#افزایش_ظرفیت_روحی 29
در مورد این صحبت شد که دخترها و پسر ها در موارد متعدد، موردهای مختلف برای ازدواج رو رد میکنند
🔶 رد کردن مداوم خواستگار ها میتونه چند تا علت داشته باشه
💢 یکی توقعات و تخیلاتی هست که توسط #رسانه ها در فکر و ذهن دختران جامعه ما ریخته میشه.
⭕️ طبیعتا وقتی یه دختر یا پسر نوجوان مدام پای فیلم های ایرانی مختلف میشینه و زن ها یا مرد های زیبارو و خوش قد و هیکل و پولدار رو میبینه ناخودآگاه توی ذهنش همون زن ها یا مرد ها رو به عنوان همسر آینده خودش ترسیم میکنه.
💢 این تخیلات طی سال ها عمیقا در ذهن اون پسر یا دختر نقش میبنده و دیگه به این سادگی ها حاضر نمیشه که با یه موردی که اشکالاتی هم داره ازدواج کنه.
بسیاری از رد کردن ها به خاطر همین موضوع هست که لازمه از طرف مسئولین در موردش فکری بشه.
⭕️ خصوصا کارگردانان فیلم های سینمایی لازم نیست که برای شخصیت های داستانی خودشون، زیباترین مردان و زنان رو استفاده کنند!
💢 هر گناهی که به دلیل چنین فیلم هایی اتفاق بیفته قطعا مقصرش مسئولان دولتی و سینماگران ما خواهند بود...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_پنجاه
💠 حاج قاسم، حاج احمد مرا ببر...
در مستند" نامه ای به احمد" شهید سردار حاج قاسم سلیمانی در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه اگر بخواهد به همرزم شهیدش سردار فاتح خرمشهر حاج احمد کاظمی حرف یا نامه ای بنویسد چه می گوید ، ایشان فرمودند : الهی دردت بخوره تو سرم ، اصطلاح من بود نسبت به احمد آنچه مکنونات قلبی من است ، از دورت بگردم .
من واقعا دلم می خواست خدا هر چه سریعتر مرا به او ملحق کند .
به او اگربنویسم ، این را خواهم نوشت :
" من را ببر ".
منبع : سايت مشرق
#قسمت_پنجاه_و_یکم
💠 کجایند مردان بی ادعا
چند ساعت بعد از اینکه زلزله ی بم رخ داد ، شهید حاج احمد کاظمی با من تماس گرفت و گفت :
می خواهیم با سردار قاسم سلیمانی برای کمک رسانی به بم برویم .
از من خواست تا به سرلشگر صفوی اطلاع دهم .
آن زمان من رئیس دفتر سردار صفوی بودم .
صبح موضوع را به سردار صفوی اطلاع دادم و ایشان هم به سرعت به بم رفت .
وقتی رسید دید شهید کاظمی یکسر برانکاردی را گرفته و سر دیگرش در دست حاج قاسم است و در حال جا به جا کردن مجروحین هستند .
در اربعین شهادت شهید کاظمی او را در خواب دیدم و احوالش را پرسیدم گفت :
خوبم و ادامه داد که ماجرای بم را به خاطر داری ؟ کاری که آنجا انجام دادیم اینجا نتیجه داد .
این حرف را شهید کاظمی ای زد که در زمان نبرد هشت ساله و در فتح خرمشهر و در عرصه های نظامی اثرگذار بود ، با این وجود حرفی از آن نمی زند و به خدمت جهادی اشاره می کند و سالها بعد همان خدمات رسانی در بم نیز دست شهید سلیمانی را گرفت .
به نقل ازسردار نصرالله فتحیان
📚من#قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
#دعای_هر_روز_ماه_رجب
ثواب خواندن این دعا :
#هدیه به روح ملکوتی حضرت امام "ره"
#شهداء_اموات
#التماس_دعا
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
🔴 ولایی بودن در سختترین شرایط...
#عکس_نوشته
🔸بهترین وسیله، ابزار و رسانه برای تبلیغ دین،#شهدا هستند، چون آنان به ارزشهای دینی عینیت بخشیدند و ثابت کردند که،
🔸در این دنیای آلوده میتوان#پاک زندگی کرد و پاک رفت، مومن و متقی بود و ولایی بودن در سختترین شرایط شدنی است.
#ولایت_مداری #ایمان #شهادت #شهدا #تقوا
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
Mohsen Qaraati81.Takwir.10-21.mp3
زمان:
حجم:
3.01M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌺 #درسهایی_از_قرآن 🌺
🌸 تفسیر قطره ای🌸
💐 #قرآن_کریم 💐
استاد گرانقدر
حجت الاسلام و المسلمین
#حاج_محسن_قرائتی
🌸#سوره- تکویر🌸
💐#آیات-10-21💐
💐 #التماس_دعای_فرج 💐
🌿ثواب این تفسیر هدیه به ارواح طیبه شهداء بویژه سردار حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش - امام شهداء و اموات🌿
هر روز با تفسیر یکی از سوره های جزء ۳۰قرآن کریم
توسط استاد حجه الاسلام والمسلمین قرائتی در
👇👇👇👇👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab🇮🇷〰〰〰〰🌷
#کتاب
#رؤیای_بیداری
#خاطرات_همسر_شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_عارفی
#فصل_اول
#آشنایی_در_راه_مدرسه
پانزده سال پیش بود. یک روز که پیاده از مدرسه به خانه میآمدم، از دور سربازی را دیدم قدبلند و لاغر که دم در خانۀ لیلاخانم ایستاده بود. عماد، پسر لیلاخانم هم بغلش بود. نشناختمش! خانۀ ما در شهر ادیمی بود، از توابع شهرستان زابل. ادیمی شهرک کوچکی بود و تقریباً همه همدیگر را میشناختند. چادر سیاهم را جلوتر کشیدم. کیفم را روی شانه جابهجا کردم. نزدیکتر که شدم، دیدم پسرعمویم، شوهر لیلاخانم، آنطرف در ایستاده است. سلام کردم. یک لحظه نگاهم روی صورت سرباز جوان ثابت ماند. چهرۀ نورانی، ریش بلند و چشمهای نجیبی داشت.
یک ماه قبل، از طرف بسیج رفته بودم مشهد. خیلی از فضای معنوی مشهد خوشم آمده بود. دوست داشتم ساکن مشهد بشوم. از آقا امامرضا"ع" خواستم پسری مؤمن، متدین و ولایتمدار که ساکن مشهد هم باشد نصیبم کند.
آن موقع شانزده سال بیشتر نداشتم. از همان روزی که دعا کرده بودم چنان به آقا اعتقاد داشتم که هر لحظه منتظر بودم.
با خودم گفتم نکند این مرد جوان را آقا برای من فرستاده است!
سرم را انداختم پایین و با قدمهای بلند، خودم را به خانه رساندم. در حیاط بسته بود. از روی پرچینها وارد باغ شدم. . پدرم دورتادور خانهمان را درخت کاشته بود. زیر سایۀ درختی نشستم. نمیتوانستم دربارۀ جوانی که دیده بودم با کسی حرف بزنم. انگار او همان شاهزادۀ رؤیاهایم بود.....ـ
⬅️ ادامه دارد ......
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷