سلام قبول باشه انشاالله .
خیلی التماس دعا دارم از شما
دل و دین و اقلیمتون آباد.
صوت فرستادین الان فکرکنم هنوز تو مراسم هستید التماس دعا دارم
#ارسالی_اعضا✉️
-----------------------
از شما قبول باشه🌺
دعاگو هستم حتما، چشم. بله هستم.
حاجت روا بشید به حق شهدای امروز و به حق امام حسین (ع)
ارتباط ناشناس باکانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
امام حسین در #دعای_عرفه به خدا میگه : يا مُمْسِکَ یَدَیْ اِبراٰهیمَ عَنْ ذِبْحِ اِبْنُه
یعنی: خدایا ممنونتم به ابراهیم رحم کردی و نذاشتی پسرش جلو چشمش ذبح بشه
ولی امان از #روز_عاشورا
😭😭
#ارسالی_اعضا✉️
ارتباط ناشناس باکانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
حاجات همه رو بخواهید و ودر راس حاجت امام زمان عج
#ارسالی_اعضا✉️
-----------------------
حتما دعاگو هستم.💐
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤️
ارتباط ناشناس باکانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
امام حسین در #دعای_عرفه به خدا میگه : يا مُمْسِکَ یَدَیْ اِبراٰهیمَ عَنْ ذِبْحِ اِبْنُه یعنی: خدایا
مریدِ پیر مغانم
زِ من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد...😔
✍پ.ن : پیرمغان - حضرت سیدالشهدا (ع)
شیخ - حضرت ابراهیم (ع)
او به جا آورد - منظور ذبح و قربانی شدن حضرت علی اکبر (ع)
#عید_قربان مبارکباد🍃
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #دستپخت_معرکه #قسمت_دهم چند لحظه مکث کرد، زل زد توی چشم هام. واسه این ناراحتی، می خ
📖 #بدون_تو_هرگز
#فرزند_کوچک_من
#قسمت_یازدهم
هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد. لقم اسب سرکش بود و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود. چشمم به دهنش بود، تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم.
من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام، علی یه طلبه ساده بود. می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته. چیزی بخوام که شرمنده من بشه. هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت، مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره. تمام توانش همین قدره علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم
اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد. دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم، این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی نباید به زن رو داد اگر رو بدی سوارت میشه.
اما علی گوشش بدهکار نبود. منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم الوضو باشم. منم که مطیع محضش شده بودم. باورش داشتم…
۹ ماه گذشت، ۹ ماهی که برای من، تمامش شادی بود. اما با شادی تموم نشد. وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد. مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده، اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت لابد به خاطر دختر دخترزات مژدگانی هم می خوای؟
و تلفن رو قطع کرد مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد.
ادامه دارد...
----------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
زندگی تان
به زیبایی گلستان ابراهیم
و پاکی چشمه زمزم....
عید سعید قربان مبارک🍰☕️
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
#استاد_شهید_مرتضی_مطهری:
اگر در دلی ایمان باشد نمی تواند حسین را دوست نداشته باشد، چون حسین مجسمه ای است از ایمان.
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله✋
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
در دیدار با جانبازان عزیز در روز عید قربان دعاگوی جمیع شما هستم💐
👤 آیت الله جوادی آملی :
🔻 از بهترین فرصتها برای تقرب به خدای سبحان همان قربانی کردن است.
🔻 حالا اگر قربانی کردن گاو و گوسفند این همه فضیلت داشته باشد ، قربانی کردن نفس چقدر فضیلت دارد؟!
🔻 تضحیه نفس بالاتر از تزکیه نفس است ، آن ( یُزَکِّیهِمْ ) برای مراحل میانی تقرب است ، امّا این تضحیه که آدم خودش را قربانی کند و بشود جزء مقرّبین الی الله این بالاتر از آن است.
#ارسالی_اعضا✉️
-----------------------
عیدتون مبارک
خیلی ممنونم بابت پیام شما💐
ارتباط ناشناس باکانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
سلام وعرض تحیت
فرمودین مشرف شدید خدمت جانبازان. روز خوبی رو انتخاب کردید چون بنظرم این جانبازان عزیز به فلسفه ی عید قربان که همون قربانی کردن نفس و ندیدن خود هست عمل کردند. عمل کردند که خودشون جلوی توپ و تانک قرار دادن.
خدا به همشون سلامتی بده. سلام مارو هم برسونید بهشون بفرمایید برای عاقبت بخیری جوونا دعا کنن.
ممنون از شما.
#ارسالی_اعضا✉️
-----------------------
علیکم سلام
زنده باشید ممنونم از شما، کوچکترین کاری که می کنیم. به شدت نیازمند دیدار این عزیزان هستیم...
گاها فراموش شدگان عصر حاضر😔
بله دقیقا همینطوره، حرکت جانبازان، این جوانان قدیم همان قربانی کردن نفس و تقرب الی الله هست.... همان هایی که از همسر و فرزند و مادر و پدر و... گذشتند تا در راه خدا و اسلام و حفظ ناموس و وطنشان؛ جان و تن خود را قربانی کنند.... اِن شاءالله خدا حفظشون کنه.
حتما چشم پیامتون رو بهشون میرسونم.🌹
ارتباط ناشناس باکانال🌹👇
daigo.ir/secret/6145971794
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
خب فعلا....
دوستانم رسیدند و ما میریم دیدار اِن شاءالله☺️
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🍃 #قسمت_چهارم - بخش اول 4⃣ در موضوع ارتباط با نام
📝 پرسش و پاسخ در رابطه با کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🍃 #قسمت_چهارم - بخش دوم
در غرب نیز همین وضعیت بود بیشتر فیلمهایی که مربوط به صد سال پیش است، زنان را با لباس بلند آستین پوشیده و کلاه نشان میدهد. تمام تصاویر و مجسمه های حضرت مریم در کلیساهای قدیمی ایشان را با پوشش و حتی چادر نشان میدهد اما از زمانی که نظریه فروید اجرایی شد و برهنگی فرهنگی رواج یافت جامعه غربی با مشکل تشکیل خانواده و عدم اعتماد روبرو شد.
این مشکل در دهه های اخیر به ایران نیز سرایت کرد. آمار بالای طلاق و طلاق عاطفی حکایت از همین موضوع است. مطلبی که راوی کتاب میگوید کاملا صحیح و قابل امتحان است.
اگر انسان، از ابتدا سعی کند که چشم و ارتباط خود را با نامحرم حفظ کند، به یقین زندگی و همسر پاکی خواهد یافت و برعکس. این مطلب را از آیه ۲۴ سوره نور نیز میتوان دریافت جالب است که شخصی بعد از مطالعه ی این کتاب به من گفت:
من این قسمت از سخنان ایشان را امتحان کردم در محل کار، بنده هر روز با خانم های همکار بگو بخند و شوخی داشتم. از طرفی بیشتر مواقع با همسرم در خانه مشکل داشتم. بیشتر شبها جدای از هم میخوابیدیم و خیلی از این موضوع ناراحت بودم. اما مدتی است که تصمیم به امتحان این موضوع گرفتم.
اتاق کارم را عوض کردم و کمتر با زنان همکار حرف میزنم. نگاهم را در کوچه و خیابان بیش از قبل کنترل می کنم، حتی در فضای مجازی نگاهم را کنترل می کنم. در این مدت دقت کردم برخورد همسرم با من فوق العاده بهتر شده. از زندگی خودم خیلی لذت میبرم.
ادامه دارد...
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🍃حاج اصغر در دوران فرماندهی سردار #شهید_حسین_همدانی به فرمانده وقت منطقه حلب وصل شد. او بود که ظرفیت وجودی اصغر را کشف کرد. وقتی دید اصغر توانمند است و برای هرچه که به او میسپارد از دل و جان مایه میگذارد، او را کنار خودش نگه داشت. مسئولیت لجستیک فرمانده وقت حلب به اصغر سپرده شد فرمانده اش میگفت: «اصغر! تو کنار من باش و هرجا کاری داشتم تو برام انجام بده.»
🍃شهيد پاشاپور نیرویی بود که هر فرماندهای آرزویش را دارد. اگر کاری به او محول میشد، شب و روز برایش یکی میشد. دیگر زمان و مکان برایش معنا نداشت، فقط تلاش میکرد کارش را به نحو احسن انجام بدهد. همین هم حس اعتماد و آرامش فرمانده اش را تامین میکرد.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظاتی از گفتگوی رهبر معظم انقلاب با حضرت آیتالله مکارم شیرازی در جریان عیادت حضرت آیتالله خامنهای از ایشان در بیمارستان در #عید_قربان
خیلی ما اشتیاق داشتیم زیارت کنیم شما را اما نه در بیمارستان!
شما در تمام این سالیان عمر مبارک و مفید و وجودتان نافع بوده است.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #بدون_تو_هرگز #فرزند_کوچک_من #قسمت_یازدهم هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد. لقم اسب سرک
📖 #بدون_تو_هرگز
#زینت_علی
#قسمت_دوازدهم
مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت. بیشتر نگران علی و خانواده اش بود و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخوردهای اونها باشم.
هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده. تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه. چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت. نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم.
خنده روی لبش خشک شد، با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد. چقدر گذشت؟ نمی دونم. مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین.
- شرمنده ام علی آقا دختره.
نگاهش خیلی جدی شد. هرگز اون طوری ندیده بودمش. با همون حالت رو کرد به مادرم: حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید.
مادرم با ترس در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون. اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش. دیگه اشک نبود، با صدای بلند زدم زیر گریه. بدجور دلم سوخته بود.
- خانم گلم آخه چرا ناشکری می کنی؟ دختر رحمت خداست، برکت زندگیه، خدا به هرکی نظر کنه بهش دختر میده. عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود.
و من بلند و بلند تر گریه می کردم. با هر جمله اش شدت گریه ام بیشتر می شد و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه.
بغلش کرد، در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد. چند لحظه بهش خیره شد، حتی پلک نمی زد. در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود. دانه های اشک از چشمش سرازیر شد.
- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی، حق خودته که اسمش رو بزاری. اما من می خوام پیش دستی کنم...
مکث کوتاهی کرد، زینب یعنی زینت پدر
پیشونیش رو بوسید: خوش آمدی زینب خانم
و من هنوز گریه می کردم اما نه از غصه، ترس و نگرانی...
ادامه دارد...
----------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊