eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل زمین؛ خرم زمان در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد میخانه باز و هر کسی جام مکیّف می زند ناهید، پا می کوبد و تندر به کف دف می زند رنگین کمان چون مشتری خود را در این صف می زند لبخند وصل امشب چه خوش کوثر به مصحف می زند آری نه تنها خاکیان ، هر آسمان کف می زند منشین غمین امشب دلا، شادی دل کن بر ملا خیز و مِس خود کن طلا، آیینه ات را ده جلا عقد علی و فاطمه در آسمان ها بسته شد در آسمان ها بسته شد در کهکشان ها بسته شد زین نرگس و سوسن دگر چشم و زبان ها بسته شد راه یقین ها باز شد، پای گمان ها بسته شد بازاریانِ حُسن را ، دیگر دکان ها بسته شد خورشید و ماه و آسمان، آیینه گردانی کنند چون در زمین خورشید و ماهی نورافشانی کنند بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود درشهر یثرب لاجرم، خوش گِرد هم آیی بُوَد خیل مَلک از عرش، سوی فرش فرش آورده اند بهر جلوس انبیا پَرهای خود گسترده اند امشب ز شادی هر وجودی خویش را گم کند گردون تماشای زمین با چشم اَنجُم می کند دریای لطف سرمدی، بی حد تلاطم می کند اهل زمین را آسمان غرق تَنَعُّم می کند هر غنچه بهر وا شدن چون گل تبسم می کند امشب که گاه شادی بی حدّ و بی اندازه شد با دست جانان دفتر عشق علی، شیرازه شد امشب صدف، بر گوهری، یک بحر گوهر می دهد یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد صرّاف کل، دردانه ای بر دُرج حیدر می دهد خود دست دختر را پدر بر دست شوهر می دهد؟ نی نِی ، فلک خورشید را بر ماه انور می دهد؟ تبریک گو بر مصطفی، جبریل از دادار شد زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد کشتی عصمت، نا خدا را سوی ساحل می برد مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد انسان کامل را ببین، با خود مکمل می برد هم آن به این دل می دهد؛ هم این از آن دل می برد با نغمه ی جادویی اش، داوود مداحی کند با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند؟ چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان شیعه مبارک باد گو، بر یازده فرزندشان ای شیعه، دست افشان شو و تبریک بر دل ها بگو بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین هم روز را در چهره او، هم شب در آن گیسو ببین هم لاله زار رو ببین ، هم نافه بارِ مو ببین هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند روزی رسد کز چشم تو رُخسار خود پنهان کند @raziolhossein
شراب عشق نوش مرتضی شد که زهرا یاس پوش مرتضی شد علی را دید همتایی ندارد خدا خود ساقدوش مرتضی شد ..... علی در رزم و آتش با خدا بود شُکوهِ معجزاتش با خدا بود مگو چیزی ندارد که عروسیش... تماماً سور و ساتَش با خدا بود ...... علی و جلوه‌ی پروردگاری ندارد هیچ غیر از ذوالفقاری به کوریِ فلانی و فلانی خدا می‌رفت با او خواستگاری @raziolhossein
در باغ بهشت،زمزمه جاری شد لبخند به لبهای همه جاری شد ذکر صلوات در زمین راه افتاد تا عقد علی و فاطمه جاری شد ..... تا گل به نسیم راه در می‌آید از خاک بوی گیاه در می‌آید امشب به ستاره‌ها بگو که لبخند زنید خورشید به عقد ماه در می‌آید ....... بر هر چه به غیر عشق می‌تاخت علی با خوب و بد زمانه می‌ساخت علی از غم خبری نداشت تا وقتی که بر فاطمه‌اش نظر می‌انداخت علی @raziolhossein
درود!طلعت خورشید روزگار علی سلام مادر آب و سلام یار علی کسی که گفته نیاید بهار با یک گل خبر نداشته اصلاً ز نو بهار علی کلید جنت و فردوس زیر لفظی بود برای عقد تو از سمت کردگار علی عروس خانه ی حیدر مبارکت باشد… شروع زندگی مشترک کنار علی سپر فروخت برای عروسی ات مولا خبر شدند دو عالم ز شاهکار علی طبق طبق سبد یاس جبرئیل آورد به افتخار شما و به افتخار علی دخیل بخت ببند ای ملیکه با چشمت به چشم های سراسر امیدوار علی قسم به (واقعه)،(کوثر)پسند کرده (نباء) و جای باطن (قدر) است در جوار علی سه بار جلوه گری کن ز صبح تاخود شب سه بار دیدن این جلوه هاست کار علی بدون اذن تو دستی به قبضه زد نه نزد که هست فاطمه مِن بعد ذوالفقار علی رضایت است سکوت اختیار کردی تو! که انتخاب گذاری به اختیار علی خدا کند نظر تنگ چشمتان نزند… خدا کند نرود طاقت و قرار علی @raziolhossein
زهرا که شبیه یاس نوخواسته شد تا گفت بلی... غم علی کاسته شد در مجلس عقدشان ملائک گفتند: "گل بود به سبزه نیز آراسته شد" ..... با اذن پدر جان جهان گفت: بلی! بخشیده نبی ولای خود را به ولی پیوند زمین و آسمان است! همه تبریک بگویید به زهرا و علی! ..... خورشید شدی که ماه کامل برسد باید که دلت به صاحب  دل برسد بانوی علی شدی! همین کافی بود تا رخت عروسی ات به سائل برسد! @raziolhossein
صدای به هم خوردن بال و پر بود گمانم که جبریل آن دور و بر بود نگاهش به در بود مهمان بیاید صدای در آمد ، علی پشت در بود علی بود امّا نه مثل همیشه که رخسارش از شبنم شرم تر بود گُل افتاد بر گونه ی حیدر امّا مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟! علی خواست لب وا کند،لب فروبست نگفت و محمّد خودش با خبر بود فداها ابوها ، نگاهش به زهراست به نوری که در خانه اش جلوه گر بود به زهرا که قالو بلی خواند و خندید به زهرا که شاد از قضا و قدر بود علی رفت و زهرا جهیزیّه می خواست علی مردِ میدان و جنگ و خطر بود زره داشت ، شمشیر و اسب و دگر هیچ که داراییِ او همین مختصر بود زره شد جهیزیّه ی عشق اما از آن روز زهرا برایش سپر بود @raziolhossein
گرچه مـقـامِ رَفْعَت او را كسي نداشت هنگام خشم، رأفت او را كسي نداشت شمشير خويش را به عدو داد وقت جنگ پس شك نكن،مروّت او را كسي نداشت وقت ركوع بود كه فهــميد آن فقــــير يك خَرْدَل از سخاوت او را كسي نداشت بُت هاي كعبه بر قدمش سجده كرده اند يعني شكوه و هيبت او را كسي نداشت از قامت رشيد پسرهاي او بِـفَـــهم "قدْ قامتِ" قيامتِ او را كسي نداشت هرشب هزار ركعت او تا به عرش رفت يك لحظه از عبادت او را كسي نداشت با اينكه شاه بود و جهان زيرِ سُلطه اش آزاديِ رَعـيّـــتِ او را كسي نداشت بر كفش وصله دار خودش وصله زد علي در بُرهه اي كه ثروت او را كسي نداشت انشاء كرده خطبه ي بي نقطه،بي الف اقرار كن ، فصاحت او را كسي نداشت محضِ دعـــايِ فاطمه نورش طلوع كرد روزي كه درك عصمت او را كسي نداشت ناموس كردگار، بلي گفت اگر به او  چون غيرِ او لياقت او را كسي نداشت محراب كوفه ، بهر علي قتــله گاه شد چون طاقتِ عدالت او را كسي نداشت @raziolhossein
بدان ردای خلافت فقط سزای علی‌ست که جایگاه پیمبر فقط برای علی‌ست . که حرف های علی جملگی صدای خداست که حرف های خدا نیز با صدای علی‌ست . خوشم که بین من و او شباهتی‌ست بزرگ خوشم به این که خدایم همان خدای علی‌ست . نیاز نیست به اثبات اقتدار خدا همین بس است برایم که مقتدای علی‌ست . ‌قسم به جان علی آیه های قرآن را اگر درست بخوانیم ماجرای علی‌ست . مگر نه اینکه "یدالله‌ فوق ایدیهم" ؟ مگر نه اینکه یدالله دست های علی‌ست؟ . به کفر می‌کشد آیا سوال ساده‌ی من؟؟ "خدا" برای چه هم نام و هم هجای "علی"ست؟ . قسم به صاحب عرش عظیم ! عرش عظیم، بعید نیست بفهمیم بوریای علی‌ست . به نخ نمایی پیراهنش نگاه نکن ستون اصلی عالم نخ عبای علی‌ست . صفای خانه‌ی پروردگار را بنگر که ابتدای‌ علی بود و انتهای علی‌ست . پس از ولادت او سر به آسمان سایید زمین از اینکه زمانی‌ست زیر پای علی‌ست . هوایی کس و ناکس نمی‌شوم هرگز مرا هوای کسی نیست تا هوای علی‌ست . بگو به آنکه فراری‌ست سمت کوه از جنگ میان معرکه جای تو نیست! جای علی‌ست . بگو سوار جمل را فرار بیهوده‌ست! که در قفای شتر اسب تیزپا‌ی علی‌ست . خروج کرده از اسلام هرکسی گفته‌ست: مگر ملاک مسلمان شدن ولای علی‌ست؟؟! . قسم به غربت طولانی اش دل شیعه هنوز هم که هنوز است آشنای علی‌ست . هنوز یک نفر از خاندان مولا هست کسی که شادی زهراست ، دلگشای علی‌ست . همان که یوسف گمگشته‌ی زمانه‌ی ماست همان عزیز که پشت سرش دعای علی‌ست . @raziolhossein
ﮐﺲ‌ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺯَﻫﺮﻩ مدحت ﺯﻫﺮﺍ ﺭﺍ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﻪ بلکه امّ ‌ابیها ﺭﺍ   ﻣﺪﺣﺶ ﭼﺴﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺁﯾﻢ- ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯ ﻋﻬﺪﻩ ﻣﺪﺣﺖ ﺍﺳﻤﺎ ﺭﺍ   ﻣﺪﺣﺶ ﭼﺴﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻨﺠﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺑﻄﻦ ﻟﻔﻆ ﺁنهمه ﻣﻌﻨﺎ ﺭﺍ   ﻣﺪﺣﺶ ﭼﺴﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﮕﺬﺍﺭﻡ ﺁنسوﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻠﯿﻢ ﺍﺩﺏ ﭘﺎ ﺭﺍ   ﻣﺪﺣﺶ ﭼﺴﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪﻡ ﮐﺲ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺯﻫﺮﻩ ﻣﺪﺣﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﺭﺍ؟   ﮐﻮچکتر ﺍﺳﺖ ﻭﺻﻒ ﺯ ﺗﻮﺻﯿﻔﺶ ﺩﺭ ﮐﻮﺯﻩ ﮐﺲ ﻧﺮﯾﺨﺘﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ   ﯾﺎﻟﻠﻌﺠﺐ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﮐﻪ ﺗﺸﺒﯿﻬﺶ؟ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺍﻭ ﻧﯿﺎﻓﺘﻪ ﻫﻤﺘﺎ ﺭﺍ   ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺬﻭﺭ ﺩﺍﺭ ﻣﺮﯾﻢ ﻋﺬﺭﺍ ﺭﺍ   ﭼﻮﻥ ﺳﺮ ﺯﻧﺪ ﺯ ﺟَﯿﺐ ﺳﺤﺮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﻮﺳﯽ ﻧﻬﺪ ﺯ ﮐﻒ ﯾﺪ ﺑﯿﻀﺎ ﺭﺍ ﭼﻮﻥ ‌ﺍﻭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﯾﺠﻪ‌ﯼ ﮐﺒﺮﺍ ﺯﺍﺩ؟ ﺟﺰ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺯﺍﺩ ﺯﯾﻨﺐ ﮐﺒﺮﺍ ﺭﺍ؟   ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺮ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﻗﯽ ﮐﻮﺛﺮ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻮﺛﺮ ﺍﺳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﻃﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻠﯿﻞ ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺪ ﻗﯿﻤﺖ‌ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎﺟﺮ ﻭ ﺳﺎﺭﺍ ﺭﺍ   ﺑﺮﻫﺎﻥ ﻧﺎﻃﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻪ ﺑﺮﻫﺎﻧﯽ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻣﺮ ﺧﺪﺍﯼ‌ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﭼﺸﻢ ﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﻮﺭﻩ‌ﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﯼ ﻧﮕﻪ ﮐﻦ ﺁﯾﺖ ﻋﻈﻤﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﺪﯾﺲ ﻓﺨﺮ ﺑﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ‌ﻓﻘﺮ ﺍﻧﺪﺭ هرگز ﻧﮑﺮﺩ ﻋﺮﺿﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭ ببین ﺣﯿﺎﯼ ﻣﺠﺴﻢ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺗﺠﺴﻢ ﺗﻘﻮﺍ ﺭﺍ ﻋﻤﺮﺵ ﭼﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﭘﻬﻠﻮ ﺯﺩﻩ‌ﺳﺖ ﻻﻟﻪ‌ﯼ ﺣﻤﺮﺍ ﺭﺍ   ﺩﯾﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﺖ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﮔﻮ ﻣﺪﻋﯽ ﺯﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﺷﺎ ﺭﺍ   ﻫﺎﻥ ﺍﯼ ﻋﺼﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﺳﺨﻦ ﺍﯼ ﮐﻠﮏ! ﻣﺸﮑﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﻫرّا ﺭﺍ یکرویه ﮐﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﺩﻭﭘﻬﻠﻮ ﺭا ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﮑﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﺮﻫﻢ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﺟﺮﺍﺣﺖ ﺭﺍ ﯾﮑﺴﻮ ﻓﮑﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻭ ﺍﯾﻤﺎ ﺭﺍ   "ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﻬﺮﻩ‌ﯼ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ لؤلؤ ﻻﻻ ﺭﺍ" ﺑﺮ ﺳﺮ کله ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺣﺮﻣﺖ ﻧﮕﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻣﻮﻻ ﺭﺍ   ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﻓﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﺎﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻮﺭﺍ ﺭﺍ   ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺣﺮﻑ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﭘﺎﺭﻩ‌ﯼ ﺗﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ   ﺗﺸﻮﯾﺶ ﻭقت ﭘﯿﺮ ﻣﻐﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺗﻔﺘﯿﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﺎﻧﻪ‌ﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ ﻣﺎﻝ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺘﻮﻓﺎ ﺭﺍ   ﮐﺞﺑﺮﻧﻬﺎﺩﻩ ﺧﺸﺖ نخستینند ﺩﯾﻮﺍﺭِ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﺞ ﺑﻪ ﺛﺮﯾﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺍﻧﺼﺎﺭﻧﺪ ﭘﺲ ﻭﺍ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍ ﻭﺍ ﺍﻧﺼﺎﺭﺍ   "ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ پیش ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺴﻮﺯﻧﺪﺵ ﺧﺮﻣﻦ ﺑﺴﻮﺧﺖ ﻭﺣﺸﺖ ﻭ ﭘﺮﻭﺍ ﺭﺍ"   ﺑﺮ ﻓﺮﻕ ﺁﻥ ﺧﻠﯿﻔﻪﯼ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺁﻭﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺧﻄﺒﻪ‌ﯼ ﻏﺮﺍ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﺭ ﻭﺣﺪﺕ ﻧﯿﺰ ﺣﯿﺪﺭ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﺳﺖ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻨﺎﺯﻣﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﯼ ﺍﺷﮏ ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺭﺷﮏ ﺣﻤﯿﺮﺍ ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻨﺎﺯﻣﺖ ﮐﻪ ﻧﻬﺎﻥ ‌ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻏﯿﺮ ﻻﻧﻪ‌ﯼ ﻋﻨﻘﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻨﺎﺯﻣﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﯽ ﺍﻣﺎ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﻟﻔﺒﺎ ﺭﺍ   ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﺳﺮﮐﺶ و سیل‌آسا ﮐﻨﺪﯼ ﺯ ﺟﺎﯼ ﺻﺨﺮﻩ‌ﯼ صمّا را   "ﺍﻟﺤﻖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﻦ ﻫﻨﺮﯼ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﺸﺎﻧﺸﺎﻥ ﯾﺪ ﻃﻮﻻ ﺭﺍ"   ﺗﺎ ﺷﻌﻠﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﺷﺐ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺯﺍﺩﯼ ﺣﺴﯿﻦ ﺻﺎﻋﻘﻪﺁﺳﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﻧﮑﻪ به‌ جا ﻣﺎﻧﺪﯼ ﺁﻥ ﺷﯿﺮ ﺷﺮﺯﻩﯼ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻓﺮﺱ ﺭﺍﻧﺪﯼ ﺁﻥ ﺗﮑ‌‌ﺴﻮﺍﺭ ﺩﻟﺪﻝ ﺷﻬﺒﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻠﺮﺯﺍﻧﺪﯼ ﺳﻘﻒ ﻭ ﺳﺘﻮﻥ ﺳﻘﯿﻔﻪﯼ ﺭﺳﻮﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﮔﺮﭼﻪ ﭘﯽﺍﻓﮑﻨﺪﻡ ﺑﻨﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﭼﮑﺎﻣﻪﯼ ﺷﯿﻮﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺳﻮﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩﯼ ﺷِﻌﺮﺍ ﺭﺍ @raziolhossein
علی و جلوه‌ی پروردگاری ندارد هیچ غیر از ذوالفقاری به کوریِ فلانی و فلانی خدا می‌رفت با او خواستگاری @raziolhossein
شراب عشق نوش مرتضی شد که زهرا یاس پوش مرتضی شد علی را دید همتایی ندارد خدا خود ساقدوش مرتضی شد @raziolhossein
فی الیل و فی النهار بگو یا علی مدد با ابرها ببار...بگو یا علی مدد دلداده گی به «میثم تمار» بودن است یک بار روی دار بگو یا علی مدد گاهی به جای نافله و گریه ی سحر هر شب هزار بار بگو یا علی مدد سینه سپر کن و به گدا بودنت بناز یعنی به افتخار بگو یا علی مدد اینبار شاعرانه به گنبد نگاه کن از قولِ شهریار بگو یا علی مدد هر جا که حرف خیبر و بی باکیِ علی ست همراه ذوالفقار بگو یا علی مدد وقتی دلت برای نجف تنگ می شود از جورِ روزگار بگو یا علی مدد آنجا که جز علی احدی نیست پای تو هنگام احتضار بگو یا علی مدد @raziolhossein