eitaa logo
خاطرات‌وکرامات شهید عاملو
2.9هزار دنبال‌کننده
913 عکس
342 ویدیو
22 فایل
ادمین : @alirezakalami نویسنده ۱۳ عنوان کتاب از زندگینامه شهدا📚 و سه کتاب از خاطرات #شهید_کاظم_عاملو💖 👈برای دسترسی سریع به مطالب، رجوع کنید به فهرست «سنجاق‌شده» در کانال🖇️ مدیر تبادل: @shahid_gomnam18 ⛔کپی مطالب بدون ذکر آدرس کانال جایز نمی‌باشد⛔
مشاهده در ایتا
دانلود
AudioTrimعنایت شهید.mp3
زمان: حجم: 1.52M
سال ۹۸ بود. مدتی قبل، پدرش از دنیا رفته بود. آن سال هم مادرش به رحمت خدا رفت و به واسطه شوک عصبی، تا ماه‌ها حال خرابی داشت و بی‌تابی می‌کرد. می‌گفت همان روزها خواب را دیدم؛ دیدم پشت میزی نشسته و مقدار زیادی پرونده روی میز و کنار دستش تلنبار شده است. مردم(اموات) ردیف‌کش به صف ایستاده و منتظر بودند تا با امضای او از آنجا عبور کنند. تا دیدمش به من گفت: ابوالقاسم، ناراحت نباش! پرونده پدر و مادرت پیش منه... . بعد از مدت‌ها، آرام شد... . @shahid_ketabi
AudioTrimعنایت.mp3
زمان: حجم: 2.63M
جاسوییچی عکس شهید، اتفاقی بدستم رسید!🤔 ... رفتم سر مزار شهید دردودل کردم و از او خواهش کردم که... استرس داشتم! ولی جواب آزمایش مرا متعجب کرد!🥺 به شهید گفتم معجزه خودت را به من نشان بده😳 👈عنایت شهید به خانمی که معتقد است شهید کاظم عاملو او را شرمنده خودش کرده است😭 @shahid_ketabi
ده سال از شهادتش گذشته بود. آقا مهدی نوار گفتگوی کاظم در را از من گرفت. قرار شد گوش کند و بیاورد. آورد. اما اصرار داشت بگذارم از روی آن یکی هم برای خودش تکثیر کند. گفتم نمی‌شود. پافشاری‌اش را که دیدم گفتم: «باید از خودش اجازه بگیری و بفهمم راضیه!» والّا شرمنده‌ام. خلاصه آن روز به یک بهانه سرش را تاباندم. ولی او تا مدتی دست‌بردار نبود. تا اینکه دو هفته بعد توی نمازجمعه دیدمش. مرا صدا زد. تا رسیدیم به هم گفت: «محمدحسن! نوار رو بیار.» نگاهش کردم. پرسیدم: «اجازه‌شو گرفتی؟» به نشانه تأیید سر تکان داد. باور نکردم. پرسیدم: «چطوری؟» برایم تعریف کرد و گفت: یک شبِ چهارشنبه رفته بودم دعای توسل. اتفاقاً برنامه منزل یکی از شهدای جهادیه بود. مداح، دعا را خواند و رسید به فراز آخر «توسل». نمی‌دانم چه شد که یک لحظه حواسم رفت به سمت نوار. مثلِ دل‌شکسته‌ها گفتم: «خدایا! نشانه رو برسون...» داشتم حرف می‌زدم که یکهو دیدم کاظم با کت و شلوار جلویم ایستاده؛ درست مثل همان روزهایی که با سیمای نورانی و قد بلند، کنار ما بود؛ نفهمیدم خوابم یا بیدار. حال عجیبی بود. بهم گفت: «چی می‌خوای مهدی؟» گفتم: «حمزه برای ضبط، اجازه‌ی تو رو می‌خواد... .» نجاریان داشت تعریف می‌کرد و من هاج و واج بودم. عجیب‌تر اینکه نگفت خواب بوده! از طرف کاظم پیغام داد که: «نشون به نشونِ اون انگشتری که دادم بهت‌و کسی ازش خبر نداره» و عیناً تمام ویژگی‌ها و شکل و شمایل انگشتری که درباره آن با هیچ‌کس صحبت نکرده بودم را داد! ولی آخر چگونه؟! برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو با تغییر @shahid_ketabi
مرا به مادرم نشان می‌داد و می‌گفت: «انتخاب شوهر اینا باخودمه! من میگم کی باشه!» مادرم حرف‌های سنجیده یا نسنجیده‌اش را اینطوری جواب می‌داد که: «پس جهيزيه و اینا هم با خودت!» و دوتایی می‌زدند زیر خنده. من بعد از شهادت کاظم وصلت کردم؛ نبود او. حین ازدواج، دست‌و‌بالمان برای تهیه جهیزیه تنگ بود و بهمان فشار آمد. مادرم خیلی به این در و آن در زد. به سختی پولی جور شد و بیشتر وسایل ضروری مورد نیاز را خریدیم. ولي هنوز کار داشت. يک‌بار او همینطوری توي بی‌پولی و کلافگی، از کاظم گله کرد و گفت: «مگه نگفتي جهيزيه پاي خودته!؟ پس کجایی پسر؟!» بغض کرد و گریه را خورد. شب خواب ديدم يکی که نمي‌شناختمش، آمده دم در خانه و ليستي از اقلام مورد نیازم را به دستم داده است. بالای آن، عکسی از امام(ه) و رهبری بود. به من گفت: «هر چی نياز داري، از توش انتخاب کن!» گرفتمش و نگاهی به آن انداختم؛ همه چيز در آن نوشته بود، ولی ما فقط دو سه قلم اصلی را کم داشتیم؛ از توي لیست آنها را انتخاب کردم و پس دادم. صبح، از لحظه‌ای که چشم باز کردم، مدام توي این فكر بودم که چه تعبيري دارد این خواب؛ از ذهنم خارج نمی‌شد. ساعتی بعد در زدند. يكي از دوستان کاظم بود. ليستي آورده بود که از داخل آن برای جهیزیه هر چه نیاز دارم را انتخاب کنم. جا خوردم! جالب اینکه کاغذِ توی دست آن آقا، درست مثل ليستي بود که در خواب ديده بودم. يقين كردم كه این هم زیر سر خود کاظم است... . راوی : خواهر شهید کتاب خاطرات بی‌نظیر شهید کاظم عاملو @shahid_ketabi
زمان: حجم: 2.16M
👈ماجرای عجیب خانمی که مشکوک به بیماری ام‌اس بود و با عنایت شفا گرفت!😳 گفتند کاظم عاملو خیلی والامقام است و خیلی حاجت میده خواهرم ۳۶ ساله است. به محض شروع بیماری، نتونست راه بره😰 دکتر نگاهی به خواهرم کرد و گفت: من تشخیصم صددرصد MS هست😱 تشنج‌های شدید می‌کرد. خواهرم از سر لجبازی با خدا، نماز را گذاشته بود کنار...🤔 بهش گفتم شهیدی هست که من ازش خیلی حاجت می‌گیرم.... دکتر با دیدن جواب آزمایش با تعجب تا دو دقیقه سکوت کرده بود..😭 ###################### نکته: حقیر اصرار ندارم این شهید رو جوری معرفی کنم که بگن همونی هستش که حاجت میده! خیر! دوست دارم کاظم به «شهید امام زمانی❤️» شهرت پیدا کنه. ولی این از مواردی هست که آدم از شنیدنش تعجب و حیرت می‌کنه... اما حرف من : آنان که خاک را به‌نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟😔 قزوین @shahid_ketabi
audio.ogg
زمان: حجم: 730.4K
خاطره خانمی که صلوات نذر شهید و مادرش کرد و کاظم به خوابش آمد...😭 👈چند روز بعد در خانه چشمم افتاد به کتاب 😍 که دوستم بهم هدیه داده بود و عکس روی جلد کتاب ☺️ جا خوردم و یاد خوابم افتادم... خودش بود : 🥺 تهران @shahid_ketabi
امام رضا(ع) ❤️ رو تو راهم قرار داد😳😍 کرج (البرز) @shahid_ketabi
زمان: حجم: 744.7K
مشکل مالی داشتم... کتاب به طرز عجیبی از بالای کتابخانه افتاد جلوی پای من!😍 ...هنوز تعداد صلوات‌هایی که به نیت شهید و مادرش می‌فرستادم تمام نشده بود که تلفن زنگ خورد..🤔 رشت(گیلان) @shahid_ketabi
عنایت.mp3
زمان: حجم: 2.18M
اینم صوتِ کسی که توی اون دوباره شهید کاظم عاملو در خواب به یکی از نزدیکانش، تاکید میکنه که ما فقط واسطه‌ایم، حاجت رو از (ارواحنا فداه) بخواهید...☺️ بابا! به پیر به پیغمبر، حتی اهل‌بیت(ع) هم برای دادن حاجت در درگاه الهی وسیله هستند. انقدر نچسب به قبر شهید و زار بزن!😊 پس اول خود حضرت حجت(عج)💗، بعد نوبت می‌رسه به شهدااااا❣ من موظف بودم بگم... خودانی😮‍💨 @shahid_ketabi