.
کربلا یعنے تجلّی خانهٔ جانان عشـ❤️ـق
کربلا آرامگاه حضـ🌸🍃ـرت سلطان عشق
برتر از جنـّ✨ـت نباشد، نیست کمتر، شک نکن...
مرقد شش گوشهٔ خورشـ☀️ـید جاویدان عشـ❣ـق
رحیم فیضی🖌
عکس از: مصطفی الجناحی📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نامه دیده نشده رهبر انقلاب به #حاج_قاسم پس از فتح #آمرلی
🔖 #تنها_میان_داعش(یکی از مجموعه های کانال که براساس حقیقتِ محاصره آمرلی در غالبی عاشقانه نوشته شده بود)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هفتاد_و_سوم لب ایوان نشسته و #گوش به صدای چَه چَه پرندگان، د
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
آخرین بسته #میوه را هم چیدم که مامان خدیجه کنارم لب ایوان نشست و با #مهربانی تشکر کرد: "قربون دستت دخترم! #اجرت با آقا امام زمان(عج)»!
و من به #لبخندی شیرین پاسخش را دادم که دوباره از #جایش بلند شد و برای نظارت بر چیدن #شیرینیها، به آن سمت #ایوان به سراغ دخترش زینب سادات رفت. شب #نیمه_شعبان فرارسیده و به میمنت میلاد امام زمان(عج)، بنا بود امشب در این خانه #جشنی بر پا شود و به حرمت عظمت این شب که به گفته مامان خدیجه بعد از شبهای قدر، شبی به #فضیلت آن نمیرسد، مراسم دعا و سخنرانی هم برقرار بود.
حالا پس از حدود سه #هفته زندگی در این خانه، به برگزاری جلسه های قرائت #قرآن و دعا #عادت کرده بودم که علاوه بر جلسات منظم آموزش قرآن و احکام که توسط #مامان_خدیجه برای بانوان محله برگزار میشد، آسید احمد به هر مناسبتی #مراسمی بر پا میکرد و اینها همه غیر از برنامه های رسمی مسجد بود.
ظاهراً اراده پروردگارم بر این قرار گرفته بود که منِ اهل سنت، روزگارم را در خانه ای سپری کنم که قلب تپنده تبلیغ #تشیع بود تا شاید قوت #اعتقاد قلبی ام را بیازماید که در این فضای تازه چقدر برای هدایت #همسرم به سمت مذهب اهل تسنن تلاش میکنم.
شبی که به این #خانه وارد شدم، به قدری #خسته و درمانده بودم که نفهمیدم با پای خودم به خانه یک روحانی #شیعه وارد شده و با دست #خودم چقدر کار خودم را سخت تر کرده ام که مجید در خانه اهل سنت و حتی زیر فشار #ترس و تهدید #وهابیت، قدمی #عقب_نشینی نکرد و حالا من در جمع یک خانواده مقید شیعه، باید برایش #تبلیغ تسنن میکردم، هر چند من هم دیگر شور و #شعار روزهای اول #ازدواجمان را از دست داده و دیگر برای سُنی کردن #مجید، به هر آب و آتشی نمیزدم که انگار از صبوری مجید، دل من هم #آرامش گرفته و بیش از اینکه بخواهم #عقیده_اش را تغییر دهم، از حضور #گرم و مهربانش لذت میبردم تا سرِ حوصله و با #سعه صدر، دلش را متوجه #مذهب اهل سنت کنم.
شاید هم تحمل این همه #مصیبت در کمتر از #یکسال، آنچنان رمقی از من کشیده بود که حالا به همین #زندگی آرام و #دلنشین، راضی بودم و همین که میتوانستم در کنار #عزیزدلم با خاطری آسوده #زندگی کنم، برایم غنیمت بود.
با این همه، شرکت در مراسم #متعدد جشن و #عزاداری شیعیان چندان خوشایندم نبود که هنوز هم فلسفه این همه سینه زدن و #گریه کردن و از آن طرف پخش شربت و #شیرینی را درک نمیکردم و میدانستم هر مجلسی که در این خانه برپا میشود، مجید را دلبسته تر میکند و کار مرا #سخت_تر!
میدیدم بعد از هر #مراسم، چه شور و حالی پیدا کرده که #آیینه چشمانش از صفای اشکهای عاشقی اش میدرخشید و صورتش از #هیجان عشق به #تشیع، عاشقانه میخندید!
در هر حال، من هم عضوی از اعضای این #خانواده شده و چاره ای جز #تبعیت از سبک زندگیشان نداشتم، حتی اگر میدانستند من از اهل سنتم، باز هم #دلم نمی آمد در برابر این همه محبتهای بی دریغشان کاری نکنم و برای جبران زحماتشان هم که شده، در هر کاری #همراهشان میشدم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خدای حاج قاسم با ماست
خدای حاج قاسم با مظلومان فلسطین است
ای قدس … ای شهر من
ای قدس… ای دوست
فردا…
فردا درخت لیمو شکوفه خواهد داد … (نزار قبانی)
#القدس
#حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
کیان عبداللهی🖌
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
بیا بشنو
پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده
از ڪف طاقتم را😔
🌹دو چشم خویش را
یڪ لحظہ وا ڪن
ببیــن گـریہ
چہ کردہ صورتم را...😭
🍒نازدانه های #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا 🌸🍃
شبتون شهدایے ✨🍃
به دعای کریم اهل بیت ☕️🍪🍊
.
به امید آمده ام خانه خرابم نکنی
همه کردند جوابم تو جوابم نکنی
بار ها آمدم و باز مرا بخشیدی
با کلام برو این بار خطابم نکنی
مرتضی پوررجب🖌
عکس از: قاسم العمیدی📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃
#شهید_بهشتی:
دانشجو موذن جامعه است اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود.
🎓۱۶ آذر #روز_دانشجو مبارک باد.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
.
عاشقان را سرِ شوریده به پیکر عجب است...
دادنِ سر نَه عجب!
داشتنِ سر عجب است...
.
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
#آقای_اصغر،
خودش هم از دوتا گلوله نمیترسید…
✍مرتضی کیا
#حاج_قاسم
#آقای_اصغر_حاج_قاسم
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
سجدهٔ نماز؛
معجــزه است
به خاڪ میافتی
اما به آسمان میرسی...
التماس دعا📿🤲
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
در شفاعت شهدا دست درازی دارند
عکسشان را بنگر چهره نازی دارند
ما به یادآوری خاطره ها محتاجیم
ورنه آنان به من و تو چه نیازی دارند..
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هفتاد_و_چهارم آخرین بسته #میوه را هم چیدم که مامان خدیجه کنا
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
در جلسات #صبحگاهی قرآن مامان خدیجه شرکت میکردم، در #مراسم مولودی و عزاداری، #کمک دستشان بودم و گاهی همراه مامان خدیجه و زینب سادات، راهی مسجد #شیعیان میشدم و نمازم را به #امامت آسید احمد میخواندم.
در هنگام ادای نماز در #مسجد شیعیان، طوری که کسی متوجه نشود، دستانم را زیر چادر #بندری_ام روی هم میگذاشتم و چادرم را روی #صورتم می انداختم تا در هنگام سجده، بتوانم کنار مُهر روی زمین #سجده کنم و این بلا را هم #وهابیت به سرم آورده بود که از ترس برملا شدن هویت پدر وهابی ام، #مجبور بودم سُنی بودن خودم را هم پنهان کنم، ولی باز هم همیشه #نگران بودم که از روی #ناآگاهی حرفی بزنم یا پاسخی بدهم که در جمع #شیعیان راز دلم را بر مال کند و از روی همین دلواپسی بود که در اکثر جلسات، در سکوتی #ساده، گوشه ای مینشستم و بیشتر شنونده بودم.
البته این #همراهی، چندان هم #خالی از لطف نبود که پای درس #احکام مامان خدیجه، مسائل جالبی یاد میگرفتم و نکات بسیار #شیرینی از تفسیر آیات قرآن میشنیدم که تازه #متوجه شده بودم مامان خدیجه تحصیلات حوزوی دارد و برای خودش #بانویی فاضله و دانشمند است.
پای منبر #آسید_احمد هم حرفهای جدیدی از مسائل #سیاسی و #اعتقادی میشنیدم که گرچه با #مواضع علمای اهل سنت هماهنگ بود، ولی از زاویه ای دیگر #مطرح میشد و برایم جذابیت دیگری پیدا میکرد.
مجید هم که دیگر پای ثابت #مسجد شده و علاوه بر اینکه #عضوی از اعضای دفتر مسجد شده بود، تمام #نمازهایش را هم به همراه آسید احمد در #مسجد میخواند.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هفتاد_و_پنجم در جلسات #صبحگاهی قرآن مامان خدیجه شرکت میکردم،
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هفتاد_و_ششم
من و مامان #خدیجه و زینب سادات، از #فرصت نبودن آسید احمد و مجید در خانه استفاده کرده و بدون #حجاب و با خیالی راحت در #حیاط کار میکردیم تا بساط جشن امشب #مهیا شود و دقایقی به اذان #مغرب مانده بود که همه کارها تمام شد. دیس #شیرینی را روی میز فلزی کنار حیاط چیده و بسته های کوچک میوه و شکلات را کف #ایوان گذاشته بودیم تا در هنگام ختم مراسم از میهمانان پذیرایی شود.
اتاقها را هم #جارو کرده و کارهای سخت تر را به عهده #مردها گذاشته بودیم تا بعد از نماز مغرب و #عشاء که به خانه باز میگردند، کمکمان کنند. ساعتی از اذان مغرب گذشته بود که آسید احمد و مجید از #مسجد برگشتند و از همانجا مشغول کار شدند.
کف #حیاط را فرش انداختند تا مردها در حیاط بنشینند و زنها در #ساختمان، روی #ایوان هم برای آسید احمد میز و صندلی تعبیه کردند تا هنگام #سخنرانی و قرائت دعا، منبر مناسبی داشته باشد.
مامان #خدیجه هم غذای #مختصری تدارک دید و در فرصتی که تا آمدن میهمانان #مانده بود، با #عجله شام را خوردیم و من و زینب سادات #مشغول شستن ظرفها بودیم که اولین #خانواده وارد شد. میدیدم زینب سادات دست و #پایش را گم کرده که با #لحنی صمیمی پیشنهاد دادم: "تو برو کمک مامان #خدیجه! من میشورم!"
و #منتظر همین جمله بود که با #تشکری شیرین، دستهایش را #خشک کرد و با عجله از #آشپزخانه بیرون رفت. فقط دو سال از من کوچکتر بود و در #همین مدت به قدری #دلبسته مهربانی های خالصانه اش شده بودم که همچون خواهری که هرگز #طعم محبتش را نچشیده بودم، دوستش داشتم و نه فقط زینب سادات، که تمام اعضای این خانواده با چنان #محبت و مرحمتی با من و مجید برخورد میکردند که غم غربت و بی وفایی خانواده ام، فراموشمان شده بود. ظرفها را شستم و برای #پذیرایی از بانوانی که وارد میشدند، مشغول ریختن #چای شدم که مراسم با تلاوت #قرآن آغاز شد.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
وقتی که در حیاط حرم راه میروم
پایم به روی عرش و دلم روی گنبد است
✋ #به_تو_از_دور_سلام
🌷به یاد محب و محبوب #امام_رضا (ع)، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
دلـ🍃 را
سَر شـ✨ـوقی هَم اگر هست؛
تـو آنـ❤️ـی...
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✨
🌱
✨
چه مبارک سحری
عشق شکوفا آمد
چه مبارک سحری
زینب کبری آمد...
🕊ولادت قهرمان فصاحت و بلاغت و مظهر مهربانی و عطوفت؛ عقیله بنی هاشم، #حضرت_زینب(س) و #روز_پرستار مبارک باد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🌸🍃
یکبار که برای مرخصی آمد خواستم دیگر نرود. توی چشمهایم نگاه کرد و گفت: «اگر من نروم، جواب #حضرت_زینب را میدهی؟» شرمنده شدم و دوباره راهیاش کردم.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#روایت_مادر_معزز_شهید
جنات فکه📲
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
📲💭
ایجاد نهاد امنیتی و اطلاعاتی جدید در ایران؛ نیروی انتظامی هم صاحب سازمان اطلاعات شد.
#سازمان_اطلاعات_ناجا
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هفتاد_و_ششم من و مامان #خدیجه و زینب سادات، از #فرصت نبودن آ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
ظاهراً سیستم بلندگو و #میکروفون هم آورده بودند که #صدا با کیفیت خوبی پخش میشد. من و زینب سادات از خانمها #پذیرایی میکردیم و مجید و یکی دو جوان دیگر هم در حیاط #مشغول کار بودند.
همین که سینی چای را دور میگرداندم، تصور کردم اگر #عبدالله مرا در این #وضعیت ببیند چه فکری میکند که من به آرزوی #هدایت مجید به مذهب اهل تسنن، پیوند زناشویی مان را بستم و حالا برای جشن میلاد امام #غایب شیعیان، میهمانداری میکردم! کسی که به اعتقاد عامه #اهل_سنت، هنوز متولد نشده و هر زمان مقدمات ظهورش فراهم شود، #دیده به جهان خواهد گشود تا آماده قیام آسمانی اش شود، ولی خودم میدانستم همچنان بر سرِ عقیده ام هستم و #هنوز هم به هر بهانه ای با مجید صحبت میکردم بلکه معجزه ای دیگر در #زندگی_ام رخ داده و همسر نازنینم به راهی استوارتر هدایت شود.
قرائت #قرآن که تمام شد، آسید احمد سخنرانی اش را شروع کرد و پیش از طرح هر بحثی، #زبانش به شکایت باز شد که هنوز دو روز از #سقوط موصل و هجوم #وحشیانه تروریستهای داعش به برخی شهرهای عراق نگذشته و صحنه های #هولناک کشتار مسلمانان عراقی از ذهن هیچ کس پاک نشده بود. حالا چند روزی میشد که #عراق هم به خاک مصیبت #سوریه نشسته و به بلای گروهی به مراتب وحشی تر از #جبهه_النصره به نام #داعش، مبتلا شده بود.
چند دقیقه اول #سخنرانی آسید احمد در مورد همین #فتنه تکفیری بود که به نام اسلام، امت اسلامی را به #مصیبتی بی سابقه دچار کرده و لاجرم علاجی جز برقراری اتحاد بین #مسلمانان ندارد که این حیوان #درنده میخواهد سینه شیعه را به اتهام کفر بدرد و #خونش را به گردن سُنی بیندازد تا گردن سُنی را هم به انتقام #خونی که خود از #شیعه ریخته، بشکند.
او میگفت و دل من همچنان از وحشت #نوریه و برادران سگ #صفتش میلرزید که هنوز ترس فتنه انگیزی های شیطانی اش را #فراموش نکرده و دهان خونینش را که فتوا به #تکفیر و حکم به #قتل #شیعه میداد، از یاد #نبرده بودم.
گوشه #آشپزخانه به کابینت تکیه زده و #منتظر بودم زینب سادات سینی را بیاورد تا استکانهای خالی را بشویم و همچنان گوشم به لحن #جذاب آسید احمد بود که حالا از فضایل امام زمان(عج) صحبت میکرد که بر خلاف عقیده #اهل_سنت، شیعیان امام خود را زنده و حاضر میدانند و هر سال در نیمه #شعبان به مناسبت ولادتش جشن مفصلی میگیرند.
پیشتر از عبدالله شنیده بودم در میان اهل سنت هم #کسانی هستند که اعتقاد دارند #مهدی موعود(عج) قرنها پیش متولد شده و تا زمانی که امر #ظهورش از جانب #پروردگار فرا رسد، در غیبت به سر خواهد برد، ولی من تا امشب به این #مسأله به طور دقیق فکر نکرده بودم و شاید حضور و یا عدم #حضور این موعود جهانی برایم اهمیت چندانی نداشت و بیشتر به لحظه ظهور و
حکومت جهانی اش می اندیشیدم که به اعتقاد همه #مسلمانان، همان حکومت پیامبر(ص) خواهد بود، ولی آسید احمد با شوری #عاشقانه در وصف این موعود جهانی صحبت میکرد و میدیدم جمعیت با چه محبتی برای سلامتی حضرتش صلوات میفرستند و حتی برخی هرگاه نامش را میشنیدند، تمام قد از جا بلند شده و برای #فرجش دعا میکردند.
میتوانستم تصور کنم چند #قدم آن طرفتر، چه حالی به #مجیدم دست داده و چقدر برای امام #پنهان از نظرش، #بیقراری میکند که بیتابی های عاشقانه اش را به پای #مقدسات مذهب #تشیع کم ندیده بودم.
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊