eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ #برگـــــے_از_خاطراٺ 💢 آقاجواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت می‌گرفت. 🔹جاهایی که باهاش بودم گه گاه می‌دیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز می‌کنه، دست خالی بر نمی‌گشت. 🔸یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت من گشنه هستم و او همه‌ی آنچه برای خودمان سفارش داده بود، بدون کاستی برایش سفارش داد. 🔹بهش گفتم آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمی‌کنه؟ 🔸گفت: من به فیلمش کاری ندارم. مگه وقتی ما از خدا چیزی می‌خواهیم، او نگاه می‌کنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟ خدا کریمه و به کرمش می‌بخشه نه لیاقت ما. 🔻- تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت... راوى 👈 دوست شهید 🔹فرمانده والامقام🔹 ▒ مدافـــع حــــرم ▒ #شهیــد_جوادعلـــــی_حسناوی🌹🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨‌‌‌﷽✨ 💠 روسیاهم که با ۲۵ سال سن نتوانستم تو رابطه عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه عبد را به نحو شایسته و بایسته انجام بدم. 🔸 تیپ فاطمیون 🔸 ▒ مدافـــع حــــرم ▒ 🌹🍃 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 اشباح سیاه 》 🖇حالم خراب بود … می‌رفتم توی آشپزخونه … بدون اینکه بفهمم ساعت‌ها فقط به در و دیوار نگاه می‌کردم … قاطی کرده بودم … پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت …🔥 🔹برعکس همیشه، یهو بی‌خبر اومد دم در … بهانه‌اش دیدن بچه‌ها بود … اما چشمش توی خونه می‌چرخید … تا نزدیک شام هم خونه ما موند … آخر صداش در اومد …😮 🔸این شوهر بی‌مبالات تو … هیچ وقت خونه نیست … 🔻به زحمت بغضم رو کنترل کردم … ▫️برگشته جبهه … 🍀حالتش عوض شد … سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره… دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه …چهره‌اش خیلی توی هم بود … یه لحظه توی طاق در ایستاد …😖 🔹اگر تلفنی باهاش حرف زدی … بگو بابام گفت … حلالم کن بچه سید … خیلی بهت بد کردم … 🔸دیگه رسما داشتم دیوونه می‌شدم … شدم اسپند روی آتیش🔥 … شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی‌برد … 🍃اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد … خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند،👽 ریخته بودن سر علی … هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می‌کند و می‌برد … 🔻از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت … سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه‌مون … بابام هنوز خونه بود … مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد… بچه‌ها رو گذاشتم اونجا … حالم طبیعی نبود …چرخیدم سمت پدرم… 🔻باید برم … امانتی‌های سید … همه‌شون بچه سید …🍀 ✨و سریع و بی‌خداحافظی چرخیدم سمت در … مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید … ▫️چه کار می کنی هانیه❓ … چت شده❓ … 💢نفس برای حرف زدن نداشتم … برای اولین بار توی کل عمرم… پدرم پشتم ایستاد … اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون … 💠برو … و من رفتم .. ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ بخشی از #زندگینامـــــہ 🍀 شهید هادی شریفی عضو تیپ زرهی ۲۰ رمضان در ۳۰ شهریور ۱۳۶۱ در شهر قم متولد می‌شود و در تاریخ ۲۷ بهمن ۹۴ برای نبرد با جبهه‌ی کفر عازم سوریه می‌شود و در تاریخ ۱۴ فروردین ماه ۹۵ در نبرد گروههای تکفیری در منطقه خانطومان سوریه مفقود می‌شود و در تاریخ ۵ مرداد ماه خبر شهادت ایشان به قطعیت می‌رسد، پیکر مطهر این شهید بزرگوار به وطن باز نگشته است 🌹شهیدان ، عشق مدیون شماست        🍃هرچه ما داریم از خون شماست 🌹ای شقایـــــق‌ها و ای آلاله‌هـــــا 🍃دیدگانم دشت مفتون شماست ▒ مدافـــع حــــرم ▒ #شهیــد_هـــــادی_شریفـــــی🌹🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #ڪلام_شهیـــــد 🍀 خدایا ! من عاشـق تو هستم پس خون بهایم را کہ #شهـادت است بہ من پرداخت ڪن ... #خادم_الشهـــــداء #شهـید_حجت‌اللہ_رحیمی🌹🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار‌ مــدافـــع حـــرم🔻 #شهیــد_داداله_شیبانـــــی 🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ 🍃 ﺍﻭﺳﺖ ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔِﻠﻰ ﺁﻓﺮﻳﺪ، ﭘﺲ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺟﻞ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻛﺲ ﻣﻌﻴﻦ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﺍﺟﻠﻰ ﻛﻪ ﻣﻌﻴﻦ ﻭ ﻣﻌﻠﻮم ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﺳﺖ، ﺑﺎﺯ ﺷﻤﺎ ﺷﻚ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ. #سوره_انعام_آیه_۲ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 🌸هر ڪہ شد پابند عشقٺ در جهان 🍃از همـــــہ عالـــــم بِبُـــــرد ناگهــان 🌸نام تـو حاجـــــٺ روایش می‌ڪند 🍃اے همـــــہ دار و نــــدار آسمــــــان ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا /ڪـــاش می‌شـــــد... /حـــــال خــــوب را /لبخنـــــد زیبـــــا را /بعضی دوســـ💖ــت داشتن‌ها را /خشـــــــک ڪـــــرد... /لای ڪتاب گذاشت /و نگهشــــان داشت... #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
💚🕊 #بــر_بــــاݪ_سخــــن ✍ ¤《ما نیز به یارى خدا هر شهرى را که توسط اسرائیلى‌ها محاصره شده، با در محاصره انداختن نیروهاى دشمن آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط مى‌کشانیم》¤ 🔻ســــــــرداردلهــــــــــــا #حــــاج‌احمــــــدمتــوسلیــــان🌹 ســــــالــروزولادتــــــــــ🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔴 حضور در جلسه استانداری با کلاه پشمی 🎆 تصویر باز شود⇧⇧⇧ #تقوا #مسئول_مردمی #سردار_عبدالله_اسکندری🌹🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔴 حضور در جلسه استانداری با کلاه پشمی 🎆 تصویر باز شود⇧⇧⇧ #تقوا #مسئول_مردمی #سردار_عبدالله_اسکندری
✨﷽✨ 💢 سرمای شدیدی خورده بود و کلاهی به سر کرده بود .... از آنطرف جلسه مهمی در استانداری داشتند، همکاران گفته بودن با این کلاه می‌خواید به جلسه استانداری بروید؟  🔹گفته بود : بله، اشکالی داره؟  🔸گفته بودن در جلسه با کلاه نباشید، بهتره؛ آخه شما! تو استانداری ... با این کلاه .... 🔹گفته بود ⇩⇩⇩ "تن آدمی شریف است به جان آدمیت" "نه همین لباس زیباست نشـان آدمیت"  🔸همچنین گفته بود این کلاه یادگاری است از آخرین سفر حج. 🔻سردار بی‌سر و جاویدالاثـــــر🔻 ▒ مدافـــع حــــرم ▒ 🌹🍃 《ســــالــــروزولادتــــــــ》 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃 فرازی از #وصیتنامـــــہ ✍ یک لحظه از فرهنگ جهاد و شهادت و امر به معروف و نهی از منکر غافل نباشید که اگر خون شهدای کربلا و پیام زینب (س) نبود امروز اسلام و قرآن در عالم پیشرفت نمی‌کرد... ▒ مدافـــــع حـــــرم ▒ #شهیـد_محمدحسین_مؤمنی🌹🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوبیست 👈این داستان⇦《 مرغ عشق؟... 》 ــــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 ژست یک قهرمان 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎هر چند بعد از جمله محکمی که به سعید گفتم ... جسارتش بیشتر شد ... اما بدجور ترسیده بود ... توی صحبت‌ها معلوم شد که ... بعد از اینکه مار رو خریده ... برده مدرسه و چند تا از همکلاسی‌هاش هم ... توی ذوق و حال جوانی ... پاشون رو گذاشتن جای پای سعید و شیر شدن که اونها هم مار🐍 بخرن ... و ترسش از همین بود ... 🔻عبداللهی، افسر پرونده ... خیلی قشنگ با مورد سعید برخورد کرد ... و انصافا شنیدن اون حرف‌ها و نصیحت‌ها براش لازم بود ... 🔹سعید هم که فهمید باهاش کاری ندارن ... آروم‌تر شده بود... اما وقتی ازش خواستن کمکشون کنه تا طرف رو گیر بندازن... دوباره چهره رنگ پریده‌اش دیدنی شده بود ...😳 🔸- مهران اگه درگیری بشه چی؟ ... تیراندازی بشه چی؟ ... به زحمت جلوی خنده‌ام رو گرفتم ... وقتی بهت میگم اینقدر فیلم جنایی و آدم‌کشی نگاه نکن... واسه همین چیزهاست ... از یه طرف، جو می‌گیرتت واسه ملت شاخ و شونه می‌کشی ... از یه طرف، این طوری رنگت می‌پره ...😁 🔹قرار شد ... سعید واسطه بشه ... و یکی از سربازهای کلانتری ... به اسم همکلاسی سعید و خریدار جلو بیاد ... منم باهاشون رفتم ...👨‍🏫 🔻پلیس‌ها تا ریختن طرف رو بگیرن ... سعید مثل فشنگ در رفت ... 🍃آقای عبداللهی که ازش تشکر کرد ... با اون قیافه ترسیده‌اش ... ژست قهرمان‌ها رو به خودش گرفته بود ... و تعارف تکه پاره می‌کرد ... کاری نکردم ... همه ما در قبال جامعه مسئولیم ... و ...👌 🔹من و آقای عبداللهی به زحمت جلوی خنده‌مون رو گرفته بودیم ... آخر خنده‌اش ترکید ... و زد روی شونه سعید ... خیلی کار خوبی می‌کنی ... با همین روحیه درس بخون... دیگه از این کارها نکن ... قدر داداشت رو هم بدون ...✨ 🔸از ما که دور شد ... خنده منم ترکید ...😂😂 ▫️تیکه آخرش از همه مهمتر بود ... قدر داداشت رو بدون ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...😳 - روانی ... یه سوسک رو درخته ... به اونم بخند ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #او_را_از_آستین_خالی_دستش_بشناس 🔴 در عملیات خیبر که توأم با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگ‌افزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقب‌نشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.  🔻از بیمارستان یزد همانجایی که بستری بود به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت : من مجروح شده‌ام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان می‌آیم. 🔹ســـــرداروالامقام🔹 #شهید_حسیـــن_خـــــرازی🌹🍃 #ابوالفضل_جبهه‌ها ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌸 ﷽ 🌸 ☢ پتـــــو 🔷 هوا خیلی سرد بود. از بلندگو اعلام کردند جمع شوید جلوی تدارکات و پتو بگیرید.❄️🌬☃ 🔸فرمانده گردان با صدای بلند گفت: «کی سردشه؟»❄️☃ 🔻همه جواب دادند: «دشمن»💪 🔹فرمانده گفت: «احسنت، احسنت. معلوم می‌شود هیچکدام سردتان نیست. بفرمایید بروید دنبال کارهایتان. پتویی نداریم که به شما بدهیم»😱😳 🔻داد همه رفت به آسمان.😂😂😂 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #سیــــره_شهـــــدا 💠 رفتار و کردار محمودرضا را که مشاهده می‌کردم مرا به فکر وا‌داشت که چگونه او و دوستان جوانش بعد از گذشت نزدیک سه دهه از سال‌های دفاع مقدس و عصر امام خمینی(ره)، همانند خط‌شکنان عملیات‌های فتح سوسنگرد و خرمشهر با ایمان و انگیزه قوی و شجاعت وصف ناشدنی در حمایت از اسلام و انقلاب اسلامی و دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) مردانه ایستاده و مرگ را به بازیچه گرفته‌اند.؟!! راوی 👈 برادر شهید بیضایی 🎆تصویر شهیدان ⇩⇩⇩ 🌹 #شهیــد_اکبر_شهریاری 🌹 #شهیــد_مرتضی_حسین_پور 🌹 #شهیــد_محمودرضا_بیضائی ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 بیت المال 》 🖇احدی حریف من نبود … گفتم یا مرگ یا علی … به هر قیمتی باید برم جلو … دیگه عقلم کار نمی‌کرد … با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا … اما اجازه ندادن جلوتر برم …😔 🔹دو هفته از رسیدنم می‌گذشت … هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن … 🔻آتیش روی خط سنگین شده بود … جاده هم زیر آتیش …به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی‌تونست به خط برسه … توپخونه خودی هم حریف نمی‌شد… 🔸حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده … چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن … علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن … بدون پشتیبانی گیر کرده بودن… ارتباط بی‌سیم📞 هم قطع شده بود … ▫️دو روز تحمل کردم … دیگه نمی‌تونستم … اگر زنده پرتم می‌کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت‌تر بود … ذکرم شده بود … علی علی … خواب و خوراک نداشتم … طاقتم طاق شد … رفتم کلید آمبولانس🚑 رو برداشتم … 🔸یکی از بچه های سپاه فهمید … دوید دنبالم … 🍃– خواهر … خواهر … جواب ندادم … ✨– پرستار … با توئم پرستار … دوید جلوی آمبولانس🚑 و کوبید روی شیشه … با عصبانیت داد زد … 🗣 🔸– کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ … فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ … ▫️رسما قاطی کردم … 🔻آره … دارن حلوا پخش می‌کنن … حلوای شهدا رو … به اون که نرسیدم … می‌خوام برم حلوا خورون مجروح‌ها … 🔹فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ … توی جاده جز لاشه سوخته ماشین‌ها و … جنازه سوخته بچه‌ها هیچی نیست… بغض گلوش رو گرفت … به جاده نرسیده می‌زننت … این ماشین هم بیت‌الماله … زیر این آتیش نمیشه رفت … ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن …💥🔥 🍃بیت المال … اون بچه‌ها تکه تکه شده‌ان … من هم ملک نیستم … من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن … 🔻و پام رو گذاشتم روی گاز … دیگه هیچی برام مهم نبود …حتی جون خودم … ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #تلنگری_برای_مسئولین 💢شهردار ڪه بود به ڪارگزینے گفته بود از #حقوقش بگذارند روے پول کارگرهاے دفتر بے سر و صدا طورے ڪه خودشان هم نفهمند! #سردار_بی‌نشان #شهید_مهدی_باکری🌹🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
❣﷽❣ #فرازی از #وصیتنامـــــہ ✍ هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. 🔻اين وصيت بعيد بود اجرا شود؛ چرا كه عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمين می‌برند و بعد دفن می‌كنند. 💢 اما در مورد هادی شرایط تغییر کرد، ابتدا پيكر او را به #سامرا و بعد به #کاظمین بردند. سپس در #کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به #نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد. #هادی_دلهـــــا #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌹🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
4_5931478281067954497.mp3
9.09M
🌸🍃 ⇧ 《ثارالله اباعبدالله》 🎤سیدرضا نریــــمانــــے ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈ســرداررشیــــــداســلام🔻 #شهیــد_حسیــــن_اسکندرلـــو🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ 🍃 ﺑﮕﻮ (ﺍﻯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ) ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﻯ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﮕﺮﺩﻳﺪ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻨﮕﺮﻳﺪ ﻛﻪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺳﺨﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ. #سوره_الانعام_آیه_۱۱ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 جمعه با نام تو زیبا می‌شود نام تــو نقش دل ما می‌شود جمعه‌ای که با ظهـــــورت سر رسد چون قیامت شور و غوغا می‌شود ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا 🔆آفتـاب از سمتِ لبخنـد شما می‌تابــد هنـــــوز زندگے با طرح لبخنــدتان پرُ از آرامش است ... #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
💚﷽💚 🔻 ✍ 《کمال هر شب فرزندان‌مان را به مسجد می‌برد و در منزل نیز دست‌کم یک صفحه از قرآن را همراه هم می‌خواندیم. تمام اوقات فراغت کمال با گوش دادن به قرآن کریم پر می‌شد و با اینکه صوت زیبایی داشت، حسرت می‌خورد که چرا در زمره قاریان بین‌المللی قرار ندارد...》 راوے⇦همسرشهید ـ………………………………… مدافــــــع‌حــــــرمـ🔻 ❤️🍃 ⇦ســالروزولادتــــــــــــ♡ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #پیـــــام_شهیـــــد 💢 همیشه می‌گفت: چرا بچه‌ها سکوت کردن؟ چرا هیچی نمیگن ؟ کجان پس؟ این همه آدما میان تشییع پیکر شهدای گمنام … اونوقت موقع عمل، همه ساکتن! چرا در برابر این همه فساد، این همه بی‌حجابی ، این همه بی‌عدالتی … هیچی نمیگن؟! 🔹می‌گفت: فقط نذارید خون بچه‌ها پایمال بشه … (دوستان شهیدش رو می‌گفت … خودش هم وقتی ۱۴ ساله بود در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و درصدی هم شیمیایی شد …) 🔸خودش هر وقت بیرون می‌رفت، تذکر می‌داد … مهربان و نرم … همیشه هم تاثیر داشت … ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 🔻جانبـــــاز و شهیـــــد امر به‌ معروف و نهی از منکر🔻 #شهیـد_مسعــــود_مددخانی🌹🍃 《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 💢 شھادت ذره ذره رقم مےخورد ●آن زمان که دلت برای هموطنت مےتپـــ💓ــد ●آن هنگـام که نتوانستی رنج آنہا را ببینی و سڪوت کنی ●آن وقتی که خود را به آب و آتش مےزنی و خودت مےشوی سـپر.. ●مےشوی طبیب آلام ●مےشوی مرهم... 👈آن وقت تو هم ...🌷 🔻و مگـر نه اینست که باید زندگے کرد تا شهادت شد؟!! 🔹 جاویدالاثـــــر 🔹 🌹🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوبیست‌ویک 👈این داستان⇦《 ژست یک قهرمان 》 ــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 جاده کربلا 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎مسجد ... با بچه‌ها مشغول بودیم که گوشیم زنگ زد📱 ... ابالفضل بود ... مهران می‌خوایم اردوی راهیان ... کاروان ببریم غرب ... پایه‌ای بیای؟ ... 🍀منم از خدا خواسته ... - چرا که نه ... با سر میام ... هزینه‌اش چقدر میشه؟ ... - ای بابا ... هزینه رو مهمون ما باش ... 🔻جان ما اذیت نکن ... من بار اولمه میرم غرب ... بزار توی حال و هوای خودم باشم ... خندید ...😁 - از خدات هم باشه اسمت رو واسه نوکری شهـــ🌹ــدا نوشتیم ... 🔹ناخودآگاه خندیدم ... حرف حق، جواب نداره ... شدم مسئول فرهنگی و هماهنگی اتوبوس‌ها ... و چند روز بعد، کاروان حرکت کرد ... 🔸تمام راه مشغول و درگیر ... ناهار ... شام ... هماهنگ کردن اتوبوس‌ها ... به موقع رسیدن به نقاط توقف و نماز ... ▫️اتوبوس شماره فلان عقب افتاد ... اینجا یه مورد پیش اومده ... توی اتوبوس شماره ۲ ... حال یکی بهم خورده ... و ...🤕🤒 🔹مشهد تا ایلام ... هیچی از مسیر نفهمیدم ... بقیه پای صحبت راوی ... توی حال خودشون یا ... 🍃من تا فرصت استراحت پیدا می‌کردم ... یا گوشیم زنگ می‌زد📱 ... یا یکی دیگه صدام می‌کرد ... اونقدر که هر دفعه می‌خواستم بخوابم ... علی خنده‌اش می‌گرفت ... جون ما نخواب ... الان دوباره یه اتفاقی می‌افته ... 🔹حرکت سمت مهران بود و راوی مشغول صحبت ... و من بالاخره در آرامش ... غرق خواب ... که اتوبوس ایستاد ... کمی هشیار شدم ... اما دلم نمی‌خواست چشمم رو باز کنم ... که یهو علی تکانم داد ... - مهران پاشو ... جاده کربلاست ...🍃✨ 💢 پ.ن: علت انتخاب نام مستعار مهران، برای شخصیت اول داستان ... براساس حضور در منطقه عملیاتی مهران ... و وقایع پس از آن است ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #شهیـــــدانہ 🍀با هر بار نــگاه کردن بـــــه لبخنـــــــــدش 🍀ته دلت قند آب می‌شه و کلی ذوق می‌کنـــــی... 🍀لبخندش انگار آب است روی آتش دلـــــ❤️ـــــم #نگاهشان_زیباست #شهدا_همیشه_نگاهی ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1