eitaa logo
صالحه کشاورز معتمدی
6.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
9 فایل
کمکتون میکنم تا حال خانواده شما بهتر بشه دبیر خانواده استان البرز در جبهه فرهنگی و قرارگاه تحول ادمین : @Admiin114 ثبت نام دوره: @Sabte_name_doreh واحد مشاوره https://eitaa.com/joinchat/4035444855C167ad52bed
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ 🎗تغییر کردم اولین دعوای اساسی ما آن روز اتفاق افتاد ، برعکس همیشه نتوانستم خودم را کنترل کنم ، با صدای ممکن هرچه دلم خواست گفتم : _مسعود خیلی وقته که داری با کارات پشیمونم میکنی ، تویی که به اعتقاد نداشتی چرا منو گرفتی؟ به راحتی با خانوم ها صحبت می کنی به راحتی باهاشون دست میدی به راحتی با دوست دختر سابقت در رفت و آمدی ، نصفه شب میری پیشش الان هم آوردیش تو شرکتت تو منو چی کردی؟ دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم ، با هق هق گریه گفتم: متاسفم برای همه ی که بهت داشتم. ریحانه گریه می کرد من هم گریه می کردم و روی زمین نشسته بودم. و مسعود هاج و واج نگاهمان می کرد. +چی داری میگی برای خودت؟ اعتقاد چیه؟ چه راحت انگ می زنی خانوم معتقد... بعد رفت ریحانه را برداشت و تند تند تکانش میداد : + عزیزم...بابایی...جان...جانم... بعد با تحکم گفت : +شیرین یکبار برای همیشه بهت می گم مسائلو باهم قاطی نکن. عاطفه دخترخاله ی منه ، اگر می خواستمش باهاش عروسی می کردم... اما بهش مدیونم... کل این شرکت ایده ی اون بود... حالا گیر افتاده... نیاز به داره... باااید کمکش کنم تا از زیر دینش در بیام فهم این موضوع اینقدر سخت نیست. حرف هایش برایم ارزشی نداشت ، داشت توجیه می کرد ، من زن هستم و حس ششم خوبی دارم ، کاملا را در عاطفه دیده بودم و حرف های مسعود تغییری در تفکرم ایجاد نکرد . با همون حالم گفتم : اون شب تو ویلا چی؟ چشم هایش شد ... یک لحظه ازش + کدوم شب؟... آها... همون شب که غش کردی؟ پس بگو... خانوم برای خودش خیال بافی کرده محض اطلاعت باید بگم که وقتی از بیرون برگشتیم ویلا عاطفه گفت راجع به کار باید باهم حرف بزنیم ، منم که اخلاق گند تو رو می دونستم گفتم آخر شب صحبت کنیم. من خر حواسم به حال و روز توعه ، اونوقت تو... متاسفم برای خودم... گریه ی ریحانه بند نمی آمد ، بچه را در بغلم گذاشت ، کتش را برداشت و رفت. کجا رفت؟ خب معلومه شرکت کدام شرکت؟ همان شرکتی که عاطفه منتظرش بود. با این افکار داشتم می شدم ساعتی با خودم کلنجار رفتم ، طاقت نداشتم ، باید میرفتم شرکت لباس پوشیدم و بچه را برداشتم و راه افتادم. وارد شرکت که شدم خانم ها دورم جمع شدند تا ریحانه را ببینند. نگاهم به اتاق مسعود بود اما درش باز نشد. عاطفه از اتاق دیگری آمد ، مثل یک عروس آرایش کرده بود با موهای سشوار کشیده و لباس های شیک... ریحانه را بوسید و تبریک گفت،من فقط تشکر کردم. ریحانه را دادم به خانم ها و بعد به اتاق مسعود رفتم ، مسعود نگاهم کرد و از پشت میز آرام گفت: برای چی اومدی اینجا؟ تا آمدم جواب بدهم با چنان غیضی نگاهم کرد که ترسیدم. ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... @salehe_keshavarz شما باشيد بودنتان خودِ خودِ خودِ "همه چیز" است ! دست کشیدن از "همه چیز" فقط با شماست که ممکن میشود! 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ سلام روزتون بخیر باشه ان شاءالله عزیزانم!🌹 بسیاری از ما به بحث انگیزه علاقه‌مند هستیم.😊👇 افراد زیادی هم با چالش بی انگیزه بودن دست و پنجه نرم می‌کنند.😣😣 ✅اما به خوبی می‌دونیم که ما معمولاً به صورت مطلق بی انگیزه نیستیم. بلکه معمولاً احساس می‌کنیم برای فعالیت یا هدفی که مد نظرمون هست، به اندازه‌ی کافی انگیزه نداریم.👌🌺 👌حتی کسی که می‌گه دیگه انگیزه‌ی خودم رو از دست دادم و قصد دارم خودکشی کنم، برای خودکشی به عنوان یک رفتار انگیزه داره؛ پس احتمالاً منظورش از بی انگیزگی این هست که انگیزه‌ی خودشون رو برای ادامه زندگی از دست دادند. با این مبحث انگیزه ، هم می‌تونیم خودمون را بهتر مدیریت کنیم و هم خواهیم توانست رفتار دیگران رو بهتر و عمیق‌تر بفهمیم.💯💯💯 و یکی از شروط ما همین انگیزه هست👌✔️🌺 ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ 💭 @salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┄┄┅═✧❁✦﷽✦❁✧═┅┄┄┄ 🌹بانو بیست تو باانگیزه ای ... 📌یادتون باشه انگیزه به اعمال ۴ کار روتین کمک می کنه که خیلی بهتر اون رو پیش ببرید ، پس سعی کنید انگیزه کارها رو در خودتون تقویت کنید ان شاءالله ...😊👌 🖇پروردگارا! امروز با تو شرط می گذارم که باانگیزه تر از قبل تمام اهدافم رو‌ بچینم و طبق الویت اونها رو پیش ببرم.🤝 ان شاءالله و تعالی🤲❤️ 💬 @salehe_keshavarz ❁✦✨❅ೋ❅📝❅ೋ❅✨✦❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا☄ꕥ💫ꕥ🌓ꕥ اꕥ💫ꕥ ا🌓ꕥ اꕥ 🧕بانو بیست و 👌خوبه ابتداً بریم سراغ معرفی ای از انگیزه ... عزیز من!😊👇 پیش از هر چیزی خوبه به این نکته توجه داشته باشیم که انگیزه و انگیختن و برانگیختن از یک خانواده هستند.♻️💯🔅 ✔️بنابراین به عنوان نخستین پیش‌زمینه‌ی ذهنی که می‌‌تونیم بهش اشاره کنیم اینه که⤵️⤵️ 🔆انگیزه باید برخاستن و اقدام کردن و حرکت را به همراه داشته باشه ... 💐حالا که به این نقطه رسیدیم، خوبه که سه اصطلاح انگیزه ، انگیزش و انگیزاننده ر‌و هم گذری داشته باشیم 💢انگیزه رو به عنوان یه نیرو و انرژی هدفمند تعریف کردیم. 💢مفهوم اصطلاح انگیزاننده رو هم می‌‌تونیم درک کنیم. 🔖انگیزاننده عاملی ست که در ما انگیزه ایجاد میکنه یا انگیزه‌ی ما رو افزایش می‌ده  🎯که انگیزاننده ما میشه همون هدفمون ، هدفی که براش برنامه ریختیم ، تلاش می کنیم و قراره که به اون برسیم ان شاءالله ...🏆😍👏 🌺اما واژه‌ی انگیزش ... تنها واژه ی انگیزش رو باید کمی دقیق‌تر مورد توجه قرار بدیم.⤵️⤵️ ✅انگیزش از جنس فرایند هست؛ بنابراین، وقتی روانشناسان یا مدیران می‌گویند که به انگیزش فکر می‌کنند 🔍📍منظورشون فرایندی ست که انگیزه‌ را در فرد یا تیم ایجاد می کنه افزایش یا کاهش می‌ده ... ⚙بنابراین کسی که به انگیزش فکر می‌کنه و می‌خواد این حوزه را بهتر بفهمه و بیاموزه، دوست داره در مواجهه با هر رفتار، چه در خود و چه در دیگران، بتونه به پرسش‌های زیر پاسخ بده🔰🔰 چی شد این هدف انتخاب شد‼️ چی شد که ادامه پیدا کرد‼️ چی شد هدف های دیگه از سر راه کنار گذاشته شد‼️ ✅همه و همه در حال انگیزش دادن هستند دقت کنید‌😉👇 گرفتیم چی شد🤔⁉️⤵️ ✔️یعنی برای اینکه انگیزه هر هدفی رو بخواهیم در خودمون تقویت یا کاهش بدیم باید بریم 📍به اولین نقطه ایجاد همون هدف 🔍به اولین روز 🖇به لحظه ای که این هدف برای شما هدف شد ... کلام آخر ...🙃🔻 ⚜بانو بیستی ها ... برای اینکه از هدفشون فاصله نگیرند و در اون موفق عمل کنند👌👌 📝اون هدف رو مکتوب می کنند 🔍براش برنامه ریزی می کنند ⛓اراده آهنین دارند 💭🔺انگیزه خودشون رو همیشه تقویت می کنند ✔️که اون هدف رو به سرمنزلگاه آخرت خودش به خیر و‌ نیکی برسونند.😍😍 🎯 @salehe_keshavarz 💎════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿ ◦•●⊙◎-3⃣7⃣🌹
📣📣📣📣📣📣 الهی! الحمدلله رب العالمین🤲🌹 🌒رسیدیم به آخر شب و زمان محاسبه اعمال روزانه ... سلام‌ شبتون نورانی رسیدیم به محاسبه📝👇 امروز چه اقدامی برای تقویت انگیزه انجام دادی بانو😉👇 رفتی به نقطه اول هدف چقدر مؤثر بود براتون‌😎 ✅چه خاطراتی براتون تداعی شد میتونید با دوستانتون هم به اشتراک بزارید😍👏 برای ارسال گزارش به ادمین ایتا مراجعه کنید😊↙️ 💬 @Admiin114@salehe_keshavarz ⚜ ⤴️💯🔅💯⏺💯🔅💯⤵️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۲ +ببین شیرین اگر فقط بیینم یا بشنوم یا بفهمم که آبروریزی کردی یا چیزی به عاطفه گفتی ، دیگه نه من نه تو ... محکم تر از چیزی بود که فکرش را می کردم،عصبانی بود و واقعا ترسیده بودم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 هیچ فکرش را هم نمی کردم که مسعود بتواند تا این اندازه شود ، از این که اینهمه به این دختر اهمیت می داد دلم شکست اما همان لحظه هم می دانستم که زندگیم برایم با ارزش تر از این حرف هاست. باید راهی پیدا می کردم . چندروز طول کشید تا خودم را جمع و جور کنم ، تصمیمم را گرفته بودم ، باید زندگیم را نجات می دادم. هرروز با مسعود به شرکت می رفتیم و برمی گشتیم. به جز روزهایی که ریحانه واکسن داشت یا حالش خوب نبود. در شرکت با عاطفه کاری‌نداشتم ، به جز جلسات یا مواقعی که از نظر کاری به هم مربوط بودیم. ریحانه بیشتر دست خانم اسفندیاری آبدارچی شرکت بود ، فقط برای شیر دادن به اتاقم می آوردش. بچه ی آرامی بود و مزاحم کارم نمی شد. مسعود هم هروقت کمترین فرصتی داشت با ریحانه خودش را مشغول می کرد. بعد از آن روز مسعود تلاش می کرد مثل قبل شود ، و بعد از چند روز کاملا حال خودش را خوب کرد. اما چیزی کرده بود ، چیزی در "من "تغییر کرده بود. با مسعود خوب شدم ... گرم شدم ... حتی گرم تر از قبل و تغییر بزرگتر در اتفاق افتاد... آوردم که با ریحانه چادر سر کردن و رانندگی برایم سخت است ، چادرم به داخل کیفم منتقل شد ، و بعد از مدتی کلا جا ماند خانه... در درونم عجیبی با عاطفه راه انداختم. زیادتر از قبل لباس می خریدم ، و مرتب به آرایشگاه می رفتم ، به راهی که انتخاب کرده بودم اطمینان داشتم. جز این راه نمی توانستم شوهرم را حفظ کنم. باید تر از عاطفه می شدم باید تر از او می شدم و این روش جدید من بود. پدر و مادرم متعجب بودند حتی تذکر هم دادند ، اما انگیزه ی‌من بیشتر بود از هرطرف‌ که به مسعود نگاه می کردم برایم ترین عالم بود ، پس برای حفظ این خواستنی هرکاری از دستم برمی آمد انجام دادم. مسعود هم متعجب بود ، اما گاهی فقط با تعجب به رویم لبخند می زد.... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... @salehe_keshavarz اُمید تنها وَ فقط شماييد و دیگر هیچ... 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ سلام روز امام زمانی تون بخیر باشه ان شاءالله✋ 😇👈امروز یه موضوعی رو براتون انتخاب کردم که خیلی هاتون براتون سخته و دوست دارید بیشتر در موردش اطلاعات کسب کنید👌👌 خب بریم سراغ یه بانوی بیست با برنامه😍👏⤵️ نازنینانم! ⚖برقراری تعادل میان وظایف و کارهای گوناگون در زندگی‌ مون آسون نیست. 👩‍🍳کار ... 👩‍🎓درس ... 💁‍♀خرده‌کاری‌های هر روزه‌ی زندگی ... در حالی ‌که باید هوای دوستان و خانواده را هم داشته ‌باشید!😉⤵️ به همه‌ی اینها زمانی را که نیاز دارید به خودتون برسید هم اضافه کنید.☺️⤵️ در چنین معرکه‌ای بی‌شک برنامه ریزی روزانه به شما کمک می‌کنه.🙃🌺🔰 👈با برنامه ریزی 👈مدیریت 👈و کنترل کارها آسون‌تر می‌شه ، می‌تونید میون اهداف کوتاه‌مدت و بلند‌مدت تعادل برقرار و کارها رو بر اساس اهمیتی که براتون داره اولویت‌بندی کنید.✅🌺👌 🔖🔍اینم یه چکیده از شرط مهم امروزمون ...🤗⤵️ 😎👈این مورد رو گذاشتم امروز ، چون خودمم جمعه ها برای هفته آتی برنامه ریزی می کنم✔️💐 اما شما اگه سختت میشه ، روزانه برنامه ریزی کن تا کم کم عادی بشه و راحت بتونی برای یک سال پیش رو هم برنامه بریزی🤩🤩 ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐ 💭 @salehe_keshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┄┄┅═✧❁✦﷽✦❁✧═┅┄┄┄ بانو بیست تو در برنامه ریزی بی بدیلی ...😍😍 📌الحمدلله که با برنامه ای که از ۲۳ ماه مبارک با هم صحبتش رو کردیم خیییلی راحت تونستی انجام بدید✅ نهادینه کنید🌺 و در اون موفق شدی ، میدونم که اینطوری بوده👏👏👏👏 🖇بارالها! امروز با تو شرط می گذارم که از این هفته با برنامه ، منظم ، دقیق به تمام اونچه باید برسم ان شاءالله ...☺️ خدااایا شکرت که امروزم بهم فرصت دادی تا مشارطه ای دیگه رو تمرین کنم ...🤲🌹 برای این کار تمام نکات رو دقیق و مویرگی دقت می کنم از همین الان از همین امروز ...🤝 💬 @salehe_keshavarz ❁✦✨❅ೋ❅📝❅ೋ❅✨✦❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا📝ꕥ🗂ꕥ🔍ꕥ اꕥ🗂ꕥ ا🔍ꕥ اꕥ 🧕بانو بیست و ⚜بانو بیستی ها ... میدونن که باید مشخص باشه روزشون رو چطور می گذرونن ...!!!🌺👌 یعنی چی🤔🔰 ✔️عزیزم برای این کار یه هفته وقت بگذار ، تمام ریز کارهایی که انجام میدی رو یادداشت کن و زمانی که نیازه اون کار انجام بشه رو جلوش مشخص کن اینطوری دستت میاد که هر کاری چقدر زمان نیاز داره ...🖍📋 ⚜بانو بیستی ها ... 📊می دونند که چه زمانی بیشترین بهره‌ور‌ی رو براشون داره ... آفرین دقیق متوجه شدی👏👏 📉برای یه بانوی بیست یه سری از زمان ها در طول روز بهره وری بیشتری داره ؛ در واقع میشه گفت ساعات طلایی شما محسوب میشه ...⏳⚙👇 🔅ساعت بین الطلوعین ... 🔅ساعت ۷ الی ۹ صبح ... 🔅ساعت ۱۵ الی ۱۷ عصر ... 🔅ساعات پایانی شب ... گرفتی چی شد🙃👇 🌺✔️تو این ساعت ها اهل منزل کاری به شما ندارند ، پس می تونی کارهاتون رو تو این زمانها پی ریزی کنید ان شاءالله ...👌👌 ⚜بانو بیستی ها ... 😎↩️می دونند که از وقت‌های تلف‌شده باید بکاهند و استفاده مفید ببرن🔛🔺 🔴مثلا چه زمانی به نظرتون وقت تلف شده هست ...!!! 🔄اگه شاغلی زمان بین منزل تا محل کار 🔄اگه دانشجویی زمان بین منزل تا دانشگاه 🔄اگه خانه داری زمان هایی مثل 🔺غذا درست کردن 🔺شستن ظروف 🔺مرتب کردن منزل 🔺و ... بارک الله دقیقا همینه😌👏🔰 🌹✔️هر موقعی که بشه دو تا کار رو در آن واحد انجام بدیم اما اگر استفاده نکنیم وقتمون رو تلف کردیم😕🚫 🎯💯⚠️پس دقت کنید چه کارهایی رو میشه تو این زمانها ادغام کرد و با یه تیر دو هدف رو نشونه بگیریم ان شاءالله ... ⚜بانو بیستی ها ... 📝🙇‍♂می دونند که برنامه‌ هر روز رو شب قبل خوبه بنویسند و مکتوب کنند ... 🗃📥📑برای این کار هم ابتدا ببین کدوم کارها رو باید فردا حتما انجام بدید اونها رو لیست کن 📤🔍📝بعد بیا از سخت ترین اونها الویت بندی کن ⛓⚙🔑اون کار سخته رو حتما لطفا بزار تو اولین فرصت و ساعت طلایی روزتون چراااا🤔⁉️🔰 الان میگم‌⤵️ 💯اولا که سخته 💯دوما اگه انجام بدی خیالتون تا آخر شب راحت میشه 💯سوما انگیزه ای بهتون میده که نگو و نپرس حله الان😉✋ 🖇📌🔍مابقی کارها رو هم حتما در ساعت های مابقی بزارید⤵️⤵️ و در آخر هم تمام اونچه از ذهنتون گذراندید تو یه برگه یا دفترچه برنامه ریزی بنویسید تا راحت قابل دسترسی باشه براتون تا بتونید ببینید که بدونید کدوم ها رو انجام دادید و کدوم ها هنوز مونده ...📝📝 🎯 @salehe_keshavarz 💎════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌═‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿ ◦•●⊙◎-3⃣8⃣🌹
سلام روزتون بخیر عذرخواهی میکنم جایی بودم که نت نداشتم و ادمین عزیز هم گویا مشکلی براشون پیش آمده و پیام‌های انتخاباتی رو ارسال نکردن عزیزانم میدونم همگی به سید ابراهیم رای داده یا خواهید داد ، مبادا سید تنها بمونه هنوز فرصت باقیه لیست انتشار واتساپ درست کنید و همه مخاطبین خودتونو دعوت کنید این هم یک امتحانه
اینم رای من به سید ابراهیم 💚
📣📣📣📣📣📣 الهی! الحمدلله رب العالمین🤲🌹 🌒رسیدیم به آخر شب و زمان محاسبه اعمال روزانه ... سلام‌ شبتون نورانی رسیدیم به محاسبه📝👇 نوشتن برنامه چه حس و حالی داشت براتون ؟!! فکر می کنید چقدر می تونه تو انسجام کارها و زندگی تون کمک بده ؟!! حتما اثراتش رو‌ یادداشت کنید که پیشرفت لحظه لحظه ها رو حس کنید ان شاءالله ... 📝 میتونید گزارش کارتون رو هم برامون ارسال کنید. برای ارسال گزارش به ادمین ایتا مراجعه کنید😊↙️ 💬 @Admiin114@salehe_keshavarz ⚜ ⤴️💯🔅💯⏺💯🔅💯⤵️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ @salehe_keshavarz ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ ... ریحانه پنج ساله بود و من برای جشن تولدش آماده می شدم . یک آپارتمان بزرگ خریده بودیم با وسایل جدید. شرکت هم بزرگتر شده بود و کارمندان بیشتری از زن و مرد آنجا کار می کردند. طبق قرارداد عاطفه امسال آخرین سالی بود که در شرکت ما کار می کرد. خودش هم تصمیم داشت برای ادامه ی زندگی به هلند برود ، یکسری از کارهایش را هم انجام داده بود. من تحصیلاتم را در مقطع کارشناسی رها کردم و با همه ی قوا به کار مشغول شدم ، البته این همه تلاش فقط به دلیل شوق نبود بلکه وجود عاطفه باعث شده بود تا دست از تلاش بر ندارم. مسعود سال به سال کم حرف تر و تر می شد ، طوری که عملا بیشتر کار شرکت روی دوش من بود و او بیشتر به امور کارمندان رسیدگی می کرد. همین موضوع هم باعث شده بود احساس بیشتری کنم. از هر لحاظ خودم را ی رقابت با عاطفه می دانستم. عاطفه تقریبا همسن و سال مسعود بود ، حدودا هشت سال از من بزرگ تر ، و من به خاطر جثه ی ظریفی‌که داشتم کمتر هم دیده می شدم ، از نظر آرایش و استایل هم فوق العاده به روز و شیک شده بودم. در این مدت عاطفه یک بار تا نامزدی هم پیشرفت اما خودش نامزدی اش را به هم زد. مطمئن بودم هنوز مسعود را بسیار دوست‌دارد ... از نوع نگاهش مشخص بود ... اما هیچ وقت از طرف مسعود چیزی ندیدم ... عاطفه در چند ماه گذشته خیلی بی حوصله تر بود. نه مثل قبل به خودش می رسید و نه چندان با کارمندان گرم می گرفت... او هم مثل مسعود ساکت و کم حرف شده بود. شب تولد ریحانه مادر و‌ پدرم کادوی خودشان را با تاکسی فرستادند ، مادرم با گلایه پشت تلفن گفت : _اونجوری که تو مراسم می گیری جای ما نیست. با اینکه از نیامدن آن ها دلگیر بودم اما چیزی نمی توانست در من تاثیر بگذارد. من باید طوری زندگی می کردم که دوست دارد و باید مطابق میل می شدم تا شوهرم به سمت میل نکند. هرکاری می کردم برای زندگی ام بود. کار آرایشگرم عالی شده بود ، موهایم را شرابی براق کرده بودم با گل های سفید لای پیچ و تاب موهای پرپشتم. آرایشم هم عالی بود ، لباسم را هم یک مزون مطرح برایم دوخته بود که از پشت تا نزدیک کمر باز بود. یک گروه از صبح تا غروب خانه را دیزاین کردند . همه ی غذاها و خرید ها هم تا قبل از غروب رسیدند. مسعود که رسید خانه کشیدمش داخل اتاق تا جواهراتم را برایم ببندد. جلوی چشمان مسعود چرخ می زدم _مسعود ببین چه خوشگل شدم... +خوب شدی عشقم... فقط ... شیرین نیستی... انگار یه غریبه جلومه چشمکی زدم _بهتر یه تنوعی هم میشه برات ... اخمی کرد و گفت : +من شیرین خودمو می خوام ، خیلی هم این کار هاتو درک نمی کنم... مثل همیشه لباس پوشید. موهایش کاملا جو گندمی شده بود اما هنوز هم به چشم من مرد عالم می آمد. دست هایش را گرفتم _ اگر بدونی چقدر دوستت دارم... +می دونم خانومم .. _نمیدونی... اگر می دونستی حال منو درک می کردی ... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ مگر نه اینکه شما جلوه ی خدایید! مگر نه اینکه نام های شما ، نام های خداست! مگر نه اینکه "سلام" نام خداست! سلام بر کسی که خود اصل "سلام" است... @salehe_keshavarz سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... 💢اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...