eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
534 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دری که بوسه گه انبیای عظمی شد چگونه بود که با ضربه ی لگد وا شد بجای دسته گل جای احترام و سلام شرار، قسمت آن خانه ی معلی شد مقابل نفس بانوی عفیف علی صدای عربده یک غریبه پیدا شد آهای سینه زنان فاطمه زمین افتاد کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد امان ز میخ که کج رفت سمت پهلو رفت امان ز در که شکست و بلای زهرا شد قلاف تیغ یکی و دوتا نه،خیلی بود چگونه اینهمه ضربه به دست او جا شد؟! اگرچه پشت در خانه رفته بود از حال به احترام نگاه علی ز جا پا شد @raziolhossein
افتاد گره پشت در خانه به کارم در نقطه آغاز خزان گشت بهارم از بار فشار در و دیوار نشد تا یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم حالا که نشد از رخ تو بوسه بچینم در مقتلت از خون جگر لاله بکارم هر قدر نگه داشتم این در که نیایند ...پهلوم شکستندو تو رفتی ز کنارم تشییع ،تو را با عجله خادمه ام کرد فهمید که بر دیدن تو تاب ندارم اینگونه که داغ تو بر این سینه تنگ است لاله شکفد یاد تو از سنگ مزارم رختی که نشد قسمت تو تا که بپوشی باید که برای علی اصغر بگذارم @raziolhossein
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید آنش به آشیانه خیرالبشر کشید از سینه شکسته و مسمار در بپرس زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید مادر صدای یا ابتایش بلند شد وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید (تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن هر چه کشید مادرتان از عمر کشید @raziolhossein
آغاز روزهای سیاه از سقیفه شد دنیا که گشت پر ز گناه از سقیفه شد روز غدیر چشم جهان روشنا گرفت روز جهان چه زود سیاه از سقیفه شد می خواست روی پای عدالت بایستد افتادنِ جهان تهِ چاه از سقیفه شد می رفت با علی که زمین آسمان شود افسوس این امید، تباه از سقیفه شد از آن به بعد جنگل دنیا درست شد اینگونه باز، باب نگاه از سقیفه شد هیزم جواب زحمت یک عمر احمد است دنیا اگر سیاه شد آه از سقیفه شد بستند باب شهر علوم رسول را استاد جهل، رهبر راه از سقیفه شد @raziolhossein
درحنجره اش صدای تو می شکند مردی که فقط برای تو می شکند در خورده به پهلوی تو اما بی بی پهلوی علی به جای تو می شکند @raziolhossein
از حق گذشته ایم به ایجاب مصلحت لب بسته ایم یا به ستم یا به مصلحت عالِم که امتناع کند از بیان حق جاهل دهد به سفسطه فتوا به مصلحت باید به مکرهای معاویه تن دهیم وقتی فروختیم علی را به مصلحت محسن حقیقتی است که مسکوت مانده است دیروز به مصالحه  حالا به مصلحت ظلمی که دیده فاطمه٬انکار میشود کم کم که اعتراف دهد جا به مصلحت از قاتلان فاطمه نامی نمی بریم دردا به این مسامحه دردا به مصلحت لعنت به دشمنان وطن٬ بی ممانعت منع است لعن دشمن مولا به مصلحت «باپیرو سقیفه برادر نمیشویم» حتی به حکم وحدت و حتی به مصلحت @raziolhossein
گاهی به "حسین" و "مجتبی" گریه کند بر "زینب" و "کلثوم" جدا گریه کند یارب! فرج "مهدی" او را برسان "زهرا" تا کی؟ تا به کجا گریه کند؟ @raziolhossein
فتنه ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله ی حیدر بیا شد ناله ی فضه بیا اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه @raziolhossein
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد، این در سوخته حتما به زمین می افتد لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد   دست بالا برود روضه به پا خواهد شد حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد   زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف... فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد  داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد @raziolhossein
خاک تو سرشته از سرشتی که علی ست تو کوثر جوشان بهشتی که علی ست پرسید درِ خانه: که مولای شماست؟! بامیخ به پهلوت نوشتی که علی ست @raziolhossein
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار  أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار  أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار  أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید شد تماشایی سرِ بازار  أَینَ المُنتَقِم @raziolhossein
به غمش التیام بگذارید تیغ را در نیام بگذارید جنگ را ناتمام بگذارید به علی احترام بگذارید دست از فتنه کاش بردارید حرمت خانه را نگهدارید گرگ های دریده برگردید خانه دعوا ندیده برگردید رنگ زهرا پریده برگردید فاطمه داغ دیده برگردید از دل فاطمه خبر دارید حرمت خانه را نگهدارید جمع شعله به دست ، گوش کنید بی حیاهای پست گوش کنید پشت در او نشست گوش کنید نفس فاطمه ست گوش کنید پا به بیت الحرام نگذارید حرمت خانه را نگهدارید یاد بغض همیشه اش افتاد بر سر شاخه تیشه اش افتاد یاس این خانه ریشه اش فتاد فاطمه بار شیشه اش افتاد سوخت ، پهلو شکست و دست شکست حرمت خانه را شکست شکست @raziolhossein
روزی که شود اذا السماء انفطرت وانگه که شود اذا النجوم  انکدرت من دامن تو بگیرم اندر سئلت گویم صنما بای ذنب قتلت @raziolhossein
فراق تو درد است و درمان ندارد چرا قصه ی هجر پایان ندارد تو جان جهانی تو صاحب زمانی بدون تو جسم جهان جان ندارد بیا ای که در سال های ظهورت پر است از بهار و زمستان ندارد خودت را مگیر از دل بیقرارم که بودن بدون تو امکان ندارد تو این روزها باز هم غرق اشکی و اشک تو را چشم باران ندارد خدا را دوصد شکر آقا تو هستی اگر زائر آن قبر پنهان ندارد در این روزهای غریبی سپاهی بجز همسرش شاه مردان ندارد و بستند دستان خیبرگشا را شنیدند و گفتند امکان ندارد یهودی در آن کوچه دادش درآمد مگر که مدینه مسلمان ندارد @raziolhossein
سحر خیز مدینه کی می آیی امیر بی قرینه کی می آیی عزیزم مادرت چشم انتظارست دوای زخم سینه کی می آیی @raziolhossein
فاطمه افتاد اما سوخت حیدر بیشتر بسته شد دست علی و سوخت مادر بیشتر هر کسی آن روز ساکت ماند، مدیون نبی است هیچ فرقی نیست در این جرم، کمتر... بیشتر... سنگدل دیوار بود و سنگدل تر میخ در سرخ شد دیوار اما سینه ی در بیشتر هرچه زهرا می کشید ازین طرف مولای خود می کشیدند آن طرف دستان حیدر بیشتر نانجیبی دید زهرا بی خیالِ یار نیست تازیانه زد به مادر، بین معبر بیشتر در شلوغی ناگهان با ضربه ی سخت غلاف ریخت بر روی زمین، آیات کوثر بیشتر بعد از آن چشمی دگر لبخند زهرا را ندید بین بستر، فکر رفتن بود دیگر بیشتر ارث بردند از مصیبات بتول این بچه ها یک به یک داغ و بلا دیدند، دختر بیشتر زخم های سنگ و تیغ و نیزه ها جای خودش سوخت زینب از غم کندیِ خنجر بیشتر @raziolhossein
ای با تو ظهور عدل ممکن برگرد وی ذکر دعای هرچه مومن برگرد یک سوم سادات جهان را کشتند ای منتقم حضرت محسن برگرد @raziolhossein
یا منتقم... ای با تو ظهور عدل ممکن برگرد وی ذکر دعای هرچه مومن برگرد یک سوم سادات جهان را کشتند ای منتقم حضرت محسن برگرد @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای كرامت را تو مجلای تمام! حضرتت باب الكرم، بنت الكرام با كلام الله ناطق همكلام ای سكینه! بر كراماتت سلام! مشعل روشن ز مصباح الهدی در عبادت، غرق و مجذوب خدا گوهر دردانه‌ی ناز حسین دختر همراز و دمساز حسین جدّه‌ات انسیة الحورا تو حور چشمه‌ی خورشید را یك لمعه نور زینت استی گوشوار عرش را سرور استی بانوان فرش را ای سكینه! مسكنت دامان عشق! سوره‌ی والنّجم در قرآن عشق قلب مادر از تو تسكین دیده است زآن سكینه مادرت نامیده است معرفت بُرده است در كیوان تو را خوانده مولا «خَیرَة النِّسوان» تو را برترین زنهای عصر خویشتن یادگار ماندگار پنج تن در دل كوثر، طهارت كرده‌ای پنج حجّت را زیارت كرده‌ای در زنان هاشمی صاحب وقار خاندان فاطمی را افتخار آفتابی خود كه عمری در حجاب بوده‌ای در سایه‌سار آفتاب ای وقار از دامنت آویخته! هر نگاهت با عفاف آمیخته چشمت از زمزم، دهان از كوثر است نامت از طوبی، نشان از كوثر است مهر و ماه معرفت را كوكبی در جلالت همقِران زینبی همنشینی با امامت با امام دیده‌ای ماه ولایت را تمام ای فصاحت بی نوایت، بی‌نوا! صد نوا از نای تو در نینوا ای سكینه! ای هم‌آغوش بلا! وی تو سكاندار فُلك كربلا! مرد میدانی ولیكن در حجاب با امام عصر خود پا در ركاب حرف حق، نطق تو را شمشیر كرد شیره‌ی جان ربابت شیر كرد در اسارت، نقش ایفا كرده‌ای پا به پای عمّه غوغا كرده‌ای در حرم، در خیمه‌گه، در قتلگاه در مسیر كوفه و شام سیاه، می‌درخشد نام تو، گفتار تو اشك تو، ایمان تو، ایثار تو جامه‌ی خون و شرف پوشیده‌ای تشنگی را با پدر نوشیده‌ای خورده بر جان و دلت مُهر عطش شام غربت دیدی و ظُهر عطش از عطش گر چه ز پا افتاده‌ای سهم آب خود به طفلان داده‌ای در مصائب، پایداری كرده‌ای عمّه را با صبر، یاری كرده‌ای بانوان را دل‌نواز پُرتوان كودكان را سرپرست مهربان دختری و صبر و همّت این چنین! مرحبا بر صبرت! ای صبرآفرین! در وداع آخرینت با حسین كز حرم برخاست بانگ «یا حسین» اوّلین كس را كه مولا یاد كرد نام شیرین تو را فریاد كرد كای سكینه! حامی ایتام باش ای دلآرام حسین! آرام باش قطره‌های اشك بر سیما مزن شعله‌های درد بر دل‌ها مزن منگرم با چشم گریان، دخترم! قلب بابا را مسوزان، دخترم! پیش‌تر آ نزد بابا، پیشتر گریه‌ها در پیش داری بیش‌تر بعد تودیع حرم با التهاب دست بر شمشیر زد، پا در ركاب رفت در میدان و دیگر برنگشت برنگشت و از تن و از سر گذشت رفت و پنهان از نظر شد منظرش تا كه دیدی بر فراز نی، سرش دیدی اندر خون، دو نیم است آفتاب نیمه‌ای بر نیزه، نیمی بر تراب چون رسیدی در حریم قتلگاه معجر دیگر به سر كردی ز آه طاقت از كف داده و دل باختی خویش را بر خاك و خون انداختی یافتی قرآن حق را جزو جزو جسم خونین پدر را عضو عضو یوسفت در بین گرگان مانده بود جسم ثارالله، عریان مانده بود بر زیارت كردن سبط رسول چون نبودت مهلت اذن دخول، زآن زیارت در فضا هنگامه شد پاره‌های دل، زیارت‌نامه شد پیكری دیدی ولیكن سر جدا جمله اعضایش ز یك‌دیگر جدا زآن تن پامال، اثر باقی نبود سینه و پشتی دگر باقی نبود چارسویش حجله‌ی خون بسته بود استخوان در استخوان بشكسته بود در وداع سینه‌سوز خویشتن دست بردی زیر آن خونین بدن تا گرفتی آن تن صد چاك را سوخت آهت خیمه‌ی افلاك را زخمهایش بوسهباران ساختی مرهمی بر جسم عریان ساختی روح بی‌تابت ز نو در تب نشست خاك و خون زآن بوسه‌ات بر لب نشست خاك مقتل شد ز اشك تو خجل تا سرودی این سخن از سوز دل: این بیابان گر شود از شب، سیاه بر كه آرد دخترت بابا! پناه؟ «این بیابان، جای خواب ناز نیست ایمن از صیّاد تیرانداز نیست» ماه محمل! باز انجم را بخوان «شیعتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان ای تجلّای حرم! نور خیام! چلچراغ كوفه و قندیل شام! سوخت این جا از غمت كلك و كلام عمّه جان! بر روح والایت سلام! @raziolhossein
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود بر چهره اش ز عصمت و عفت نقاب بود پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه آیینۀ تمام نمای رباب بود نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند که آرام بخش جان و دل مام و باب بود پیوند بست عشق حسین و رباب را یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود این دختر حسین به میدان کربلا با دختر بزرگ علی همرکاب بود در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود او را اگر حسین به همراه برده است نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود لب های خشک و تشنۀ او را به هر سوال یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود دشمن اگرچه معجر او برده است باز در پردۀ جلال خدا در حجاب بود از یاد قتله گاه و شهیدان سر جدا نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید خورشید پاره پاره به روی تراب بود آن ناز پروریدۀ دامان افتخار کی جای او خرابه ی شام خراب بود در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود @raziolhossein
ﺗﻮ ﮐﯿﺴﺘﯽ؟ ﭼﺮﺍﻍ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﺣُﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﯽ، ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﺗﺒﻪ ﺯﯾﻨﺐ ﺛﺎﻧﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﻤﺖ ﭼﻮﻥ ﻋﻤﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺻﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻗﺮﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮ ﻓﺮﻭﺯﻧﺪﻩ ﮐﻮﮐﺒﯽ ﺑﯿﻦ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍُﺳﺮﺍﺭ ﺭﮐﻦ ﺯﯾﻨﺒﯽ ﺩﺷﻤﻦ ﺫﻟﯿﻞ ﻋﺰّﻭ ﻭﻗﺎﺭ ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺮﺑﻼ‌ﯼ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﮑﺘﺐ ﻣﺠﺎﻫﺪﺕ ﻭ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺍﺑﺘﻼ‌ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮔﺰﯾﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﻮ ﺧﺼﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺑﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺁﺋﯿﻨﺔ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﺎﯼ ﺭﺑﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻖ ﺗﻮ ﻣﻌﺠﺰﺓ ﻧﻄﻖ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺗﻮ ﺣﯿﺎ ﻭ ﻋﻔﺎﻑ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺳﻨﮓ ﻭ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﮑﻮﻩ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻗﺘﻠﮕﻪ ﺯ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﺎﺩﺭ ﮔﺮﯾﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﯾﺰﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﺪﯼ ﻣﯿﺎﻥ ﻃﺸﺖ ﻃﻼ‌ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﺖ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﻏﻤﺖ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﻭ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ ﺁﻩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻭ ﻏﻢ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﺔ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺖ ﺣﺘﯽ ﺩﻝ ﯾﺰﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﺔ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺖ ﮔﺎﻫﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺻﻐﺮ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﮐﺒﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﺭ ﻣﻐﯿﻼ‌ﻥ ﺩﻭﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﻪ ﺣﻨﺠﺮ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺑﻠﯿّﻪ ﺣﻤﺪ ﺍﻻ‌ﻫﯿﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﻟﺤﻖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻭ ﺻﺒﺮ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﯼ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﻤﮕﺎﻡ ﺯﯾﻨﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﻫﻢ ﺳﻨﮕﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺷﺎﻡ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﺖ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﯽ ﺗﻮ ﭘﯿﺎﻡ ﺁﻭﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺭﺑﺎﺏ ﻭ ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﻔﺎﯼ ﺭﻭﺿﺔ ﺷﻬﺮ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﺵ ﺗﻮ ﻣﺼﺤﻒ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺍﻣﻨﺖ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﺔ ﺟﻤﺎﻝ ﻓﺮﻭﺯﻧﺪﻩ ﺍﺣﺴﻨَﺖ ﭘﺎﻣﺎﻝ ﺣﺮﻣﺘﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺟﻮﺭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺁﯾﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﺗﻮ ﺭﺍﺯ ﻧﺎﺷﻨﯿﺪﻩ ﺯ ﺑﺎﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﻮ ﻗﺎﺻﺪ ﭘﯿﺎﻡ ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﯼ ﭘﺎﮐﯽ ﻭ ﻋﻔﺎﻑ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭ ﺗﻮ ﺩﺷﻤﻦ ﺣﻘﯿﺮ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺩ ﺑﺎﻍ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﺣﺸﺮ ﮔﺮﯾﺔ "ﻣﯿﺜﻢ" ﻧﺜﺎﺭ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﯼ  ﺳﺮﺗﺎ ﻗﺪﻡ ﺟﻼ‌ﻝ ﻭ ﻭﻗﺎﺭ ﻭ ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﯼ @raziolhossein
باید برای شعر زنم چاک سینه را چون طالبی ز خاک در آرم دفینه را آنجا که حرف می رود از بضعه الحسین خاکش تبرک است سر و چشم و سینه را بنت الرباب و دختر زهرا همیشه داشت همراه خویش کرببلا و مدینه را گفته حسین غرق جمال خداست او گشتم نیافتم به مقامش قرینه را در روضه اش نشستن ما رایگان نبود پرداخت کرد لطمه به صورت هزینه را پرسید اين عمی العباس و شاه داد با کندن عمود جواب را وقت غروب آب گرفت و دوید تا شوید ز خاک علقمه آهنگ کینه را همچون حسن برای حسین و قیام او تو ساختی برای رقیه زمینه را دیدم نجات ماست به دست حسین و تو مانند بادبان شده ایی آن سفینه را بانو بگیر از کرم کربلاییت دستان این غریب حقیر کمینه را @raziolhossein
ای چشم حسین بر جمالت وی مظهـر فاطمـه، جلالت تعظیم کمـال بــر کمـالت تحسین رسول بر خصالت بر قلب پدر سکینه‌ای تو در بیـت ولا امینـه‌ای تو  تـو سـوره نـور اهل‌بیتی تو شادی و شور اهل‌بیتی در سینه سـرور اهل‌بیتی تو نخلـه طور اهل‌بیتی تو دختر مــاه و آفتابی آیینــه زینـب و ربابی  گل بر تو، گلاب بر تو نازد عطشانـی آب بـر تـو نازد آیـات حجـاب بر تو نازد تنهـا نـه رباب بر تو نازد حقـا کـه تو فخر عالمینی ممدوحـه زینب و حسینی   ای چشم حسین را نظاره! بـر فاطمـه، زینب دوباره فریـاد گلـوی پـاره پاره وصف تو فراتر از شماره تا حشر، سکینه ولایت آرامـش سینـه ولایت  تو وجه خدای را گواهی در قـلب پدر، شرار آهی بیـن اسـرا چـراغ راهی پیغــام ‌رسان قتلگاهــی پیغامت از آن رگ بریده تا حشـر قیامت آفریده  در فُلک ولا، سکینـه‌ای تو راضیــه‌ای و امینــه‌ای تو یک کرب و بلا مدینه‌ای تو چون فاطمه بی‌قرینـه‌ای تو تـو آیه حُسن ابتلایـی قرآنِ شهیـدِ کربلایی  در مقتل خون چو پا نهادی لب بــر گلـوی پدر نهادی روی تـن پاکـش اوفتـادی این گونه بــه مـا پیام دادی ما عترت عصمت و حجابیم در مـلک عفــاف آفتابیم بــا آن همــه داغ بـی‌نهایت مــی‌بود بـه محضـر ولایت از بــردن چــادرت شکایت ای شعلـه مشعــل هــدایت توحید و کتاب زنده از توست آیات حجـاب زنده از توست  در بحر عفاف، گوهری تو بر فُلک کمـال، لنگری تو هنگام خطابـه، حیدری تو زیرا به حسین، دختری تو تو سینهْ ‌سپـر به هر بلایی تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی  ای در نفست صدای زینب در هر سخنت ندای زینب هم‌سنگر و پا به پای زینب مـرآت خـدا نمــای زینب «میثـم» به ثنای تو چه خواند هــر چنـد ز لب گهر فشاند @raziolhossein
در جمع ملائک مقرب هستی از روز ازل فاطمه مذهب هستی شد محو جمال کبریایی جانت محبوب دل حسین و زینب هستی ××× ای دختر بی قرینه‌ی ثارالله آرام و قرار سینه‌ی ثارالله در صبر و شکوه و استقامت، یکتا آئینه‌ی حق! سکینه‌ی ثارالله ××× با ناله‌ی یا حسین بی تاب شدی از داغ لب تشنه او آب شدی با زمزمه های «... أو سَمِعتُم بِغَریب ...» یک عمر تو روضه خوان ارباب شدی @raziolhossein
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را ای که آرامش هر روز و شب مولایی ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین بفدای دل پر غصه و احساسی تو روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت آری آری که علمدار حرم رفت که رفت از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت @raziolhossein
چگونه پلك ترت ميل خواب داشته باشد ؟ اگر برادر تو درد آب داشته باشد تو خواهري و براي گلوي نازك اصغر طبيعي است دلت اضطراب داشته باشد خدا كند كه از اين لشگر خبيث ، اقلّاً يكي بيايد و قصد ثواب داشته باشد خدا كند پدرت وقت باز گشت به خيمه رباب را كه ببيند جواب داشته باشد حسين "شيعتي " از حلق پاره گفت به گوشت كه شعر روضه مضامين ناب داشته باشد هزار مرتبه راضي به مرگ مي شوي آري اگر پدر ، سرِ از خون خضاب داشته باشد اجازه مي دهي از شام چند جمله بگويم ؟ به شرط اينكه مصيبت حجاب داشته باشد چگونه هضم كنم ؟ اي وقار محض ، سكينه كه دستهاي تو ردّ طناب داشته باشد چگونه هضم كنم كه يزيد ، چوب به يك دست به دست ديگر خود هم شراب داشته باشد نخواستي كه بفهمد كسي ، چرا كه كشيدي چه قدر مي شود اين غم عذاب داشته باشد! اراده كرد خداوند بعد رفتن اصغر تو را به خانه كنارش ، رباب داشته باشد تصوّرش به خدا غيرممكن است برايم كه شصت سال، دلي ، پيچ و تاب داشته باشد تو هم شبيه ربابي به سايه كار نداري پس از حسين و علي اصغرش قرار نداري @raziolhossein
بار دیگر عزای عاشوراست از غمی بی قرینه باید گفت دو سه خط سوگواره ی غربت در عزای سکینه باید گفت قطره از وصف بحر درمانده من کجا، مدح دختر ارباب ای که بوده حسین مداحت السلام ای سکینه بنت رباب در کرامات حضرتش کافیست شیر او را رباب داده، همین در غریبی او فقط بنویس به عمو مشک آب داده، همین کربلا بود دشتی از روضه او بلاهای خویش را دیده در عبایی پر از علی اکبر روح بابای خویش را دیده روضه می خواند دور دارالحرب نعش ها را یکی یکی که شمرد دید بابا علیِ اصغر را به امیدی گرفت و با خود برد پدر آمد ولی چه آمدنی! غرق خون کرد چشم قافله را دید دور جنازه ی اصغر همه گفتند لعن حرمله را از وداع سکینه و ارباب جگر کائنات خون شده بود آه از آن دم که دید این دختر زین باباش واژگون شده بود با تنی خون گرفته از گودال آمدی ذوالجناح بی بابا کاش می شد رها نمی کردی وسط تیر و نیزه ها او را پدرم را غریب بین دو نهر نحر کردند با لب عطشان السلام علیک ای بی سر السلام علیک ای عریان @raziolhossein
امشبم را سحر نمی‌آید خواب، در چشمِ تر نمی‌آید مدحش از من که بر نمی‌آید چون سکینه دگر نمی‌آید دختر شاه...گوهر نایاب بی‌قرینه... درست مثل رباب روضه می‌خواند، روضه با احساس روضه‌اش داشت عطر و بوی یاس شرم یک مرد... روضه‌ای حساس وای از مشک پاره‌ی عباس روضه‌ی دست و چشم و مشک عمو روضه‌ی قطره‌قطره اشک عمو روضه‌خوان چشم‌های خود را بست مادرش دست می‌زند بر دست رأس اصغر به روی نیزه نشست پای نیزه قد سکینه شکست خواهر اصغر است حق دارد به خدا خواهر است حق دارد به روی ناقه خواند نافله را دور ناقه شنید هلهله را چه کند خنده‌های حرمله را چشم دشمن به سوی قافله را مثل یک مرد... مثل عمه‌ی خود صبر می‌کرد... مثل عمه‌ی خود قلبش از غصه‌ها کباب شده بعد سقا فقط عذاب شده مثل او از خجالت آب شده وارد مجلس شراب شده خیزرانِ یزید پیرش کرد حرف مردی پلید پیرش کرد دختر بی‌قرینه‌ی پدرش روضه‌خوان مدینه‌ی پدرش همه‌جا شد سکینه‌ی پدرش یادش افتاده سینه‌ی پدرش... ... زیر پای سوارها افتاد روی گل، ردِ خارها افتاد یادش افتاد آه آهِ حسین غرق در خون همه‌سپاه حسین بود یک نیزه تکیه‌گاه حسین داد می‌زد که قتلگاهِ حسین... ... پر شد از خونِ زخم‌های تنش پر شد از تیر و نیزه‌ها بدنش وسط حجره‌ی محقر خود چشم گریان... میان بستر خود باز در لحظه‌های آخر خود یادش افتاد داغِ خواهر خود کنج ویرانه خواهرش جان داد سر بابا برابرش... جان داد @raziolhossein
دل شود از این روایت آبِ آب گفته اربابم سخن چون دُرِّ ناب: دوست دارم خانه ای را که در آن میرسد صوتِ سکینه و رباب... @raziolhossein