eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : دوم روزشمار تقویم، روی یازدهم دی سال ۱۳۹۰ بود و عقربه، ساعت ۹ را نشان میداد که به فرودگاه امام خمینی رسیدیم. دخترانم با شوق و شتاب، چمدان های بزرگ را روی چرخ می کشیدند. تا به سالن ترانزیت رسیدیم، نگاه هر سه مان روی تابلوی نشانگر پروازهای خروجی متوقف شد با ولع پروازها را یکی یکی مرور کردیم. کمتر از دو ساعت به پرواز تهران- دمشق باقی مانده بود وظاهرا همه چیز برای رفتن آماده. اما نمیدانم چرا، دلم شور می زد. می ترسیدم، پاهایم به پله هواپیما نرسد یا برسد و پرواز انجام نشود. یا پرواز انجام شود، اما به مقصد نرسد. یا اصلا هواپیما برود و در فرودگاه دمشق بنشیند، اما خبری از حسین نباشد. غرق در افکارجورواجور شدم. زبانم مثل یک تکه چوب، خشکیده بود و چسبیده بود سقف دهانم، اما نباید این اضطراب درونی در چهره ام نمایان می شد، چرا که ممکن بود دلهره ام را به دخترها هم منتقل کند. نگاهشان کردم، هر دو کمی عقب تر از من، توی صف کنترل گذرنامه ایستاده بودند و گل لبخند توی چهره شان آن قدر قرص و محکم نشسته بود کهمأنوس بود، مثل کسی که سر بر تربت گذاشته باشد، یک گوشه نشست و سر گذاشت روی کلمات دعا. زهرا هم مدام زیر لب صلوات می فرستاد. از این فرصت استفاده کردم و علی رغم میلم، با بچه های حفاظت پرواز فرودگاه، مشکل پیش آمده را مطرح کردم. آن قدر نگران جا ماندن از پرواز بودم که دوباره تابلوی پروازهارا مرور کردم. نگاهم روی پرواز تهران - دمشق متوقف شده یکباره جان دوباره ای گرفتم، پرواز یک ساعت و نیم تأخیر داشت. 👇👇👇
با انگیزه بیشتری پیگیر حل مشکل شدم، انگار دل صاف بچه ها و شدت نیازشان به دیدار پدر و البته دعاهایشان، کار خودش را کرده و برگ تقدیر را از این رو به آن رو کرده بود، بچه های حفاظت پروازی راه حل مشکل گذرنامه ها را پیدا کرده بودند. یک ساعت، از آن یک ساعت و نیم تأخیر پرواز گذشته بود که مشکل کاملا حل شد و ساک هایمان را تحویل دادیم و از پله های هواپیما بالا رفتیم. مسافران پرواز دمشق، به غیر از ما سه نفر، همگی مرد بودند. مهماندار با تعجب پرسید: «حاج خانم، شما برای زیارت میرید؟!» و من که حالا انگار جانی چندباره یافته بودم، پر از امید، خیلی با نشاط گفتم: ان شاء الله.» هواپیما که از زمین برخاست انگار دل من هم فارغ از هرچیزی مثل پریک پرنده،سبک و معلق در فضا شروع کرد به پرواز توی آسمان. بعد از آن همه اتفاقات تلخ و پراضطراب و البته گشایشهای بعدش حالا کاملا آرام گرفته بودم. از فرصت استفاده کردم و تسبیح به دست، شروع کردم به ادا کردن صلوات هایی که نذر کرده بودم. با خودم فکر کردم همه مسائلی که امروز پیش آمد، حتما نشانه خوبی است از اینکه نگاه پرمهرحضرت زینب متوجه ماست! غرق در این خلسه شیرین و پر از آرامش بودم که بلندگوهای هواپیما روشن شد: «مسافرین محترم! تا دقایقی دیگر در فرودگاه دمشق به زمین خواهیم نشست. لطفا... .» به خودم آمدم، دو ساعت و نیم از پرواز گذشته بود! زهرا خوابیده بود. هواپیما که به زمین نزدیک تر شد، سارا صورتش را به پنجره تخم مرغیهواپیما چسباند و مشتاقانه به دنبال گنبد و حرمی گشت که از آن فاصله پیدا نبود. من هم چشمانم را بستم تا دوباره گرمای حضور خانم را حس کنم اما طولی نکشید که صدای تماس لاستیکهای هواپیما با آسفالت فرودگاه دمشق و تکانهای ناگهانی آن دوباره خلوتم را به هم زد. هواپیما روی باند فرودگاه سوت وکور، و خالی از هواپیمایدمشق نشست. مسافران که ظاهرا مردان سوری بودند، زودتر از ما پیاده شدند. بعد از آن آرامش رؤیاگونه، حالا هیجان دیدار حسین، وجودم را فراگرفته بود. هیجانی که باعث میشد همه کارها را با عجله دنبال کنم. دلتنگ دیدارش بودم درست مثل زهرا و سارا که حالا برق شادی نزدیک شدن دیدار پدر را می شد به وضوح تمام در نگاهشانیافت. هنوز دقیقا نمیدانستم که چه کسی در فرودگاه به استقبال ما می آید البته حسین تلفنی گفته بود که جوانی سوری را به فرودگاه می فرستد. هم من و هم دخترها تقريبا صبرمان را برای دیدن او از دست داده بودیم و با یک سینه سؤال، پس از چهار ماه دوری به شدت منتظر خودش بودیم؛ سؤال هایی از بحران سوریه وآینده آن، از وضعیت و شرایط مردم، از حسین که تا کی در سوریه می ماند؟ و از اینکه اصلا چرا در این شرایط جنگ و بحران، ما را به این سرزمین کشانده است؟ داشتیم از پله های هواپیما پایین میرفتیم که با دیدن کسی شبیه به حسین از دور، جا خوردم. یک آن تردید کردم که حسین است یا نه، اما خودش بود. در این چهار ماه گویی...... ⬅️...... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مراسم تعزیه ای در عراق کسی که نقش امام حسین رو بازی میکردآنقدر باحس ندا سرداد آیا کسی هست مرا یاری کند ،که خیلی ها ،مخصوصا جوان‌ها طاقت نیاوردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
💠 قرار شبانه زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام 🌹🌹🌹🌹 🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸 🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ 🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ 🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ 🌸وضاقَتِ الاْرْضُ 🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ 🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى 🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ 🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم 🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا 🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ 🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ 🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸〰🏴〰🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 🌷 🌸 تِلْكَ الْرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاَتٍ وَءَاتَيْنَا عِيسَى اْبنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُمْ مَنْ ءَامَنَ وَمِنْهُمْ مَّنْ كَفَرَ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيد ُ 🍀 ترجمه: آن پیامبران را بعضى از آنها را بر بعضى دیگر برترى دادیم. از آنان كسى بود كه خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضى از آنان را بالا برد، و به عیسى فرزند مریم نشانه های روشن دادیم و او را با روح القدس (جبرئیل) تأیید نمودیم، و اگر خدا مى خواست، كسانى كه بعد از پیامبران بودند، پس از آنكه نشانه هاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستیز نمى كردند ولى با هم اختلاف كردند پس بعضی از آنان ایمان آورده و بعضى كافر شدند. و اگر خدا مى خواست با هم پیكار نمى كردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مى دهد. 🌷 : فرستادگان الهی 🌷 :فضیلت و برتری بخشیدیم 🌷 :سخن گفت 🌷 : دلایل روشن 🌸 تفاوت دعای ما با و اولیای خداوند این می باشد که ما می گوییم خدایا آنچه را که ما می خواهیم به ما عطا کن آنها می گویند خدایا خودت به ما عطا کن به این خاطر وقتی قرار است چیزی به آنها بدهد بهترین ها و برترین ها را به آنها می دهد. پیامبران آمده اند که تا زندگی بشر را روشن کنند . طبق احادیث، تعداد انبیا 124 هزار نفر بوده است، خداوند بعضی از آن فرستادگان الهی را بر بعضی دیگر برتری بخشیده ، مقام ودرجات یكسان نیست و هركدام جایگاه و امتیازاتى دارند. به عنوان نمونه در این آیه، امتیاز حضرت موسى و عیسى علیهما السلام بیان شده است. 🌸 از میان حضرت علیه السلام کسی است که خداوند با او سخن گفته است. بعضی از مفسران می گویند خداوند صوتی را خلق کرد و از این طریق با موسی سخن گفت. كلمه «درجات» نشانه ى برترى‌هاى متعّدد است. و بعضی از پیامبران درجاتی دارند که دیگران ندارند و به فرزند مریم دلایل روشن داده است مثل زنده کردن مردگان ، شفا کردن بیماران و او را با تأييد نموده است. خداوند می خواست بنده های او با اختيار و ميل و اراده به سمت او بيايند. او اگر می خواست می توانست مردم را به اجبار به راه حق وادار کند ولی خداوند اجبار نمی خواهد بلکه اختیار و انتخاب را به خود انسان داده است زیرا رشد واقعی انسان در سایه آزادی اوست. 🌸 پیامبران را برای هدایت انسان ها فرستاد و پیامبران هم دلایل روشن و معجزه هایی نشان داده اند و عده ای ایمان آوردند و عده ای کفر ورزیدند و عده ای به به خاطر خودبینی و تعصبات و حسادت ها و هوس ها با اهل ایمان جنگیدند. خداوند نمی خواست مردم در جهل و در مسیر کفر و ظلم باشند و فرستادگانی فرستاد. و اهل کفر با اهل ایمان جنگیدند. 🔹 پیام های آیه 253سوره بقره 🔹 ✅ ، مقامى بس والا دارند. «تلك» اشاره به دور ومقام والاست. ✅ ، همه در يک رتبه نیستند. «فضّلنا بعضهم على بعض» ✅ سنّت و قانون ، آزاد گذاشتن انسان است. او می تواند مردم را به اجبار به راه حقّ وادار كند، امّا رشد واقعى در سایه آزادى است. ✅ ریشه ى اكثر ، هوس ها، حسدها و خودبینى هاست، نه جهل و ناآگاهى. «من بعد ما جائتهم البیّنات» ✅ راه ، همراه با دلیل روشن است. «بیّنات» ✅ اختلاف خود مردم هستند. «ولو شاء اللّه ما اقتتل... ولكن اختلفوا» ✅ اختلاف مردم، دلیل اختیار آنها است. «فمنهم من امن و منهم من كفر» 🌸〰🏴〰🌸
⚘﷽⚘ حسین‌جان... عالم،به عشقِ روے تو بیدار مے شود هر روز،عا‌شقـانِ تو  بسیـارمے شود وقتی،سـلام مے دَهَمت،در نگاهِ من تصویرِ ڪربلای  تو، تڪرار مے شود ســــلام✋ 🌹ــدایی 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🕊🚩🕊🚩🕊🚩🕊🚩🕊🚩 ✍خاطرات____آزادگان 🔥شکنجه_اسرای_ایرانی 🔥در_زندان_های_صدام از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند: در اردوگاه، شما را شکنجه‌تان می کنند یا نه؟ همه به آقا سید نگاه کردند ولی آقا سید چیزی نگفت، مأمور صلیب سرخ گفت : آقا شما را شکنجه می کنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید . آقا سید باز هم حرفی نزد . گفتند : پس شما را شکنجه نمی کنند؟ آقا سید بلند و با ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت . مأمورین صلیب نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست . افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت : تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود : ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی برند . فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید، بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و بفکر عمیقی فرو رفت و گفت شما الحق سربازان خمینی هستید . شادی روح 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی کوثرش از خواب بیدار میشد و بی قراری می کرد، بغلش می کرد و بلند میشد و می ایستاد بعد دور اتاق راه می رفت و آروم آروم همینطور که تکونش میداد تکرار می کرد: علی،علی،علی،علی.... گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر علی(ع) رو تکرار می کرد و کوثر دوباره می‌خوابید...❤️ 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
04.mp3
13.4M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎧 روایت چهارم: ورود کاروان به کوفه... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
⭕️ عکس یادگاری تفنگداران دریایی سپاه و ملوانان دریایی روسیه در مسابقات تفنگداران نیروی دریایی سپاه،در مسابقات نظامیان جهان اول شدند❤️✌️ 🔹 تفنگداران نیروی دریایی سپاه در آیتم عبور از موانع مسابقات نظامیان جهان که در کالینگراد برگزار شده بود مقام اول را کسب کردند. 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷تازه داماد بود و قرار بود مراسم عروسی‌اش برگزار شود خودش در سـوریه بود ؛ به خانواده گفت : کارت مراسم را پخش کنند ... وعده داد که خودش را می‌رساند! خانواده هم کارت‌های عروسی‌اش را پخش کردند . راست می گفت ؛ خودش را رساند ، اما چگونه ...!🌷 🕊 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
روضه یعنی کنار جسم پسر پدر از فرط گریه رفته ز هوش 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگاهی به دخترها انداختم، آنها هم انگار با من همین چهره را مرور کرده بودند و رسیده بودند به دستی که روی چانه بود و به نظرمان چیزی را پنهان کرده بود! زهرا بهت زده و نگران به سارا گفت: مثل اینکه بابا مجروح شده!» اما من چیزی نگفتم چرا که نمی خواستم نگرانی شان را تشدید کنم، هرچند درون خودم غوغا بود. نه من و نه دخترها اصلا نفهمیدیم که چگونه از پله های هواپیما پایین آمدیم و به حسین رسیدیم. فقط می خواستیم خودمان را به او برسانیم و ببینیم چه بلایی سر چانه اش آمده است؟! به حسین که رسیدیم، پیش دستی کرد و همراه سلام، دخترانش را در آغوش کشید. همان جا فهمیدم که نگرانی مان بیجا بوده است اما سارا بلافاصله از آغوش پدر کهبیرون آمد، با احتیاط دستش را کشید روی محاسن سفید بابا و با اندوه اما پر از عاطفه پرسید: مجروح شدی بابا؟» حسین خندید و پرانرژی گفت: نه عزیزم! می بینی که سالم و سرحالم.» سارا ادامه داد: «پس چرا صورتت رو پوشونده بودی؟!» | حسین سرش را کج کرد بالبخندی شیرین و پر از محبت جواب داد: «میدونستم که ازدیدنم تعجب می کنین، خواستم کم کم به قیافم عادت کنین.... ⬅️..... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷