eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
107 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
به روایت از محمدرضا غیاث‌الدین و : محمود در دوران مقدس زیادی انجام می‌داد و زیادی هم داشت اما در واحد لشکر ۱۷ بن ابیطالب (ع)🌷 او بود. 🍃🌷🍃 از همان اوایل مقدس تا در مناطق حضور داشت، همچنین بلافاصله بعد از گذار حرکتی شد که امروز به نور معروف است. 🍃🌷🍃 در همان زمان به صورت را به سمت هدایت می‌کرد که بعد از الی سال مقوله نور در شد لذا در اندازی این محوری داشت. 🍃🌷🍃 نور برای را اندازی کردند، همیشه یک در نور بود و هر مشکلی پیش می‌آمد ایشان آن را می‌کرد. 🍃🌷🍃 در یکی از که در به عنوان نور داشت با یکی از کشور ملاقاتی می‌کند و از آن پس کار نیز در زندگی این بزرگوار جای خود را باز می‌کند. 🍃🌷🍃 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ابراهیم هادی👆 اذانی که 18عراقی را کرد آزادسازی70کیومترازمنطقه‌علمیاتی گیلان غرب عملیات شد، رزمندگان اسلام تقریباهمه راآزاد کرده بودندعراق تلفات سنگینی داده بود یکی از تپه هاکه اتفاقا موقعیت مهمی داشت هنوزمقاومت میکردبچه هاتلاش کردندآنرا هم آزاد کنند. صبح روزبعد به سمت تپه حرکت کردیم،نیروهای زیادی ازعراق روی تپه مستقر بودندبافرماندهان ارتش صحبت کردیم دادیم به نتیجه نرسید ناگهان ابراهیم هادی به سمت تپه عراقی هاحرکت کردوبعدروی سنگی رو به قبله ایستاد. وباصدای بلندشروع به اذان گفتن کردهرچه دادزدیم که بیاعقب الان تورامیزنندفایده نداشت. تقریبااواخر ابراهیم بودکه اندازی عراقی هاقطع شده بود ولی همان موقع یک گلوله شلیک وبه گردن ابراهیم خون زیادی ازابراهیم میرفت به کمک امدادگر زخم ابراهیم بسته شد یکی ازبچه هاآمدوگفت یک سری ازعراقی ها آمده دستشان رابالا گرفته ودارند تسلیم میشوند مسلح بیاستیدشایدحقه ای باشد 18عراقی به همراه یک افسرخودشان را تسلیم کردند 🦋🦋🦋
دوست نداشت دوستان نزدیکش به وی وابسته باشند، به همین خاطر می دیدی گاهی با صمیمانه ترین دوستش رابطه اش کمرنگ شده است. مرتب می گفت: دوست ندارم وابسته به دنیا و تعلقاتش شوم، گاهی صمیمیت زیاد باعث اسارت انسان می شود و مانند غل و زنجیر برای انسان محدودیت ایجاد می کند. طرز بیان شیوا، دلنشین و جذابی داشت،به همین خاطر اگر یک بار به سخنرانی جایی می رفت دعوتش می کردند ولی خودش هیچ زمانی حاضر به سخنرانی در جاهایی که وی را می شناختند نشد 😭روستاهای نزدیک را انتخاب نمی کرد، معمولا به محروم می رفت.😭🍃⚘🍃 برای اعتکاف جنوب کرمان و زابل را انتخاب می کرد، با این که مسیر هایی بسیار دور و سخت بود، ولی با دوستان روستایش به همین مناطق می رفت.  سخنرانی با موضوع فلسفه و در مسجد روستا کرد و خیلی خوب بحث و هر فرد مسلمان در شرایط حاضر را بررسی و جمع بندی کرد. ادامه دارد👇👇
در زمان از واحد تعاون  بود، که در همان زمان هم را برعهده داشتند و اصلا این را خود به می‌دانست. 🍃🌷🍃 به روایت از روایتگر وراوی ، آقای محمد احمدیان: دل محمود در آن سرزمین‌های تفتیده جا مانده بود.😭😭 🍃🌷🍃 آشنایی من با محمود به  سال‌های ۷۳ و ۷۴  و بر می‌گردد. محمود در آن زمان به در عملیاتی شده بود و ،‌ بود. 🍃🌷🍃 بعد از شدن ، محمود خیلی تر وارد شد و به عنوان منصوب و از آن زمان به بعد ارتباط ما با یکدیگر بیشتر شد. 🍃🌷🍃 اگرچه ارتباط ما بیشتر کاری بود و و و.. کلی ارتباط من با محمود به دلیل اینکه او اصفهانی بود و من هم اصفهانی، رنگ و بوی دیگری داشت.😭 🍃🌷🍃 استانی بودن و هم بودن، را بین ما ایجاد کرده بود و هر زمان که خستگی در وجود ما حاکم می‌شد به دیدن یکدیگر می‌رفتیم. من به شرهانی برای دیدن او می‌رفتم و او به اهواز برای دیدن من.😭😭 🍃🌷🍃
قسمت پنجم به روایت از پسر : از پدرم و پذیری شون  بود،پدرم  92 داشتند و بیش از 140 در شون بود.😭😭 🍃🌷🍃 برنامه‌های رو از ابتدای دهه ۵۰# کردند و چندین بار هم توسط ساواک شدند،پدرم  جزو ۱۲۰ بودند که را کردند. 🍃🌷🍃 پدرم در ، و داشتند و بخشی از شون در منطقه بود. 🍃🌷🍃 در ایران و عراق در بودند و زیادی از خودشان  نشان دادند و سال ۷۰# بود که از .😭😭 🍃🌷🍃 تحمیلی سال ۶۷# تمام شد و بسیاری از عزیز برگشتند، اما پدرم سال ۷۰# از برگشتند و سال ۷۵# به فیض نائل آمدند.😭😭 🍃🌷🍃 و  داشتند؛ چپ، شدن گوش چپ و ۱۰ از کوچک فقط از پدرم بود.😭😭 🍃🌷🍃 بااین‌همه ، صبح بلند می شدند و در محل کار می شدند و بازهم حتی از و اسلامی نکردند. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇