eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.7هزار دنبال‌کننده
734 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نیمه شبها بلند گریه کنید بی مدارا...بلند گریه کنید نیمه شب برگزار شد مردم- دفنِ زهرا ...بلند گریه کنید گریه کردند بیصدا آنجا تا که اینجا بلند گریه کنید چشم ها را به سیلِ اشک دهید مثلِ دریا بلند گریه کنید فاطمیه اگر که، هر جا شد- روضه برپا...بلند گریه کنید بینِ مان فرقهٔ مخالف نیست بی محابا...بلند گریه کنید هر کجا نام ِ مادر آمد از- داغِ زهرا بلند گریه کنید تکیه گاهِ یتیم ها، دیگر مانده تنها...بلند گریه کنید کودکانش شدند بی مادر جانِ مولا بلند گریه کنید بغضِ زینب ، سکوت هایِ حسن- کشته ما را...بلند گریه کنید اشک های حسین شد جاری گریه کن ها بلند گریه کنید! @raziolhossein
ای نور خداجویی در آینۀ جانت باز این دل شیدا شد مجنون و غزل‌خوانت... تو روح تولّایی، تو زهرۀ زهرایی تو اُمّ اَبیهایی، عالم همه حیرانت... اخلاص و یقین تنها با نام تو معنا شد ایثار شکوفا شد در پرتو ایمانت حق خوانده تو را کوثر در آیۀ اَعطَینا ای خیر کثیر تو گل‌های فراوانت هستی به سجود آمد جنت به وجود آمد وقتی که رسول‌الله زد بوسه به دستانت دستاس صبوری‌ها با دست تو می‌گردد هر چند که می‌چرخد افلاک به فرمانت در عشق و جهان‌سوزی، در معرفت‌آموزی شد جان و دل زینب آیینۀ عرفانت مَهریه تو آب است مِهر تو جهان‌تاب است ذرات جهان دارند سر در خط پیمانت شرح سعۀ صدری، معنای شب قدری ای گسترۀ هستی سجادۀ ایمانت ای خطبۀ تو سوزان، در مسجد پیغمبر آهنگ فدک دارد فریاد گل‌افشانت بر غربت و غم‌های مولای خداجویان پهلوی تو شد شاهد، بازوی تو بُرهانت گلبرگ شقایق‌ها تا رنگ شفق دارد یا انسیةالحورا! چشم من و احسانت... @raziolhossein
چشمی شبيه چشم تو گريان نمی شود زهرا حريف چشم تو باران نمی شود گيرم که نان بعد خودت هم درست شد نان بدون فاطمه که نان نمی شود برخيز و باز مادری ات را شروع کن فضه حريف گريه ی طفلان نمی شود بدجور جلوه کرده کبودی چشم تو طوری که زير دست تو پنهان نمی شود معجر بزن کنار و علی را نگاه کن خورشيد زير ابر که تابان نمی شود فهميده ام ز سرفه ی سنگين سينه ات امشب نفس کشيدنت آسان نمی شود ای استخوان شکسته ی حيدر چه می کنی؟ با کار خانه زخم تو درمان نمی شود من خواهشم شده ست که زهرای من بمان تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود گفتم که روی خويش عيان کن ببينمت گفتی به يک نگاه به قرآن نمی شود @raziolhossein
سند محکم مظلومیت حیدر بود چادر سوختۀ فاطمه، روشنگر بود کاش اسلام نمی‌دید چنین روزی را آنکه می‌سوخت جگرگوشۀ پیغمبر بود یاس یاسین پسری داشت خدایا پسری عمر آن غنچۀ نشکفته ز گل کمتر بود گاه ای علّت ایجاد! به خود می‌گویم من و ما کاش نبودیم ولی مادر بود پیر شد بعد تو آقای جوانان بهشت دیدن قاتلت از بس‌که عذاب آور بود آه مادر! چه از آن کشتۀ عطشان گفتی زینبت گفت که این توصیۀ آخر بود آنچه با دیدن آن پشت حسین تو شکست بعدِ پهلوی تو، پهلوی علی اکبر بود @raziolhossein
آه دلم به آینه زنگار می‌‌زند پیراهن وصال، تنش زار می‌‌زند عمرم، جوانی‌ام، همه خرج گناه شد این گریه‌ها زیان مرا جار می‌‌زند دیگر چرا اجل؟ به خدا که همین فراق عکس مرا به سینۀ دیوار می‌‌زند حالم شبیه حال بد مجرمی‌ست که سیلی نخورده دست به اقرار می‌‌زند چون ورشکسته‌ای شده‌ام که به هستی‌اش چوب حراج از سر اجبار می‌‌زند بر روی من حساب نکن جمعۀ ظهور سنگت به سینه، نوکر غم‌خوار می‌‌زند خون هزار عاشق این شهر پای توست خال لب تو دست به کشتار می‌‌زند با اینکه رو به قبله شدم، دل‌خوشم هنوز گاهی سری طبیب به بیمار می‌‌زند شرمنده‌ام نمرده‌ام از رنج روضه‌ها خیلی بد است، کارگر از کار می‌‌زند لعنت به نانجیب مدینه که بی‌هوا سیلی به پابه ماه عزادار می‌‌زند چون روز روشن است از امروز کوچه‌اش فردا سه‌ساله را سر بازار می‌‌زند پنجاه سال بعد به اسم سه‌شعبه‌ای مسمار را به چشم علمدار می‌‌زند @raziolhossein
از زبان فضه‌ی خادمه علیها سلام از زیرِ در، وقتی که زهرا را در آوردم گشتم به سختی، غنچه‌ای را پرپر آوردم اصلاً نمی‌دانستم آن لحظه، چه باید کرد ناگاه، پیشِ چشمِ زینب سر در آوردم او خیره خیره دید، وحشت کردنِ من را من بارِ زهرا را، به نزدِ حیدر آوردم او غنچه را دید و نظر بر باغچه انداخت قبری پِیِ دفنِ جَنینِ مادر آوردم از سینه‌ی سوراخ، چادر غرقِ در خون بود رفتم برایش چادر و هم معجر آوردم وضعِ بدی دیدم، علی فرمود: ای سلمان! رویش عبا اَنداز، عبایش را درآوردم با بردنِ مولا، دوباره او ز جا برخاست خود را پیِ زهرا بحالِ مضطر آوردم با دیدنِ دستانِ بینِ ریسمان مُردم بی‌دست و پا، دستی کمک بر کوثر آوردم مَردی یهودی، صحنه را دید و مسلمان شد گفتا: به ذهنم، یادِ فتحِ خیبر آوردم زهرا کمربندِ علی را می‌کشید، اما ناباورانه، قتلِ او را باور آوردم زیرِ غلافِ تیغِ قنفذ، دست و پا می‌زد دستم بزیرِ بازوانِ اَطهر آوردم خون بود کز، پهلو و دست و سینه‌اَش می‌ریخت چادر نمازِ خویش را، چون بستر آوردم یکسو، حسین و مجتبی را در بغل گیرم یکسو، فغان از گریه‌های دختر آوردم روزی رسید، این ماجرا در کربلا دیدم هرچه دعا کردم، اجابت کمتر آوردم می‌خواستم بهر اسیران، آب و نان آرَم اما ز صبرِ بانویم، چشمِ تر آوردم @raziolhossein
کوکب روشن من، ای مه منظومه ی من آه ای دخترک خسته ومظلومه ی من مدتی می گذرد خواب نداری بنشین به روی پای خودت تاب نداری بنشین ازچه بردیده ی من دیده ی خود دوخته ای توچه دیدی به رخ من که چنین سوخته ای گرچه روزمحن من شب یلدای شماست این کبودی سند غربت بابای شماست سعی کن غم به دلت اینهمه غالب نشود دخترم چون توکسی ام مصائب نشود آنقدرداغ ببینی که دلت داغ شود لاله های جگرت زینت هرباغ شود چهره ی غرق به خونی زپدر می بینی آه ازآن لحظه که در تشت جگرمی بینی دل شرر دارد وچشمان ترم می سوزد تا تو را می نگرم من، جگرم می سوزد شدسرشته غم واندوه به آب وگل تو همه فریاد برآرند امان از دل تو گل یاس چمنم، ای گل دردانه ی من گوش کن برسخنم  روشنی خانه ی من    دل تو چون دل من همدم اندوه وبلاست پیش روی تو عزیزم سفرکرب وبلاست باخبرباش که من پیرهنی دوخته ام پیرهن که چه بگویم، کفنی دوخته ام گرچه دربین مصیبات وبلا تنهایی تودرآن  وادی طف نایبة الزهرایی روشنی بخش دلم دل زغمت تاریک است دخترم گریه مکن روز دهم نزدیک است صحبت ازقتلگه وسینه ی افروخته است لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است @raziolhossein
تا سمت گلستان، گذرِ راهزن افتاد با ضربه‌ی پا شاخه گلی بر چمن افتاد هر روز در این خانه غذا پخته شد اما هر روز در این خانه غذا از دهن افتاد سخت است تماشای زمین خوردن مادر ای وای که این قرعه به نام حسن افتاد این واژه‌ی «افتاد» پر از غصه و درد است حالا به دلم روضه‌ی یک بی کفن افتاد زهرا و حسن هردو مدینه‌اند ولیکن همواره حسین است که دور از وطن افتاد ای کاش نیاید، برود از لب گودال آن کس که نگاهش به عقیق یمن افتاد @raziolhossein
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست سلالۀ خلف ختم مرسلین یعنی خلاصۀ همه آیات انبیا زهراست.. زلال نور رسالت در او نمایان است چرا که آینۀ مصطفی‌نما زهراست کسی که ذکر دعایش میان هر دو نماز شده‌ست ورد زبان فرشته‌ها زهراست گلی که باغ شهادت از او به بار نشست چراغ‌دار شهیدان کربلا زهراست دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن امیدوار که باشی، گره‌گشا زهراست اگر که کوه غم افتاده روی شانۀ تو علاج کار تو یک یا علی! و یا زهراست! اگر چه کشتی پهلو گرفته می‌ماند تو را چه باک ز توفان که ناخدا زهراست مگو که راه رسیدن به عشق طولانی‌ست چرا که فاصله‌اش از حسین تا زهراست مراقبت کن از آن مضجع شریف، ای عشق به هوش باش که دار و ندار ما زهراست چنین غریب اگر در بقیع پنهان است مسلّم است که گنجی گران‌بها زهراست مدینه! گوهر ما آرمیده در دل تو گواه باش که گنجینۀ حیا زهراست اگر در آتش کین سوخته‌ست خانۀ او تو دردمند بیا خانۀ شفا زهراست.. دلا سراغ مگیر از مزار پنهانش نگاه کن ز کجا تا به ناکجا زهراست @raziolhossein
جانی نمانده در تنت از بس گریستی هم بین بستری و هم انگار نیستی این بار چندم است به دیوار رو زدی تا حیدرت به در نرسیده بایستی این رَخت چیست رج به رجش آه می‌کشی؟! مادر به فکر روز مبادای کیستی؟! پیراهنت ز فرط تقلا به خون نشست تا نخ برای پیرهن کهنه ریستی زینب ببیند آتش اگر، گریه می‌کند مادر چرا تو آب که دیدی، گریستی؟ @raziolhossein
خاموش مکن شمع شب انجمنی را ای زخم دگر زجر مده همچو منی را منظور من از پلک زدن عرض سلام است تن خسته ندارد رمق دم زدنی را ... بگذار نفس تازه کنم،  درد  حیا کن آزار مده شب به شب  آزرده تنی را   گفتم به مزاری که ندارم بنویسند چل مرد گرفتند نفس های زنی را بعد از غم پیغمبر و محسن ، شب آخر دل گفت شبی گریه کنم بی کفنی را ... ای کاش نلرزی سحر آخرم، ای دست تا هدیه کنم بر پسرم  پیرهنی را ... @raziolhossein
همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می‌گیرد تمامِ جانِ مرا اضطراب می‌گیرد بیا به همسرِ خود لحظه‌ای تبسم کن دلم از اینهمه حالِ خراب می‌گیرد گشوده دخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را نشسته رویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد عوض شده است در این خانه کارها امشب حسین پیش لبت ظرف آب می‌گیرد مواظب نَفَسَت باش ای تَرَک خورده یواش‌تر که تنت را عذاب می‌گیرد خدا کند که نبینند پهلوانی را که آستین رویِ ردِ طناب می‌گیرد سلام می‌کند اما علی از این مردم فقط زِ خنده‌یِ قنفذ جواب می‌گیرد ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد که خانومم به رُخِ خود نقاب می‌گیرد کسی به سینه‌ی دیوار و در فشارت داد شبیه آنکه زِ گلها گلاب می‌گیرد . . سه تا کفن به رویِ دست زینب و غش کرد به طفل حق بده این روضه تاب می‌گیرد حسین بی کفن و تو به شام می‌آیی و بند بندِ تو را التهاب می‌گیرد تمامِ دُخترکانت گرسنه‌اند اما خرابه را همه بوی کباب می‌گیرد همانکه تَرکه‌ی او می‌خورَد به طشتِ طلا نشسته پیش حسینت شراب می‌گیرد صدای چوب بلند و صدای نامحرم میان دست سرش را رُباب می‌گیرد ؟؟؟ @raziolhossein