eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.5هزار دنبال‌کننده
557 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم گرفته ازین روزگار یا أبتا نمانده در دل و جانم قرار یا أبتا تمام خانه به حالم به گریه می افتند شده است وضعیتم گریه دار یا أبتا کسی نداد جواب سلام حیدر را علی شده به غریبی دچار یا أبتا ببین که بر سر ریحانه ات چه آوردند نشسته بر سر و رویم غبار یا أبتا دوباره پا شدم از جا، دوباره افتادم... سر مزار تو با چشم تار یا أبتا رسید آخر هجده بهارِ عمر کمم سراسرم شده چون لاله زار یا أبتا همان لعین که کنار تنت لَیَهجُر گفت: چنان کشید سر من هوار یا أبتا چقدر تشنه ی دیدار محسنم بودی چه گویم از غم میخ و فشار یا أبتا همین که دید مرا بین شعله ها، تر شد دو چشم خادمه، بی اختیار یا أبتا دلم هوای سفر کرده، عاقبت پس کِی تمام می شود این انتظار یا أبتا @raziolhossein
مانندِشمعي تا سحر بيمار مي سوخت از دردِ سـر با پيكري تب دار مي سوخت وقتي نفس از سينه اش مي رفت بيرون يك شهر از آن انفاس آتـشْ بار مي سوخت در سوخت و خاموش شد امّا نَود روز بر حالت دستش دلِ ديوار مي سوخت خون از دوچشم كاشفِ اَسرار مي ريخت وقتي كه آن ديباچه ي اَسرار مي سوخت "ريحانه در آتش" نمي گويم چه ها شـد وقتي كه در آتش تنِ مسمار مي سوخت با دست بسته باغبان از بـاغ مي رفت وقتي كه غنچه با گُل و گُـلزار مي سوخت حَقِّ ذَوِي القُربیٰ به نحوي شد اَدا كـه در عرش قلبِ احمد مُختار مي سوخت آبي كه مِهـرش بود مي داند چه شد كه هنگامِ غُـسلش،حيـدرِ كَرّار مي سوخت !!! اين سوختن ها بعدها شكلش عوض شد در كربلا لب تشنه اي بي يار مي سوخت با ازدحـام نـيـزه ها نـاچـار مي ساخت با تـيرهاي آتشـين ، ناچـار مي سوخت ميراث دارِ چـادرِ مـادر بُـزرگ است دامان آن طفلي كه بين نار مي سوخت زينب ، به يـادِ مـادر و آن كوچه ي تنگ وقتِ عـبور از كوچه و بازار مي سوخت @raziolhossein
به صورت آدم است و خلق و خویی چون مَلَک دارد کسی که دست در چرخاندن چرخ فلک دارد خدا از شادی او شاد و از خشمش غضبناک است خدا از جنس خود روی زمین سنگ محک دارد علی در عرش با او بود و از شوق وصال او چنان از خانه بیرون رفته که کعبه ترک دارد خدا را شکر رزق ما همه از سفره‌ی زهراست که شیعه هرچه دارد از همین نان و نمک دارد هدف کوبیدن غصب خلافت بود در خطبه وگرنه بانوی جنت چه حاجت به فدک دارد؟ @raziolhossein
لبریز غم و درد و محن میمیرم یاسم ، چه کنم ، بنفشه تن میمیرم ای فاتح خیبر و یل بدر و حنین زانو به بغل نگیر من میمیرم @raziolhossein
ساقی کوثر نبینم بی‌کسی کوثر که هست حوردرآتش اگرچه سوخت،خاکسترکه هست روی طفلان مراسوزانده نورآفتاب سایبانم شدبریده ، سایه ی حیدرکه هست بازوی خودراسپرکردم غرورت نشکند شیرحق راماده شیری مثل من یاورکه هست بالگدثانی به درمیزدبخودهرگزنگفت: مادری همراه فرزندش به پشت درکه هست آیه های سوره ی کوثریکایک سوختند جوهرهرآیه پیدابه میخ درکه هست وقعه ی آنروز راگیرم حسن ازیادبرد درگذرگاه عبورش قاتل مادرکه هست آخرین بار است میبوسم حسینم راولی درکنارش جای من دلسوز او خواهرکه هست تا ابدراضی من ازاهل سقیفه نیستم بین ما درعرصه ی محشرخدا داورکه هست            @raziolhossein
ای ختم رسل چرخ مرا مضطر کرد تاریخ  غریبی  مرا  باور  کرد در حفظ گل  امانتت  کوشیدم اما چه کنم مغیره اش پرپر کرد @raziolhossein
  نبینم دست بر پهلو بگیری به درد و غصه هر دم خو بگیری الهی بشکند دست هرآنکس که باعث شد تو از من رو بگیری @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو شعله ی در را بگو احوال مادر را نگو بی ادب ها پشت در فریاد مستی میزنند.. حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو گرمی آتش اذیت میکند حوریه را این وسط آن شعله ی خورده به معجر را نگو پای نامحرم‌ اگر بر چادر ناموس خورد گریه کن بر حالش اما حال شوهر را نگو میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو پاره شد لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو آبرو داری اگر افتاد زیر دست و پا شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو راز دست بسته مولا قلاف قنفذ است دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو کوچه زهرا در آخر کربلای زینب است پیش مادر روضه ی جانسوز دختر را نگو روضه گودال و خنجر را بگو سر را بگو روضه اوضاع زینب بین لشگر را نگو @raziolhossein
نور پگاه احمد مختار ، فاطمه ست پشت و پناه حیدر کرّار ، فاطمه ست در آسمان چشم خدابینِ مرتضی خورشید روز و ماه شب تار فاطمه ست فرمانروای عالَم ارواح اگر علی ست فرمانروای عالَم انوار ، فاطمه ست حُسنی که در نهایتِ مستوره بودنش آئینه را نموده گرفتار ، فاطمه ست  در ساحت مقدّس او جای نقص نیست از هر لحاظ ، مظهر دادار فاطمه ست هم نسخه ی جلالیه ی " رَبُّنا الجَلیل" هم اسوه ی ائمّه ی اطهار ، فاطمه ست فهمیدم از حدیث کسا ، جمع اهل بیت  یک حلقه اند و مرکز پرگار ، فاطمه ست ذکر نبی ست " ناد علی " وقت کارزار ذکر علی به عرصه ی پیکار ، فاطمه ست هرگز نمی خورد به زمین بیرق علی تا در صف نبرد ، علمدار ، فاطمه ست محتاج یاری اَحدی نیست حیدرش تا یاور همیشه مددکار ، فاطمه ست ما را که مُهر مِهر علی خورده بر جبین در عرصه ی حساب ، خریدار ، فاطمه ست نفرین به آن گروه که در چشم شورشان مانند خار ، باعث آزار ، فاطمه ست مظلومه ای که ذرّه ای از رنج های او یک ذرّه نیست قابل انکار ، فاطمه ست آن کس که جای روی خودش در شهادتش از خون خضاب شد در و دیوار ، فاطمه ست تنها کسی که در دل آتش به حرمتش خَم شد بلندی قدِ مسمار ، فاطمه ست @raziolhossein
آتَش بُلند بود، که این دَر، شکسته شد حُرمت زِ اَهلِ بِیتِ پَیَمبَر، شکسته شد اُفتاد تا که سوخته دَر، خادِمه رِسید فَهمید، بارِ شیشه ی کوثَر، شکسته شد از بَس پَیامبر جِلوی چِشمِ آن حَسود بوسه به دَست و سینه زَد، آخَر شکسته شد این ماجراست؛ مَرد... زَمین خورده هَمسَرش... این ماجراست؛ شیرِ خُدا سَرشکسته شد می گُفت فِضِّه یا که نِمی گُفت با عَلی... ...از پُشتِ دَر، چه فایِده؟ حِیدَر شکسته شد آنجا طَناب را به گَلوی پِدَر که دید قَلبِ لَطیف و نازُکِ دُختَر، شکسته شد یک مَرد از یَهود، تَعجُّب نِموده بود تا دید بُغضِ فاتحِ خِیبَر شکسته شد زَهرا پِیِ عَلی و... مُغیره غَلاف را... ...اَز بَس که زَد به بازوی مادَر... شکسته شد... @raziolhossein
بگذار تا که روضه بخوانم از آن غروب از آن غروب تلخ که شام عزا رسید یادم نمی‌رود چه در آن کوچه‌ها گذشت من غرق خنده حیف غمی جان فزا رسید با مادرم که یاس تر از هر فرشته بود رد می‌شدیم تا که به ما بی‌حیا رسید دیوارسنگ‌و سطح‌زمین‌سنگ و کوچه‌سنگ نامرد سنگ و با دل سنگش به ما رسید دست سیاه از سر من بی هوا گذشت دستی به روی مادرمان بی هوا رسید @raziolhossein