eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا شاهده به هر دری زدم تا یه جور بهت خبر بدم نیای یا اگر تقدیره که کوفه بیای دیگه با رقیه دستکم نیای واسه مسلمت حلالیت بگیر خیلی شرمنده ی خواهرت شدم نمیشه !؟ چطور ببخشم خودمٌ باعث گریه ی مادرت شدم نخلای علی اسیرِ عطشن قطره آبی به شکوفه نرسه با دلی شکسته از خدا می خوام پایِ بچه هات به کوفه نرسه به غم نبودن و ندیدنت یه روزه هزار تا غم اضافه شد به غریب کُشی که رسم کوفیاس رسم مهمون کُشیم اضافه شد کاری با زخم لبم نداشته باش باز می خوام فقط تو رو صدا کنم غصه م اینه سر دروازه میای نتونم توی چشات نگا کنم خُلقشون مثل قدیمه ، به سلام یه جواب واسه ثوابم نمیدن دینشون گمون کنم عوض شده دیگه به قربونی آبم نمیدن سرشون شلوغه خنجر فروشا رونقی گرفته کاروکسبشون شنیدم ده تا حروم زاده دارن نعلِ تازه می زنن به اسبشون داره پشت سرِ اولاد علی حرفایی رو که نباید... می زنه دیگه از سنان نذار بگم برات برق نیزه ش چشمامُ بد می زنه @raziolhossein
مسلم که از حسین سلام مکرّرش باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش فرموده مدح و منقبتش را به افتخار ثاراللّهی که بوده نبی مدح گسترش ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف تعظیم می کنند همه در برابرش حیرت برند اهل فضیلت به رتبه اش زانو زنند اهل کرامت به محضرش مبهوت گشته آدمیان و فرشتگان از عزّتی که کرده عطا حیّ داورش نایب مناب یوسف زهرا که عرشیان حسرت برند بر شرف خادم درش اوّل شهید هاشمیان کز جلال و قدر در شهر کوفه مهدی زهراست زائرش از سنگ کمتر است به پیش قدوم او گیرم به خاک ره بفشانند گوهرش عشق حسین شیرۀ جان گشت در بدن از لحظه ای که شیر به او داد مادرش هم خود فدایی ره فرزند فاطمه هم شد شهید پنج پسر سه برادرش تقدیم کرد پنج پسر در طریق دوست حتّی به همره اُسرا رفت دخترش تعریف کرد و داد خبر از شهادتش با دیدن عقیل همانا پیمبرش این است آن شهید که در یاری حسین تا روز محشر مسجد کوفه است سنگرش بالای دار رفت و همه سربدارها گلبوسه می زنند به قبر مطهّرش زیبد روند خیل شهیدان به پیشباز افتد اگر عبور ز صحرای محشرش ذیحجّه گشت مفتخر از حجّ سرخ او از حجّ کعبه گشت عطا حجّ برترش پیوسته بوی عطر گل نینوا گرفت زان دسته های نی که عدو ریخت بر سرش لبّیک او حسین و طوافش به موج خون تکبیرها بلند ز هر زخم پیکرش خونش در آب ریخت و لب تشنه داد جان در اتّحاد با لب عطشان به رهبرش لب تشنه داد جان و عجب نیست وقت مرگ ریزد به کام ختم رسل آب کوثرش بالای دار و دار ندا داد بر همه کاین میثم است و یوسف زهراست حیدرش سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم ای جان فدای پیکر در خون شناورش یک میهمان و این همه زخمش ز میزبان بالله نبود هیچکس اینگونه باورش هرگز گمان نبود که آن خوب تر ز جان در کوچه ها کشیده شود جسم اطهرش نام حسین بر لب او بود و بود و بود تا آنکه ریخت خون شریفش ز حنجرش این است آن شهید که دیوارهای شهر گلبوسه ها زدند به روی منوّرش این است آن غریب که او را پناه داد یک پیرزن شبانه به بیت محقّرش این است آن قتیل که بر زندگان دهد روح حیات از نفس روح پرورش «میثم» قصیده ای که سرودی به وصف او فیضی بود ز لطف خداوند اکبرش @raziolhossein
سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن نکردم لحظه‌ای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خدعه‌های ابن مرجانه‌م، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فدای بچه‌هایت جان طفلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چه‌ها کردند در کوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب می‌کشند اما برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن زبانم لال این‌ها تشنه‌ی تاراج تو هستند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن @raziolhossein
دل پیغمبر از این غم شکسته دو تن شد راهشان در کوچه بسته بر آن دو تا ابد گرید پیمبر یکی مسلم یکی زهرای اطهر یکی بر روش درب خانه بستند یکی با درب پهلویش شکستند یکی داده ز کف کاشانه اش را یکی گم کرد راه خانه اش را یکی از طفل هایش بی خبر بود یکی دستش به دستان پسر بود یکی از سنگ دندانش ترک خورد یکی از دست نامحرم کتک خورد یکی بر سینه کوهی از شرر داشت یکی بر سینه زخم از میخ در داشت یکی آشفته از حال حسین است یکی زائر به گودال حسین است @raziolhossein
چشمم امروز اگرخیس شد و بارانی..  علت این است که مهمانم و در مهمانی  کرده حق رحمت خود را ب گدا ارزانی عرفه روز حسین است و خداهم بانی همه درسایه ی الطاف حسین آمده ایم اصلا انگار به بین الحرمین آمده ایم سهمم از زندگی بی تو‌ بداقبالی شد کار من بعد گنه مستی و خوشحالی شد بعد ماه رمضان کاسه من خالی شد ولی امروز که خواندی تو مرا عالی شد! بعد یک عمر که هی این در و آن در گشتم دیدی آخر  که سرانجام به تو برگشتم! به رویم هیچ نیاور که زمین افتادم من برای هوسم رشوه به شیطان دادم باغ خشکیده شدم فاطمه کرد آبادم من ازآن روز که عبد علی ام آزادم جان آقام علی عفو کن الان همه را کم نکن از سر ما مادری فاطمه را هرچه شد مهرعلی را که ندادم زکفم موقع نوکریم گم نشد اصلا هدفم خاکم اما به روی دامن شاه نجفم با هرآنکس که علی دوست نباشد طرفم! با علی وعده گرفتم دم ایوان طلا اربعین از نجف او بروم کرب و بلا گریه هرشبه و ناله توام داریم همه سال به دل شور محرم داریم ما فقط یک شب سوم بخدا کم داریم با رقیه شرف هردوجهان هم داریم اوکه امروز خودش قبله حاجات شده روی دوش عمویش گرم مناجات شده روزی ازعرش خداوند نگین می افتد زینت دوش عمو روی زمین می افتد با لگدها ب یسارو به یمین می افتد طفل با ضربه سیلی به یقین می افتد گرچه امروز به دستش زر و زیور دارد بعد یک ماه دگر غصه معجر دارد @raziolhossein
ای که از کوفه معشوق دلم میگذری خون من ریخته در گام به گامش، نظری! مسلم از پا شده آویز قناره بدنش.. فطرس امروز ببر سمت نگارم خبری شاه در کوه و کمر!من وسط شهر غریب! آه از آن دربدری وای ازین در بدری.. چند دندان مرا سنگ شکسته آری! عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری بدنم زیر لگد مانده ترحم نکنید.. با سم اسب بکوبید مرا ده نفری گونه ام خرد شد از بام زمین افتادم گریه ام هست برآن گونه سرخ دگری هرچه آمد به سرم باز خدایا شکرت دخترم نیست، زنم نیست، در این دورو بری! با تن بی رمقم بر تو سلامی کردم به فدای سر تو ای که میان سفری حاضرم دختر من را به کنیزی ببرند تا که از دختر تو دفع شود هر خطری کاش میشد بدنم را همه آتش بزنند تا نگیرد به پر چادر زینب شرری @raziolhossein
من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم  نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم  ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاه‌الرجالند  خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند  اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند  عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند   تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد  قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد  این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود  این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود   زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد  از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد  مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم  صید بـه خـون غلطیده‌ی بـالای بامم  وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم  عکس لب خشک تـو را در آب دیدم  در موج خون دریای لارا دیدم امروز  از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز  انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را  خونین به چنگ گرگ‌ها پیراهنت را   انگـار ‌بینـم لاله‌های پـرپـرت را  پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را   انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران  هم تیرباران می‌شوی، هم سنگ باران   انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را  زخم گلوی شیرخواره کودکت را  انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده  داری به روی دست خود دست بریده  انگار بینم غرق خـون آیینه‌ات را  جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را   انگار بینم شمـر مـی‌آید بـه گودال  انگار بینم می‌زنی در خون پر و بال  ...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد  زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد   من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم  مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم  لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من  آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من  تنهـا نـه ایـن نامرد مردم می‌کُشندم  در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم  «میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی  بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی @raziolhossein
چه قدر فاصله دارد سر من و سر تو ‏خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو به راه آمدن تو نشسته دلخسته فراز دار الاماره سر کبوتر تو اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم میا، که کوفه گرفته بهانهٔ سر تو میا که نقشه کشیدند مردمان یهود برای بردن خلخال پای دختر تو ‏میا که نیزه فروشان شهر می‌خوانند دعای رزق به پای گلو و حنجر تو میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند برای هلهله پیش علی اکبر تو عمود آهن و نیزه فراهم آوردند برای فرق علمدار و چشم حیدر تو میا که حرمله دارد سه شعبه می‌سازد برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو @raziolhossein
اینجا سخن از نیزه و شمشیر و سنگ است بازار کوفه تیر و خنجر می فروشند چشم ابالفضل و گلوی اصغرت ، آه تیر سه شعبه را گرانتر می فروشند @raziolhossein
یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده.. به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده عید قربانت مبارک ای به قربان سرت کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده! مانده ام از بچه هایم بی خبر،دلواپسم من‌ نمی‌دانم بدون من چه با طفلان شده نه غذایم می‌دهند اینها نه آبم می‌دهند غم مخور گفتم بدانی که چه با مهمان شده گیسوانم دست‌پیچ بچه های کوچه شده پیکرم بین گذر بازیچه ی طفلان شده صحبت از سر می‌کنند و حرف خنجر می‌زنند مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده چوب دست ابن مرجانه لبم را پاره کرد حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده از لباسی که به تن دارم خجالت می‌کشم سوختم با روضه ی آن پیکر عریان شده! کوچه و بازار کوفه جای دخترهات نیست اذیت و آزار آن ها در گذر آسان شده @raziolhossein
گر بردل ما نور امیدی برسد بر قفلِ دل بسته کلیدی برسد ای کاش که در دعای روز عرفه از صاحب ما به ما نویدی برسد @raziolhossein
سفیر نور به دار الاماره گفت حسین شد آسمان دلش پر ستاره‎، گفت حسین به رغم مصلحت اندیش‎های شهر فریب نداشت حاجت هیچ استخاره گفت حسین سرود شعر بلند حماسه و ایثار بدون پرده و بی استعاره گفت حسین اسیر بود ولی مثل شیر زد فریاد کشید از دلش آه و دوباره گفت حسین دو رکعت عشق به محراب وصل نیت کرد ز خون گرفت وضو بر مناره گفت حسین غروب بود و غریبانه، تشنه و زخمی دو دست بسته نفس پر شراره گفت حسین سرش جدا شد و از بام قصر شب افتاد نگاه آخر او با اشاره گفت حسین کمیل ، روضة مسلم چقدر جانسوز است شکست در غم او سنگ خاره گفت حسین @raziolhossein
گرچه دیدم از همه آزار «أبکی لِلْحسین» سنگ خوردم از در و دیوار «أبکی لِلْحسین» مرد پیش دشمنش از گریه خودداری کند من که چشمم هست گوهربار «أبکی لِلْحسین» من پسر دارم چه غم دارم اگر آواره ام وای این آقاست دختر دار «أبکی لِلْحسین» گرچه دست و پا زدن با دست بسته مشکل است فکر گودالم به روی دار «أبکی لِلْحسین» آنقدر که نی سفارش داده اند این کوفیان قتلگاهش میشود نیزار «أبکی لِلْحسین» آنقدر بغض علی دارند ، بعد از کشتنش باز هم دارند با او کار «أبکی لِلْحسین» کاش میشد می نوشتم با علی اصغر نیا داغ شش ماهه بود دشوار «أبکی لِلْحسین» کاش میشد مینوشتم بیشتر از مشک آب بهر زینب پوشیه بردار «أبکی لِلْحسین» ترس آن دارم که اینجا پای زینب وا شود کنج زندان و سرِ بازار «أبکی لِلْحسین» ترس آن دارم سرش سر دربیارد از تنور عاقبت آن سرور و سالار «أبکی لِلْحسین» ... وقتی گریه مسلم را دیدند از روی طعنه گفتند کسی که داعیه سلطنت و طمع حکومت دارد این طور گریه نمیکند حضرت مسلم فرمودند وٰلكِن أبكي لِأَهلِيَ‌ المُقبِلينَ‌ إلَيَّ‌، (أبكي للِحُسَين وآلِ‌ الحُسَين) ریاض القدس ج ۱ ص ۵۶۶ @raziolhossein
آن روزهای خوب کنار حبیب بود این روزهای آخر عمرش غریب بود از آن جماعتی که به پابوسش آمدند یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود در روضه‌اش برای علی گریه می‌کنم در مرکز خلافت مولا غریب بود مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت “آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود گاهی زنان غیورتر از مرد می‌شوند چون طوعه‌ای که بین لئيمان نجیب بود سر روی بام و تن پی مرکب به کوچه‌ها این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود دیدند روی خاک، سری غلط می‌خورد القصه اولین سر خَدُّالتَّريب بود @raziolhossein
اینجا فکر همگی سیم و زره بحثشون همه رو قیمت سره الهی که نشنوه اینو رباب سرشیرخوار از همه گرونتره اگه حالا توی زنجیر افتادم توی کوچه ها زمین گیر افتادم مثل مادر تو بی پناه شدم توی تنگی کوچه گیر افتادم الهی که غم تورو پیر نکنه تورو غصه ها زمین گیر نکنه الهی علی اکبرت حسین توی تنگی گذر گیر نکنه اینجا غم از در و دیوار می‌باره کوچه بنی هاشم زیاد داره مادرت یه کوچه دید ای وای اگه زینبت تو کوچه هاش پا بزاره الهی که من فدای دخترات دور نکن سقارواز مخدرات حرف گوشواره و خلخال شنیدم فکر سوغاتن تموم دشمنات @raziolhossein
پاینده اگر جلال قربان و غدیر، تابنده وگر جمال قربان و غدیر، میلاد تو نازیم! که در بین دو عید شد حلقه‌ی اتّصال قربان و غدیر @raziolhossein
باز دلم در هوايِ حضرت هادي پرزده تا سامرايِ حضرت هادي مي كِـشدم سمت بارگاه رفيعش جَذْبه ي گنبدْ طلايِ حضرت هادي پَر زده ام تا كــه آشيانه بگيــرم گوشه ي صحن و سرايِ حضرت هادي بارِ سفر بسته از دلم ، غمِ عالَم در دلِ بيتُ الــولايِ حضرت هادي جامعه را خط به خط،به چشم كشيدم با نَفَسِ دلگُشـــايِ حضرت هادي بلكه هدايت شَوَم ، مُدام مي اُفتم مُلتمــسانه به پايِ حضرت هادي چاييِ شيرينِ مُوكبِ دَمِ صحن است دارويِ دارُ الشّـــفايِ حضرت هادي زاده ي إبنُ الرّضاست،حضرت حق هم ---هست رضا، با رضايِ حضرت هادي   نيمه ي ذي الحجّه مي رسد،چه قشنگ است ---ذبح شَدن ، در مِــنايِ حضرت هادي نيمه ي ماه است و بين ماه هويداست عكــسِ رُخِ دلــرُبايِ حضرت هادي بُرده دل از حضرت جوادُ الائمّـــه چهره ي چون مرتضايِ حضرت هادي اي به فداي لبــش كه غنچـه ي بوسـه ---كـــاشته بر گونه هايِ حضرت هادي "فاطمــه" آورده گُـل براي "سمــانه" در عــوضِ رو نــمايِ حضرت هادي گرچه زمينش كشيده است در آغوش مســـندِ عرش است جايِ حضرت هادي كوريِ چشمان شورِ خصم،بلند است ---قامـتِ سبـــزِ لوايِ حضرت هادي كاش كه "سائل"شبي كنار ضريحش شعــر بخواند برايِ حضرت هادي @raziolhossein
گلنغمۀ شادی از منادی آمد از سوی مدینه بانگ شادی آمد با آمدن طنین بال جبریل عطر نفس امام هادی آمد ...... امشب به سما دُرِّ هما میریزد چون برگ خزان گناه ماه میریزد از یمن ولادت امام هادی رحمت ز حریم کبریا میریزد @raziolhossein
دلم امشب گدای سامراست از تو غیر از تو را نخواهم خواست یا علیّ النقیٍ الهادی حرم تو بهشت قرب خداست آسمان خاکبوس گنبد تو کهکشان پیش پای تو برخاست «مهبط الوحی و معدن الرحمه» دل دریایی و زلال شماست ذره با یک اشاره ات خورشید قطره با یک نگاه تو دریاست « من عصاکم فقد عصی الله »است که مطیع شما مطیع خداست قصه ی دوستی تان مولا شرح و تفسیر وال من والاست «قد نشرتم شرایع الاحکام» راه غیر از شما فریب و خطاست «قولکم صدق ، فعلکم حقٌّ امرکم متبع » که حکم قضاست بسته بر بال هر ملک آمین نفس جاری تو عین دعاست «من اتاکم نجی» ، برای همه آن ضریح شکسته قبله نماست مشعل جامعه کبیره ی تو به یقین رهگشای اهل ولاست هر فرازش کتاب معرفت است سطر سطرش شعور و شور افزاست و خدا در طلیعه ی خلقت عرش خود را به نورتان آراست برج و باروی اقتدار شما تا قیامت بلند و پا بر جاست بزم می ، برکة السباع ، ای وای روضه هایت گریز عاشوراست خاکبوس در تو سلطان است هرکه بیچاره ی تو شد آقاست @raziolhossein
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم ایها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم آسمان چشم هایم را کمی ابری کشیدم زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم خاک های صحنتان مرطوب شد مانند ساحل رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم خانه ات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد سمت خورشید خراسان جمله ای کوتاه گفتم گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی من ندانسته شما را تو شما را ماه گفتم آنقدَر درگیر مضمون بودم و روباه پرده که حواسم پرت شد آن شیر را روباه گفتم شعر هرگز دست هایم را نمی بندد برایت من به پیش پایت ای دریاترین با آه افتم @raziolhossein
شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علیَ النقی سفری کنم و سری زنم به سرات یا علیَ النقی به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس برسم به مأمن آسمانِ رهات یا علیَ النقی هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن بنویس سر در مشق های سیات یا علیَ النقی بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت شود آب های جهان اگر که دوات یا علی النقی بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علیَ النقی تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی و سروده ای غزل از زبان خدات یا علیَ النقی ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علیَ النقی منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو که سلام می دهمت به شوقِ لقات یا علیَ النقی نبُوَد به بودن تو غمم، به خدا که حُرِ جهنمم که گرفته ام به ولات برگِ برات یا علیَ النقی بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تو را سر خویش را بزنم به کویِ منات یا علیَ النقی @raziolhossein
هردم به دم امام هادی صلوات هم بر کرم امام هادی صلوات ای شیعه بیا و با ملائک بفرست ناز قدم امام هادی صلوات ...... هردم دل مرده را حیاتی بفرست از بهر جزایت حسناتی بفرست ایام ولادت امام هادی ست بر ماه جمالش صلواتی بفرست @raziolhossein
شمیم عطر رحمت می وزد از کوچه ها امشب دوباره دیده شد در آینه وجه خدا امشب میان گاهواری که ملک گهواره جنبان است به جلوه آمده روی علیِ مرتضی امشب بخوان چندین فراز از جامعه در نیمه ای از شب که حال دیگری دارد مناجات و دعا امشب چرا باید به دارو و دوا و نسخه دل بندم چرا که نام هادی می شود درد و دوا امشب ز یمن مقدم مولود زهرا حضرت هادی شده آیینه بندان خانه ی ابن الرضا امشب شبیهِ کنج ایوانِ طلا، در کنج این هجره نشستن پای گهواره عجب دارد صفا امشب دخیل دامن این نازدانه شهرِ پیغر نمایان شد که فرقی نیست در شاه و گدا امشب نه اینکه در مدینه کوچه های شهر روشن شد چراغان می شود از نور او عرض و سما امشب شب میلاد، ساقی پر کند جام مرا از می چه شوری در زمین و آسمان گشته به پا امشب شده عرش برین شهر مدینه، لیک می دانم خبرهایی است در هر جای جایِ سامرا امشب دمِ بابُ الجواد آنگونه خیلِ زایران دیدم که گفتم هست این میخانه هم دارالشفا امشب @raziolhossein
از تو گفتن همیشه شیرین است درک ما از تو گرچه پایین است می نویسم به قصد شیدایی من فقیرم بضاعتم این است * واژه هایی که نیست در شانت و زبانی که الکن است هنوز من کجا وصف خیر بی پایان وصف آیینه کار آیینه ست * امرکم رشد، ما تهی دستیم فعلکم خیر، ما گدا هستیم نه فقط ما که آسمان و زمین پیش پایت فقیر و مسکین است * و بکم یمسک السما مولا رزق و روزی شعر دست شماست بموالتکم...، ولای شما اصل و فرع و تمامی دین است * کربلا گرچه قسمت ما شد حسرت سامرا به دل مانده دعوتم کن برای پابوسی... از تو گفتن همیشه شیرین است... @raziolhossein
جلوه ای از جبروت آوردند سوره ای از ملکوت آوردند اَبری از جنس بهار و باران به سر این بَرَهوت آوردند به درِ خانه ی آقا یک شهر همگی دست قنوت آوردند به تماشای تو آدم را باز از بهشتش به هبوط آوردند از سرِ سفره ی زهرا امشب محضِ لبخند تو قوت آوردند آب و آیینه و قرآن این است نوه یِ شاهِ خراسان این است قبله خوب است همین در باشد علیِ آلِ پیمبر باشد چارمین نادِعلی را گفتند باید این نام مکرر باشد چار دیواری کعبه یعنی چارسو جانب حیدر باشد جامعه خواندم و گفتند که آن با مفاتیح برابر باشد بگذار از لب بامت نرویم دل ما مثل کبوتر باشد گیسویی دین و دلِ ما برده خاصه وقتی که معطر باشد آی همنامِ رضا آمده است مغزِ بادامِ رضا آمده است زلف تو کاش مجعد نشود دل در این شام مُردد نشود تو علی هستی و مانند علی هیچکس صاحبِ مسند نشود هست تاسامره و سردابش حالِ ما شکر خدا بد نشود جز نسیمی که پُر از عطر شماست کاش از کوچه ی ما رد نشود دلِ من رفت به کویَت گفتم رفتِ تو کاش که آمد نشود گره ام دستٍ تو بود و واشد کار دستِ تو نباشد نشود صدو ده مرتبه ممتد گفتیم یاعلی ابن محمد گفتیم دیدنت جامه دریدن دارد یا که انگشت بریدن دارد مژه ام خاکِ مسیرت را خورد الحق این سُرمه،کشیدن دارد ارزشش داشت پریشان باشیم نازِ این زلف خریدن دارد دلِ من میتپد آقا چه کنم آهویی میلِ رمیدن دارد ما رسیدیم و زمین اُفتادیم بوسه از خاکِ تو چیدن دارد آنچه گفتند در اوصافِ شما دیدن و دیدن و دیدن دارد علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست دهمین معنیِ زهرا هادیست مثل یک آینه ام می شکنم که تَرَک خورده ترین قلب منم سامرایِ تو بنا شد اما من پریشانِ امام حسنم بعد تو وقف بقیع،کاش شود عمر من صرفِ حرم ساختنم حضرت هادی ما مهدی کو من اویسم به هوایِ قرنم گریه ام را به محرم برسان کشته ی روضه ی یک پیرهنم خواهری گفت که ای وای حسین مادری گفت که ای بی کفنم کاروان آه که آمد از راه هرکه دارد هوسش بسم الله @raziolhossein