eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.2هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
6.1هزار ویدیو
98 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر خوب برای خانم هایی که دغدغه مالی دارن‼ من یه مادر هستم🤱 که در کنار تحصیل👩‍🎓 و خانه داری🧹🧺 کسب درآمدمیلیونی دارم😎چطوری❓❓ تو دو خط که نمی تونم بگم😅 اگه باوجود بچه نمی تونی سرکار بری❌ سرمایه هم برای شروع کار نداری❌ بیا یادت بدم با ۲۰۰تومن چطور کسب و کارت رو راه بندازی‼ بافت مرحله به مرحله سبد بالا، سنجاق کانال شد📌 🔴بیا ببین چطور ۲۰۰۰خانم خونه دار به درآمد رسیدن، عکس کارهاشون رو گذاشتم🚴‍♀️ https://eitaa.com/joinchat/1051721824Cddfd596d35 هدیه ویژه برای بانوان خانه دار داریم🎁
❌کار وحشتناک دکتر😱 ❌شوهرم دکتر بود .هفته ای یک شب منو به زور میفرستاد خونه مادرش تا پیشش بمونم ولی خودش نمیومد، یه روز بهش مشکوک شدم و یواشکی برگشتم خونه.وقتی داخل حیاط شدم متوجه شدم که از انباری زیر خونه صدای چند نفر میاد.خیلی آروم نزدیک شدم و از پشت پنجره نگاه کردم .شوهرم و دونفر دیگه اونجا بودند.قشنگ که نگاه کردم ناگهان احساس کردم  قلبم از تپش داره میوفته. با دیدن این صحنه حالم بد شد..... ادامه داستان.... https://eitaa.com/joinchat/3185705294C9f7a3565a1
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ سالگرد شهادت، شهید عزیز هسته ای در تاریخ اول مرداد 1390 توسط سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) به شهادت رسید ‍ 🔸 " در محضـــر شهیـــــد "... 💢چرا دانشگاه مالک اشتر ؟ به هرکس می گفتیم داریوش رفته دانشگاه "مالک اشتر" شاهین شهر تعجب می کرد. می گفتند اوکه با رتبه اش بهترین دانشگاه های تهران می تواتنست برود. راست می گفتند ،اما دانشگاه شاهین شهر تنها دانشگاهی بود که خرج تحصیل دانشجویان را می داد. داریوش قید دانشگاه های تهران را زده بود تا مبادا به خاطر خرج تحصیلش ذره ای به بابا فشار اقتصادی وارد شود. ...🕊🕊🌸🌸 . 🕊سلام 🤚صبحتون منور به لبخند 🌷🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ دیر یا زود فرقی ندارد کہ باشی هـر زمان کہ باشد میشوند ◽️تاریخ ولادت : ۱۳۴۸/۰۵/۰۱ ◽️محل ولادت: اراک ◽️تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۱/۲۸ ◽️محل شهادت : درعا_سوریه ✍ خدایا دیدن چهره مظلوم و معصوم خانواده ام و عزیزانم خیلی برایم لذت بخش است اما می دانم فرصت طلایی خدمت به اهل بیت (علیهم السلام) به این آسانی ها پیش نمی آید. خدایا می دانم که عمرم روزی تمام می شود و حسرت شهادت را می خورم پس از تو می خواهم این نعمت را از من نگیری و من با لباس رزمندگی و خونین به سویت پرواز کنم تا بلکه خجالت زده شهدا و سایر عزیزانی که امدیشان به ماست، نباشم. خدایا اگر تو مرا مرحوم نمایی، چه کسی مرا روزی می دهد! پس روزیم شهادت نما که سخت به آن محتاج و مشتاقم. خدایا اگر تو مرا ذلیل کنی چه کسی مرا یاری می کند، پس مرا یاری کن تا در رکاب سربازان مدافع حرم، خوب باشم و سعادتمند شوم. ....🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸 🦋🦋🦋
‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 ❇️ 🔵شهید مدافع‌حرم محمدحسن دهقانی ♻️روحانیِ فعّال مدافع‌حرم 🦋از مهارت‌های شهید دهقانی، تسلّط بر هنر خطابه و سخنرانی‌های جذاب و گیرای وی بود؛ این هنر سبب شده بود جوانان زیادی از جلسات سخنرانی‌های‌ وی استفاده کنند و با معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام مرتبط شوند. ☘به‌علت علاقه‌ی زیاد به شهدا و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، شهید دهقانی با مؤسسه روایت سیره‌ی شهدا ارتباط مستمر داشت و به‌عنوان مبلّغ فعال روایتگری می‌کرد و به مدت دوسال مسئول دفتر ستاد اعزام راویان روحانی در خرمشهر بود. 🦋تسلط بر احکام و شیوه‌های بیان آن، از شاخصه‌های ویژه‌ی شهید دهقانی بود. بسیاری از طلّاب و مردم قم، شهید دهقانی را با این شاخصه می‌شناسند. ☘او علاوه بر آن که احکام‌گوی حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام و نماز جمعه پردیسان بود، سالیان طولانی با مرکز ملّی پاسخ‌گویی به مسائل شرعی ارتباط داشت و برای روحانیّون و طلّاب علاقه‌مند، دوره‌های شیوه بیان احکام برگزار می‌کرد. 🦋افزون بر این فعالیت‌های حضوری، شهید دهقانی از فعالیت‌های مجازی غافل نبود. وبلاگ «نوشته‌های یک طلبه» نمونه‌ای از فعالیت‌های مجازی این شهید مدافع‌حرم بوده است که بیش از همه، محلّی برای بیان احکام مبتلابِه بوده است. 🎂 ✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌾اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🌾 🌸 🌸🌼🌺 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ سلام مولای ما، مهدی جان در شوره زار تف زده و عطشناک آخرالزمان ، وقتی آسمان ، باران سخاوتش را و زمین پهنای برکتش را از ما دریغ کرده است ... وقتی جز دلتنگی و درد و بی کسی ، قصه ی دیگری نقل مجالسمان نیست ... تازه نگاه داشتن لاله های سرخ انتظار در قلب های افسرده و بی فروغ ، سخت و جانفرساست ... ای کاش باز می آمدید ای طراوت باران ... 🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🍃 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️داستان تاجر هندی که هر سال برای آقا امام حسین علیه‌السلام جلسه روضه می‌گرفت (ادامه ماجرا را خودتان ببینید) 👌(حتما حتما این کلیپ رو ببینید ) @sulook
🏴۲۰ محرم روزشهادت *بی بی شریفه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام* ✅با خواندن دو رکعت نماز و یک سوره یس و ۱۰۰ صلوات روحشون را شاد کنید و حوائجتون را بخواهید 🙏اللهم عجل لولیک الفرج 🏴بانویی که هیچ بیماری را دست خالی برنمیگرداند 😭😭 بانو سیده شریفه کیست؟؟ بنت الحسن علیه السلام بانویی ست که کمتر از ایشان در مجالس عزای اباعبدالله علیه السلام یاد میشود.. بانو شریفه سلام الله علیها دختر امام حسن علیه السلام و خواهر حضرت قاسم و حضرت عبدالله بن حسن است مسیر طولانی و پرپیچ و خم جاده های خاکی و آسفالت را میان نخلستان ها و از روی انشعاب های «فرات» تا رسیدن آستان مقدّس مزارش طی می کنیم. از ابتدای کوچه و بازاری که به مرقد مطهّرش منتهی می شود، فضای خالی ای روی دیوارها پیدا نمی شود که روی آن بنر، پلاکارد یا پارچه ای که روی آن، از حضرتش تقدیر و تشکر شده، نصب نباشد. آوازه و شهرتش هنوز به کشورهای مجاور نرسیده است. کمتر زائری غیر از عراقی در حرمش دیده می شود؛ ولی در اینجا به *طبیب آل الله* شهرت دارد. هیچ بیمار و گرفتاری نیست که مراجعه به آستانش کند و دست خالی و ناامید برگردد. کافی است از یک عراقی بپرسید سیده شریفه کیست؟! از آنجایی که دختر کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (علیه السلام ) است و داغ و مصیبت و سختی های زیادی در زندگی، خصوصاً در راه «کربلا» تا «کوفه» و از «کوفه» در مسیر «شام» دیده است، طاقت ندارد هیچ بیمار و گرفتار و درمانده ای را ببیند و با آبرویی که پیش حق تعالی دارد، بلافاصله بیماریش را شفا می دهد. اگر برایش نقّاره خانه درست کنند، باید شبانه روز برای معجزاتش نقاره ها به صدا درآیند. 🔴🖤🔴سیده شریفه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است؛ بانوی جلیل القدری که همراه اسرای کربلا بعد از واقعه عاشورا از کربلا به کوفه آورده شد و در مسیر کوفه به شام، در نزدیکی شهر *حِلِّه* در فاصله 30 کیلومتری از کربلا، از شدّت مصائب و سختی هایی که دید، از ادامه سفر با اسرا بازماند و به شهادت رسید و در میان نخلستان های اطراف شهر آرمید. نحوه ی شهادت این بانوی بزرگوار : 😭😭😭 در نقل قول آمده که هنگام جابجایی زنان و کودکان اهل بیت پیامبر، از کوفه به شام، این بانو که در اثر آزار و اذیت های سپاه ملعون یزید و ابن مرجانه لعنت اللّه و سختیهای اسارت بیمار شده بودند، در مسیر از روی ناقه ی شتر بر زمین میوفتند و بعد از ساعاتی حضرت ام کلثوم و حضرت زینب سلام الله علیها متوجه میشوند که بانو شریفه در کاروان نیستند 😭😭😭 هنگامی که به جستجوی بانو شریفه می‌روند، این خانم را در مسیر، روی خاک داغ بیابان پیدا میکنند 😭😭😭😭 طبق نقل قول راوی گفته میشود این بانو زیر دست و پای شتران به شهادت رسیدند 😭😭😭😭 آجرک اللّه يا بقية اللّه 😭😭😭
هادی عزتی ‌می‌خواست حرم شود، امنیت شد. 🍃⚘🍃 هادی عزتی متولد۱۳۷۱/۵/۵ سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در روز از فروردین در حال اجرای به دست اشرار به می‌رسد. 🍃⚘🍃 آرزو‌های زیادی داشت. نمونه‌ای که می‌خواست در قامت یک حرم حاضر شود تنها به خاطر جسمی پدر از اعزام جا ماند، اما برایش طوری دیگر رقم زد و او با در از و کشورش شد. 🍃⚘🍃 کبری علی‌مرادی مادر هادی عزتی را پیش رو دارید. من دو فرزند پسر داشتم. متولد ۵ مرداد ۱۳۷۱ بود که در روز از بهار سال گذشته حین انجام به رسید. بود و حدود ۵/ ۱ سال پیش عقد کرده و قرار بود بهار سال گذشته جشن عروسی‌شان را برگزار کنیم که شد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
همه کار‌های و بود. خیلی پسر بود. در دینی‌اش بسیار محکم بود. اهل و واجبات بود و تأکید زیادی هم روی این مباحث داشت.، و بود. 🍃⚘🍃 در و در فعالیت‌های بسیجی و به مردم در شکل‌گیری بسیجی‌اش نقش بسزایی داشت. هر چهارشنبه برای توسل، کمیل و به پایگاه بسیج می‌رفت. شب در حضور داشت تا اینکه به استخدام انتظامی درآمد. 🍃⚘🍃 کارش بود. در مدتی که وارد نیرو شده و نتوانسته بود به پایگاه بسیج سربزند، پایگاه به خانه‌مان آمد تا پیگیر حال و احوال شود. از من پرسید چرا به پایگاه بسیج نمی‌آید؟ من هم گفتم استخدام شده و در حال حاضر سراوان است. یکی از پسرم این بود که دوست داشت به کمک کند. سال قبل از وقتی و را گرفت، رفت به استثنایی و برای از سر تا پایشان را خرید کرد، برای هر کدام‌شان یک جفت کفش، شلوار و پیراهن خرید. به من هم گفت امسال هم برای بچه‌ها با هم می‌رویم و خرید می‌کنیم که با این آرزویش محقق نشد.💔 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
یکی از همکارانش سر مزار در بهشت رضا به من می‌گفت که به و مقید بود. تعریف می‌کرد که نوبتی با دوستان‌مان صبحانه می‌خریدیم و می‌خوردیم. تا از بودن پولی که برای صبحانه داده شده بود، نمی‌شد، ، حتی به من می‌گفت مادر زمانی که در مرز خدمت می‌کردم، بزرگی از طرف برخی داده می‌شد تا اجناس و کالا‌های قاچاقشان را رد کنم، اما من آن‌ها را تحویل مسئولانم می‌دادم. 🍃⚘🍃 خود را به نحو احسن انجام می‌داد. آن‌قدر و بود که در برابر هم حاضر نشد و کاری و را معامله کند. 🍃⚘🍃 در روزمره خودش و خانواده‌اش هم به حلال توجه داشت. یک روز برای کاری به بیمارستان رفته بودیم، پدرش یک چهار لیتری آب برداشت، رو به پدرش کرد و گفت باباجان چرا این آب را برداشتی؟ درست نیست از اینجا آب بردارید و با خودتان ببرید... 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
یک روز آمد و به من گفت اسمم را برای به و از حرم نوشتم. من هم مخالفت کردم و گفتم: نه اجازه نمی‌دهم که بروی. خندید و گفت: چرا مادر؟ چرا می‌گویی نه؟ گفتم: من که جز تو و برادرت کسی را ندارم، اگر خدای نکرده اتفاقی برایت بیفتد من نمی‌توانم تحمل کنم. با همان مهربانی همیشگی‌اش می‌گفت: مادر شما که فیلم مختارنامه را می‌بینی و میگی خدا لعنت‌شان کند! چرا امام حسین (ع)⚘ را خالی کردند. حالا خودت اجازه نمی‌دهی که پسرت برود و از آل‌الله (ع)⚘ دفاع کند. گفتم: قربان زینب (س)⚘بروم، خیلی دوستش دارم عاشقش هستم، اما یک شرط دارم. گفت: چه شرطی مامان؟ گفتم: باهم برویم. گفت: مادر به خانم‌ها که اجازه نمی‌دهند. گفتم چرا پسرم من لباس می‌پوشم. لباس رزم، سر و صورتم را محکم می‌پوشانم، اصلاً نمی‌فهمند من زنم یا مرد. آن‌قدر خندید. اسمش را نوشت و نامش هم برای اعزام درآمد، اما مشکل و بیماری خونی پدرش باعث شد نرود. به خاطر پدرش اعزام نشد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
با توجه به اتفاقات و اوضاع و احوال عراق و سوریه همه حواس به اخبار بود و دائم آن‌ها را رصد می‌کرد. وقتی حرم را نشان می‌داد، خیلی پای تلویزیون می‌نشست و می‌گفت مامان خوش به سعادتشان. 🍃⚘🍃 می‌گفتم چرا پسرم؟ می‌گفت: مادر ببین پیکر‌های این چقدر با احترام و عزت تشییع می‌شود. همه مردم برای تشییع پیکرشان آمده‌اند. من خیلی ناراحت شدم گفتم نگو پسرم، می‌دانی به خانواده‌های‌شان چه گذشته است؟ می‌دانی به پدر و مادر و بچه‌های این‌ها چه می‌گذرد؟ گفت: نه مادر اشتباه نکن، این دنیا به درد نمی‌خورد. می‌گفت: من سال عمر کردم، خیلی دیگر بخواهم عمر کنم ۲۵ سال دیگر است خب زندگی در این دنیا را می‌خواهم چه کنم؟ 🍃⚘🍃 رو به کردم و گفتم: پسرم با همه این‌ها من نمی‌توانم بدون تو زندگی کنم. هادی تودار بود، چندان صحبت نمی‌کرد، اما این صحبت‌ها را با من در میان می‌گذاشت. با خودم می‌گویم او من را برای روز‌های آماده می‌کرد؛ روز‌هایی که با از ما جدا شد؛ روز‌هایی که باید با یادش زندگی کنیم. من پیش از اینکه مادر شوم، خواهر هستم. علی‌مرادی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ در سن سالگی به رسید و عزتی هم در ۱۲ اسفند همان سال شد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
إذا مَسَّ الْإنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أوْ قاعِدًا أوْ قائِمًا فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأنْ لَمْ يَدْعُنا إلىٰ ضُرٍّ مَسَّه هنگامی‌که به انسان رنج و ناراحتی‌ای رسد، فوراً همان‌لحظه ما را در هر حالی؛ چه به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است به کمک می‌خوانَد اما وقتی‌که ناراحتی و آسیبش را از او برطرف کردیم، چنان می‌رود که انگار هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است یونس ۱۲ 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺 🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم.. 🔶️دل به دنیا نبندید.. 🔶️شهید سیدرحمان هاشمی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
خانواده ما با فرهنگ و عجین بود، ولی فکر و نبود پسرم برایم سخت بود، اما این سختی را به خاطر مسیری که قدم در آن گذاشته بود تحمل می‌کردم. خوشحالم که در رفت و به رسید و شد. را هم برای خدا می‌خواست. 🍃⚘🍃 از شاخصه‌های اخلاقی برادرم از من سؤال می‌کرد؛ اینکه چطور بچه‌ای برای خانواده بود؟ چه رفتار‌هایی داشت که در نهایت منجر به شد. می‌خواست بداند برادرم چطور توانست در آن سن و سال راهی شود و چطور در سالگی شد. 🍃⚘🍃 بسیار به روز‌های و او برای رسیدن به و میدان می‌خورد. زمانی که# برادرم شهید شد، من ۱۱ سال داشتم. وقتی از من در مورد سؤال می‌کرد، من اطلاعات و حرف‌هایی را که از مادر و پدر و اطرافیانم شنیده بودم برایش روایت می‌کردم. برادرم مذهبی را مطالعه می‌کرد؛ کتاب‌هایی نظیر انبیا و... من که می‌خواستم به دست بزنم می‌گفت: نباید به این‌ها دست بزنی پاره می‌شوند. 🍃⚘🍃 خوب یادم است سال‌ها بعد، یک روز رفت خانه مادرم و گفت: انبیای دایی را بدهید من مطالعه کنم، چرا نگهش داشتی مادرجان. مادرم گفت: این‌ها یادگاری است! به مادرم گفت بدهید ما هم مطالعه کنیم تا ثوابش برسد به روح دایی! 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
{{{سرانجام در روز سال ، یک مورد نزاع و درگیری در پی اختلافات خانوادگی در خیابان ارشاد مشهد به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام شد که به سرعت مأموران گشت کلانتری سناباد به محل حادثه اعزام شدند. پس از حضور پلیس در محل حادثه، فردی اسلحه به دست به سمت مأموران تیراندازی کرد که در اثر این حادثه هادی صفایی (افسر گشت) و هادی عزتی (راننده گشت) به رسیدند.}}} 🍃⚘🍃 همراه دوستش هادی صفایی به رسید. 🍃⚘🍃 خیلی هم با بودند. اصلاً قرار بود صفایی همراه یک سرباز دیگر به بروند، اما صفایی گفته بود باید عزتی همراه من بیاید، تا نیاید من یک قدم هم برنمی‌دارم، حتی رئیس‌شان گفته بود تو برو من را با ماشین بعدی می‌فرستم. گفته بود نه بیاید باهم می‌رویم که هادی می‌رسد و باهم به می‌روند که اول صفایی به می‌رسد و بعد . {{ دو وطن با ذکر یک شاخه گل ⚘}} 🍃⚘🍃 وقتی مدافع حرم را می‌دید غبطه می‌خورد. در نهایت یک هم نصیب شد. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠 شهید هادی عزتی💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد پایان
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری؟! گویم که: غمِ یار و غمِ یار و دگر هیچ 😭 سلام وقتتون متبرک‌به نام و یاد 🥀
به خودم گفتم باید یه وقتی که حواسش نیست گوشیش رو بردارم یا زمانی که خوابه پیام هاش رو چک کنم ببینم پیامی چیزی بهم دادن یا نه امیر محمد صورتشو به صورتم نزدیک کرد دستشو چرخوند _کجایی! بیخیال شو انقدر بهش فکر نکن ما که نمی‌تونیم کل دنیا رو درست کنیم فقط باید هر وقت کسی سر راهمون سبز شد و احتیاج به کمک داشت کمکش کنیم، اینو یادت باشه که خالق این بندگان خدا ما نیستیم همه خدا دارن هرکسی هم بره در خونه خدا دست خالی نمیره نگاه اعتراض آمیزی بهش انداختم _از تو بعیده که اینجوری بیخیال بشی _بیخیال نیستم کاری از دستم بر نمیاد منم اولش که شنیدم مثل تو همینجوری پریشون شدم بعد مامانم باهام صحبت کرد گفت من تمام توانم رو به کار می‌بندم که پیداش کنم اما اگه پیداش نکنم مسیریِ که خودش انتخاب کرده بعدم تا اکرم نخواد هیچکس نمی‌تونه بهش کمک کنه. ماهان مامانم حرف درستی میزنه میگه _ما یه بار آوردیمش تو بهزیستی پناهش دادیم می‌خواستیم بریم با پدر مادرش صحبت کنیم برش گردونم به خونوادش ولی گذاشت رفت، بازم می‌گردیم پیداش می‌کنیم میاریمش، اما اگه بازم بخواد مسیرش رو کج بره دیگه کاری از دستمون بر نمیاد شایدم یه روزی بیفته دست قانون و قانون مجازاتش کنه. نفس عمیقی کشیدم _این حرفای مامانتِ آره، منم اول مثل تو ناراحت و نگران بودم ولی با شنیدن حرفهای مامانم آروم شدم ببین ماهان من همین الان اگر کسی احتیاج به کمک داشته باشه تا جایی که در توانم باشه باید بهش کمک کنیم اما اگه دیگه اون نخواد که نمیشه... ادامه دارد... کپی حرام⛔️ جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
دفاع مقدس ، وحید محمدی اراکی🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۵۰/۶/۲۸ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. ۱۷ ساله بود و مجرد دانش آموز سال اول دبیرستان رشته ی تجربی بود. 🍃⚘🍃 به قول دوستانش دقیقه ۹۰ دفاع مقدس هست. ۱ مرداد ماه سال ۱۳۶۷ در حالی که مجروح بود در محاصره افتاد و با لگدهای پوتین دشمن بعثی به رسید.😔 🍃⚘🍃 به روایت یکی ازدوستان : قطعنامه پذیرفته شد و جنگ به پایان رسید. خیلی ها احساس می کردند که دیگر تمام شد. برای همین جبهه ها با کمبود نیرو مواجه شد. مرخصی گرفت تا برگردد اما وقتی شنید که به نیرو احتیاج است دوباره به یگان دریایی برگشت. 🍃⚘🍃 #١٧ سال بیشتر نداشت اما از گردان بود. مدتی گذشت تا اینکه اولین روزهای مرداد ۶٧ رسید. دشمن به مناطق مختلف مرزی حمله کرد. 🍃⚘🍃 از یگان دریایی تقاضای نیروی زمینی شد.#داوطلبانه به عنوان .پی.جی زن به خط شلمچه رفت. دشمن با تمام توان پیش آمده بود. 🍃⚘🍃 ادامه دارد👇👇