🍃﷽🍃
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ خدايا من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمدهام تا جان خود را بفروشم. اميدوارم خريدار جان من تو باشي، نه كس ديگر.
💠 …دلم میخواهد كه در آخرين لحظههای زندگيم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد؛ نه راه ديگر است.
🔻سردار و فرمانده
توپخانهٔ قرارگاه خاتم🔻
#شهیــد_حســـن_شفیــعزاده 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_ششم۸۶ 👈این داستان⇦《 دستهای خالی 》 ــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_هفتم۸۷
👈این داستان⇦《 بچههای شناسایی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎بهترین سفر عمرم تمام شده بود ... موقع برگشت، چند ساعتی توی دوکوهه توقف کردیم ... آقا مهدی هم رفت ... هم اطلاعات اون منطقه رو بده ... و هم از دوستانش ... و مهمان نوازی اون شبشون تشکر کنه ... سنگ تمام گذاشته بودن ... ولی سنگ تمام واقعی ... جای دیگه بود ...🌹🍃
دلم گرفته بود و همین طوری برای خودم راه می رفتم و بین ساختمان ها میچرخیدم ... که سر و کله آقا مهدی پیدا شد ... بعد از ماجرای اون دشت ... خیلی ازش خجالت میکشیدم😔 ... با خنده و لنگ زنان اومد طرفم ...
🔹- می دونستم اینجا می تونم پیدات کنم ...
یه صدام میکردید خودم رو میرسوندم ... گوشهام خیلی تیزه ...👂👂
توی اون دشت که چند بار صدات کردم تا فهمیدی ... همچین غرق شده بودی که غریق نجات هم دنبالت میاومد غرق میشد ...😊
شرمنده ...
بیشتر از قبل، شرمنده و خجالت زده شده بودم ...😔😔
شرمنده نباش ... پیاده نشده بودی محال بود شهدا رو ببینم ... توی اون گرگ و میش ... نماز میخوندیم و حرکت میکردیم ... چشمم دنبال تو میگشت که بهشون افتاد ...👀🌹
و سرش رو انداخت پایین ... به زحمت بغضش رو کنترل میکرد ... با همون حالت ... خندید و زد روی شونه ام ...😁
بچههای شناسایی و اطلاعات عملیات ... باید دهنشون قرص باشه ... زیر شکنجه ... سرشونم که بره ... دهنشون باز نمیشه ... حالا که زدی به خط و رفتی شناسایی ... باید راز دار خوبی هم باشی ... و الا تلفات شناسایی رفتن جنابعالی ... میشه سر بریده من توسط والدین گرامی ...😱
خنده ام گرفت ... راه افتادیم سمت ماشین🚘 ...
راستی داشت یادم میرفت ... از چه کسی یاد گرفتی از روی آسمون ... جهت قبله و طلوع رو پیدا کنی❓ ...
🔸نگاهش کردم ... نمی تونستم بگم واقعا اون شب چه خبر بود ... فقط لبخند زدم ...
بلد نیستم ... فقط یه حس بود ... یه حس که قبله از اون طرفه ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#کلام_شهیـــــد
💢 از همان کودکی مدل مویش را
هم مدل موی خیرالله شانه میزد
و میگفت
"دوست دارم مثل برادرم #شهید شوم"
.
⭕️ روزهای آخر میگفت ؛ انگار هر جا که میروم خیرالله را میبینم ،
دیگر وقتِ رفتن شده ...!
🔹شهادت سوریه_خانطومان🔹
🔻مدافـــع حــــرم🔻
#شهیــد_سیـــدجـــواد_اســـدی 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فــــرازےاز_وصیتــــنامــــہ↯↯↯
═══✼🍃🌹🍃✼═══
▓♡ مواظب #حجاب خود باشید که این مهمترین چیز است در اجتماع ما، کسی به فکر رعایت #حجاب و #اخلاق نیست ولی شما به فکر باشید و زینبی برخورد کنید، سه چهارم دختران حال حاضر #حجابشانحجابنیست و چیزهایی که میپوشند واقعاً حجاب نیست ممکن است چادر بپوشند ولی چادرشان دارای مد و زرق و برق است...
🔹( داریم به سراغ بدعتها میرویم)
▒⇦حجاب میپوشند ولی بدننما، حجاب بر سر دارند ولی با مدلهای جدید و صورت آرایش کرده، اینها از کجا میآید
🔻احترام #چادری را که بر سر دارید نگه دارید
○《باید از فاطمه زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم》○
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🔻مــدافــــعحــــــرم🔻
#شهیــداحمــــدمشلــبـــــــــ❤️🍃
♡《ســالــروزشــهــادتــــــــ》♡
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی و دخترشان زینب
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_چهارم
《 نقشه بزرگ 》
🖇 به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم. التماس میکردم.
✨🍃خدایا! تو رو به عزیزترینهات قسم. من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده. هر خواستگاری که زنگ میزد، مادرم قبول میکرد.
زن صاف و سادهای بود. علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه.
تا اینکه مادر علی زنگ زد☎️ و قرار خواستگاری رو گذاشت.
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد.
_طلبه است. چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ترجیح میدم آتیشش🔥 بزنم اما به این جماعت ندم.
عین همیشه داد می زد🗣 و اینها رو می گفت.
مادرم هم بهانه های مختلف میآورد. آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره. اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون. ولی به همین راحتیها نبود.😳
من یه ایده فوق العاده داشتم. نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم. به خودم گفتم. خودشه هانیه. این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی. از دستش نده.✨
🔹علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود. نجابت چهرهاش همون روز اول چشمم👁 رو گرفت. کمی دلم براش میسوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه.😉 یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم. وقتی از اتاق اومدیم بیرون، مادرش با اشتیاق خاصی گفت:
_به به. چه عجب! هر چند انتظار شیرینی بود اما دهنمون رو هم میتونیم شیرین کنیم یا...🍰
🔸مادرم پرید وسط حرفش:
_حاج خانم، چه عجلهایه. اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن. شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد.
_ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم. اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته.➕
این رو که گفتم برق⚡️ همه رو گرفت. برق شادی خانواده داماد رو. برق تعجب پدر و مادر من رو❗️
پدرم با چشم های گرد😳، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من. و من در حالی که خندهی پیروزمندانهای روی لبهام بود بهش نگاه میکردم. میدونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده.😖
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
momeni-01.mp3
1.28M
📜 دختری که حال و هوای پدر شهیدش را در سر داشت
🎙حجت الاسلام والمسلمین مؤمنی
#کوتاه_شنیدنی👌
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔶﷽🔶
#بر_باݪ_سخن
⭕️« اگر به رئیس جمهور
با مرکب سیاه خودکار
رأی داده ایم
🔴 به ولی فقیه زمان
با جوهر سرخ خون
رأی دادیم »
ــــــــــــــــــــــــــــ
♻️ «فرمانده دلاور و دوست داشتنی گردان حمزه شهید حاج اسدالله پازوکی رو همه دوست داشتند. آخرین بار وقتی شب ۲۴ بهمن سال ۶۴ برای عملیات تو جاده امالقصر میرفتیم دیدمش. نور مهتاب به صورتش میخورد و چهره با صلابتش مثل ماه میدرخشید. لباس فرم سپاه به تنش بود و مثل همیشه آستین دست چپش رو که قطع شده بود بالا زده بود. روحش شاد»
راوی 👈 محسن امامی
ــــــــــــــــــــــــــــ
🔻فرمانده والامقام🔻
#شهیــد_اســـدالله_پازوکــــی 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ شهادت دریچه آزادی من از دنیا، شهادت منتهای حرکت یک مسلمان، شهادت آرزوی قلوب عارفان و شهادت آرزوی مشتاقان و عاشقان میباشد.
🔹برادران عزیز مواظب باشید، هر عملی که انجام میدهید برای رضای خداوند باشد.
🔻فرمانده گردان سلمان🔻
#شهیـد_سیدمحمـد_اینانلــو 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#چفیهای_که_در_کربلا_گم_شد
❤️دلش میخواست با پدر و مادرش در پیاده روی اربعین سال 93 شرکت کند اما نتوانست برود و چفیه مشکیاش را به مادر داد تا در حرم سیدالشهدا(ع) متبرک کند، اما چفیه در کربلا گم شد و شهید گم شدن چفیه را به حاجت روا شدن تعبیر کرد و خوشحال شد و از مادر خواست در حرم امام حسین و حضرت عباس (ع) دعا کند که او در سوریه شهید شود.🌹🍃
🔻مدافـــع_حــــرم🔻
#شهید_محمدرضا_دهقانامیری 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_هفتم۸۷ 👈این داستان⇦《 بچههای شناسایی 》 ـــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_هشتم۸۸
👈این داستان⇦《 پوستر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎اتاق پر بود از پوستر فوتبالیستها و ماشین ... منم برای خودم از جنوب ... چند تا پوستر خریده بودم ... اما دیگه دیوار جا نداشت ... چسب رو برداشتم ...چشمهام رو بستم و از بین پوسترها ... یکی شون رو کشیدم بیرون ... دلم نمیخواست حس فوقالعاده این سفر ... و تمام چیزهایی رو که دیدم بودم ... و یاد گرفته بودم رو فراموش کنم ...🌷🍃
🔹اون روزها ... هنوز "حشمت الله امینی" رو درست نمیشناختم ... فقط یه پوستر یا یه عکس بود ... ایستادم و محو تصویر شدم ...
یعنی میشه یه روزی ... منم مثل شماها ... انسان بزرگی بشم❓ ...
▫️فردا شب ... با خستگی و خوشحالی تمام از سرکار برگشتم ... این کار و حرفه رو کامل یاد گرفته بودم ... و وقتش بود بعد از امتحانات ترم آخر ... به فکر یاد گرفتن یه حرفه جدید باشم ...👌
با انرژی تمام ... از در اومدم داخل ... و رفتم سمت کمد ... که ...😱
باورم نمی شد ... گریه ام گرفت😭 ... پوسترم پاره شده بود ... با ناراحتی و عصبانیت از در اتاق اومدم بیرون ...
کی پوستر من رو پاره کرده❓😖...
مامان با تعجب از آشپزخونه اومد بیرون ...
کدوم پوستر❓ ...
🔸چرخیدم سمت الهام ...
من پام رو نگذاشتم اونجا ... بیام اون تو ... سعید، من رو میزنه ...
و نگاهم👀 چرخید روی سعید ... که با خنده خاصی بهم نگاه می کرد😏 ...
چیه اونطوری نگاه میکنی😠... رفتم سر کمدت چیزی بردارم ... دستم گرفت اشتباهی پاره شد ...
خون خونم رو میخورد ... داشتم از شدت ناراحتی می سوختم 😡...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃﷽🍃 #کراماٺ_شهـــــدا ⇩⇩⇩ 🔴 مادری که با دعای فرزندش لب به سخن گشود ... ادامه مطلب 👇👇👇 ____✨🌹✨___
🍃🍃🌹
💠 مادر شهید «جاوید ایمانی» سکته کرده بود. اعضای بدنش، دستها و پاهایش، زبانش از کار افتاده بود. به سختی به او مایعات میخوراندند. چند روز به همین منوال گذشت. کمی بهتر شد اما اصلا آمادگی و توانش را نداشت تا بنشیند و صحبت کند.
🔷 دکتر گفته بود مدتی باید بگذرد تا آرام آرام مادر توان اعضایش را به دست بیاورد. داود، پدر، شهرام و خلاصه همه نگران حال مادر بودند.
🔷 با خانه تماس تلفنی گرفتند. پدر گوشی را برداشت. قرار بود فردای آن روز برای مصاحبه در خصوص نگارش کتاب خاطرات شهید جاوید به منزل آنها بیایند. قرار را گذاشتند. پدر رویش نشد که بگوید حال مادر جاوید اصلا خوب نیست. صحبتها که تمام شد گوشی را گذاشت. به مادر نگاهی کرد. مادر با سختی، حالی کرد که میگفتی: «حال من خوب نیست.»
_ خجالت کشیدم بگویم فردا نیایند.💔😔
🔷 مادر توی دلش به جاوید متوسل شد و گفت: «جاوید جان فردا میخواهند برای مصاحبه بیایند کمکم کن تا بتوانم سر پا بایستم.»
🔴 آن شب گذشت. مادر خوابید. صبح که شد از خواب بیدار شد. احساس کرد زبانش راحت توی دهان میچرخد. دست و پایش هم حرکت کرد او خوب شده بود. شوهرش را صدا زد. توانست حرف بزند. بلند شد سر پا. پدر و اعضای دیگر خانواده هم دورش جمع شدند. همه خوشحال بودند مادر هم آماده شد، کارهای خانه را انجام داد و نشست تا میهمانها بیایند و با او در خصوص جاوید مصاحبه کنند. خودش میدانست که چه کسی باعث شفای عاجل او شده است.✨🍃
#شهیـــد_جاویـــــد_ایمانـــــی 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌷﷽🌷
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ احساس میکنم که دنیا با اسلام در جنگ است و فقط خون میتواند بر شمشیر پیروز شود.
▒دیگر این قفس تنگ دنیا برای من ارزشی ندارد. سفارش میکنم، شما را که ولایت فقیه را تنها نگذارید، همه چیز در معنا و مفهوم ولایت است.
🔻ســـــردار🔻
#شهید_یوسفرضا_ابوالفتحی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی و دخترشان زینب •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_پنجم
《 میخواهم درس بخوانم 》
🖇اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم ... بی حال افتاده بودم کف خونه ... مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت ... نعره می کشید😵 و من رو می زد ... اصلا یادم نمیاد چی می گفت ...
چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ☎️... اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم ... دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه ➖... مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود ... شرمنده، نظر دخترم عوض شده ...😔
چند روز بعد دوباره زنگ زد ☎️... من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم📞 ... علی گفت: دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه ... تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره ...
🔸بالاخره مادرم کم آورد ... اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ... اون هم عین همیشه عصبانی شد 😡...
بیخود کردن ... چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ ... بعد هم بلند داد زد 😵... هانیه ... این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ...➖
ادب؟ احترام؟ ... تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی... این رو ته دلم❤️ گفتم و از جا بلند شدم ... به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ...
یه شرط دارم ... باید بزاری برگردم مدرسه ...😳
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌸﷽🌸
#چادرانــــــه
🔷من فقط یڪ پارچہ ام ...
🔹گل ، گلــــــے ...
🔹خال، خالــــــے..
🔹راہ راہ..
🔹براق یا … سادہ...
🔶از هر نوعے ڪہ باشم فقط جسمــــــــت را مے پوشانم...
🔻 تو براے نگاهـــــت هم چادر خریدہ اے؟
🔻صدایـــــت چہ؟
🔻صدایت چادریست؟
دلـــــــــ❤️ــــــــها
گاهے اوقات پوشیہ مے خواهند، براے او چہ میڪنے؟
⇦من بہ تنهایے حجاب نیستم، من فقط اسمم چـــــــــادر است ...😔
◥براے فاطمے بودنت چہ میڪنے◣⁉️
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
ملاقات با امام زمان .mp3
7.52M
✨🌹✨
🎙حجت الاسلام #عالی
📜خادم مدرسه علمیه و ملاقات با امام زمان (عج)
░بسیار زیبا و شنیدنی👆👆
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ
🍃 پروردگارا! آنچه که به وسیلۀ پیامبرانت به ما وعده داده ای عطایمان کن! و روز قیامت رسوایمان نساز؛ زیرا تو هرگز از وعده ات تخلّف نمی کنی.
#سوره_آلعمران_آیه_۱۹۴
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1