eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
538 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در سینه دوباره ابتلا می آید غم باز به اُردوی ولا می آید دلهای شکسته کاظمینی شده است اینجاست که بوی کربلا می آید @raziolhossein
معبود من خدای من ای حیّ داورم دیگر به لب رسیده نفس های آخرم همچون رضا به حجره ی در بسته جان دهم در شهر غربت از پدرم ارث می برم پیچم چو شخص مار گزیده به خویشتن آتش گرفته یکسره از پای تا سرم در بسته، دل شکسته، بدن خسته از ملال این غم کجا برم که مرا کشت همسرم ای ام فضل می شنوی ناله ی مرا یک جرعه آب چیست که ریزی به حنجرم آنکَس که کشت باب مرا دخترش تویی نبود جز این ز نسل پدر کشته باورم رویم بود به قبله و چشمم بود به در ای کاش نازنین پسرم بود در برم طاقت نمانده تا بزنم دست و پا دگر بهتر که دست و پا نزنم نزد مادرم هر چند سال ها پدرم خورد خونِ دل یارب ببین من از پدرم خون جگر ترم از سوز زهر و سوز عطش سوخت جان من آبم نداد قاتل و شد آب پیکرم «میثم» بگو به خلق که ساقیّ روزگار یک عمر ریخت خون دلم را به ساغرم @raziolhossein
به لطف خــدايِ جوادالائــمّه گدايم ، گـــدايِ جوادالائــمّه غريبم نخوانيد ياايّهاالنّاس شدم آشنايِ جوادالائــمّه رسيدم به آزادگي تا دلم شد اسيــرِ ولايِ جوادالائـــمّه ازآن صورت گندمين عطر گندم گرفتــه هوايِ جوادالائـــمّه رضايِ خُدايِ امامِ رضا را بِـجُوْ در رضـايِ جوادالائـــمّه اگر عاشقي هر نفس مثل سايه برو در قفايِ جواد الائـــمّه تو و جنّت و قصر و حور،آي زاهد من و خـاك پــايِ جوادالائــمّه مَلَـك در لباس كبوتر مي آيد به ايوانْ طلايِ جوادالائـــمّه نه تنها فلك،عرش هم تكيه داده به گلدسته هايِ جوادالائــمّه شميم دل انگيز مشهد مي آيد ز صحن و سرايِ جوادالائـــمّه در اين آخر ماه ذي القعده بايد بسوزم برايِ جوادالائـــمّه مرا بيمه ام مي كند تا مُحرّم لباسِ عــزايِ جوادالائـــمّه زني بود و ظلم و دَف و پايكوبي عطش بود و نايِ جوادالائـــمه در حجره را بسته اند، آه خانه شده كــربلايِ جوادالائــــمّه بريده بريده ، شكسته شكسته مي آيد صدايِ جوادالائــــمّه دم العطش شد دم وا حسينا عوض شد نوايِ جوادالائـــمّه . شبيه حسين ، آه آبـــش ندادند صدا زد ، بميرم جوابش ندادند كنيزان شنـيدند آهش بلند است جوابي به حــالِ خـرابش ندادند اگر منع كردند از شُـرب آبش ولي جا به بزم شرابـش ندادند تنش را رها بر روي بام كردند ولي تيغ و نيزه عذابش ندادند دم آن همه كفـتر باوفـــا گرم كه تحـويل بر آفتابش ندادند تنش از سر بام در كوچه افتاد ولي نعل ها پيچ و تابش ندادند دگر سنگها بغض خود را نشانِ گُلِ رويِ از خون خضابش ندادند زماني كه تشيـيع شد،رهگذرهـا عذابي به عاليـجنابش ندادند ولي آه ، در گوديِ قتله گــاهي غروبي ، غريبي پس از بي سپاهي تنــش زير سُمّ ستوران رهــا شد به بغض علي يكصد و ده هجا شد همين كه سرش رفت روي سنان ها نشستند در موج خون آسمان ها در آمد ز عمق جگـر ، آه زنــها كه در بين گودال مي گفـت تنها--- ---زني قد خميده : بُنـيّ بُـنـيّ گُل سر بُـريده : بُـنيّ بُـنيّ @raziolhossein
دوستان بر من و رنج و محنم گریه کنید بهر مظلومی و تنها شدنم گریه کنید نیست یک روز که من یاد مدینه نکنم بر غریبیم که دور از وطنم گریه کنید هر کجا روضه جانسوز حسین است و رباب بر من و بهر عمویم حسنم گریه کنید یاد آن لحظه که گفتم جگرم می‌سوزد با همین زمزمه دل‌شکنم گریه کنید بهر این روضه که مجبور شدم مثل حسین تا که بر قاتل خود رو بزنم گریه کنید جای آن عده که در پشت در حجره من خنده کردند به پرپر زدنم گریه کنید پسرم نیست که از خاک سرم بردارد بر من و سوختن و ساختنم گریه کنید بر روی بام تنم را به چه وضعی بردند همره فاطمه پیش بدنم گریه کنید در همان لحظه که افتاد تنم در کوچه کاش بودید که بر زخم تنم گریه کنید هر چه بود عاقبت کار کفن شد بدنم همه بر جد بدون کفنم گریه کنید @raziolhossein
مظلوم تر از جواد بغداد نداشت آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت مےخواست کہ فریاد کند تشنہ لبم از سوز عطش طاقت فریاد نداشت هرچند كه زخم جگرش خوب نشد صد شكر لبش شكسته از چوب نشد هر چند به روی بام افتاد ولی مانند حسين تنش لگد كوب نشد @raziolhossein
آه ای اسیرِ روضه‌‌یِ سربسته کیستی مردِ غریبِ حُجره‌یِ دربسته کیستی این حُجره هم به ناتوانی تو گریه می‌کند پیری بر این جوانیِ تو گریه می‌کند در خانه‌ی امام  چرا دست می‌زنند با ناله‌ات مدام  چرا دست می‌زنند ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن اصلا صدای تو به صدایی نمی‌رسد این آب آب آب به جایی نمی‌رسد اُفتاده‌ای زِ دامن زهرا به رویِ خاک کمتر بکش محاسن خود را به روی خاک کِل می‌کشند گریه‌ی زهرا درآورند کف می‌زنند دادِ رضا را درآورند  تو هرچه می‌کنی  جگرت را چه می‌کنی با حال و روزِ خود پسرت را چه می‌کنی با خود چه داشت زهر ، تنت را کبود کرد باور نمی کنم دهنت را کبود کرد جانم حسن شبیه حسن روضه‌های توست "نامرد بِینِ کوچه مزن" روضه‌های توست اما به این صدای غریبانه خنده کرد بر ناله‌ی تو کُلفَتِ این خانه خنده کرد می‌کوبد آه پا به زمین پیش مادرت می‌ریزد آب را به زمین پیش مادرت رفتی به روی بام ولیکن هزار شُکر گیرم سه روز و شام ولیکن هزار شُکر گیرم به پشت بام ولی سایبان که هست چندین کفن برای تو با دوستان که هست گیرم سه روز و شب ولی آخر پسر رسید اینبار هم پسر به کنار پدر رسید شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد رنگ لبان خشک تو را خیزران نبرد آقا قسم که پیرهنت را نمی‌کِشند با نیزه‌ای شکسته تنت را نمی‌کِشند @raziolhossein
ماهی ولی به چشم همه رو نمی شوی عطری ولی روانه به هر سو نمی شوی آهوی روسیاه و هوس ران رسیده است یابن الرضا !تو ضامن آهو نمی شوی ؟ جایی نه گفته اند نه اینکه نوشته اند آقای بندگان سیه رو نمی شوی از کودکی به فکر تقاس مدینه ای تو بی خیال قصه پهلو نمی شوی باشد میان خون و رگت شور انتقام راضی به گریه در غم بانو نمی شوی سلطان سپرده دل به غضب های حیدریت ارثیه رضاست به تو قلب مادریت @raziolhossein
از بس نفس نفس زده و آب آب کرد لبها پر از ترک شد و دیگر جواب کرد بر خاک می کشند تنش را کنیزها تاریخ را روایت این صحنه آب کرد دف می زنند دور سرش پر ز هلهله است لبخندهای همسرش او را کباب کرد او را کشان کشان به روی بام می برند تیزی سنگ و خاک رخش را خضاب کرد پرشد تمام پله ز خونابه ی سرش از بس که سجده بر سر عالیجناب کرد حتما کبوتر از حرم توس بوده که خود را سپر به پیکره ی آفتاب کرد نه آفتاب طاقت بوسیدنش نداشت آن بوسه ای که بر لب ارباب باب کرد شکر خدا سرش نه به تاراج می رود نه تیر و نیزه ای بدنش را خضاب کرد                     ☆☆☆☆ گیرم سر حسین به تاراج می برید دشمن چه کار با سر طفل رباب کرد گیرم غنیمت است سر شیرخواره هم باید به معجر سر طفلی حساب کرد؟ @raziolhossein
هم جوادي و هم جوان هستي پير جمع پيمبران هستي هم شكوه زمين خاكي ما هم ستون هاي آسمان هستي اشهد و ان صاحب كرمي اشهد و ان مهربان هستي خالق جمله ي پر از جود بيشتر پيش ما بمان هستي پدرت شهره بر رئوفي شد شك ندارم تو هم همان هستي خون زهرا به رگ رگت جاري ست دائمأ فكر ديگران هستي تشنه هستي ولي يقين دارم شاكي از دست خيزران هستي پيكرت روي بام بود اما هر چه باشد شما جوان هستي من فداي پر كبوترها كه ز خورشيد در امان هستي بام خانه كجا و آن گودال دور از چشم ساربان هستی @raziolhossein
از دیده ام گرفت نگاه تو خواب را انداخت دوری ات به دلم اضطراب را خون مرا به عالم و آدم حلال کرد عشقت حرام کرد اگر خورد و خواب را جز سر به آستان تو دادن، بزرگی ات از ما گرفت فرصت هر انتخاب را ما را محبت تو به اینجا کشانده است کاری نداشتیم گناه و ثواب را از راه دور در طلب لطف آمدیم... در می‌زنیم خانه عالیجناب را آورده هر که قطره اشکی به محضرت برده ست با خود ادعیه مستجاب را حتی به پادشاهی عالم نمی‌دهیم یک تار موی طایفه بوتراب را... وقتی که حب آل علی نیست هر نفس بت خانه ای بساز و بسوزان کتاب را ای مهربان محض بیا با تبسمی بردار از تمام جهنم عذاب را لب تشنه بین حجره هر آیینه دیده ای آن صورت شکسته در خون خضاب را... بودند دیو دد همه سیراب و بشکند دستی که ریخت روبروی تشنه آب را بر بام خانه جسم تو و روی نیزه ها خورشید سوخت صورت طفل رباب را بس کن رباب...گریه عباس را ببین بس کن رقیه قصه بزم شراب را... در کوفه رسم بود که در پیش باغبان از گل درآورند به چکمه گلاب را... @raziolhossein
به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یکدم صدای نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را بزن کف، پایکوبی کن، بیفشان دست، امّ الفضل که کشتی در جوانی شوهر بی یاور خود را بیا و این دم آخر به من ده قطرۀ آبی که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم گهی بگشوده ام گه بسته ام چشم تر خود را به یاد شعله های نالۀ ابن الرّضا (میثم) سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را @raziolhossein
میان هلهله سینه مجال آه نداشت برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت میان حجره کسی وقت احتضار نبود چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست به تشنه ای نرسیدن مگر گناه نداشت سپاه حرمله در پشت در به صف بودند حسین بود و عطش ، یک نفر سپاه نداشت نبود نیزه به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی اثر می ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت برای غربت او چشم هیچ کس نگریست !! کبوتر حرمش اشک ذوالجناح نداشت @raziolhossein
بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم زسوز زهر می غلتم ازاین پهلو به آن پهلو به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم اگر در حجره ی در بسته ماندم من ولی بابا خیالت جمع در زیر سم مرکب نمی مانم بخود پیچیده ام اما تنم را برنگرداندند دراین ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم کنیزان کف زدندو من به یاد شام افتادم دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی خوانم زنان شام دور عمه ی ما هلهله کردند به یاد عمه ام در کوچه و بازار گریانم @raziolhossein
خون شد از غم، دل خدا جویم درد بسیار و نیست دارویم می‌فشانم سرشک و می‌گویم یا جواد الائمّه! ادركنی سینه‌ای پُرشرار دارم من دل و جانی فكار دارم من از جهان با تو كار دارم من یا جواد الائمّه! ادركنی روزگارم ز غم، تباه شده قلبم از معصیت، سیاه شده راه من منتهی به چاه شده یا جواد الائمّه! ادركنی خسته و دل‌شكسته و زارم گره افتاده است در كارم جز به كویت كجا پناه آرم؟ یا جواد الائمّه! ادركنی ای همه خلق، بنده‌ی راهت! من ندانم به جز یداللّهت باز هم آمدم به درگاهت یا جواد الائمّه! ادركنی ای كه روح عبادتی ما را! عذرخواه قیامتی ما را جان زهرا! عنایتی ما را یا جواد الائمّه! ادركنی تشنه‌ام، تشنه؛ بر من آب بده گنهم را ببر، ثواب بده به گدای درت جواب بده یا جواد الائمّه! ادركنی ای مسیحا نفس! حیاتم بخش خائفم از گنه، براتم بخش زین پریشان‌دلی، نجاتم بخش یا جواد الائمّه! ادركنی یاد كوی تو می‌كنم امشب گفتوگوی تو می‌كنم امشب رو به سوی تو می‌كنم امشب یا جواد الائمّه! ادركنی حسرت قبر توست بر دل ما دوری كربلاست مشكل ما زین دو، رنج و غم است حاصل ما یا جواد الائمّه! ادركنی عزّت عالمین می‌خواهم سفر كاظمین می‌خواهم طوف قبر حسین می‌خواهم یا جواد الائمّه! ادركنی من كه چون شمع برفروخته‌ام از غم غربت تو سوخته‌ام چشم بر رحمت تو دوخته‌ام یا جواد الائمّه! ادركنی همسرت كرد نامراد، تو را ساخت مسموم از عناد، تو را ای كه خوانده پدر، جواد، تو را! یا جواد الائمّه! ادركنی من «مؤیّد»، اسیر دام توام مترنّم به ذكر نام توام گر قبولم كنی، غلام توام یا جواد الائمّه! ادركنی @raziolhossein
ذکر لب های خسته ام این است: یا جواد الائمه ادرکنی چِقَدَر این کلام شیرین است: یا جواد الائمه ادرکنی تا حرم پای دل مرا آوَرد کاظمینت چقدر زیبا بود در حرم ذکر ما فقط این است: یا جواد الائمه ادرکنی مادری بغض کرده بود اما تا نگاهش به گنبدت افتاد زیرلب گفت ذکر تسکین است: یا جواد الائمه ادرکنی چِقَدَر کم ارادتیم، ببخش با تو دنبال جنتیم، ببخش زائرت را بهشت تضمین است یا جواد الائمه ادرکنی قصد روضه نداشتم اما تا کمی چشم بسته ام، دیدم روضه هایت چقدر سنگین است یا جواد الائمه ادرکنی خانه ات قتلگاه شد آخر دور جسمت کنیزها... ای وای بسکه این ام فضل بی دین است یا جواد الائمه ادرکنی ما که یک عمر داغدار تو ایم تا زمانی که منتقم برسد ختم ذکر غروب آدینه است: یا جواد الائمه ادرکنی @raziolhossein
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم پیوسته از لبم جان جای سخن برآید... از بی‌وفایی یار، این بود قسمت من من گریه‌کن بمیرم، او خنده‌زن برآید دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم ای مرگ همتی کن تا جان ز تن برآید امروز بین حجره، فردا کنار کوچه فریاد غربت من از این بدن برآید نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من هم ساختن به آتش، هم سوختن برآید از بس‌که رفتم از تاب، از بس‌که گشته‌ام آب فریاد آه آهم از پیرهن برآید جا دارد از غم من هنگام دفن این تن خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید @raziolhossein
سوخت در حجره ی در بسته همه بنیادم کس در این حجره نباشد برسد بر دادم نفسی نیست مرا بس که به خود پیچیدم پا به سر آتش و خاموش بود فریادم جگرم سوخت ولی یاد مدینه هستم آن در سوخته پیوسته دهد بر بادم یادم از خد تریب آمده و از گودال تا به حجره رخ خود روی زمین بنهادم خنده ها پشت در حجره دلم سوزاندند یاد غارت شدن اهل حرم افتادم همه با خنده سوی غارت طفلی رفتند گوش خونی شده هرگز نرود از یادم @raziolhossein
از دل حجرۀ تاریک که بسته است درش می‌رسد ناله‌ای و دل شده خون از اثرش چیست؟این نالۀ سوزنده و از سینۀ کیست؟ صاحب ناله مگر سوخته پا تا به سرش این فروغ دل زهراست که خون‌ست دلش این جگر گوشۀ موساست که سوزد جگرش این جواد است که از تشنگی و سوزش زهر جان سوزان بود و نالۀ جانسوز ترش خانه‌اش قتلگه و همسر او قاتل اوست بارالها تو گواهی که چه آمد به سرش همسر مرد برایش پر و بال است ولی همسر سنگدل او بشکسته است پرش آتش زهر چنان کرده به جانش تأثیر که کند هر نفس سوخته‌اش تشنه ترش شهر بغداد بود شاهد مظلوم دگر پسری را که دهد جان ز ستم چون پدرش کاش می‌بود غریب الغربا در آنجا تا زمانی نگرد غربت تنها پسرش @raziolhossein
جان می دهد غریب ترین غریب ها دف می زنند دور سرش نانجیب ها افتاده بود و طاقت برخواستن نداشت جز خاک و خون نشانه ی دیگر به تن نداشت از بس که در غریبی خود دست و پا زده تنها و خسته جان نفسش بند امده می سوزد از عطش ولی ابش نمی دهند هستند اهل خانه،جوابش نمی دهند خون می چکد ز لعل لب اسمانی اش گویا خنک شده جگر یار جانی اش از خاک تا به بام تنش را کشیده اند حالا کبوتران خدا سر رسیده اند بی احترام شد بدن حجت خدا اما سرش نشانه نشد روی نیزه ها هرچند تا سه روز تنش افتاب خورد از نعل تازه کی بدنش خاک و اب خورد؟ هرچند خاک و خون ز لبانش جدا نشد دیگر به خیزران لب او اشنا نشد @raziolhossein
افتاده بود تشنه لب و آه می کشید فریاد بی کسیش به جائی نمی رسید او رحمت رحیم  جواد الائمه بود... می داد از کرامت خود بر همه امید هرکس که رفت محضر او دیده می شود در سایه ی عنایت او درد ناپدید من درک کرده ام خودم این نکته را که هست نام جواد بر همه ی قفلها کلید دریای جود و عاطفه و ناجی غریب قبله... مراد...  شهره به مِهر است و من مرید وقتی جواد قافیه شد با مراد ما ما را برای خویش مریدانه آفرید برشانه داشت بارغم غربتی قدیم روی لبش ترانه ی یاحی و یاشهید مجموعه ای ز مقتل اولاد فاطمه است پس روضه هاش می طلبد گریه ی شدید باید به پای روضه ی این سرور صبور سر را شکست ... گریبان ز غم درید کف می زدند با نفس آتشین او چندین کنیز پست زنا زاده ی پلید شرمنده ام ز حضرت زهرا از این کلام آنقدر ناله زد ز عطش تا نفس برید سر را گذاشت گوشه ی حجره به روی خاک گریان به سمت قبله غریبانه پا کشید نه دیده ی ملائکه نه دیده ی فلک از این غریب تر به خدا محتضر ندید @raziolhossein
  زدست خاتم پیغمبران نگین افتاد که جسم پاک تو از بام بر زمین افتاد از این غمت دل من رفت کربلا، دیدم بلتد مرتبه شاهی زصدر زین افتاد @raziolhossein
بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده غم را میان سینه ام تکثیر کرده غربت میان شهر، جای خود بماند غربت در این خانه دلم را پیر کرده خیلی برای قتل من زحمت کشیده خیلی برای کشتنم تدبیر کرده با تیغ... نه... اما به من زهری که داده کار هزاران ضربه ی شمشیر کرده مثل امام مجتبی چیزی نگفتم پاره جگر این زهر را تفسیر کرده سر روی پای خواهری باشد چه خوب است خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده من آبرودارم دراین خانه نرقصید این سوت و کِل خیلی مرا تحقیر کرده فریاد من شد العطش، با خنده هایش فریاد من را سخت بی تأثیر کرده حرف از عطش شد یاد جدم می کنم باز داغش دل و جان مرا تسخیر کرده بستند، تنها آب را بر روی جدم آبی که گرگ تشنه را هم سیر کرده یاد وداع عمه ام از قتلگاهش این لحظه ها فکر مرا درگیر کرده زینب مدینه خواب هجران دیده و شمر در کربلا این خواب را تعبیر کرده عمه برادر را اگر نشناخت حق داشت وقتی که هر عضو تنش تغییر کرده @raziolhossein
از جفاى همسر بى مهر فرياد اى پدر! كز دل و جانم برآورده است فرياد اى پدر! در جوانى گوهر عمر مرا از من گرفت تا كه مأمون دختر خود را به من داد اى پدر! آن چه با من كرد ام الفضل دون كى مى كند همسرى با همسرش اين گونه بى داد اى پدر؟! يك طرف زهر جفا و يك طرف سوز عطش غنچه ى نشكفته ات را داد بر باد اى پدر! بيشتر از زهر كين از تشنه كامى سوختم سوختم چون صيدى اندر دام صياد اى پدر! بس كه فرياد از عطش كردم كه تاثيرى نداشت شد درون سينه ام خاموش فرياد اى پدر! آخر آمد بر سرِ من محنتى كه بارها چهره ام بوسيدى و كردى از آن ياد اى پدر! روز مرگم شد بيا بر غربت من گريه كن چون كه گفتى ذكر خوابم شام ميلاد اى پدر! در خراسان من به ديدارت شتابان آمدم نك بيا از بهر ديدارم به بغداد اى پدر! گر نمى آيى مرا بر سر من آيم در برت مرغ روحم چون شود از بند آزادى اى پدر! در جوار تو «مؤيد» از پى عرض سلام قاصد دل را به كوى من فرستاد اى پدر @raziolhossein
حُجره‌ی سوخته‌اش کاش دری دیگر داشت این جوان کاش به بالایِ سرش خواهر داشت چه شده چند کنیز از پسِ در میخندند یک‌نفر این طرف و چند نفر میخندند خنده کردند بگویند تقلا کافی است ناله‌ی واحسن و وای حُسینا کافی است طَشت  دَف شُد که نفهمند کسی می‌سوزد بِینِ این حجره‌ی بسته نفسی می‌سوزد طَشت را پیشِ لبانش بگذارند ای کاش کاسه آبی به دهانش بگذارند ای کاش ظرف از آب پُر اما به زمین می‌کوبند می‌زند داد ولی پا به زمین می‌کوبند خنده‌ی بد دهنی میرسد از هلهله ها ناسزاهای زنی می‌رسد از هلهله ها خواست بالی بزند غم پَرِ او را سوزاند خواست آهی بکِشد حَنجر او را سوزاند گفت آبی و نشد تا که بگوید جگرم زهر وقتی نفَسِ آخرِ او را سوزاند می‌کشد پا به زمین تا که بفهمند همه جگرِ شعله ورش پیکرِ او را سوزاند خواهری حیف ندارد که به دادش برسد عوَضَش بی کَسی اش مادرِ او را سوزاند  تا بگِریند برایش دو سه همسایه که هست  رویِ این بام تنش مانده ولی سایه که هست روی این بام تنش مانده ولی عریان نه... @raziolhossein
شرار زهر جفا تا به پیکرش افتاد دوباره خنده به لبهای همسرش افتاد به ام فضل بگو کف مزن مکن شادی که در شماره نفسهای آخرش افتاد نهاد سر به روی خاک و دست و پا میزد چه آتشی به دل درد پروش افتاد به خاک حجره خودش را کشید با زحمت رسید پشت در و یاد مادرش افتاد به یاد مادر پهلو شکسته ای ،که به در .... ...چنان زدند لگد پیش شوهرش افتاد هنوز نقش زمین بود پشت در زهرا که درب سوخته ناگاه بر سرش افتاد .... به جای واعطشا واحسین بر لب داشت که یاد تشنگی جد اطهرش افتاد به پیش دیده او ظرف آب را تا ریخت به یاد آن عموی آب آورش افتاد به یاد مشک پر آب و هجوم تیر عدو به یاد ضرب عمودی که بر سرش افتاد شباهتش به حسین غریب کامل شد ز بام پیکر پاک و مطهرش افتاد چه خوب شد که خواهر نداشت مثل حسین که روی خاک ببیند برادرش افتاد برادری ته گودال بر زمین افتاد سنان که خورد به پهلوش ، خواهرش افتاد به قتلگه تنش افتاد بر زمین یکبار هزار مرتبه از روی نی سرش افتاد چرا ز نیزه نیفتد سر پدر وقتی که از بلندی آن ناقه دخترش افتاد . @raziolhossein
بايد از روضه گفت سربسته روضه باز است و حجره در بسته به كدامين گناه در قتل اش ام رذل اينچنين كمر بسته سرش افتاده است بر شانه دست و پا ميزند غريبانه سوخت از داغ اين امام غريب جگر آشنا و بيگانه وسط هلهله دل اش غم داشت روضه اش بوئي از محرم داشت ياد جد غريب خود افتاد روضه ي او برادري كم داشت دل آن بي حيا نشد آرام بدنش را كشيد تا سر بام دوسه روزي پس از شهادت هم شد رها روي بام جسم امام قلم اينجا كمي سخن دارد حضرت اش سايه بر بدن دارد تن اش عريان نشد خدا را شكر روضه خوان گفت پيرهن دارد مثله شد اين بدن نشد هرگز شده بي پيرهن نشد هرگز ده سواره تن اش نكوبيدند پس جسارت به تن نشد هرگز جگرش پاره شد ولي سر داشت تا نفس داشت سر به پيكر داشت سارباني نبود اطراف اش دست و انگشت سالم آخر داشت جد او را ولي چه بد كشتند فقط از كينه و حسد كشتند ظالمی با دوازده ضربه عده اي مست بي خرد كشتند @raziolhossein
حرم می رفت دنبال مرادش دعا می خواند در حد سوادش پدر هر وقت عرض حاجتی داشت مشرف می شد از باب الجوادش @raziolhossein
میان حجره خود زار و‌مضطر افتاده. دوباره همسری از ظلم‌ همسر افتاده تمام حجره پر از لخته های خون شده است اگرچه‌ پا شده اما مکرر افتاده کنیزها همه مشغول رقص و هلهله اند جوان بی رمقی در برابر افتاده بس است طشت‌ نکوبید فاطمه اینجاست کنار جسم‌ پسر باز مادر افتاده غریب طوس کجایی که پاره ی جگرت بروی بام غریبانه پرپر افتاده هزارشکر تنش زیر آفتاب‌ نرفت به پیکرش پروبال کبوتر افتاده هزارشکر سرش روی نیزه بند نشد کسی نگفته تنش بین لشگر افتاده کسی نگفت زن و بچه اش اسیر شدند کسی نگفت گلویش به خنجر افتاده فدای تشنه لبی که لبش ترک‌ میخورد و در کنار تنش خواهرش کتک میخورد @raziolhossein
بر شمس شموس نورعین است جواد خورشید سپهر کاظمین است جواد تا حشر سزد که شیعه گرید بر او لب تشنه چو جدّخود حسین ست جواد چرخ از غم زندگانی‌ات گریه کند از کینۀ خصم جانی‌ات گریه کند کم عُمرترین امامِ‌معصوم تویی زهرا به تو و جوانی‌ات گریه کند امروز در اضطراب باشد خورشید درسایۀ التهاب باشد خورشید بر شمس‌شموس تسلیت باید گفت زین غم که در آفتاب باشد خورشید از آتش غم، سینه کباب ست امروز بغداد ز سیل غم، خراب ست امروز جا دارد اگر کبوتران سایه کنند خورشید میان آفتاب ست امروز @raziolhossein
روی خاک حجره افتاده سر ابن الرضا آه ، آه از لحظه های آخرِ ابن الرضا جای جای خانه را پر کرده اند از هلهله تا نیاید ذکر مادر مادر ِابن الرضا بر جوانیش بریزد چشم ِ پیری ، اشک خون گشته دیگر زندگی ، درد سر ابن الرضا بی کسی شد قسمت آن که کس هر بی کس است ای اجل تنها تو هستی یاور ابن الرضا بس کن ای ملعونه این بی حرمتی ها را که نیست جای این رقاصه ها در محضر ابن الرضا هم شهیدش کرده ، هم خندد به خشکی لبش جعده و شمر است با هم ، همسر ابن الرضا هر چه هم آمد سرش شکر خدا دیگر نبود نیزه و سنگ و عصا دور و بر ابن الرضا گرچه او مانند جدش دفن شد بعد از سه روز کس ندیده جای پا بر پیکر ابن الرضا شکر حق جان بر لب بابا نیاورده است با کاکل ِ خونین ، علی ِ اکبرِ ابن الرضا* هر چه در بغداد شد ، شکر خدا دیگر نگشت چادر خاکی نصیب دختر ابن الرضا *امام هادی علیه السلام @raziolhossein