eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چه حال و روز عجیبی، گذشت بر تو حسین جان که همچو بازِ شکاری، تو آمدی سوی میدان علی مقابل چشمِ تو پاره پاره بدن بود میان گرد و غباری تنِ جوان تو پنهان در آن زمان که به زانو، کشیده ای بدنت را کنار پیکر اکبر، امان ز حال پریشان در احتضار، علی میکشید پا به زمین و نفس نفس زدنش در شماره بود فراوان ز لَخته خونِ گلویش، دلت به تاب و تب افتاد فغان کشیدی و گفتی: خدا کند ندهد جان صدا زدی وَلَدی! خواهرم رسیده کنارت ز جا بخیر و ببر عمه را ز دیده ی عدوان مَخواب راحت علی جان! حرم پناه ندارد مرو که بعدِ تو دنیا، چه جای ماندنِ یاران؟ مَبند دیده بُنَیَّ، سخن بگو دمِ آخر پس از تو چون رود عباس، وای بر دل طفلان اگر که چشمِ عمو را سپاه دور ببیند که رحم می‌کند آندم بدون تو به یتیمان خدا کند نرود معجری ز حمله به غارت خدا کند نشود هجمه ای به خیمه ی نسوان صدای هلهله ها را مگر نمی شنوی که... تمامِ جبهه شده پر ز پایکوبیِ آنان؟! اگر به خیمه هجومی شود پس از تو و عباس نَه گاهواره بماند، نَه زیوری ز عزیزان پس از شهادتِ یاران، نَه محرمی نَه پناهی مگر خدا بکند رحم بر سپاهِ غریبان اَمان ز حالِ رباب و اَمان ز حالِ سکینه که خاک بر سر دنیا پس از عروجِ شهیدان @raziolhossein
سیرت شهزاده همچون شاه بود صورتش مانند قرص ماه بود عده ای احمد صدایش می زدند بسکه او شکل رسول الله بود تشنه ی بوسیدن رویش حسین یوسف یعقوب خاطرخواه بود این جوان ممسوس در ذات خدا از طریق بندگی آگاه بود لحظه لحظه با امام عصر خود هم عقیده همنفس همراه بود اولین قربانی آل رسول در دلش کی ذره ای اکراه بود ؟ خواهرانش را تک و تنها گذاشت در دلش غم ؛ بر لبانش آه بود هرچه گفت از غربت جدش علی پاسخش تنها بد و بیراه بود نیزه ای وقتی به پهلویش نشست ناله اش فریاد یا اُمّاه بود در جوان مرگی اکبر فکر کن مثل زهرا عمر او کوتاه بود پیر شد بابا سر تشییع او بسکه داغ رفتنش جانکاه بود                               ......... نقل بعضی حرف ها ممکن نبود گریه باید کرد با "ممکن نبود " از صحابه هیچ کس باقی نماند ماندنش در خیمه ها ممکن نبود کاروانی در وداعش گریه کرد فهم هجر مصطفی ممکن نبود صحبت از رسم و رسومات عرب در زمین کربلا ممکن نبود داغ پشت داغ دید آقای ما کندن رخت عزا ممکن نبود بر سر بالین اکبر ضجه زد گریه های بی صدا ممکن نبود فرق سر تا بین ابرو باز شد بستن فرق دو تا ممکن نبود پهن شد آنجا عبایی هم ولی بُردنشَ با یک عبا ممکن نبود قطعه قطعه ؛ ریز ریزش کرده اند حال فهمیدی چرا ممکن نبود ؟ خواهری آمد عصای دست شد راه رفتن بی عصا ممکن نبود @raziolhossein
آسمان تیره شد از بس قمرم ریخت به هم چقدر بسمل بی بال و پرم ریخت به هم قامتش بود قیامت، صف مژگان محشر چشم خورده پسرم ، چشم ترم ریخت به هم یا علی گفته ام از بسکه علی دیدم من تا نجف رفت صدایم، پدرم ریخت به هم به خدا هر که پسر داشت به من می خندید بین لبخند پسرها ، پسرم ریخت به هم بسکه من تیر کشیدم ، جگرم تیر کشید جگرم سوخت ، چو دیدم جگرم ریخت به هم کس ندیدست پسر را پدرش بشمارد دانه دانه شد و بر دور و برم ریخت به هم رو به قبله نشد از بسکه به هم ریخته بود قبله هم سوخت ز سوز جگرم ریخت به هم یک عبا دارم و صد تا علی اکبر، چه کنم؟ تا عبا دید که من در به درم ریخت به هم کرده ام جمع اذان گوی حرم را اما باز دیدم نرسیده به حرم ریخت به هم همه با کشتن اکبر ، پدرش را کشتند قبل گودال ، ز پا تا به سرم ریخت به هم از غم یوسف لیلا ، به چه روز افتادم پیش چشم همه شمع سحرم ریخت به هم @raziolhossein
برا من بعد اکبر حاصلی نیست جهان هیچه برام وقتی علی نیست شاید عیب از نگاهم باشه زینب همه صحرا رو می گردم ولی نیست همه سعی می کنن اما نمیشه میون هیچ عبایی جا نمیشه ندارم غم از این که تاره چشمام با چشم سالمم پیدا نمیشه شبیه من کسی تنها نمیشه قدش اندازه ی من تا نمیشه نکش بیهوده زحمت زینب من! علی بیشتر از این پیدا نمیشه از این لحظه کارم جز بیدلی نیست جوونم رفت و واسم حاصلی نیست علی از یک طرف خیلی زیاده ولی از یک سو حتی یک علی نیست @raziolhossein
تکانم داد عمه  تا بداند زنده‌ام یا نه چرا هِی وای می‌گویی ولی یک بار بابا نه کشیدم تیغه‌ای از حنجره تو با دو انگشتم دلم خوش بود حرفی می‌زنی این بار... اما نه محاسن داشتم بر دست ، دنبال تو اُفتادم به زخمی فکر می‌کردم  ولیکن اِرباًاربا نه مرا هَرسو ببر زینب ولی سمت رقیه نه مرا هَرسو ببر زینب  ولی در پیشِ لیلا نه چه راحت پخش می‌کردی به سختی جمع می‌کردی تو هَم ای کاش در گودال بودی ، بین صحرا نه عزیزم دست و پا زن  جان دهی شاید که راحت‌تر بکش پا را زمین پیشم ولی در پیش زهرا نه @raziolhossein
جوشن به خاک خورد، سپر تکه تکه شد بابا قدش خمید ، پسر تکه تکه شد هر ضربه که زدند به جان پدر زدند اولاد تیغ خورد پدر تکه تکه شد حکم پسر برای پدر دیده و دل است یعنی که چشم دید جگر تکه تکه شد از باغ ، میوه‌ را به درستی نچیده‌اند بلکه چنان زدند ثمر تکه تکه شد با احتساب این که علی در نماز بود طوری به سر زدند که سر تکه تکه شد طوری ز روی اسب به روی زمین فتاد گفتند زانوان پدر تکه تکه شد گریان گذاشت صورت خود را به صورتش دیگر به پا نخواست ، کمر تکه تکه شد تشییع او کسای یمانی نیاز داشت یک تن به قدر پنج نفر تکه تکه شد عمه رسید تا به پدر کم نظر کنند عمه که سر رسید نظر تکه تکه شد @raziolhossein
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند  تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه هایش همگی دور سرش گردیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی ام را به زمین پاشیدندم جلس ختم گرفتیم کنار بدنش  عوض فاتحه خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته ام ناله زدم  مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی ام را از خاک دسته جمعی به من و گشتن من خندیدند @raziolhossein
تو را در هر قدم دیدم ندانستم در این صحرا علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا صدا کردم علی اکبر علی اکبر علی اکبر کجا جویم تو را بابا که پیدایی و ناپیدا ‌ تو را خواندم مکرر لااقل یکبار پاسخ ده بگو بابا بگو بابا بگو بابا بگو بابا تورا  بر روی چشمانم بزرگت کرده بودم من مبادا خار بر پای تو بنشیند ولی حالا به روی پاره های پیکرت تا پای نگذارم به زانو می کشم خود را به زانو می‌کشم خود را تو دست و پا زدی و ناگهان افتاد سر یک سو تو جان دادی و جان دادم میان خنده اعدا کنار هم تو را چیدم تو را چیدم تو را چیدم تلاشم ته نشین چون شهد گل شد در عبا اما بیایید ای جوانان بنی هاشم که اکبر رفت پس از او اف بر این دنیا پس از او اف بر این  دنیا @raziolhossein
اربا اربا یعنی پا نشی دیگه عصای دست بابا نشی دیکه یه جوری بپاشه از هم بدنت که رو دست بابا جا نشی دیگه اربا اربا یعنی کینه رو بیاد شمشیراشون تا روی ابرو بیاد یه جوری داغتو رو دل بذارن که بابات سمت تو با زانو بیاد اربا اربا یعنی پرپرت کنن تیغا رو راهی پیکرت کنن اربا اربا یعنی اکبر باشی و دشمنا هزار تا اصغرت کنن اربا اربا یعنی پاییزت کنن کشته‌ی شمشیرای تیزت کنن بعد از این که تیکه تیکه کردنت بشینن دوباره ریزریزت کنن اربا اربا یعنی زیر جوشنت پاره پاره بشه حتی پیرهنت وقتی نیزه ها میکوبن بشینه روی هرکدوم یه تیکه از تنت اربا اربا یعنی اونقد بزنن که زنا ناله‌ی ممتد بزنن پسرت رو جلوی چشمای تو بزنن بد بزنن بد بزنن اربا اربا یعنی نزدیک فرات پسرت رو بکشن جلو چشات بشینی گریه کنی گریه کنی دشمنات هو بکشن به گریه هات @raziolhossein
دلدار و دل آرام و دلاور علی اکبر جمع اند همه آل کسا در علی اکبر آن چیز که خوبان همه دارند در عالم دارد همه را یک تنه در بر علی اکبر فهم احدی نیست به یک ذره‌ی علمش کم رفته اگر بر روی منبر علی اکبر مضمون چه شعری است برازنده اش آخر از مدح و ثنا هست فراتر علی اکبر با گردش شمشیر به دستش همه گفتند در کرب و بلا ثانی حیدر علی اکبر حتی نرسیده ملک الموت به گردش از میمنه زد تا که به مِیسر علی اکبر در منطق و درخلقت و در خلق شبیه است بیش از همه بر شخص پیمبر علی اکبر معصیت آن را که محب است خداوند بخشد به سخا روز جزا بر علی اکبر از اسب زمین خورد و پدر گریه کنان گفت دردا ؛ علی اکبر ...علی اکبر .... علی اکبر می خواست صد و ده پسر ارباب و به یک روز این خواسته بنمود مُیسّر علی اکبر از خوردن سر نیزه ای از پشت به پهلو شد بانیّ مرثیه‌ی مادر علی اکبر برخیز و اذانی بده هنگام نماز است یک مرتبه ، یک دفعه‌ی دیگر علی اکبر برخیز و در این دشت به فکر پدرت باش خیره است به او دیده‌ی لشکر علی اکبر از عهده‌ی جمع بدنت بر نمی آید گشته است همه دشت سراسر علی اکبر ای روشنی چشم پدر، چشم تو روشن صحبت شده از غارت معجر علی اکبر از روضه همین قدر که گردید مزارش هم قد مزار علی اصغر علی اکبر @raziolhossein
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چه‌قدَر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست "پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست" سنگ در دستش از اعجاز، قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوه‌ی کوثر بوده سرّ لولاک، از اوّل علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خاست نفس پنج تن آل عبا بر می‌خاست ذاتش آئینه در آئینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته قاب قوسینِ خداوند خمِ ابرویش زد قدم زینب کبری به سر زانویش بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به ابالفضل قسم! قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجه‌ی شیراز نوشت:‌ "شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان" زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذانِ علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنه‌ی الطافِ تو دشت مشک از چشمه‌ی چشمان تو پُر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامه‌ی احسان دیده‌ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟ رحمت واسعه‌ای، اسب تو از روی کرم وسط لشکر دشمن زده ناگاه قدم می‌روی پشت سرت باد شده پا به رکاب نام اسب تو عقاب است، عقاب است عقاب می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آنگونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شده‌ی پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی هاشم را @raziolhossein
رسید روضه ی هشتم..علی پراکنده حسین آمده تا قتلگاه پر کنده صدای حرمله آمد به گوش با خنده زدیم برگ گلت را حسین..شرمنده صدای هلهله آمد…بیا..بیا..کشتیم زدیم اکبر اورا،حسین را کشتیم چگونه جمع کند او علیِ اکبر را که گم نموده به خاک پاره پیکر را خدا بخیر کند ناله های مادر را چگونه تاب بیارد نگاه مضطر را علی اکبر ارباب اربااربا شد خداست شاهد من سخت در عبا جا شد همین که خورد زمین لشکری تبسم کرد عقاب در وسط معرکه تلاطم کرد حسین دید علی را و دست و پا گم کرد رسید در بر او ناله زد..تکلم کرد که پا مکش به زمین اینچنین عزیزدلم ببین که عمه رسیده،بیا رویم به حرم به پای نعش تو افتاده ام دل آزرده که شمر قهقهه زد بر منِ جوان مرده چقدر بر بدنت تیغ و کعب نی خورده و لشکر از تن تو هرچه خواست را برده علیِ اکبر من شد علیِ اکبر ها و بعد کشتن تو خاک بر سر دنیا.. @raziolhossein