#امام_جواد_شهادت
با داغ او شادي براي ما نـمــانــده
يك روز خوش باقي در اين دنيا نمانده
آنقدر گفته العطش در حجره اش كه
بر لب توانِ گــفتنِ "بابا" نمانده
حجره شده گودال و زهرا هم رسيده
پس لحظه ي جان دادنش تنها نمانده
از گونه هاي خاكي اش شد دستگيرم
تنـــها سرش بر دامن زهرا نمانده
آتش گرفته سينه اش از زهر امـــّا
شكر خدا بر سينه ، ردّ پا نمانده
سَمّ از درون با اينكه جسمش را دريده
ديگر دهان زخم هايش وا نمانده
مانده ست بي غسل و كفن بر بام خانه
امّا برهنه در دل صحرا نمانده
انداختند او را اگرچه بين كوچه
ديگر به زير سُمّ مركب ها نمانده
ردّ هزار و نهصد و پنجاه و يك زخم
بر قامت بالا بلندش جا نمانده
#محمد_قاسمي
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
تشنه ی آب و عاطفه هستی
از نگاهت فرات می ریزد
از صدایِ گرفته ات پیداست
عطش از ناله هات می ریزد
نفست بند آمده؛ ای وای
عاقبت زهر کار خود را کرد
عاقبت زهر، زهر خود را ریخت
جامه های عزا تنِ ما کرد
تشنگی سویِ چشمتان را بُرد
سینه ی پُر شراره ای داری
کاش طشت مدینه اینجا بود
جگر پاره پاره ای داری
چقدر چهره ات شکسته شده!
تا بهاری، چرا خزان باشی!؟
به تو اصلاً نمی خورد آقا
که امامِ جوان مان باشی!
گیسوانت چرا سپید شده؟
سن و سالی نداری آقاجان!
دردِ پهلو گرفته ای نکند !؟
که چنین بی قراری آقاجان؟
تک و تنها چه کار خواهی کرد؟
همسرت کاش بی قرارت بود!؟
چقدر خوب می شد آقاجان
لااقل زینبی کنارت بود
باز هم غیرت کبوترها !
سایه بانت شدند ای مظلوم
بال در بالِ هم، سه روز تمام
روضه خوانت شدند ای مظلوم
کاظمینِ تو هر چه باشد، باز
آفتابش به کربلا نرسد
آخر روضه ات کفن داری!
کارت آقا به بوریا نرسد
جای شکرش همیشه می ماند
حرفی از خیزران و سلسله نیست
شکر، در شهر کاظمین شما
خیره چشمی به نام حرمله نیست
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد
یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد
از روی خاک حجره سر خاکی تو را
بر دارد و به گوشه دامن مکان دهد
می خواهی آب آب بگویی نمی شود
گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟
چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد
می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد
بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد
#علی_اکبر_لطیفیان
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
لب تشنه بود، تشنه ی يك جرعه آب بود
مردي كه درد هاي دلش بي حساب بود
پا مي كشيد گوشه ی حجره به روي خاك
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش
حتي نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحام و هلهله ی نا نجيب ها
فرياد استغاثه ی او بي جواب بود
يك جرعه آب نذر امامش كسي نكرد
هر چند آب دادن تشنه ثواب بود
آخر شبيه جد غريبش شهيد شد
آري دعاي خسته دلان مستجاب بود
غربت براي آل علي تازگي نداشت
در آن ديار كشتن مظلوم باب بود
اما فداي بي كفن دشت كربلا
آن کشته ای كه زخم تنش بي حساب بود
هم نعل تازه بر بدنش ردّ پا گذاشت
هم داغديده ی شرر آفتاب بود
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
از شـرار زهــر کـیـنـه پـیـکــرم آتـش گــرفـت
از جـفـای همسـرم خـاکـستـرم آتـش گـرفـت
هـمــدم نــا آشنــایــم قــاتــل جـــانــم شـده
از جسـارت هـای او پـا تـا سـرم آتـش گـرفـت
بــا کـنیـزان خـنده بـر لـب دارد و کـف می زنـد
قلب من از خنده هـای همسرم آتـش گـرفـت
در مـیـان حجـره ام پــا می کـشم روی زمـیـن
از شــرار آه سیــنــه، بــسـتـرم آتـش گـرفـت
روضه ی شهـر مـدیـنـه ذکـر لـب هـایـم شـده
خـاطـرم از غـصّـه هـای مــادرم آتـش گـرفـت
یــاد آن روزی بـسـوزم کــه ابَــر مــرد حـنـیـن
بـا قـد خـم نــالـه می زد کـوثـرم آتـش گرفـت
آن قـدَر گـــریــه نــمــودم از غـم سـنـگـیـن او
ای خـدایـا پـلک چـشمـان تـرم آتـش گـرفـت
تـشـنـگـی تــاب و تــوانــم را رُبــوده ای خــدا!
می بـرم نــام حسین و حنجـرم آتـش گـرفـت
روز عـاشورا حسین می گـفـت در زیـر لـبـش
حـنـجـر خـشک عـلـیّ اصـغــرم آتـش گـرفـت
#محمد_فردوسی
@raziolhossein
#امام_جواد_مناجات
#امام_جواد_شهادت
ای انس و جان گدای تو یا حضرت جواد
شرمندۀ عطای تو یا حضرت جواد
دائم ز کار خلق گره باز میکند
دست گرهگشای تو یا حضرت جواد
زیباترین دعای سماواتیان بود
مدح تو و ثنای تو یا حضرت جواد
پیش از شب ولادتم ای آشنای دل
دل بود آشنای تو یا حضرت جواد
چون آیههای نور، پدر بوسه میزند
بر روی دلربای تو یا حضرت جواد
زوار پا نهند به بال ملایکه
در صحن باصفای تو یا حضرت جواد
پر میزند کبوتر دلها ز هر طرف
پیوسته در هوای تو یا حضرت جواد
جود از تو جود گشت و کرامت نهاده است
رخ بر در سرای تو یا حضرت جواد
تو کیستی؟ همیشه جواد الائمهای
من کیستم؟ گدای تو یا حضرت جواد
باید هزار زادۀ اکثم به وقت بحث
صورت نهد به پای تو یا حضرت جواد
مامون در آتش حسدش آب میشود
چون بشنود صدای تو یا حضرت جواد
بخشی به قاتل پدرت حرز مادرت
ای جان ما فدای تو یا حضرت جواد
بگشای لب که لحظه به لحظه اجابت است
دلدادۀ دعای تو یا حضرت جواد
هرکس زده است دست توسل به دامنی
ما را بود ولای تو یا حضرت جواد
قبر مطهر تو در آغوش کاظمین
دلهای ماست جای تو یا حضرت جواد
بالله قسم هر آنچه بگوییم نارسات
بر قامت رسای تو یا حضرت جواد
هرگز رضا ز کس نشود حضرت رضا
یک لحظه بیرضای تو یا حضرت جواد
این غم کجا برم که بسی بر تو شد ستم
از یار بیوفای تو یا حضرت جواد
با تو هر آنچه شد ستم و ظلم بیحساب
داند فقط خدای تو یا حضرت جواد
تو در میان حجره زدی ناله و گریست
قاتل هم از برای تو یا حضرت جواد
آتش گرفت حجرۀ دربسته چون دلت
از اشک بیصدای تو یا حضرت جواد
قلب تو پارهپاره شد و شهر کاظمین
گردید کربلای تو یا حضرت جواد
بالله قسم رواست که مرغان آسمان
گریند در عزای تو یا حضرت جواد
با آن همه وفا و محبت که داشت او
شد زهر کین سزای تو یا حضرت جواد
«میثم» به نالههای دلت بود آشنا
شد مرثیهسرای تو یا حضرت جواد
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
#رباعی
در حجره ميان روضه ها مي سوزى
با غصه ى ظهر كربلا مى سوزى
شمع تنت آب مى شود هر لحظه
با ذكر رضا رضا رضا مى سوزى
#رضا_محمدی
......
جان دارد و زير آفتاب افتاده
لب تشنه شده به ياد آب افتاده
بغداد چو كوچه ی بنی هاشم شد
بر خاک گُل ابوتراب افتاده
.....
بد جور به اشک و ناله اش خنديدند
پرپر زد و دور بدنش رقصيدند
ای كاش كه يک ذره حيا ميكردند
بالای سرش رئوف را ميديدند
@raziolhossein
#امام_جواد_مدح
به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را
خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را
بدون جلوه ات در کودکی ، باور نمی کردند
تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را
نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد
تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را
یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود
که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را
حسن از حیث همسر با تو همدرد است اما او
چو زینب خواهری دارد که از دل می بٙرٙد غم را
اگر تشنه میان حجرهٔ دربسته افتادی
به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را
**
شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند
برای هر جواب مسأله «الله أعلم» را
#سید_علی_احمدی
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود
جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد
جگر سوخته با خنده مداوا نشود
به لب تشنه ی تو همسر تو می خندید
طعنه می زد که دگر ابن رضا پا نشود
بازهم شکر که با نیزه نخوردی به زمین
خاطرت جمع سرِ راس تو دعوا نشود
هلهله بود به دور تو ولی حرمله نه
به روی سینه ی تو پای کسی وا نشود
دور ناموس تو را جمع حرامی نگرفت
دخترت در ملاعام تماشا نشود
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
هر چه در حجره زدم داد به من آب نداد
لبم از زمزمه افتاد به من آب نداد
هر چه گفتم جگرم سوخت به من رحم نکرد
پاسخ این همه فریاد به من آب نداد
دست و پا بسکه زدم خسته و بي حال شدم
رفت هستم همه بر باد به من آب نداد
اب ابم جگر فاطمه را اتش زد
تا شود مادر من شاد به من آب نداد
پیش لب تشنه کسی آب نریزد به زمین
داد از این همه بیداد به من آب نداد
لب خشكيده من ديد وبه حالم خنديد
كف زنان در برم استاد به من اب نداد
گفتم آبم بدهی یا ندهی میمیرم
كربلايي شده بغداد به من آب نداد
نوحه آخر من واعطشا وای حسین
کردم از روضه او یاد به من آب نداد
خیره بر حنجر طفل و گله از حرمله داشت
نشود خانه اش آباد به من آب نداد
دید نامرد سر کوچک طفلم زعطش
بر روی شانه ام افتاد به من آب نداد
بی حیا آخر عمری به چه روزم انداخت
رو زدم بهر تو نوزاد به من آب نداد
ماندم اخر به چه رويي به حرم برگردم
كاش آبي به تو ميداد به من آب نداد
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
#رباعی
در سینه دوباره ابتلا می آید
غم باز به اُردوی ولا می آید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا می آید
#محمود_ژوليده
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
معبود من خدای من ای حیّ داورم
دیگر به لب رسیده نفس های آخرم
همچون رضا به حجره ی در بسته جان دهم
در شهر غربت از پدرم ارث می برم
پیچم چو شخص مار گزیده به خویشتن
آتش گرفته یکسره از پای تا سرم
در بسته، دل شکسته، بدن خسته از ملال
این غم کجا برم که مرا کشت همسرم
ای ام فضل می شنوی ناله ی مرا
یک جرعه آب چیست که ریزی به حنجرم
آنکَس که کشت باب مرا دخترش تویی
نبود جز این ز نسل پدر کشته باورم
رویم بود به قبله و چشمم بود به در
ای کاش نازنین پسرم بود در برم
طاقت نمانده تا بزنم دست و پا دگر
بهتر که دست و پا نزنم نزد مادرم
هر چند سال ها پدرم خورد خونِ دل
یارب ببین من از پدرم خون جگر ترم
از سوز زهر و سوز عطش سوخت جان من
آبم نداد قاتل و شد آب پیکرم
«میثم» بگو به خلق که ساقیّ روزگار
یک عمر ریخت خون دلم را به ساغرم
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_جواد_مناجات
#امام_جواد_شهادت
به لطف خــدايِ جوادالائــمّه
گدايم ، گـــدايِ جوادالائــمّه
غريبم نخوانيد ياايّهاالنّاس
شدم آشنايِ جوادالائــمّه
رسيدم به آزادگي تا دلم شد
اسيــرِ ولايِ جوادالائـــمّه
ازآن صورت گندمين عطر گندم
گرفتــه هوايِ جوادالائـــمّه
رضايِ خُدايِ امامِ رضا را
بِـجُوْ در رضـايِ جوادالائـــمّه
اگر عاشقي هر نفس مثل سايه
برو در قفايِ جواد الائـــمّه
تو و جنّت و قصر و حور،آي زاهد
من و خـاك پــايِ جوادالائــمّه
مَلَـك در لباس كبوتر مي آيد
به ايوانْ طلايِ جوادالائـــمّه
نه تنها فلك،عرش هم تكيه داده
به گلدسته هايِ جوادالائــمّه
شميم دل انگيز مشهد مي آيد
ز صحن و سرايِ جوادالائـــمّه
در اين آخر ماه ذي القعده بايد
بسوزم برايِ جوادالائـــمّه
مرا بيمه ام مي كند تا مُحرّم
لباسِ عــزايِ جوادالائـــمّه
زني بود و ظلم و دَف و پايكوبي
عطش بود و نايِ جوادالائـــمه
در حجره را بسته اند، آه خانه
شده كــربلايِ جوادالائــــمّه
بريده بريده ، شكسته شكسته
مي آيد صدايِ جوادالائــــمّه
دم العطش شد دم وا حسينا
عوض شد نوايِ جوادالائـــمّه
.
شبيه حسين ، آه آبـــش ندادند
صدا زد ، بميرم جوابش ندادند
كنيزان شنـيدند آهش بلند است
جوابي به حــالِ خـرابش ندادند
اگر منع كردند از شُـرب آبش
ولي جا به بزم شرابـش ندادند
تنش را رها بر روي بام كردند
ولي تيغ و نيزه عذابش ندادند
دم آن همه كفـتر باوفـــا گرم
كه تحـويل بر آفتابش ندادند
تنش از سر بام در كوچه افتاد
ولي نعل ها پيچ و تابش ندادند
دگر سنگها بغض خود را نشانِ
گُلِ رويِ از خون خضابش ندادند
زماني كه تشيـيع شد،رهگذرهـا
عذابي به عاليـجنابش ندادند
ولي آه ، در گوديِ قتله گــاهي
غروبي ، غريبي پس از بي سپاهي
تنــش زير سُمّ ستوران رهــا شد
به بغض علي يكصد و ده هجا شد
همين كه سرش رفت روي سنان ها
نشستند در موج خون آسمان ها
در آمد ز عمق جگـر ، آه زنــها
كه در بين گودال مي گفـت تنها---
---زني قد خميده : بُنـيّ بُـنـيّ
گُل سر بُـريده : بُـنيّ بُـنيّ
#محمد_قاسمي
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
آه ای اسیرِ روضهیِ سربسته کیستی
مردِ غریبِ حُجرهیِ دربسته کیستی
این حُجره هم به ناتوانی تو گریه میکند
پیری بر این جوانیِ تو گریه میکند
در خانهی امام چرا دست میزنند
با نالهات مدام چرا دست میزنند
ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن
آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن
اصلا صدای تو به صدایی نمیرسد
این آب آب آب به جایی نمیرسد
اُفتادهای زِ دامن زهرا به رویِ خاک
کمتر بکش محاسن خود را به روی خاک
کِل میکشند گریهی زهرا درآورند
کف میزنند دادِ رضا را درآورند
تو هرچه میکنی جگرت را چه میکنی
با حال و روزِ خود پسرت را چه میکنی
با خود چه داشت زهر ، تنت را کبود کرد
باور نمی کنم دهنت را کبود کرد
جانم حسن شبیه حسن روضههای توست
"نامرد بِینِ کوچه مزن" روضههای توست
اما به این صدای غریبانه خنده کرد
بر نالهی تو کُلفَتِ این خانه خنده کرد
میکوبد آه پا به زمین پیش مادرت
میریزد آب را به زمین پیش مادرت
رفتی به روی بام ولیکن هزار شُکر
گیرم سه روز و شام ولیکن هزار شُکر
گیرم به پشت بام ولی سایبان که هست
چندین کفن برای تو با دوستان که هست
گیرم سه روز و شب ولی آخر پسر رسید
اینبار هم پسر به کنار پدر رسید
شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد
رنگ لبان خشک تو را خیزران نبرد
آقا قسم که پیرهنت را نمیکِشند
با نیزهای شکسته تنت را نمیکِشند
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
ماهی ولی به چشم همه رو نمی شوی
عطری ولی روانه به هر سو نمی شوی
آهوی روسیاه و هوس ران رسیده است
یابن الرضا !تو ضامن آهو نمی شوی ؟
جایی نه گفته اند نه اینکه نوشته اند
آقای بندگان سیه رو نمی شوی
از کودکی به فکر تقاس مدینه ای
تو بی خیال قصه پهلو نمی شوی
باشد میان خون و رگت شور انتقام
راضی به گریه در غم بانو نمی شوی
سلطان سپرده دل به غضب های حیدریت
ارثیه رضاست به تو قلب مادریت
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
دوستان بر من و رنج و محنم گریه کنید
بهر مظلومی و تنها شدنم گریه کنید
نیست یک روز که من یاد مدینه نکنم
بر غریبیم که دور از وطنم گریه کنید
هر کجا روضه جانسوز حسین است و رباب
بر من و بهر عمویم حسنم گریه کنید
یاد آن لحظه که گفتم جگرم میسوزد
با همین زمزمه دلشکنم گریه کنید
بهر این روضه که مجبور شدم مثل حسین
تا که بر قاتل خود رو بزنم گریه کنید
جای آن عده که در پشت در حجره من
خنده کردند به پرپر زدنم گریه کنید
پسرم نیست که از خاک سرم بردارد
بر من و سوختن و ساختنم گریه کنید
بر روی بام تنم را به چه وضعی بردند
همره فاطمه پیش بدنم گریه کنید
در همان لحظه که افتاد تنم در کوچه
کاش بودید که بر زخم تنم گریه کنید
هر چه بود عاقبت کار کفن شد بدنم
همه بر جد بدون کفنم گریه کنید
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
#رباعی
مظلوم ٺر از جواد بغداد نداشٺ
آن مظهر داد، ٺاب بیداد نداشٺ
مےخواسٺ ڪہ فریاد ڪند تشنہ لبم
از سوز عطش طاقٺ فریاد نداشٺ
.......
هرچند كه زخم جگرش خوب نشد
صد شكر لبش شكسته از چوب نشد
هر چند به روی بام افتاد ولی
مانند حسين تنش لگد كوب نشد
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را
زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را
درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم
که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را
قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید
که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را
کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یکدم
صدای نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را
لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته
مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را
بزن کف، پایکوبی کن، بیفشان دست، امّ الفضل
که کشتی در جوانی شوهر بی یاور خود را
بیا و این دم آخر به من ده قطرۀ آبی
که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را
چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا
اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را
اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم
گهی بگشوده ام گه بسته ام چشم تر خود را
به یاد شعله های نالۀ ابن الرّضا (میثم)
سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
میان حجره کسی وقت احتضار نبود
چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت
بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست
به تشنه ای نرسیدن مگر گناه نداشت
سپاه حرمله در پشت در به صف بودند
حسین بود و عطش ، یک نفر سپاه نداشت
نبود نیزه به دیوار تکیه زد یعنی
پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت
برای کشتن او زهر بی اثر می ماند
میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت
برای غربت او چشم هیچ کس نگریست !!
کبوتر حرمش اشک ذوالجناح نداشت
#محسن_حنیفی
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم
بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم
بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار
که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم
زسوز زهر می غلتم ازاین پهلو به آن پهلو
به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم
اگر در حجره ی در بسته ماندم من ولی بابا
خیالت جمع در زیر سم مرکب نمی مانم
بخود پیچیده ام اما تنم را برنگرداندند
دراین ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم
کنیزان کف زدندو من به یاد شام افتادم
دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی خوانم
زنان شام دور عمه ی ما هلهله کردند
به یاد عمه ام در کوچه و بازار گریانم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_جواد_مناجات
#امام_جواد_شهادت
خون شد از غم، دل خدا جویم
درد بسیار و نیست دارویم
میفشانم سرشک و میگویم
یا جواد الائمّه! ادركنی
سینهای پُرشرار دارم من
دل و جانی فكار دارم من
از جهان با تو كار دارم من
یا جواد الائمّه! ادركنی
روزگارم ز غم، تباه شده
قلبم از معصیت، سیاه شده
راه من منتهی به چاه شده
یا جواد الائمّه! ادركنی
خسته و دلشكسته و زارم
گره افتاده است در كارم
جز به كویت كجا پناه آرم؟
یا جواد الائمّه! ادركنی
ای همه خلق، بندهی راهت!
من ندانم به جز یداللّهت
باز هم آمدم به درگاهت
یا جواد الائمّه! ادركنی
ای كه روح عبادتی ما را!
عذرخواه قیامتی ما را
جان زهرا! عنایتی ما را
یا جواد الائمّه! ادركنی
تشنهام، تشنه؛ بر من آب بده
گنهم را ببر، ثواب بده
به گدای درت جواب بده
یا جواد الائمّه! ادركنی
ای مسیحا نفس! حیاتم بخش
خائفم از گنه، براتم بخش
زین پریشاندلی، نجاتم بخش
یا جواد الائمّه! ادركنی
یاد كوی تو میكنم امشب
گفتوگوی تو میكنم امشب
رو به سوی تو میكنم امشب
یا جواد الائمّه! ادركنی
حسرت قبر توست بر دل ما
دوری كربلاست مشكل ما
زین دو، رنج و غم است حاصل ما
یا جواد الائمّه! ادركنی
عزّت عالمین میخواهم
سفر كاظمین میخواهم
طوف قبر حسین میخواهم
یا جواد الائمّه! ادركنی
من كه چون شمع برفروختهام
از غم غربت تو سوختهام
چشم بر رحمت تو دوختهام
یا جواد الائمّه! ادركنی
همسرت كرد نامراد، تو را
ساخت مسموم از عناد، تو را
ای كه خوانده پدر، جواد، تو را!
یا جواد الائمّه! ادركنی
من «مؤیّد»، اسیر دام توام
مترنّم به ذكر نام توام
گر قبولم كنی، غلام توام
یا جواد الائمّه! ادركنی
#سيدرضا_مؤيد
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید
هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید
بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم
پیوسته از لبم جان جای سخن برآید...
از بیوفایی یار، این بود قسمت من
من گریهکن بمیرم، او خندهزن برآید
دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم
ای مرگ همتی کن تا جان ز تن برآید
امروز بین حجره، فردا کنار کوچه
فریاد غربت من از این بدن برآید
نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من
هم ساختن به آتش، هم سوختن برآید
از بسکه رفتم از تاب، از بسکه گشتهام آب
فریاد آه آهم از پیرهن برآید
جا دارد از غم من هنگام دفن این تن
خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
سوخت در حجره ی در بسته همه بنیادم
کس در این حجره نباشد برسد بر دادم
نفسی نیست مرا بس که به خود پیچیدم
پا به سر آتش و خاموش بود فریادم
جگرم سوخت ولی یاد مدینه هستم
آن در سوخته پیوسته دهد بر بادم
یادم از خد تریب آمده و از گودال
تا به حجره رخ خود روی زمین بنهادم
خنده ها پشت در حجره دلم سوزاندند
یاد غارت شدن اهل حرم افتادم
همه با خنده سوی غارت طفلی رفتند
گوش خونی شده هرگز نرود از یادم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
از دل حجرۀ تاریک که بسته است درش
میرسد نالهای و دل شده خون از اثرش
چیست؟این نالۀ سوزنده و از سینۀ کیست؟
صاحب ناله مگر سوخته پا تا به سرش
این فروغ دل زهراست که خونست دلش
این جگر گوشۀ موساست که سوزد جگرش
این جواد است که از تشنگی و سوزش زهر
جان سوزان بود و نالۀ جانسوز ترش
خانهاش قتلگه و همسر او قاتل اوست
بارالها تو گواهی که چه آمد به سرش
همسر مرد برایش پر و بال است ولی
همسر سنگدل او بشکسته است پرش
آتش زهر چنان کرده به جانش تأثیر
که کند هر نفس سوختهاش تشنه ترش
شهر بغداد بود شاهد مظلوم دگر
پسری را که دهد جان ز ستم چون پدرش
کاش میبود غریب الغربا در آنجا
تا زمانی نگرد غربت تنها پسرش
#سیدرضا_موید
@raziolhossein
#امام_جواد_مناجات
#امام_جواد_شهادت
ذکر لب های خسته ام این است:
یا جواد الائمه ادرکنی
چِقَدَر این کلام شیرین است:
یا جواد الائمه ادرکنی
تا حرم پای دل مرا آوَرد
کاظمینت چقدر زیبا بود
در حرم ذکر ما فقط این است:
یا جواد الائمه ادرکنی
مادری بغض کرده بود اما
تا نگاهش به گنبدت افتاد
زیرلب گفت ذکر تسکین است:
یا جواد الائمه ادرکنی
چِقَدَر کم ارادتیم، ببخش
با تو دنبال جنتیم، ببخش
زائرت را بهشت تضمین است
یا جواد الائمه ادرکنی
قصد روضه نداشتم اما
تا کمی چشم بسته ام، دیدم
روضه هایت چقدر سنگین است
یا جواد الائمه ادرکنی
خانه ات قتلگاه شد آخر
دور جسمت کنیزها... ای وای
بسکه این ام فضل بی دین است
یا جواد الائمه ادرکنی
ما که یک عمر داغدار تو ایم
تا زمانی که منتقم برسد
ختم ذکر غروب آدینه است:
یا جواد الائمه ادرکنی
#محمدرضا_نادعلیان
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
#رباعی
زدست خاتم پیغمبران نگین افتاد
که جسم پاک تو از بام بر زمین افتاد
از این غمت دل من رفت کربلا، دیدم
بلتد مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
شرار زهر جفا تا به پیکرش افتاد
دوباره خنده به لبهای همسرش افتاد
به ام فضل بگو کف مزن مکن شادی
که در شماره نفسهای آخرش افتاد
نهاد سر به روی خاک و دست و پا میزد
چه آتشی به دل درد پروش افتاد
به خاک حجره خودش را کشید با زحمت
رسید پشت در و یاد مادرش افتاد
به یاد مادر پهلو شکسته ای ،که به در ....
...چنان زدند لگد پیش شوهرش افتاد
هنوز نقش زمین بود پشت در زهرا
که درب سوخته ناگاه بر سرش افتاد
....
به جای واعطشا واحسین بر لب داشت
که یاد تشنگی جد اطهرش افتاد
به پیش دیده او ظرف آب را تا ریخت
به یاد آن عموی آب آورش افتاد
به یاد مشک پر آب و هجوم تیر عدو
به یاد ضرب عمودی که بر سرش افتاد
شباهتش به حسین غریب کامل شد
ز بام پیکر پاک و مطهرش افتاد
چه خوب شد که خواهر نداشت مثل حسین
که روی خاک ببیند برادرش افتاد
برادری ته گودال بر زمین افتاد
سنان که خورد به پهلوش ، خواهرش افتاد
به قتلگه تنش افتاد بر زمین یکبار
هزار مرتبه از روی نی سرش افتاد
چرا ز نیزه نیفتد سر پدر وقتی
که از بلندی آن ناقه دخترش افتاد
.
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینه ام تکثیر کرده
غربت میان شهر، جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده
خیلی برای قتل من زحمت کشیده
خیلی برای کشتنم تدبیر کرده
با تیغ... نه... اما به من زهری که داده
کار هزاران ضربه ی شمشیر کرده
مثل امام مجتبی چیزی نگفتم
پاره جگر این زهر را تفسیر کرده
سر روی پای خواهری باشد چه خوب است
خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده
من آبرودارم دراین خانه نرقصید
این سوت و کِل خیلی مرا تحقیر کرده
فریاد من شد العطش، با خنده هایش
فریاد من را سخت بی تأثیر کرده
حرف از عطش شد یاد جدم می کنم باز
داغش دل و جان مرا تسخیر کرده
بستند، تنها آب را بر روی جدم
آبی که گرگ تشنه را هم سیر کرده
یاد وداع عمه ام از قتلگاهش
این لحظه ها فکر مرا درگیر کرده
زینب مدینه خواب هجران دیده و شمر
در کربلا این خواب را تعبیر کرده
عمه برادر را اگر نشناخت حق داشت
وقتی که هر عضو تنش تغییر کرده
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#امام_جواد_شهادت
حُجرهی سوختهاش کاش دری دیگر داشت
این جوان کاش به بالایِ سرش خواهر داشت
چه شده چند کنیز از پسِ در میخندند
یکنفر این طرف و چند نفر میخندند
خنده کردند بگویند تقلا کافی است
نالهی واحسن و وای حُسینا کافی است
طَشت دَف شُد که نفهمند کسی میسوزد
بِینِ این حجرهی بسته نفسی میسوزد
طَشت را پیشِ لبانش بگذارند ای کاش
کاسه آبی به دهانش بگذارند ای کاش
ظرف از آب پُر اما به زمین میکوبند
میزند داد ولی پا به زمین میکوبند
خندهی بد دهنی میرسد از هلهله ها
ناسزاهای زنی میرسد از هلهله ها
خواست بالی بزند غم پَرِ او را سوزاند
خواست آهی بکِشد حَنجر او را سوزاند
گفت آبی و نشد تا که بگوید جگرم
زهر وقتی نفَسِ آخرِ او را سوزاند
میکشد پا به زمین تا که بفهمند همه
جگرِ شعله ورش پیکرِ او را سوزاند
خواهری حیف ندارد که به دادش برسد
عوَضَش بی کَسی اش مادرِ او را سوزاند
تا بگِریند برایش دو سه همسایه که هست
رویِ این بام تنش مانده ولی سایه که هست
روی این بام تنش مانده ولی عریان نه...
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_جواد
#دوبیتی
حرم می رفت دنبال مرادش
دعا می خواند در حد سوادش
پدر هر وقت عرض حاجتی داشت
مشرف می شد از باب الجوادش
#محمد_حسین_ملکیان
@raziolhossein