#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شكست
با ضربتي ، نمازِ مجسّم ، سرش شكست
از شرم ، سرخ شد به فلك صورت فلق
خورشيد بي قرينه ي عالم سرش شكست
سر در نيام خويش فرو بُرد سَيفِ او
وقتي به تيغ زاده ي مُلجَم سرش شكست
پيشاني مقدّس او تا شكاف خورد
بين بهشت حضرت آدم سرش شكست
در عرش قلب حضرت زهرا كباب شد
وقتي قرار سينه ي خاتم سرش شكست
گيرم نمي رسيد نداي "تهدّمت"
من خود به گوش خويش شنيدم، سرش شكست
پيوستگيِّ ابرويش از هم گُسسته شد
از بس به دست حادثه، مُحكَم سرش شكست
تكرارِ جاودانه اي از بوتراب بود
مردي كه در حوالي عَلقَم سرش شكست
بعد از علي و مُسلمِ تنها ، در اين ديار
---تفسيرْگويِ سوره ي مريم*سرش شكست
*اشاره به حضرت زينب عليهاسلام
#محمد_قاسمی
@raziolhossein1
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
کس نمی داند چها بر قلب مولا میگذشت
لحظه های آخرش با یاد زهرا میگذشت
دخترش را کرد آرام و سپس در را گشود
گفت کاش آن روز زهرایم به پشت در نبود
در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت
یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت
شال خود محکم ولی در را علی آهسته بست
یادش آمد ضربِ در پهلوی زهرا را شکست
تا قدم در کوچه ها زد لرزه بر پایش فتاد
یاد آن روزی که بین کوچه زهرایش فتاد
یادش آمد باز تنها یاورش را میزدند
دستهایش بسته بود و همسرش را می زدند
تا در مسجد فقط میکرد مولا زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
گریه میکرد و دعا می کرد یارب یا مجیر
که علی را دیگر از این مردم دنیا بگیر
سجده آخر دعای مرتضی شد مستجاب
تیغ اشقی الاشقیا بشکست فرق بوتراب
خورد با صورت زمین شیر خدا از حال رفت
در همان لحظه دلش یک لحظه تا گودال رفت
دید در گودال آن خدّالتریب افتاده است
بین یک لشکر حسین او غریب افتاده است
یک طرف در بین مقتل دست و پا میزد حسین
یک طرف بر روی تل زینب صدا میزد حسین
دور تا دورِ حسینش چشم تا می کرد کار
نیزه بود و نیزه بود نیزه بود و نیزه دار
گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده
یا مَبُر سر از تنش یا لااقل آبش بده
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد
میانِ خانهاش زینب زمین خورد
نه تیغ اینقدرها زوری ندارد
غلط گفتم که میخی آتشین خورد
- - -
علی را عاقبت از پا درآورد
که با خود تیغ یادِ مادر آورد
چنان زد تیغ هم نالید از درد
چنان زد دادِ زهرا را درآورد
- - -
سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد
فقط سه لقمه امشب با نمک خورد
علی امشب هوایِ روضهها داشت
فقط میگفت بودم او کتک خورد
- - -
همانهایی که بانو را شکستند
خدایا بِینِ اَبرو را شکستند
چنان زد فاطمه اُفتاد از پا
گمانم باز پهلو را شکستند
-------
حسن با داغِ خود درگیرتر شد
تمامِ مسجد از شمشیر تر شد
علی اُفتاد رویِ دامنِ او
حسن پیر است حالا پیرتر شد
- - -
نه مرحم نه دوا آورده بودند
فقط آه و نوا آورده بودند
فقط یک ضربه خورده بود اما
برای او عبا آورده بودند
- - -
زمین اُفتاد و مینالید بابا
که هر گوشه علی میدید بابا
عبا آورده بودند و کمش بود
علی را روی هم میچید بابا
- - -
صدا زد آتشِ دل را نشانید
مرا بر شانههای خود کشانید
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر درِ خیمه رسانید
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
فرقش که شد شکافته محراب گریه کرد
شد سرخ اُفُق که مِهر جهانتاب گریه کرد
فرقش که شد شکافته عالم عزا گرفت
جبریل شور ((قَدقُتِلَ المُرتَضی))گرفت
فرقش که شد شکافته با چشمخونفشان
آمد به شهر کوفه پیمبر از آسمان
فرقش که شد شکافته دین بیعمود شد
گویی دوباره صورت زهرا کبود شد
فرقش که شد شکافته شد نیمهجان حسن
از بس گریست در غم او بی امان حسن
طوری حسین ضجّه زد و بیقرار شد
ارکان عرش هم به تزلزل دچار شد
محشر رسید و ریخت بهم وضع عالمین
سیلاب اشک ریخت چو از چشم زینبین
شمشیر در رهی که نبایَست رفته بود
پیوستگی ابرویش از دست رفته بود
هم چشم داشت جانب افلاک؛مرتضی
هم ریخترویزخمسرشخاک؛مرتضی
از ماه صورتش عرق سرد می چکید
از فرط درد پاشنه بر خاک میکشید
ایچشم سینه سوخته در سوگ مرتضی
یاد از حسین و کرببلا میکنی چرا ؟
بر خاک اگر که شیر خدا پا نمیکشید
پای حسین نیز به مقتل نمی رسید
شمشیر اگرکه بر سر حیدر نمینشست
دیگر عمود فرق سری را نمیشکست
بر خاک سر گذاشت و خَدُّ التّریب شد
خطّ از پدر گرفت که شَیبُ الخُضیب شد
مثل علی که ضربه بر او از قفا زدند
در سجده بود و بر بدنش بی هوا زدند
پرتاب نیزه طی شد و شمشیرها زدند
با سنگهای تیز شده ؛ با عصا زدند
از تیر شعلهور جلوی چشم مادرش
میسوخت زخمهای دهنباز پیکرش
در بین خیمه شیون زنها بلند بود
آخر سرش به نیزه ی اعدا بلند بود
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است
برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است
گاهی شود هویت جنگل صنوبری
آن هم حساب کن به تبر تکیه داده است
از پنج تن چهار تنش هم به مرتضی
عالم اگر به پنج نفر تکیه داده است
این ماه ماه منشق شب های کوفه است
ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است
عباس زیر بازوی او را گرفته است
این دفعه کهکشان به قمر تکیه داده است
گفتم که رفتنی است همان دم که دیدمش؛
می آید و پدر به پسر تکیه داده است
زینب سی و سه سال پس از داستان میخ
چون مادرش نشسته به در تکیه داده است
زخمی به نام فاطمه سر ریز می شود
زخمی که سال ها به جگر تکیه داده است
#مهدی_رحیمی_زمستان
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آن شب غمش لرزه به ارکان فلک می زد
فزت و رب الکعبه آتش بر ملک می زد
کعبه شب میلادش از یک سو ترک برداشت
این بار انگار از هزاران سو ترک می زد
گویا برای زخم های کهنه اش می خواست
عمری اگر هر شب فقط لب بر نمک می زد
گویا برایش نخلها هم گریه می کردند
با چاه نخلستان اگر حرف از فدک می زد
بر قاتلان همسرش هر روز بر می خورد
آری خدا اینگونه صبرش را محک می زد
آری علی را در میان کوچه ها کشتند
روزی که قنفذ داشت زهرا را کتک می زد
#مهدی_محمدی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آن شب دوباره رفت پشت در به هم ريخت
باروضه هاي حضرت مادر به هم ريخت
آيات كوثر را فراوان خواند آن شب
از اول شب ساقي كوثر به هم ريخت
قلابه ي در چنگ زد بر دامن او
با ياد ميخ در يل خيبر به هم ريخت
محراب را آماده ي معراج خود ديد
با ديدن اشك علي منبر به هم ريخت
جوري به فرق مرتضي شمشير زد كه
با ضربه ي سنگين ظالم سر به هم ريخت
آه از نهاد جبرئيل آنجا در آمد
اركان هستي در غم حيدر به هم ريخت
از ناله ي فزت و رب الكعبه ي او
عرش خدا همراه پيغمبر به هم ريخت
با آنكه حيدر گفت دستم را نگيريد
با ديدن رنگ رخ اش دختر به هم ريخت
اي واي برحال دل طفل سه ساله
باديدن رگ هاي آن حنجر به هم ريخت
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_مدح
#امیرالمومنین_شهادت
كیست این مرد كه شب كیسهی خرما میبُرد
روز میآمد و از سینه نفسها میبُرد
كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا میبُرد
رزم را با مدد از حضرت زهرا میبُرد
این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این
اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این
كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد
از میانِ كمرش تیغِ دوسر در آورد
از دلیرانِ عرب جمله پدر در آورد
کار او بود که اسلام ثمر در آورد
یاعلی روز و شب و شمس و قمر میگویند
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر میگویند
آه همسفرهی کور دل ویرانه کجاست
نان پز خانهی این جمع یتیمانه کجاست
مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست
شانهی بارکش و دستِ کریمانه کجاست
پیرزن پیش تنور است که آقایم کو
کودکی چشم به راه است که بابایم کو
گرچه از ضربهی شمشیر سرش ریخت بهم
زهر کاری شد و با سر جگرش ریخت بهم
تا علی ریخت بهم دور و برش ریخت بهم
دید چشمان طبیب و پسرش ریخت بهم
آه در آتش غم حاصل زینب را ریخت
سر تکان داد طبیب و دل زینب را ریخت
سوخت از حرف طبیب از خبرش عباسَش
میزند روی سرش هِی به سرش عباسَش
روضه خوانش حَسنش نوحه گرش عباسَش
قلبِ او هست حسین و جگرش عباسَش
وقت روضه شد و عباس به زانو اُفتاد
رفت از حال علی درد به پهلو اُفتاد
وای از امروز حسن گوشهی بستر اُفتاد
باز هم یادِ غمِ بسترِ مادر اُفتاد
خواهر اُفتاد زمین تا كه برادر اُفتاد
یادِ روزی كه رویِ مادرشان دَر اُفتاد
هیزم و آتش و كابوس عجب بد دردی است
ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد
تازه میكرد نفس را و مجدد میزد
وای از دستِ مغیره چقدر بد میزد
جای هركس كه در آن روز نمیزد میزد
آخرین حرفِ علی بود خواهش میكرد
زینبش را به اباالفضل سفارش میكرد
زینم آه ببینی غمِ حنجرها را
میکشی روی جگر داغ برادرها را
بعد از آن جمع کنی پارهی پیكرها را
میزنی چند گره معجرِ دخترها را
میزنی داد به گودال حرامی نزنید
تیغ كوفی و سر نیزهی شامی نزنید
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
رکعت اول، نمازش با سلامت ختم شد
رکعت دوم، رکوعش تا قیامت ختم شد
شد عمودِ آهنین، سهم سرِ شیر خدا
در سحر شد منهدم یکباره، أرکانُ الهُدی
با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود
من نمیدانم چگویم، تیغ زهرآلود بود
تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت
تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت
زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت
زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت
باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است...
با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است
وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید
مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید
جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز
قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز
گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است
او به یاد روزهای واپسینِ مادر است
دخترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید
کربلا در پیش دارد، فکرِ احوالش کنید
بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا
خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا
آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه
میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه
#محمود_ژولیده
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین
به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت
دید از ضربهیِ در همسرش اُفتاد زمین
کَس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین
خواست تا خانهیِ زینب رویِ پا راه رَوَد
دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین
دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را
دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین
چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید
چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین
ذوالجناح آه ببین نیزهای او به سویش
از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین
دید پایین قدمهاش سَنان میخندید
دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش
دهید مژده اش اکنون، که میرسد به وصالش
به یاد یار غریبش مدام خون جگر خورد
گذشت در غم او، روز و هفته و مه و سالش
اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه
هنوز خاطره هایش نمیرود ز خیالش
از آن زمان که شکستند استخوان هما را
فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش
گریست عمری و یک تن نگشت یاورش افسوس
کنون که او شده خندان، کنند گریه به حالش
رخش چو قرص قمر داشت جلوه در دل محراب
که تیغ خصم ستمگر شکافت تا به هلالش
طبیب دید حسن گرمِ «یارب» است و به سردی
بگفت: وایِ دلِ او و آرزوی محالش!
نهاد ماهِ فروخفته پا به خانۀ خورشید
ستاره بار شد از شوق، آفتابِ جمالش
همیشه داشت سؤالی ز روگرفتنِ زهرا
نگیرد امشب الهی، علی، جواب سؤالش
سعادت دو جهانت گر آرزوست، فقیرا
مدار دست ز دامان لطف حیدر و آلش
#علیرضا_قاسمی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
دیگر کتاب عمر من زار بسته است
راه نفس کشیدنم انگار بسته است
تا آن زمان که سفره ی دیدار بسته است
کامم برای سفره افطار بسته است
از روزگار گندم و خرما نخواستم
چیزی به غیر دیدن زهرا نخواستم
امشب ستارگان به نگاهم چه میکنند
با گریه های گاه به گاهم چه میکنند
مرغان خانگی سرراهم چه میکنند
چیزی بغیر مرگ نخواهم چه میکنند
راهی مسجدم که دوباره اذان دهم
راحت بگویم اشهد خود را و جان دهم
قد قامت الصلاه علی را رها کنید
دینی که مانده گردنتان را ادا کنید
دروقت سجده فرق سرم را دوتا کنید
جسم مرا دم در مسجد رها کنید
شمشیر نه!که عمر علی را دری گرفت
مسمار لعنتی ز علی همسری گرفت
در کوچه ها به قامت خم راه میروم
خون لخته بسته است سرم راه میروم
با یاری حسن دو قدم راه میروم
نزدیک خانه است خودم راه میروم
زینب نشسته تا که بحالم نظر کند
ای وای اگر نگاه به این زخم سر کند
زن را توان دیدن این زخمها که نیست
با اضطراب و دلهره ها آشنا که نیست
در قلب او تحمل هول و ولا که نیست
پس حق زینبم سفر کربلا که نیست
دلشوره دارم از روی تل نیمه جان شود
همراه زخمهای حسینش کمان شود
یک تن غریب مانده و دورش هزارهاست
از تیر و نیزه دوربه دورش حصارهاست
از یک طرف محاصره ی نیزه دارهاست
از یکطرف معذب سم سوارهاست
اسلام را دومرتبه بر نیزه میزنند
سر را که میبرند به سر نیزه میزند
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein