eitaa logo
خاطرات و کرامات شهید عاملو
2.1هزار دنبال‌کننده
861 عکس
341 ویدیو
20 فایل
مؤلف: @alirezakalami صاحب ۱۲ عنوان کتاب ازخاطرات #شهدا نویسنده سه کتاب از شهید عاملو با عناوین #سه_ماه_رویایی و #رویای_بانه و #شهید_کاظم_عاملو 👈برای دسترسی سریع به #فهرست مطالب کانال، ابتدا پیام «سنجاق‌شده» را کلیک کنید، سپس به سراغ #هشتک‌ها بروید 🫡
مشاهده در ایتا
دانلود
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷👆راز مقامات عرفانی شهید احمدعلی نیّری🌷 او یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق‌شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. آیت‌الله حق‌شناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلام‌الله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید… از به این مقام رسید… ‌ ‌@shahid_ketabi
🔹 تک پسـر بود. خانه‌‌ی بزرگی فروختند پولش را ریختند به حساب مسعود تا دیگر جبــهه نرود‌، کارخـانه بزند و خودش مدیر شود. 🔸 بار آخـری که رفت؛ توی وسـایلش یک چک سفید امضـا گذاشته بود با یک نامـه؛ نوشتـه بود: «برگشـتی در کـار نیست! این چک روگذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم، به مشکل بر نخورید.» 🌷 دوبـاره مهمـات را گذاشت روی شـانه‌اش‌. یکی از دوستانش، دل از دستش رفت؛ صدا زد: «مسعود بس است!»نگاهش کرد؛ اما سرش را که برگـرداند، تیــر خـورد تـوی ســرش. 🌹 فقط گفت: «یــا حســین ع» و همانجـا افتـاد. 📚 تک پسـر / نسیبه استکی @shahid_ketabi
توسل به حضرت زهرا (س) 🍀«نمی‌دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم خودم را از شر سیم‌های خاردار خلاص کنم، نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می‌شد. نمی‌دانستم چه بکنم. موانع در حال تکان خوردن و بسیار خطرناک بود،‌ چون توجه دشمن را به سمت من جلب می‌کرد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه ـ علیهم السلام ـ متوسل شدم. یکی یکی سراغ آنها رفتم. یک لحظه یادم آمد که است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(س) دراز کردم و با تمام وجودم از ایشان خواستم که نجاتم بدهند. گریه کردم. دعا کردم. در همین حال احساس کردم یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد و در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هشیاری کامل احساس کردم.» احمد این ماجرا را برای دوستش تعریف کرد، او را قسم داده بود که تا زنده است، آن را برای کسی بازگو نکند. 🌷🌷 📙برگرفته از کتاب مهر مادر. اثر گروه شهید هادی 🖤 @shahid_ketabi
27.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷فیلم بسیار دیدنی از (معروف به شهید حضرت زهرایی) که کمک از اهل بیت(ع) و ائمه اطهار به خصوص حضرت مادر، خانوم حضرت فاطمه زهرا(س) می‌گوید... 🔸 رهبر انقلاب در زمان مشاهده این فیلم در حالی‌که اشک می‌ریختند فرمودند: ✅ بگو!... بگو!... چرا سکوت کردی! داشتی از ملاقات با آن بزرگوار می‌گفتی... بگو که با او رابطه داشتی... چرا حرف نمی‌زنی!... 💢 در پایان فیلم نیز فرمودند: من مطمئن هستم که این عزیز در عالم بیداری با حضرت زهرا (س) ملاقات و مراوده داشته و می‌خواست چگونگی این دیدار را توضیح دهد اما نمی‌دانم چرا منصرف شد. @shahid_ketabi
چند وقت پیش مشکلے داشتم و رفتم سر مزارش. کلے گله کردم که چرا حاجت همه را میدے ولے ما را نه؟! شب خوابش را دیدم. بهم گفت: «آبجے! من فقط وسیله‌ام، ما دعاها را خدمت امام عصر(عج) عرضه می‌کنیم و حضرت- به اِذن‌الله - برآورده می‌کنند. من واسطه‌ام، کاره‌اے نیستم، اگر چیزے می‌خواهید اول از امام زمان(عج) بخواهید...» برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
سیدرضی.mp3
1.77M
خوابی جالب و عجیب از دختر ، که در آن نویدی از ظهور و تاییدی است بر رهبری آقا🥺 این خواب را دختر شهید، دو سه ماه قبل از شهادت دیده و جدیدا برای حقیر فرستاده و با اجازه ایشان، آن را نشر دادم... حتما گوش کنید...😢 @shahid_ketabi
20.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارسالی یکی از دلدادگان از مسجدالنبی و مدینه منوره 🥺 خوش به سعادت‌شان.. @shahid_ketabi
بالاخره رسید، کتابی که نَفَسم از دیدن عکس شهیدش بالا میاد🥺 اونم دقیقا موقعی که باید می‌اومد؛ ایام شهادت بی‌بی دو عالم حضرت زهرا (س) جان ثواب نوشتن کتاب رو هدیه می‌کنم به بانوی بی‌نشانِ دو عالم حضرت صدیقه طاهره و خودت که ایام فاطمیه از خود بی‌خود بودی و نوای ملکوتی صدات، به دل می‌نشست و روح آلوده امثال من با هزار تا گناه جورواجور رو پاک می‌کرد و قلب سیاه‌شون‌ُ جلا می‌داد!😭 سید جان خودت می‌دونی که دلم چطوریه برات! قیامت شفاعت که نه ! چون یقین دارم همنشین اهل‌بیت(ع) هستی ، منم همنشین خودت کن🤲 توضیح : کتاب از طرف نشر و از مجموعه‌ی هست که مناسب رده‌ی سنی ج(نوجوان) نوشته شده است. لینک معرفی و خرید👇 https://www.nashreketabak.com/product/%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C/ @shahid_ketabi
یک بار دیدم از باغ برگشته و پدرش را روی دوچرخه نشانده و دارد می‌آورد. تا پرسیدم چه شده؟ گفت: «دیدم پای درخت بی‌حال افتاده!» پدرش را می‌گفت. ازم خواست کمکش کنم تا او را به خانه برسانیم. دو نفری بردیمش. پدرش روزه بود و با همان حال رفته بود سر زمین کشاورزی! ولی وسط کار ضعف کرده بود و از حال رفته بود. تا چشمش را باز کرد گفت: «نماز نخوندم!» برایم جالب بود؛ حتی به یک لیوان آب قندی که دادند بخورد و جان بگیرد، لب نزد! گفت: «اول نماز، بعد» یک همچین پدری داشت... برشی از کتاب خاطرات بی‌نظیر *تمثال پدر بزرگوار معروف به @shahid_ketabi
یکی از رسوم جبهه این بود که «شهردار» داشتیم! هر روز نوبت یکی بود که ظرف‌ها را جمع کند و ببرد و بشوید. کلا ًرسیدگی به کارهای توی چادر آن روز بر عهده همان نفری بود که ما بهش می‌گفتیم شهردار. کاظم همیشه برای این کار داوطلب می‌شد. حتی موقعی که نوبتش نبود، باز ظرف و ظروف زیر بغلش بود و جارو توی دستش. من مسئولش بودم. گاهی می‌گفتم: «نکن این کار رو! بقیه بد عادت می‌شن.» بهش می‌گفتم کار، یک کار جمعی است. به کتش نمی‌رفت که نمی‌رفت. یا دوباره دولّا می‌شد و شروع می‌کرد به کار کردن. یا هنوز لقمه تو دهان‌مان بود که دست دراز می‌کرد کاسه بشقاب‌ها را بردارد و ببرد که بشوید. اگر پتوی بچه‌ها هنوز ریخته بود، او مرتب‌شان می‌کرد. حتی یکی دو بار که برای جلسه‌ای رفته بودم گردان و برگردم، دیدم نشسته و پوتین بچه‌ها را واکس می‌زند. دیگر حسابی جوش آوردم! اما چه فایده؟ از پَسش برنمی‌آمدم. نمی‌دانم، شاید این عهدی بوده بین خود و خدای خودش... . برشی از خاطرات بی‌نظیر شهید عاملو *تنها عکسی از شهید که در مشهد مقدس گرفته شده است. (با اون پیرهن مشکی و چهره نورانی، دل نمی‌بره خداییییش؟🥺) @shahid_ketabi