#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
در کـرب و بلا ناجیِ امثـــالِ زُهیـــر است
در راه ، هـدایتـگــر نـصـــرانیِ دِیْـر اســت
یک روز وهب روز دگر راهب،عجب نیست
آقـای جـوانان جنـان دسـت به خیــر است
#محمدعلی_انصاری
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
گمشده داشت و از دِیر تماشایش کرد
او نه دراصل که آن گمشده پیدایش کرد
سالها معتکفِ گوشهی تاریکش بود
تا سَری آمد و یک باره مسیحایش کرد
راهِ صدسال عبات همه را یک شبه رفت
آن شبِ قدر که مهمانِ کلیسایش کرد
دید جمعاند به گِرد سر و هِی مینوشند
جگرش سوخت از آن جمع تمنایش کرد
هرچه در خانهی خود داشت به آنها بخشید
جایِ نیزه به رویِ دامن خود جایش کرد
یوسف آورده ولی وای به حال یعقوب...
یوسفی که ته گودال معمایش کرد
ضجهی مادری انگار به گوشش آمد
اولین گریه کنِ روضهی زهرایش کرد
دید زخم است لب و گونه و پیشانیِ او
آنقدر زار زد از گریه مداوایش کرد
مویِ خاکستریاش شُست ولی با ناله
پاک از لختهی خون از رَدّ صحرایش کرد
- - -
گفت ای کاش از این بیش تبسم نکنی
با لبی که به زمین خورده تکلم نکنی
از چه بدجور گلوی تو بهم ریخته است
چه شده اینهمه رویِ تو بهم ریخته است
مگر ای سر بدنت روی صلیبی مانده
آه بر حنجرِ تو زخمِ عجییبی مانده
از جراحات مرا کُشت لبالب شدنت
تا سحر طول کشد وای مرتب شدنت
بوی سیبِ تو مرا بُرد به پای نیزه
جگرم سوخت برای تو بجای نیزه
نیزهدارِ تو کنارِ لبت آبش را خورد
شمر بود اسم همانی که شرابش را خورد
خوب پیداست که از منزلِ دور آمدهای
رازِ تو چیست که با بویِ تنور آمدهای
- - -
حرف زد از دل وَ زُنّار و چَلیپا وا کرد*
قبلهی صومعه و کعبهی تَرسایش کرد
جانِ بابا که شنید از لبِ زخمی فهمید
دختری باز هوایِ رُخِ بابایش کرد
گشت در دِیر و کمی مرهَم و معجر برداشت
نذر آشفتگیِ دخترِ نوپایش کرد
دختری که دو سه سال است قلمدوش شده
ناله تا صبحدَم از آبلهی پایش کرد
پیرمردی به کنارِ سر و آنسو اما
عمه حسرت زده از دور تماشایش کرد
صبح آورد سر و داد به دست نیزه
بازهم همسفرّ خواهرِ تنهایش کرد
*
زُنّار=کمربند راهب
چَلیپا=مویی که راهبها میبندند
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#رباعی
آن کار که در مرامشان واجب بود
آزار به اولاد ابوطالب بود
جایی اگر اهل بیت راحت بودند
انگار فقط صومعۀ راهب بود
#سید_علی_احمدی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
امشب كه پا گُشا شدهای در كُنِشْت (۱) من
انگار اُلـفتی است تـو را با سـرشتِ من
آورده قـابِ چَشـمِ تو عكسِ بهشتِ من
تـغییر میدهـی همهی سرنـوشتِ من
از رویِ نیـزه سر زده مهـمانِ من شدی
تـو كیـستی؟ كه ماه به ایـوانِ من شدی
تو كیستی؟ كه یوسفِ بازارِ من شدی
من نه، تو آمدی و خریدارِ من شدی
عیسیترین مسیحی و دلدارِ من شدی
با جلوهای تمامِ كَس و كارِ من شدی
من تا به حال فخر بدین سان ندیدهام
طوبی لَكْ از تمامیِ عالم شنیدهام
برقِ نگاهِ تو جگرم را كباب كرد
تاریكی كُنشتِ مرا آفتاب كرد
یك عمر هر چه ساخته بودم خراب كرد
آقایی تو رویِ كمِ من حساب كرد
آن قطرهام كه در دلِ دریا نشاندیام
پایِ ضریحِ قبلهی دلها نشاندیام
زُنّار (۲) پاره میكنم از جان به راهِ تو
ای روح و اِبن و اَب به فدایِ نگاهِ تو
ای عرش و فرش سایهنشینِ پناهِ تو
از چیست؟ نوكِ نیزه شده تكیهگاهِ تو
یحییِ سر بریده به خون میكشی مرا
با شور و جلوهات به جنون می كشی مرا
من آبرو گرفتهام از آبرویِ تو
باشد گواهِ غربتِ سُرخت، گلویِ تو
با اشك و با گلاب دهم شستشویِ تو
خاكسترِ تنور بگیرم ز رویِ تو
با بَد وسیلهای به گلویت كشیدهاند
پیداست كه به زجر سرت را بریدهاند
با پا چراغِ انجمنت را شكستهاند
چون روز روشن است تنت را شكستهاند
حتماً قِداستِ سخنت را شكستهاند
با چكمهها لب و دهنت را شكستهاند
یك هاله نور دور و برت چرخ میزند
یك قافله به پایِ سرت چرخ میزند
دور و برِ تو روحُ الاَمین پر گرفته است
زانویِ غم به سینه پیمبر گرفته است
پهلو شكسته روضهات از سر گرفته است
از حال رفته بوسه ز حنجر گرفته است
با نالههای فاطمه از كِثرتِ غمت
عرش خدا به لرزه در آمد ز ماتمت
پیر و مرادِ من شدی ای نور مشرقین
باب النجاة امت حیران در عالمین
ساغر بریز ساقی ذكرِ شهادتین
دیوانه میشوم به هوایِ تو یا حسین
خونِ خدا به پایِ تو ایمان میآورم
قابل بدانیام به خدا جان میآورم
من عاقبت به خیرِ توام، خوش به حالِ من
با عرشیان به سیرِ توام، خوش به حالِ من
نا آشنا ز غیرِ تو ام، خوش به حالِ من
اینجا اسیرِ دِیرِ تو ام، خوش به حالِ من
حالا كه خاكِ راه شدم در سپاهِ تو
میخواهم التماسِ دعا از نگاهِ تو
#علیرضا_شریف
۱. آتشکده و معبد یهودان
۲. زنار کمربندی بود که ذمیان نصرانی در مشرقزمین به امر مسلمانان مجبور بودهاند داشتهباشند تا بدین وسیله از مسلمانان ممتاز گردند.
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب #رباعی
آن شب که مکان به کنج دیرش کردی
بیگانه ز آشنا و غیرش کردی
راهب که به عمری ره باطل پیمود
تو یک شبه عاقبت به خیرش کردی
#علی_انسانی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
همین که کرد تجلی رخ منور تو.
به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو
خوش آمدید.. قدم رنجه کرده اید امشب..
تو میزبانی و من تا به صبح نوکر تو
آهای بی کسِ بر نیزه رفته نامت چیست؟
کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟!
سر تو سوخته اما چراغ دیر شده
گمان کنم که مسیح است نام دیگر تو
ببخش خون سرت با گلاب پاک نشد
عمیق وا شده پیشانی مطهر تو
بگو چرا عوض خانه ی مسلمانان
رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟!
بگو چرا بروی نیزه گریه میکردی
مگر چه منظره ای بود در برابر تو
سر بریده زبان باز کرد ای راهب..
بس است..سوختم از این سوال اخر تو
شده مقابل تو دختری کتک بخورد؟
شده غریبه بیاید به سمت خواهر تو؟
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
دید از دور مسیحا نفسی میآید
دید با قافله فریادرسی میآید
صحنهای دید در آن قافله اما جانکاه
بر سر نیزه سری دید، سری همچون ماه
این سر کیست که اینقدر تماشا دارد؟
صوت داوودی و انفاس مسیحا دارد؟
از سر هر مژهاش معجزه بر میخیزد
با طنینش همه آفاق به هم میریزد
با نسیم از غم دل گفت به صد شیون و آه
به ادب نافهگشایی کن از آن زلف سیاه
گرچه این شیوۀ رندان بلاکش باشد
حیف از این زلف که بر نیزه مشوش باشد
با دلی سوخته آمد به طواف سر ماه
پاره پاره دلش از داغ لب پرپر ماه
گفت ای جان جهان نذر غمت! جانم باش
امشبی را ز سر لطف تو مهمانم باش
ماه را همره خود با دلِ بیتاب آورد
نذر لبهای ترک خورده کمی آب آورد
خون از آن چهره که میشُست، دلش خون میشد
حال او منقلب و دیده دگرگون میشد
اشک در چشم پر از شیون راهب میخواند
روضه میخواند از آن اوج مصائب میخواند
روضه میخواند: همه عمر در این چرخ کبود
بین زرتشتی و آشوری و ترسا و یهود
نشنیدم که سرِ نیزه سری را ببرند
یا که در سلسله بی بال و پری را ببرند
آه از سوز و گدازی که در آن محفل بود
عشق میگفت به شرح، آنچه بر او مشکل بود
گفت: عالم شده حیرانِ پریشانی تو!
کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو!
ناگهان ماه، چه جانکاه دمی لب وا کرد
محشری در دل آن سوختهدل، برپا کرد
گفت: من کشتۀ لبتشنۀ عاشورایم
زینت دوش محمد، پسر زهرایم
دید راهب به دلش شعله و شور افتادهست
شعلۀ آتشی از نخلۀ طور افتادهست
تشنۀ عشق شد از غصه نجاتش دادند
ناگهان در دل شب آب حیاتش دادند
صورتش را به روی صورت خونین حسین...
و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آیین حسین...
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#امام_حسین
#دیر_راهب
#دوبیتی
علی بن ابی طالب دلش سوخت
امامِ از نظر غایب دلش سوخت
مسلمانان کجا سرگرم بودید؟
که از این داغ یک راهب دلش سوخت
#حسن_اسحاقی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی
امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»...
بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین
امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟...
پرسیده زآن لبان ترکخورده از عطش
نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟
گفتی که زادۀ نبیام، گفت «پس تو را
کشتند مردمان مسلمان برای چه؟»
آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا
از تو دریغ آمده باران برای چه؟...
صورت خضاب کردهای از خونِ خود، چرا؟
موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟...
این شمعها برای چه هی شعله میکشند؟
قندیلهای صومعه، لرزان برای چه؟
تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟
چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟...
ای در غمت صحایف پیشین گریسته
ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟
#محمدسعید_میرزایی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
همین که کرد تجلی رخ منور تو.
به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو
خوش آمدید.. قدم رنجه کرده اید امشب..
تو میزبانی و من تا به صبح نوکر تو
آهای بی کسِ بر نیزه رفته نامت چیست؟
کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟!
سر تو سوخته اما چراغ دِیر شده
گمان کنم که مسیح است نام دیگر تو
ببخش خون سرت با گلاب پاک نشد
عمیق وا شده پیشانی مطهر تو
بگو چرا عوض خانه ی مسلمانان
رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟!
بگو چرا بروی نیزه گریه میکردی
مگر چه منظره ای بود در برابر تو؟!
سر بریده زبان باز کرد ای راهب..
بس است..سوختم از این سوال اخر تو
شده مقابل تو دختری کتک بخورد؟
شده غریبه بیاید به سمت خواهر تو؟
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
قدمت روی دیده ام خیر است
راهت امشب به گوشه دیر است
سربریده عجب ملیحی تو
نکند که خود مسیحی تو
دیدم از روی نیزه می تابی
در دل شب شبیه مهتابی
نگران است از چه احوالت
این زن و بچه کیست دنبالت
تو که آواره بین هر شهری
لب چرا بسته ای مگر قهری
هرچه سرمایه داشتم دادم
تاکه امشب به دامت افتادم
شانه وظرف آب آوردم
کوزه ای از گلاب آوردم
مثل گل صورت تو می بویم
زخم های سر تو می شویم
صبر من وضع چهره ات بُرده
بارها صورتت زمین خورده
حنجرت نیزه نیزه است چرا
سر تو گشته دست به دست چرا
ناگهان دیر عرش اعلا شد
آن لبان ترک ترک واشد
گفت ای پیرمرد نصرانی
تو از امشب دگر مسلمانی
زینت دوش مصطفایم من
پاره قلب مرتضایم من
بانویی که کنار ما اینجاست
مادر قد خمیده ام زهراست
آه راهب بدان أنا المظلوم
شدم از مِهر مادرم محروم
آه راهب سرم جدا کردند
پیکرم بی کفن رها کردند
این اسیران که دستشان بستند
همه ناموس مصطفی هستند
دور ما کف زدند و رقصیدند
گیسویم را به شاخه پیچیدند
گر شده وضع چهره ام ناجور
صورتم سوخته میان تنور
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب #رباعی
کشته ست مرا ناله ی روحانی تو
بیچاره شدم از این پریشانی تو
ای سر که به دیر «سرْ زده» آمده ایی
عیسی به فدای زخم پیشانی تو
#مجتبی_عسکری
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
کنارِ دِیر، شَبی اِزدحام را دیدم
وَ جِلوه گر، سَرِ ماهی تَمام را دیدم
میانِ بَزمِ شَرابی، در آن سیاهیِ شب
به روی نیزه سَرِ یک اِمام را دیدم
شَبیهِ حضرتِ عیسی اَگَر سُخَن می گُفت
وَلی تَفاوُتِ هَر دو کلام را دیدم
به پاره ی دِلِ پِیغمبَر اَز هَمین مَردُم
نَهایتِ اَدب و اِحترام را دیدم!
به دین و مَذهبِ خود هَم عمل نِمی کردَند
نَتیجه های غَذایِ حَرام را دیدم
وَ دَر اِزای سَری، هَستیِ خودم دادم
حَریص بودنِ این خاص و عام را دیدم
به لُطف و بَرکتِ این سَر، شُدَم شَهیدِ حُسِین
وَ روی "عِشق عَلیهِ السَّلام" را دیدم
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#دیر_راهب
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی
تو مه چارده یا مهر جهانآرایی؟
ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟
کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی
پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دیر
ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟
سالها در طلبت، روزشماری کردم
به امیدی که شبی در بر من بازآیی
آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس!
که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی
خون مظلومیات از هر طرفی میجوشد
تو مگر، ای سر ببْریده! سر یحیایی؟
زآن چه در خواب نمودند مرا، دانستم
تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!
من سرت را به یکی بدرهی زر، بسْتاندم
به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی
از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا
من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی
شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانهی دل
چون مرا نیست جز این خانهی ویران، جایی
سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم
که تو مجلای حق و قبلهگه دلهایی
دولت وصل تو، پاداش عبادات من است
وه! چه نیکو است، نمازی که تواَش معنایی!
لب خشک تو، حکایت کند از تشنگیات
ای که لبتشنه شهید از ستم اعدایی!
وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم
خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی
#سیدرضا_مؤید
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
#تنور_خولی
توفیق یک سلامِ حضوری نداشتم
آن هم منی که طاقت دوری نداشتم
شیرین نبود زندگیِ من اگر حسین
در مجلس عزای تو شوری نداشتم
حس غرور من همهی علتش توئی
این نوکری نبود، غروری نداشتم
من با غمت، که گفته که افسرده میشوم؟
این غم نبود هیچ سُروری نداشتم
شکر خدا که روضه و هیأت همیشه هست
هیات اگر نبود، صبوری نداشتم
چای و نباتِ روضه و نان و نمک ز توست
روضه نبود سفرهی جوری نداشتم
ای کاش غیر شارعِ قبله تمام عمر
از هیچ راهِ دیگر عبوری نداشتم
.
.
میگفت زیر لب زنِ خولی دمِ سحر
در خانه کاش اینکه تنوری نداشتم
#مهدی_مقیمی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
خُرَّم دلی! که منبع انهار کوثر است
کوثر کجا ز دیدهی پُر اشک، بهتر است؟
نام حسین و کرببلا، هر دو دلربا است
نام علیاکبر از آن، دلرباتر است
رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید
دیدم که مرقد شهدا، مُشک و عنبر است
هر یک مزار و مرقدشان، چارگوشه داشت
ششگونه، یک ضریح، در آن هفت کشور است
پرسیدم از کسی سبش را، به گریه گفت:
پایین پای قبر حسین، قبر اکبر است
پایین پای قبر علی اکبر جوان
هفتاد و یک شهید، چو خورشید انوار است
بر دست راست، قبر یکی پیر جلو کرد
زآن گوشهی رواق که نزدیکی در است
گفتم به خادمی که بگو این مزارِ کیست؟
گفتا: حبیب؛ نور دو چشم مظاهر است
نزدیک نهر علقمه دیدم، یکی شهید
گفتم: چرا جدا ز شهیدان دیگر است؟
گفتا: خموش باش که عبّاس نامدار
منظور او، ادب به جناب برادر است
رفتم به خیمهگاه، شنیدم به گوش دل
آنجا فغان زینب مظلوم اطهر است
رفتم به سوی خیمه ی بیمار کربلا
دیدم که با دو صد غم و محنت، برابر است
شاها! تویی که «ناصر دین» باد چاکرت!
هر صبح و شام، چشم امیدش بدین در است
#ناصرالدین_شاه
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
سوخت مرا آه، خط به خطِ مقاتل
چشم تر آورده ام، دو شاهدِ عادل!
شام اسارت کجا و شمسۀ عصمت
شاه عوالم کجا و بند سلاسل
روضۀ پوشیده را مخواه کنم باز
ناقۀ عریان و منزل از پی منزل
پس چه شد آن دستها که طفل سه ساله
با مدد او نشسته بود به محمل
ناقۀ زینب به دست کیست مهارش؟
لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل!
پای همان نیزهای که رأس حسین است
ذبح کنیدم که خواند آیۀ بسمل
سرزدهاست از تنور خانۀ خولی
«یار من و شمع جمع و شاه قبایل»
ریخت بر آن سر یزیدِ مست، شرابی
بشکند آن دستهای نامتعادل
آه از آن بازهای که زادۀ نیرنگ
صفحۀ شطرنج را گذاشت مقابل
جام تهی بود کاش ساغرِ جسمم
از چه نمردیم ما ز بزم اراذل
از چه نمردیم ما که پیش ابالفضل
حرف کنیزی زدند، ای دل غافل!
سر زند از شام تیره صبح سپیدی
منتقمِ قوم بسته است حمایل
تا نشده دیرتر بخواه فرج را
پیک اجل چون رسد چه جای وعجّل
#مسعود_یوسف_پور
@raziolhossein
#حضرت_سکینه
باوضو سمت قبله رو کردم
نذر تو شعری آرزو کردم
هرچه روح القدس حواله کند
نظر لطف اگر سه ساله کند
از شکوهت مدام بنویسم
شعر با احترام بنویسم
گفتمت کوه باز کم گفتم
به همان شیوه ی خودم گفتم
خواندمت نور بیش از آن هستی
برتر از وصف شاعران هستی
دختر و خواهر ولی خدا
همه جا یاور ولی خدا
عصمت الله دختر معصوم
سینه ات مهبط تمام علوم
آینه زاده ای و آینه ای
اسما و رسما عین آمنه ای
در دل ما بروبیا داری
عطر و بوی حسین را داری
نوه ی فاتح حنین تویی
ان که دل برده از حسین تویی
متقن است این حدیث صد در صد
دوست دارد حسین بیش از حد
خانه ای را که تو در ان هستی
عشق بابا سکینه جان هستی
دختر ماه و آفتابی تو
دست پروده ی ربابی تو
مستحق نوازش عباس
ذکر نامت نیایش عباس
به حیایت کسی ندارد شک
زینبی در قواره ای کوچک
عمه سنجاق بر سرت می زد
بوسه از روی معجرت می زد
وارث اقتدار فاطمه ای
مظهری از وقار فاطمه ای
در گلویت طنین غرنده
خطبه ات تند و تیز و برنده
خطبه ات تیغ ذوالفقارت شد
کوفه از مرد و زن دچارت شد
خطبه ات شد مفتح الابواب
مرحبا شیردختر ارباب
دیدنی بود نطق حیدری ات
جلوات علی اکبری ات
همه دیدند انقلابت را
نور جاری در حجابت را
روسری دگر نیاز نشد
گره معجر تو باز نشد
مدح ناب تو را روایت گفت
از بزرگی ات از عفافت گفت
روزگاری شدید عازم حج
خبر امد که در مراسم حج
گرم تکبیر غرق در صلوات
موقع رمی تک تک جمرات
ریگ از دست خسته ات افتاد
کی به مکروه نفس تو تن داد ؟
نفس پاک تو کی بهانه گرفت ؟
خاتمت کفر را نشانه گرفت
همسفر بود اگرچه دور و برت
نشدی وامدار همسفرت
نشدی خم که ریگ برداری
شرم داری چه شرم بسیاری
پیش از ان که به خیمه ات برسی
حجم جسم تو را ندید کسی
شام اما نظاره ات کردند
ملاعام اشاره ات کردند
سیلی از شمر بی حیا خوردی
دم دروازه سنگ ها خوردی
"وابتلاکم بنا " ی تو روضه ست
بغض در گفته های تو روضه ست
قدری از روضه بیشتر گفتی
"کَأَنَّا أَوْلَادُ تُرْکٍ... " اگر گفتی
گره افتاده بود در مویت
زجر دزدیده بود النگویت
لحن نامحرمان عذابت داد
شمر با ناسزا جوابت داد
با دلی غرق درد و غم رفتی
بین بزم شراب هم رفتی
اب پیش رباب می خوردند
پیش چشمت شراب می خوردند
سر در بین تشت را دیدی
هر چه انجا گذشت را دیدی
بی جهت گیسویت سپید نشد
"خیزران خسته شد یزید نشد"
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#دیر_راهب
اي میهمان بی بدن ای سر خوش آمدي
از بزم این جماعت مهمان کش آمدي
دیریست وا نگشته به این دیر پای غیر
تو آمدی که با تو شوم عاقبت بخیر
در کسوت مسیح به مهمانی آمدي
وقتی به دیر راهب نصرانی آمدی
تو قصد کرده ای همه دنیای من شوی
ترسا شدم كه حضرت عیسای من شوی
بي پيكر آمدي سر و جانم فداي تو
اي سر! بگو چگونه نهم سر به پاي تو
اي سيب سرخ آمده اي تا ببويمت
بگذار با گلاب نگاهم بشويمت
اين دير كربلا شده قرباني ات شوم
قربان زخم گوشه ي پيشاني ات شوم
دامن مكش ز دستم دستم به دامنت
رأست چنين شده است چه كردند با تنت
تير و سنان و نيزه و شمشير و ريگ و خار
از هر چه هست زخمي داري به يادگار
با اينكه از لبان تو پيداست تشنه اي
گويا نرفته تشنه ز خون تو دشنه اي
از وضع نامرتب رگهاي گردنت
پيداست بد جدا شده رأس تو از تنت
"زخم لبت" گمان كنم اين زخم، كهنه نيست
اين خرده چوب ها كه نشسته به لب ز چيست
#محمدعلی_بيابانی
@raziolhossein
#امام_حسین_شهادت
چو دست تیغ، ز حلقوم آن جناب گرفت
ستاره مرد و مه افتاد و آفتاب گرفت
به غیر قامت زینب، که از بلا خم بود
پس از حسین، چه کَس سایه بر رباب گرفت؟
عزیز فاطمه، گودال را مشرف کرد
سنان عنان به کف و خولیاش رکاب گرفت
نه از فرات، نسیمی وزید بر رخ او
نه چتری از خنکا، بر سرش سَحاب گرفت
نه اکبرش به سر و نی به بر علی اصغر
غم علی ز دل آن جناب، تاب گرفت
یکی ز پشت عقاب و یکی ز آغوشش
فلک صغیر و کبیرش، چه با شتاب گرفت
زبان حال غریبی است حال عمهی ما
که نور از قمر و سِیر از شهاب گرفت
ز دست بسته ملولم که بین بزم یزید
سری که قسمت من بود را، رباب گرفت
#محمد_سهرابی
@raziolhossein
🏴اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة🏴
۲۱ تا ۲۳ محرم ایام شهادت سیده شریفه دختر امام حسن مجتبی علیماسلام است
بانوی جلیل القدری که همراه اسرای کربلا بعد از واقعه عاشورا از کربلا به کوفه آورده شد و در مسیر کوفه به شام، در نزدیکی شهر حلّه در فاصله 30 کیلومتری از کربلا، از شدّت مصائب و سختی هایی که دیدند، از ادامه سفر با اسرا بازماند و به شهادت رسید و بدن مطهرشان در همانجا دفن شد
در عراق به سبب کثرت معجزاتی که از سیده شریفه سلام الله علیها صادر شده است ایشان را طبیبه اهلبیت میخوانند
در ادامه اشعاری به جهت عرض ارادت به محضر نورانی حضرت سیده شریفه سلام الله علیها تقدیم میگردد
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
چشم من و احسان تو بی بی شریفه
درد من ودرمان تو بی بی شریفه
باباکریم عالم و توهم کریمه
جانم شود قربان تو بی بی شریفه
هر عاشقی که میشود کرببلایی
بایدشودمهمان تو بی بی شریفه
ای بانویی که توطبیبان را طبیبی
این بهترین عنوان تو بی بی شریفه
دست توسل تابه درگاه توبردم
دیدم یم احسان تو بی بی شریفه
مادردمندوتوطبیب اهلبیتی
این لطفی ازیزدان تو بی بی شریفه
تودرمسیرزائران اربعینی
این جلوه ی ایمان تو بی بی شریفه
مابی سروسامان شاه سرجدائیم
ای کربلا سامان تو بی بی شریفه
...........
بهر تو میگریم که ضرب تازیانه
گردیده آب و نان تو بی بی شریفه
بهر تو میگریم که در راه اسارت
بر لب رسیده جان تو بی بی شریفه
بهر تو میگریم که از کین خنده کردند
بر اشک دیدگان تو بی بی شریفه
بهر تو میگریم که همچون عمه بستند
با ریسمان دستان تو بی بی شریفه
#محمد_خرمفر
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
باز دل در سینه پرپر می زند
دست حاجت گشته بردر می زند
سوی حله می رود با پای دل
پر نموده شهر را زآوای دل
دُر ز دُرج دیده ریزد دمبدم
بسته احرام توسل تا حرم
ما ز سنگ غصه بشکسته پریم
یا شریفه الدخیل بنت الکریم
روسیه هستم اگر چه رو زدم
رو بخاک درگه بانو زدم
ای طبیبه از تو می خواهم شفا
گشته ام بیمار هجر کربلا
درد بی درمان فراق کربلاست
درد مندم چاره دردست شماست
ناسپاسی علت هجران ماست
ما علیل و این حرم دارالشفاست
ای کریمه دست من را رد مکن
بد نمودم قهر با این بد مکن
دیدهٔ دریائیم سوی شماست
ای کریمه دست تو مشکل گشاست
ای ز داغ کربلا افروخته
ای میان خیمه مویت سوخته
ای گل نیلوفر باغ حسن
ای کتاب خاطرات پر محن
ای لبت از تشنه کامی گشته چاک
بارها غش کرده افتادی بخاک
با عمو بودی شریک غصه ها
از برادر دیده ای دست جدا
پیکر پاشیده دیدی آه آه
او کنار علقمه تو قتلگاه
تا تن قاسم شد از کین توتیا
با زبیده بسته ای از خون حنا
دفتر غمهای تو بی خاتمه است
خاطرات تو شبیه فاطمه است
چهره نیلی ز سیلی وای من
ارغوانی یاس گلزار حسن
دستهایت بسته با زنجیر شد
مادرت از غصه هایت پیر شد
کوفه؛ زندان؛ مجلس ابن زیاد
یاس زرد و این همه بیداد؛ داد
با سکینه همطراز ماتمی
با رقیه نیز غمخوار غمی
ای نشان اقتدار مرتضی
ای مدال افتخار مجتبی
ماجرای حله بی تابت نمود
شمع آل مجتبی آبت نمود
تشنه کامی؛ زخم پیکر؛ تیغ غم
لبوه ای را کرد از آن بیشه کم
آه زینب بیقرار غم شده
یک گل دیگر ز باغش کم شده
لالهٔ پرپر که خفتی زیر گل
حله شد میعادگاه اهل دل
باب فیض خویش برمن سد مکن
این گدا را دست خالی رد مکن
من صله می خواهم ازدست شما
«کربلا یا کربلا یا کربلا»
#مصطفی_نظری_طهرانی
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
کیست او کیست؟ دختر حسن است
یک کریمه که ارث او محن است
نام او فاطمه ست این یعنی
کوچه در کوچه گرم سوختن است
آه تابوت مجتبی ست مگر؟!
غصه ی چادرش کمرشکن است
عمه را کشت در تمام مسیر
زخم هایی که روی آن بدن است
شک ندارم سه ساله ای میگفت
حال بی بی شریفه مثل من است
دفن کردند بین راه او را
من بمیرم که دور از وطن است
تن او را به خاک تا که سپرد
ای غریب مدینه! زینب مرد
#مسعود_یوسف_پور
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
ای یادگار گُلشن زیبای مجتبی *
محبوبِ جان حضرت زهرا و مرتضی
ای گوهر جلالت و ای دُرّ احتشام *
از ما درود بر حسن و بر شما سلام
شکر خدا ز لطف علیگونه حسن *
آمد به دست وقت خوش و فرصت حسن
از ساحت مبارک و فرخنده حسن *
گیرم اجازه تا که شوم بر سر سُخن
ای آستان رفعت تو رشک بوستان *
بی بی شریفه آمدهام خاکبوستان
بانوی نور خستهام از درد بیشمار *
از قصّه مکرّر غمبار روزگار
خاتون مجد و عزّت و ایمان و مکرمت *
دریای لطف و مهر نظر کن ز مرحمت
ای صاحب حریم شریف و شرفسرا *
اینک که سائلم حرم اشرف تو را
بهر خدای سائل خود را مران ز در *
بر حال زار و دیده بارانیام نگر
آتش گرفتهی غم دل چون گدازهام *
در حسرت عنایت تو لحظه لحظهام
آوردهام پناه به دار الشّفایتان *
در انتظار موهبت جانفزایتان
محتاج یک نگاه طبیبانه توام *
بیمارم و دخیل شفاخانه توام
بر لطف توست محسن صافی امیدوار *
دست شفا به پیکر رنجیدهاش گذار
#محسن_صافی_گلپایگانی
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه
منزل به منزل هم رکاب زینبینی
گرچـه اسیــری پادشـاه عالمیـنی
با دسـت خالی برنمیگردد گدایت
«أیَّتُهَا الشَّهِیدَةُ الرَّکْبِ الْحُسَیْنِی»
#محمدعلی_انصاری
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#حضرت_شریفه
#بیبی_شریفه
وضوی اشک گرفتم تمام دوران را
مگر طواف کنم خانه کریمان را
حسن حسن به لبم آمده به این امید..
که بر دلم بگذارند نور ایمان را
سلام من به شریفه عقیق سرخ حسن
کریمه ای که ازاو دیده ایم احسان را
کرامتش نبوی نور عصمتش علوی
دخیل چادر او کرده اند عرفان را
بگو به هرچه گرفتار وقت وقت عطاست
شریفه پر بکند کیسه گدایان را
خدا گواه که هر حاجتی روا بشود
به او قسم بدهی گر خدای سبحان را
نوشته اند که با عمه اش اسیری رفت
گذشت پای برهنه همه بیابان را
نوشته اند که خیلی زدند بانو را
به حکم بغض حسن میزدند ایشان را
عذاب زخم زبان بیشتر ز شلاق است
چه حرفها که نگفتند این اسیران را
صبا برو به مدینه بگو به بابایش
که دخترت چه کند ناقه های عریان را
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#حضرت_شریفه
#بیبی_شریفه
کیست او کیست؟ دختر حسن است
یک کریمه که ارث او محن است
نام او فاطمه ست این یعنی
کوچه در کوچه گرم سوختن است
آه تابوت مجتبی ست مگر؟!
غصه ی چادرش کمرشکن است
عمه را کشت در تمام مسیر
زخم هایی که روی آن بدن است
شک ندارم سه ساله ای میگفت
حال بی بی شریفه مثل من است
دفن کردند بین راه او را
من بمیرم که دور از وطن است
تن او را به خاک تا که سپرد
ای غریب مدینه! زینب مرد
#مسعود_یوسف_پور
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#حضرت_شریفه
#بیبی_شریفه
بسکه غمگین آمد اینجا زائر و دل شاد شد
دور تا دور ضریحش پنجره فولاد شد
حله شد کربوبلا،گرد و غبار تربتش
نسخه ی درمان برای دردهای حاد شد
دختر آقای درد کوچه و راز مگو
در علاج دردهای لاعلاج استاد شد
از بنرهای تشکر میتوان فهمید که
با تو هر خانه خرابی خانه اش آباد شد
پس شریفه خواست تا در حصن این دارالشفا
با توسل هر که آمد صاحب اولاد شد
با وجود تو ندارد غصه ی درمان،اگر
هر کسی در حله حتی کور مادر زاد شد
پیش چشمان شریفه بعد عمری شد شریف
هر کسی در این حرم از بند خود آزاد شد
ظاهرا گلدسته و صحن و سرا،اما در اصل
در جهان دارالشفای تازه ای ایجاد شد....
#محسن_صرامی
@raziolhossein