرش ،قدررفیع تو
عطر جنان دهد،خاک بقیع تو
شد قبله گاه دل، دارالسّلام تو
ای سُرمۀ ملک، ازخاک تربتت
آگه بود خدا، ازقدروحُرمتت
سوزد دل همه، از درد غربتت
نالد کبوتر، دلها به بام تو
با نورمهرتو، در روشنائیم
داده ولایتت، ازغم رهائیم
ازخادمان تو، همچون وفائیم
روکرده بردرت، مولا غلام تو
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#امام_باقر_علیه_السلام
تو را در کاروانی سرخ دیدم در بیابانت
الا در کاروان گل سپردم دست بارانت
چو ابراهیم سوی شام میرفتید در آتش
به اعجاز خلیلی آتش آنسان شد گلستانت
خزان دیدی خزان دیدی شراب و خیزران دیدی
همین برهان کفایت میکند بر چشم گریانت
حسینی و حسن یعنی تلاقی دوتا نوری
که من باید بخوانم از شهیدان از کریمانت
برای مرقدت خورشید گنبد شد زمین شد صحن
بدین سان جمع کردی شیعیان را زیر ایوانت
کدامین حوزهی علمیه دارد فهم درست رت
رئیس مذهب شیعه است شاگرد دبستانت
هزاران طایفه تومارشان پیچیده شد در هم
تشیع ماند از یمن احدایث فراوانت
سلام آورده جابر محضرت از سوی پیغمبر
ندارم قاصدی دادم سلامم را به مهمانت
مزارت موسم ذیالحجه بیش از پیش خاموش است
سلام ما به تو ای حج و اعمالش به قربانت
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
کربلا ؛ کرب و بلا را با دو چشمم دیده ام
ابتدا تا انتها را با دو چشمم دیده ام
جدم از اهل و عیال خود خجالت می کشید
غربت خون خدا را با دو چشمم دیده ام
بغض بود و اهل خیمه چشم در چشم رباب
گریه های بی صدا را با دو چشمم دیده ام
من خودم گهواره جنبان علی اصغر شدم
تشنگی بچه ها را با دو چشمم دیده ام
یک عمویم شد صد و ده تا عمو؛ای وای من
پیکر بین عبا را با دوچشمم دیده ام
کشته ی گودال مان را یک نفر آبی نداد
کوفیان بی وفا را با دو چشمم دیده ام
کاش اصلا کور بودم تا نمیدیدم ؛ ولی
من ذبیح بالقفا را با دو چشمم دیده ام
روضه ی سنگین ما در کربلا تنها نبود
سخت تر از نینوا را با دو چشمم دیده ام
عمه ام را مثل مادر سیلی محکم زدند
ضربه های بی هوا را با دو چشمم دیده ام
نیمه شب از سوز تاول هیچ کس خوابش نبرد
زخم روی دست و پا را با دو چشمم دیده ام
"صد پسر در خون بغلطد غم نبیند دختری "
طفل محتاج عصا را با دو چشمم دیده ام
روضه ی بزم شراب اخر شهیدم میکند
خیزران بی حیا را با دو چشمم دیده ام
یک طرف جام شراب و یک طرف راس الحسین
سفره ی شام بلا را با دو چشمم دیده ام
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#امام_باقر_شهادت
#دوبیتی
ذکرِ دلِ شب: زیارتِ عاشورا
اسبابِ طلب: زیارتِ عاشورا
یک عمر به برکتِ امامِ باقر
داریم به لب زیارتِ عاشورا
#عادل_حسین_قربان
@raziolhossein
بر زین زهر خورده نشست آن که دیده بود
جدش چگونه از سرِ زین بر زمین فتاد
#محمدسعید_عطارنژاد
@raziolhossein
#یومالترویه
عباس از مقابلش امشب تکان نخورد
طوری عنان گرفت که مرکب تکان نخورد
با احتیاط خواهر خود را سوار کرد
طوری که آب در دل زینب تکان نخورد
#حیدر_توکل
.
به مناسبت حرکت کاروان سیدالشهدا علیه السلام از مکه به سمت کربلا
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
مپرس از من چه مظلومانه رفتند
کبوترها به شب از لانه رفتند
حرامی ها چه با این زمره کردند؟
که حج خود بدل بر عمره کردند
صفا و مروه آن شب بی صفا شد
که روح کعبه از کعبه جدا شد
به شب از خانه، صاحب خانه می رفت
پی یک شمع صد پروانه می رفت
حرم شد از حرم یک باره خالی
شده آواره مولا با موالی
نگویم می رود مهمان کعبه
رود از جسم کعبه جان کعبه
نه بیت و حِجر و زمزم گریه می کرد
که سنگین دلْ حَجَر هم گریه می کرد
مقام از هجر، سوزی در جگر داشت
که مولایش ز چشمش پای بر داشت
به سوی حج اکبر رو گذارد
که مُحرم اصغری شش ماهه دارد
روان با شوق دل سرو روان ها
کنار محمل مادر جوان ها
ز محمل می رود چون پرده بالا
تبسم می کند بر نجمه، لیلا
که هر کس خواست پیغمبر ببیند
بگو آید رخ اکبر ببیند
تفاخر، با تبسم گشت چون جفت
نگاه نجمه با لیلا سخن گفت
که بنگر در برم سرو چمن را
در این وجه حسن، بنگر حسن را
رباب آسا، رباب اندر خروش است
دلش غوغا کنان و لب خموش است
جوانان گرد مهدش جمع آیند
همه شش ماهه را از هم ربایند
ندانم از چه دستی آب خورده ست
که یک غنچه دل صد باغ برده ست
ادب را گرد او صف می کشیدند
صدای عمه را تا می شنیدند
به شب، مه چاکر و روز، آفتابش
به کف قاسم عنان، اکبر رکابش
کنار دیده از گریه یمی داشت
دمی چشم از حسینش برنمی داشت
خلاف بخت او، چشمش نمی خفت
دل او با برادر، فاش می گفت:
غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای وصل بی بال و پرم کرد
اگر چه شد عجین با غم گِل من
ولی در این سفر، لرزد دل من
از آن ترسم به غم دم ساز گردم
تو را بگذارم و خود باز گردم
خسان شادابی گلشن بگیرند
همه بود و نبود من بگیرند
کریم از خوشه چین خرمن نگیرد
الهی حق تو را ازمن نگیرد
اگر چه این سفر باشد خدایی
ولی آید از آن بوی جدایی
بیا و در کنارم ره سپر باش
به نخل آرزوی من ثمر باش
مگر با چشم و دل سیرت ببینم
ز گلزار رخ تو گل بچینم
#علی_انسانی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
کعبه محروم شد ز دیدارت
یـابـن زهـرا خدا نگهدارت
کربـلا مـیروی و یـا کوفه؟
یا به شام اوفتد سر و کارت؟
چه شود ای امام جود و کرم
یک نگاه دگـر کنـی به حرم
ای ز جــام بـلا شــده سـرمست
دست و دل شسته از هر آن چه که هست
چه شتابان روی به دیدنِ دوست
جای گل سر گرفتهای سر دست
از حریمت برون شدی مولا
عازم حج خـون شدی مولا
هشتِ ذیحجه مردم عالم
همه رو آورند سوی حرم
تو دل شب ز بیت امـن خدا
سر به صحرا نهی قدم به قدم
کعبه تا صبح ناله سر میکرد
پســر فاطمــه مــرو برگرد
کعبه با سوز و اشک و ناله و آه
بـر نمـیدارد از تـو چشم نگاه
سفر تیر و نیـزه و عطـش است
طفل شش ماهـه را مبـر همراه
از سفیدی حنجرش پیداست
این پسر ذبح سیدالشهداست
نظری کن به غنچه یاست
ثمـر سرخ بـاغ احسـاست
اصغـرت را بگیـر از مـادر
بسپارش به دست عباست
چون صدایت زند جوابش ده
از سـرشک دو دیده آبش ده
نالـهای بـر لـب سـلاله تـوست
کـه شبیـه صـدای نالـه توست
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
#محمدحسین_بهجت_تبریزی
#شهریار
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند
شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند
بار سفر مبند، دلم شور مي زند
گويا قيامت است،مَلك صور مي زند
من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند
گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند
ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند
مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند
اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين
آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين
حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين
پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين
پاشيدم آب پشت سر محمل رباب
با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين
اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد
يك ساربان اهل نظر را ببر حسين
او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست
چشمش مدام خيره به انگشتر شماست
با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين
شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين
با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم
اما هنوز مضطرب زينب توأم
يعقوب چشم آينه ها پير مي شود
اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود
دارد ز ديده قافله ات دور مي شود
كم كم بساط روضه ي ما جور مي شود
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
هر دم به گوشم میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا، دیگر ندارد فاصله
از کعبهی گل آمده، تا کعبهی دل میرود
این کاروان غم فزا؛ منزل به منزل میرود
یک زن میان محملی، بر ناقه در تاب و تب است
عباس و اکبر دور او، این زن خدایا زینب است
لحظه به لحظه میشود درد و غمش در دل فزون
گوید حسینش زیر لب، انّا الیه راجعون
نجمه نمیگیرد نگاه از روی ماه قاسمش
با اشک حسرت میزند، شانه به موی قاسمش
در مهد آغوش رباب؛ رفته علیاصغر به خواب
بوسد گلوی نـاز او؛ امّا دلش در اضطراب
وقتی رقیه پرده محمل به بالا میبرد
دل میبرد از قافله، چون نام بابا میبرد
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
میخواست کفر، افکند از جوش، کعبه را
تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را
بگرفت جا به دامن کربوبلا، حسین
با درد و غم نمود هم آغوش، کعبه را
شد زنده دین حق ز قیامش اگر چه، کرد
اندر عزای خویش سیهپوش، کعبه را
خون خدا به کربوبلا موج میزند
بینم ولیک، ساکت و خاموش، کعبه را
بوی خوشی، که میوزد از تربت حسین
گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را
بنگر مقام و رتبه، که در پیش کربلا
شد حلقۀ ارادت، در گوش، کعبه را
از بس که اشک ریخته، در ماتم حسین
چون زمزم است، چشمۀ پر جوش، کعبه را
یا نیست جز خیال شه کربلا، به سر
یا خاطرم نموده فراموش، کعبه را
#حسین_آهی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
اى مُحرمان مَحرم! بار سفر ببندید
احرام حجّ خونین بار دگر ببندید
من خود خلیل عشق و چاووش کربلایم
چاووش کربلا را بار سفر ببندید
عشق خداى خوانَد ما را به حجّ برتر
دامان عشقبازى نک بر کمر ببندید
ما را رضاى جانان،اصلاست و غیر از اینفرع
از آنچه او نخواهد، باید نظر ببندید
بر پردههاى محمل، آیات خون نویسید
بر گردن شترها زنگ خطر ببندید
در حجرههاى جنّت ماییم و وصل حوران
از حِجر، دل بگیرید؛ چشم از حَجَر ببندید
هر کس شهید باشد، جاوید زنده باشد
با پنجۀ شهادت بر مرگ در ببندید
در پیش تیغ و پیکان، جان را به کف بگیرید
وز سوز تشنهکامى، دل در شرر ببندید
بر موج آب دریا داغ عطش گذارید
وز داغ نوجوانان زخم جگر ببندید
اى دختران معصوم! دل از پدر ببرّید
وى مادران مظلوم! چشم از پسر ببندید
عبّاس و اکبر من! بر گرد خواهر من
بر هر که جز محارم، راه نظر ببندید
تقدیر ما «مؤیّد»! باشد چو در شهادت
هرگز نمیتوانید دست قدر ببندید
#سید_رضا_مؤید
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
از کعبه رو به کرببلا میکند حسین
وآنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین
گر ساختهست خانهاى از سنگ و گل،خلیل
آن جا بنا ز خون خدا میکند حسین
روزى که حاجیان به حرم روى مینهند
پشت از حریم کعبه چرا میکند؟ حسین
آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل
اتمام آن به دشت بلا میکند حسین
آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است
فریاد معرفت همه جا میکند حسین
آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود
اینجا هر آنچه هست،فدا میکند حسین
آنجا که سعى بین صفا در دویدن است
این جا به قتلگاه، صفا میکند حسین
آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان
اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین
وقتى به خیمهگاه رود از پى وداع
اینجا دوباره حجّ نسا میکند حسین
بعد از هزار سال به همراه حاجیان
هر سال رو به سوى منا میکند حسین
از چار سوى کعبه ز گلدستهها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین
بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى
با سوز دل هنوز دعا میکند حسین
سر دادهاست و حکم شفاعت گرفتهاست
بر وعدهاى که داده، وفا میکند حسین
در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست
گاهى نگاه سوى گدا میکند حسین
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#یوم_الترویه
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست
حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست
رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان
زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان
اینان که روانند، همه روح و روانند
این سلسله هر یکتنشان جان جهانند
این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند
این قافله شب تا به سحر، نافلهخوانند
بازار جهان این همه سرمایه ندارد
گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد
این قافله جز عشق، رهآورد ندارد
عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد
یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد
جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد
مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند
از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند
اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند
بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند
اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند
با شور حسینی به نوا، جامهدرانند
دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است
وین قافله را قافلهسالار، حسین است
این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست
این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست
از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست
در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست
با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه
چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه
این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست
دردانهٔ من، با موی بیشانه نبودهست
جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست
گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست
این دختر من، نازترین دختر دنیاست
دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست
ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را
ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟
ای ماه ببین ماه بنیهاشمشان را
ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را
ای صبح کجا آمده صادقتر از اینان؟
ای عشق بگو نامده عاشقتر از اینان
چاووش عزا همره من روح الامین است
ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است
در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است
سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است
آوردهام از جان شما تاب بگیرد
چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد
ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است
سرهای سران، خاک به درگاه حسین است
خورشید فلک، مشتری ماه حسین است
ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است
آن فضل که در قافلهام نیست،کدام است؟
عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است
ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب
کشتی نجات همه و ساحل زینب
وی ماه رخت روشنی محفل زینب
دوری مکن از دیده و از محمل زینب
دارد سفر ما سفر دیگری از پی
من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
#علی_انسانی
@raziolhossein