eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.6هزار دنبال‌کننده
587 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در هــر دمــم هــزاران فریـاد انتظار است یک لحظه بی تو بودن، یک عمر احتضار است وقتــی تــو را نــدارم، بهتر که جان سپارم این زندگی تباهی، ایـن عمـر انتحـار است آنکــو قــرار دارد، کـی عشق یار دارد؟ عاشق بسان طوفان، پیوستـه بی قرار است ای یاس باغ نرگس! باز آ که می‌کنم حس بـی روی تـو زمانـه پاییز بی بهـار است بی جلـوۀ تـو عالم تاریکتر ز گور است وین مهر عالـم افروز شمع سر مزار است عیسی کـه از نبـوت بـر خویشتـن نبالد آرد نمـاز بـا تو، این اوج افتخـار است ما دور کعبه گشتیم با اشک خود نوشتیم ای زائریـن کعبـه! کعبـه جمال یار است از هجـر یــار گفتیـم، از انتظـار گفتیـم کو مرد انتظاری «یابن‌الحسن» شعار است گیرم تـو غمگساری در بیـن مـا نـداری ای نور دیده! ما را کی جز تو غمگسار است؟ میثم به دعوی عشق، مگشای لب که عاشق یـا زیـر تیـغ قاتـل، یــا بر فـراز دار است @raziolhossein
ماییم و هوایِ بغض آلود فقط دلواپسی و غصّۂ مشهود فقط والله که آسان شود این سختی ها با آمدنِ حضرتِ موعود فقط @raziolhossein
چه باک کشتی آن دل که بادبان دارد میان زندگی اش صاحب الزمان دارد به هیچ کس نزند رو، کسی که منتظر است... تمام عمر نظر سوی آسمان دارد هم آبرو و هم ایمان و هم ولای علی هر آن چه دارد ازین بیت و آستان دارد نبسته دل به کسی غیر یار و دلدارش که دل سپردنِ در این جهان زیان دارد به غیر نوکر این خانه که خودش آقاست کجاست آن که چنین یار مهربان دارد نه حرف و صحبت دیروز باشد و امروز حکایتی شده این عشق، داستان دارد چه روزهای بدی شد بدون کرب و بلا دلم هوای حریمِ حسین جان دارد از آتشی که فراگیر باشد و باقی هر آن که کرب و بلا رفته است امان دارد به سوی زائر او مادری جوان آید تعجب است چرا قامتی کمان دارد؟! تعجب است چرا چهره اش کبود شده؟! ز دود و شعله به چادر، چرا نشان دارد؟! میان مجمع زوار کربلا، زهرا می آید و همه ی روضه را بیان دارد چه کرده است مگر با حسین و دندانش چنین گلایه از آن چوب خیزران دارد؟! @raziolhossein
شب و روزم بی تو زیر و رو شده دیدنت برا من آرزو شده کنار قبر تو احیا می‌گیرم شبای قدر علی شرو شده پیر بشم، ای جوونم! به یادتم هر کجا دربمونم به یادتم ليلة القدر علی! کوثر من! هل اتی که می‌خونم به یادتم در به روی غصّه بستن یادته؟ رشته‌ی غمو گسستن یادته؟ با یه لقمه نون، نمک، صفا، وفا دور یک سفره نشستن یادته؟ به فلک، یادتو تلقین می‌کنم ختم الرّحمن و یاسین می‌کنم تازه تازه هر شب از باغ بهشت گل برا قبر تو دس‌چین می‌کنم بمیرم که گوشه‌ی اتاق تو شمعی روشنه به اشتیاق تو من صبورم ولیکن خودت بگو "کَیفَ اَصبِرُ علی فِراق" تو؟ هیچ کسی نمی‌دونه با من و تو زمونه چه کرده الّا من و تو کاشکی تو به جای من بودی و من جای تو بودم و امّا من و تو،،، سرنوشتمون عجیبه، گل من! دردای ما بی طبیبه، گل من! مگه اون روزی که مهدی‌مون بیاد مث ما اونم غریبه، گل من! @raziolhossein
هر جا که میروم سخن از فاطمیه است رزق تمام سال من از فاطمیه است شیعه بدون فاطمیه بی هویت است بر ما حیات جان و تن از فاطمیه است پشت و پناه من به پر و بال فاطمه است ارض و سماء ارثیهء آل فاطمه است در روز حشر فاطمه آید سراغ او در این جهان کسی که به دنبال فاطمه است یا فاطمه به عشق تو ما بحر ماتمیم در فاطمیه غرق عزاییم و در غمیم ما روضه خوان کرب و بلای مدینه ایم حتی به فکر فاطمیه در محرمیم ماییم روضه خوان تو با صاحب الزمان باید بگیرد انتقام تو را صاحب الزمان شب های آخریست که پهن است این بساط عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان آقا بیا که حیدر کرار مضطر است از هر مصیبتی غم مولا فراتر است با زینب و حسین و حسن گریه میکند سخت است باورش که شب ختم مادر است سر بر تراب قبر ، نهاده است بوتراب پروانه سوخت ، شمع حیاتِ علی شد آب بر روی منبر است ابومکر بی حیا تا صبح روز حشر به او لعنت و عذاب ارزش نداشت بهر خلافت شرر زدی بر خاندان عترت احمد ضرر زدی کشتی تو مادری که به عالم ملیکه بود دختر زدی و تکیه به جای پدر زدی ملعون ببین که زینب او آه میکشد حیدر به یاد هر شب او آه میکشد هر لحظه مجتبی ز غم از تاب میرود وقتی حسین از تب او آه میکشد @raziolhossein
اصلا زمانه راه با مولا نیامد با دشمنان راه آمد و با ما نیامد بعد از فشار در برای چند لحظه دیگر نفس از سینه زهرا نیامد در کوچه تا دستان قنفذ رفت بالا در خانه دست مادرم بالا نیامد شش ماه زهرا چشم در راه پسر بود آخر هم این فرزند به دنیا نیامد نه اعتمادی نیست از امروز باید در کوچه های شهر از هر جا نیامد هر چند زخمی تر ولی از کوچه برگشت این هم دلیلی داشت …چون تنها نیامد دستی به دوش مجتبی دستی به دیوار یعنی به خانه با توان پا نیامد @raziolhossein
  وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، برده امانم زهرا سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم می روی از بر من یار کمانم زهرا؟ پدرت آمده اما بدنت را آخر با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟ خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم حق بده که به لبم آمده جانم زهرا خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا @raziolhossein
بعد زهرا غصه ی مولای ما بسیار بود عاقبت رفت آن کسی کو بر علی غمخوار بود این سخن روی لبش هر لحظه در تکرار بود ((سینه ای کز معرفت گنجینه ی اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود)) حد او از عقل معقولان عالم دور بود نفس کل از دیده ی خورشید هم مستور بود خانه ی او جایگاه وحی بود و طور بود ((طور سینای تجلّی مشعلی از نور بود سینه ی سینای عصمت مشتعل از نار بود)) نیست حتی نیستی از جلوه های او تهی گل ز استنشاق ما کی میشود از بو تهی سینه ی ما کی شود از عشق آن بانو تهی ((آنکه کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود)) زهره ی زهرا که صد خورشید او را مشتری قدر او معلوم میگردد به روز داوری پیش او موسی ندارد جز مقام نوکری ((گردش گردون دون  بین کز جفای سامری نقطه ی پرگار وحدت ، مرکز مسمار بود)) سست شد ارکان هستی رفت زهرا پشت در پس ندا از اسمان امد هلا اهسته تر شعله زد در،ناله زد صدیقه از نای جگر ((ناله ی بانو زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود)) از جفای روزگار بی مروت اه،اه اه بر دخت پیمبر کافران بستند راه اینچنین هرگز نکردی هیچ شیطانی گناه ((صورتی نیلی شد از سیلی که چون سیل سیاه روی گیتی زین مصیبت تا قیامت تار بود)) از بهاران شد تهی دنیا و شد فصل خزان باوجود روشنایی تیره میشد اسمان با طنابی بسته شد دستان سلطان جهان ((شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل امینش بنده ی در بار بود)) داغ این ننگ است بر پیشانی اهل حجاز کز جفاشان سر به زیر افکنده بود ان سرفراز پشت ان قران ناطق بود این روح نماز ((از قفای شاه ، بانو ؛ با نوایی جان گداز تا توانایی به تن ، تا قوّت رفتار بود)) داغ اتش بود پس مسمار دستش بسته شد در جسارت کرد پس دیوار دستش بسته شد اینچنین شد حیدر کرار دستش بسته شد ((گرچه بازو ، خسته شد وز کار دستش بسته شد لیک پای همتش بر گنبد دوار بود)) @raziolhossein
بی آه دلم نمی‌شود یک لحظه بی نوحه و دم نمی‌شود یک لحظه با گریه دائمی هم ای جان علی از داغ تو کم نمی‌شود یک لحظه صد بار دلم شکسته چون پهلویت تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟ فرمود نبی انسیه الحورایی من با چه دلی خاک بریزم رویت تو آینه بودی و ترک‌ها خوردی یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی من فاتح خیبرم ولی شرمنده در خانه ام از عدو کتک ها خوردی آغشته شده به خاک قبرت دستم با دست خودم بند کفن را بستم در وقت نماز خواندنم مخصوصا هنگام قنوت یاد دستت هستم @raziolhossein
دنیا به حال زار علی گریه می‌کند عقبا بر انکسار علی گریه می‌کند می‌افتد آفتاب شبانه به روی خاک با چشم پر ستاره علی گریه می‌کند همسایه هم خبر نشد از دفن فاطمه غربت به افتخار علی گریه میکند تکثیر داغ آینه را باش که علی دارد سر مزار علی گریه می‌کند بر روی خاک گریه کنان یار فاطمه‌ست در زیر خاک یار علی گریه می‌کند زانوی پهلوان اُحد می‌خورد زمین پا می‌شود دوباره علی گریه می‌کند خاک مزار فاطمه بر صورت علی‌ست بر صورتش غبار علی گریه می‌کند کشتند ذوالفقار علی را چهل غلاف در قبضه ذوالفقار علی گریه می‌کند امشب حسن به یاد جراحات روی او افتاده در کنار علی گریه می‌کند @raziolhossein
زبانحال‌اميرالمؤمنين‌عليه‌السّلام‌بارسول‌الله صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم به كذب محض به حُـبّ تو ادّعـا كردند ولي ، وصيّ تو را بعــدِ تو رهــا كردنــد بلند كن سر خود را ، ببين پس از غم تو چگونه باز مــرا صاحب عزا كردند !!! بر آن شدند كه نسل تو را بَر اندازند نگاه كن چقَدَر ، شعله دست و پا كردند به جاي اين كه وفـادارِ حضرتت باشند به مشركينِ مُنافـق ، عجــب وفا كردند در آن حريم كه جز صوت"يا كريم"نداشت كلاغ هاي سيــه رو ، سر و صدا كردند از آن دري كه تو نُه سال بوسه اش دادي بپُــرس بـا تن ريحانه ات چه ها كردند ؟ پــيِ تلافيِ يك عُمــر ، خِيـــر ديدن از او براي رفتنــش از اين جهان ، دعا كردند براي كعبه ي توحيد ، كعبه بود امّــا به ذبحِ مُحسنـم اين خانه را مِـنا كردند به روز حشر بپرس از غلافِ سنگين دل چگونه فاطمه را از علي جُدا كردند ؟ ز خوف ناله ي زهرا به صحن مسجد بود اگر ز كُشتن من يا أخــا ، اِبــا كردند مريضيِ حَسَد و بُغض خويش را اينها به بويِ سوخــتنِ كوثرت ، دوا كردند مــرا كه معنيِ حُـسنِ  وصــال ها بودم بـه دوري از سبب وصل ، مُبتــلا كردند @raziolhossein
برده ای از خانه ام با رفتنت لبخند را خنده ها و گریه های آخرین فرزند را از سفرهای خطیر کوچه ها برگشته ای از کجا آورده ای این طرفه بازوبند را داغ هجران تو بر من آنچنان سخت است که بر جگر باید بریزم بعد از این اسپند را تا تو بودی یک نفر حرف دلم را میشنید بی تو باید بشنوم هرآنچه می گویند را بند بند پیکرت لرزید و پهلویت شکست در عوض از دست حیدر باز کردی بند را @raziolhossein