eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 #رزمنده_دیروز #مدافع_امروز زمان دفن شهید مدافع حرم محمد علی الله دادی، حاج قاسم سلیمانی کفشهایش را درآورد و #وارد قبر شد، یک #عبا که سید حسن نصرالله #هدیه داده بود به شهید، پهن کرد کف قبر یک مقدار #تربت از جیبش درآورد، گفت: "گذاشته بودم برای خودم"، ریخت کف قبر، آمد بالا، دست گرفت به کمر، گفت: "یاحسین قربون اون لحظه ای که گفتی(الان انکسر ظهری...) منم حالا دیگه #پشتم_شکست." پ ن: این شهید بزرگوار به همراه شهید جهاد مغنیه در اثر حمله موشکی #اسرائیل به منطقه قنیطره سوریه به #شهادت رسید. #شهید_محمدعلی_الله_دادی #شهید_مدافع_حرم #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سیدتے زینب جامِ مـــــرا ز عشـــــق خودتـــــ پُر زِ باده ڪن سر مے دهم براے تـــــو "بـانـــــو" اشاره ڪن #شهیدجهادمغنیه #جھاد_ادامہ_دارد #شہادتــــــ #آھ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #شهید_مدافع_حرم مسئول #شکنجه اسرای ایرانی بود .😐 یکی از برادرهایش در
💔 #لات_های_بهشتی #عثمان_فرشته داستان زندگی او را در پست بعد بخوانید 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #شهید_مدافع_حرم مسئول #شکنجه اسرای ایرانی بود .😐 یکی از برادرهایش در
🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊 🕊 برای پیروز شدن انقلاب خیلی زحمت کشید اما بعد از پیروزی، به عضویت ها درآمد...😕 حتی نقل شده که سرکرده کُردهای ی مریوان شده...😨 یک روز از مسئولان اطلاعات سپاه مریوان بدون سلاح به سراغ عثمان رفت و با او صحبت کرد.☺️ دَم مسیحایی عباس و پاک عثمان باعث شد که عثمان و همه به نیروهای انقلابی ملحق شوند.😇 و عثمان به کُرد مسلمان، تحت امر پیوست... او در بسیاری از عملیات ها، فرشته نجات رزمندگان بود و توسط آنها لقب گرفت😇 عثمان بدنی ورزیده داشت💪 قوی و شجاع بود✌️ و در همه عملیات ها برای جانفشانی، پیشقدم بود... به نیروهایش مےگفت: "وضو بگیرید و آیه الکرسی بخوانید و بعد آماده عملیات شوید" او وارد روستاها مےشد و برای مردم از اسلام و انقلاب حرف مےزد و گروهک ها را برای مردم آشکار مےکرد به تدریج اطراف مریوان، پاکسازی مےشد و با درایت و فرماندهی عثمان فرشته، همه عملیات ها و ماموریت ها با پیروزی به اتمام مےرسید😊😉 عثمان همیشه مےگفت: "دوست دارم در راه خدا شوم اما نمےخواهم به دست این نامردها (کومله ها) کشته شوم"...😒 تا اینکه فهمیدیم کومله ها ، همسر عثمان را گرفته اند😱... ضد انقلاب مستقر در روستا عثمان را گروگان گرفته بودند و به روستا آوردند.😏 عثمان از این موضوع باخبر بود اما چیزی به رزمندگان سپاه نگفت!!!😔 رزمندگان، روی یک بلندی مشرف به روستا مستقر شدند... تبحر و دقت تیراندازی عثمان با توپ ۱۰۶ ، ضد انقلاب را متوجه حضور او کرد...😏😒 با بلندگوی دستی اعلام کردند: "عثمان!!! ما مےدانیم تویی تیراندازی مےکنی😏 اگر تسلیم نشوی "...!!!!😡😠😡 عثمان بدون توجه به تهدیدات آنها به تیراندازی خود ادامه داد. فرماندهان در صدد بودند خانواده عثمان را نجات دهند اما عثمان به فکر نابودی ضد انقلاب بود💪 گلوله را جا گذاشت اما سلاح گیر کرد و گلوله شلیک نشد!!😳 عثمان برای رفع عیب ، دریچه پشت توپ را باز کرد😨😰 ناگهان گلوله در داخل لوله توپ، ضربه خورد و عمل کرد!!!💥💣 صدای انفجار مهیبی آمد و توپ ۱۰۶ منفجر شد😰😰 و پیکر عثمان، شد!!!😔😔 رزمندگان توانستند خانواده شهید را نجات دهند و پیکر مطهرش را در روستای مریوان به خاڪ سپردند...😔😔 تپه ای هم که او بر رویش به شهادت رسید به نام عثمان متبرک شد... 📚...تاشهادت 💕 @aah3noghte💕 📛
شهید شو 🌷
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۲) به آتش کشیده شدن کتیبه های عزاداری امام حسین
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۳) سـر دادن شعارهای انحرافی توسط فتنه گران #ادامه_دارد... #اندکی_سیاسی #بصیرت #ولایت #فریب #نفوذ 💕 @aah3noghte💕
💔 💔 کمی به خود بیاییم... چرا هنوز درد نیامدن ِ مولا را قبول نداریم؟؟؟ چرا این همه ظلم را طاقت مےآوریم؟ چرا کمی ضجه نمےزنیم و خالصانه نمےگوییم؟؟ چرا هنوز با ، به طول غیبتش ، دامن مےزنیم؟؟ ... 💕 @aah3noghte💕 📛
💔 اولین مظلوم عالم #آھ را گم کرده است رهبر راهِ خدا ... همراه را گم کرده است یک توقف پشت در ، صد بغض مانده در گلو تا کنار قبر مخفی چاه را گم کرده است #فاطمیه #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_سوم سعید در جبهه #فرمانده بود ولی نه من از این قصه خب
💔 روایتی متفاوت از مادر حالا از خصوصیات خوبی که در وجود پسرش دیده است، می‌گوید. از منظم بودنش، از احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکی‌اش با او همراه بود و البته از و کمک‌حالی‌اش. " اکثرا وقتی که از جبهه می‌آمد، شب بود. از راه رسیده و نرسیده، می رفت حمام و تا زمانی‌که تمام لباس‌های داخل حمام را نمی‌شست، بیرون نمی‌آمد. با اینکه خسته راه بود اما عجیب در مقابل من و کارهای خانه احساس مسئولیت می‌کرد. خلوص نیتش زبانزد بود، «همیشه به اطرافیانش توصیه می‌کرد اگر دنیا و آخرت می‌خواهید، فقط و فقط برای خدا کار کنید و برای کسب رضای او قدم بردارید.» سعید از بیت المال هم هراس زیادی داشت و تا جایی که می‌توانست از وسایل شخصی خودش استفاده می‌کرد و کمتر به سراغ وسایلی که در جبهه بهشان داده بودند می رفت. آن موقع به بسیجی‌ها ماهی دوتومن می دادند. یک روز دیدم با پسر برادرم یک دسته پول دست شونه. گفتم این چه پولیه؟ گفت مامان این پول‌های بیت الماله. همه را گرفتم تا ببرم به بیت المال بدهم.... او حتی در سن هفده سالگی سه هزارتومان خمس پرداخت می‌کند و این  کار او، باعث تعجب خیلی‌ها می‌شود که یک پسربچه با این سن و سال چرا باید به فکر خمس دادن باشد. البته خودش میگفت: وظیفه ام را انجام دادم. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقدمه نویسنده: این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام سید طاها ایمانی استرالیا ... ششمین کشور بزرگ جهان ... با طبیعتی وسیع... از بیابان های خشک گرفته تا کوهستان های پوشیده از برف ... یکی از غول های اقتصادی جهان ... که رویای بسیاری از مهاجران به شمار می رود ... از همه رنگ ... از چینی گرفته تا عرب زبان ... مسیحی، یهودی، مسلمان، بودایی و ... در سرزمین زیبای من ... فقط کافی است ... با پشتکار و سخت کوشی فراوان ... تاس شانس خود را به زمین بیاندازی... عدد شانست، 4 یا بالاتر باشد ... سخت کوش و پر تلاش هم که باشی ... همه چیز به وفق مرادت سپری خواهد شد... آن وقت است که می توانی در کنار همه مردم ... شعار زنده باد ملکه، سر دهی ... هم نوا با سرود ملی بخوانی ... باشد تا استرالیای زیبا پیشرفت کند ... . این تصویر دنیا ... از سرزمین زیبای من است ... اما حقیقت به این زیبایی نیست😔 ... حقیقت یعنی ... تو باید یک سفید پوست ثروتمند باشی ... یا یک سفید پوست تحصیل کرده که سیستم به تو نیاز داشته باشد ... یا سفید پوستی که در خدمت سیستم قرار بگیری ... هر چه هستی ... از هر جنس و نژادی ... فقط نباید سیاه باشی🌚 ... فقط نباید در یک خانواده بومی متولد شده باشی ... بومی سیاه استرالیا ... موجودی که ارزش آن از مدفوع سگ کمتر است😔 ... موجودی که تا پنجاه سال پیش ... در قانون استرالیا ... انسان محسوب نمی شد ... . در هیچ سرشماری، نامی از او نمی بردند ... مهم نبود که هستی ... نام و سن تو چیست ... نامت فقط برای این بود که اربابت بتواند تو را با آن صدا کند ... شاید هم روزی ... ارباب سفیدت خواست تو را بکشد ... نامت را جایی ثبت نمی کردند ... مبادا حتی برای خط زدنش ... زحمت بلند کردن یک قلم را تحمل کنند ... ... نویسنده: 💕 @AAH3NOGHTE💕
1_45226416.mp3
7.57M
زمینه | فاطــــمیه فصل عزاست بامداحــے : حاج‌مـهدی‌رســـولـی ... 💕 @AAH3NOGHTE💕
💔 برای روضه ی زهرا به ما توان بدهید به چشم گریه کنان اشک بی امان بدهید برای سینه زدن در عزای مادرمان در این حسینیه هابیشتر زمان بدهید برای گریه برآنچه که آمده سرمان به جای اشک به ما چشم خون فشان بدهید #یا_فاطمه_زهرا_س #فاطمیه 🏴 @AAH3NOGHTE
شهید شو 🌷
🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #عثمان_فرشته برای پیروز شدن انقلاب خیلی زحمت کشید اما بعد از پیروزی
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 (س)۱ اهل بابلسر بود. با رفقایش مےرفتند لب ساحل، سراغ مسافران و آنها را مےکردند😱😰 مےگفتند مرام داریم و از پول به نیازمندان هم کمک مےکردند😐 وقتی پیروز شد مسیر زندگی و رفقایش هم تغییر کرد. عاشق و شیفته امام خمینی ره شد و در این راه، سختےهای زیادی کشید😣 اما دست از امام برنداشت...💪 جنگ که شروع شد هم به طور مستمر در جبهه ها شرکت مےکرد... سال ۱۳۶۲ باز هم عازم جبهه بود صبح بود... قبل از رفتن، پسر بزرگش را صدا کرد و گفت: "از امروز مسئولیت این خانه و خواهر و برادر و مادرت با توست"..🙂 پدر که تعجب پسرش را دید😳 ادامه داد: "من امروز مےروم و دیگر برنمےگردم! دیشب در عالم آقا اباعبدالله ع را دیدم که ... ایشان گوشه ای از یک بیابان را به من نشان دادند که ظاهرا من بود و من را دیدم! دیدم که در محاصره عراقےها هستیم من تشنه بودم اما فرصت نکردم آب بخورم. در حالی که مجروح بودم یک نیروی بعث عراقی آمد و با سر مرا جدا کرد و با خود برد!!! مطمئن باش من دیگر برنمےگردم"...😇 چند روز بعد از این خداحافظیِ عجیب، ۶ در منطقه عملیاتی چیلات و دهلران آغاز و قربانعلی در این عملیات، شد...😔 مدتی بعد یکی از همرزمان قربانعلی به خانه او رفته و از روز درگیری، خاطراتی برای خانواده اش مےگوید و اعلام مےکند که از سرنوشت او و چند نفر دیگر، کاملا بےاطلاع هستند...😥😔 ... 💕 @AAH3NOGHTE💕 📛
💔 نه حرف عقل بزن با کسی ، نه لاف جنون کـه هـر کجا خبـری هست.... ادعـایی نیست #شهیدمحمدحسین_حدادیان #شهیدولایت #داعش_وطنی #دراویش #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 قابل توجه اونی که گفت: "شهدا واسه وطنشون جون دادن، نه بخاطر این چند تار مو...."😏 شهیدابراهیم نژاد: "اگر مےدانستم با هر بار که خونم ریختہ مےشود❣ بےحجابی، آغوش حجاب در بَـر مےگیرد حاضـر بودم☝️ #هزارانـ بار ڪشتہ شومـ"... #شهیدیعقوب_ابراهیم_نژاد #پرستوصالحی #سلیبریتی #روغنفکر #حجاب #حیا #آھ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۳) سـر دادن شعارهای انحرافی توسط فتنه گران #
💔 چرا گناه فتنه گران سال ۸۸ را فراموش نمےکنیم؟(۱۴) شهدای فتنه ۸۸ اگـر خون این شهدا نبود... #ادامه_دارد... #اندکی_سیاسی #بصیرت #ولایت #فریب #نفوذ 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_چهارم مادر حالا از خصوصیات خوبی که در وجود پسرش دید
💔 روایتی متفاوت از مادر از چہره نورانی پسر اینگونه مےگوید: سعید به طور عجیبی چهره‌ای نورانی داشت،😍 آنقدر که هروقت نگاهش می‌کرده بلند ذکر را به زبان می‌آوردم. اصلا انگار سیمای شهدا را خدا از همان بچگی روی صورت سعید نقاشی کرده بود.😇 او حالا با پای خاطرات، به روزی می‌رود که برای دیدن همین چهره نورانی و البته سوخته شده سعید، بالای تابوتش در سردخانه می‌رود و خاطره آن روز را برایمان اینگونه روایت می‌کند:😔 وقتی که در تابوت را برداشتند تا چهره‌ ماه سعید را ببینم، بلند گفتم: "مادر! حیف این چشم‌ها بود که با مرگی غیر از شهادت بسته بشن. اصلا حیف این صورت و سیما بود که نشه!"😘 پدر سعید مثل تمام پدرها خیلی منتظر دیدن سعید در لباس دامادی بود😊 و برای ازدواج او لحظه شماری می‌کرد. بار آخری که از جبهه آمده بود اصفهان، صدایش کردم و گفتم: "بابا! من حسرت دارم و می‌خواهم برایت دست و آستینی بالا کنم."☺️ آن موقع هنوز بیست سالش نشده بود. سعید اما نظرش این بود تا زمانی که آتش جنگ روشن است، زن و زندگی نمی‌خواهد.😅 گفتم: "این چه حرفی است که تو می‌زنی؟"😳 اما سعید حرفش یکی بود؛ "تا وقتی جنگ باشد من هم در جنگ هستم."☝️ گفتم: "خب این دو منافاتی با هم ندارد، تو هم ازدواج کن و هم جبهه را ادامه بده."🙂 وقتی دید من دست بردار این قصه نیست و اصرارهایم ادامه دارد، گفت: "چشم بابا! شما پانزده روز دیگر به من مهلت بدهید، ان‌شاءالله خبرش را به شما می‌دهم" و سعید درست پانزده روز بعد به رسید.😇 ... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نامه شهید حججی به همسرش💌 گلم! من سر قولی که به تو دادم مےمانم... ازت خواهش مےکنم و از ته دل راضےام که .... ص ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💔 عکس اول پدرم است... عکس دوم هم عکس سوم هم عکس چهارم هم... مےبینی؟ هیچ غباری نمےتواند چهره اش را بعد از این همه سال، پیر کند پدرم به من آموخت خوب بروی،خوب مےمانی! پدرم ۳۵سال است که از توی قاب به من لبخند مےزند.... حالا من از پدرم، پیرتر شده ام... آی آدم ها! به پیرمردان شهرتان(اگـر مرد دارید)بگویید عکس سه دهه پیش ”که کجا بودند“ و عکس امروز ”که اکنون کجاایستاده اند“را منتشر کنند که اگر مرد، به قدر کفایت در این شهر بود امروز و دیروزِ هیچ کس فرق نداشت... ... 💕 @aah3noghte💕 📛
💔 (مهدی) آنیلی تازه مسلمان ایتالیایی شهید راه اسلام پسر کارخانه دار بزرگ ایتالیایی... ... 💕 @Aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 . . . اینہــا فرماندهان نظامی جنگ سخت بودند... فرماندهان اقتصادی در جنگ تحریم چه کسانی هستند؟؟؟ فرماندهان جنگ نرم چه کسانی هستند؟ اون روزی که امام خمینی فرمان نظامی دادند، عده ای رفتند آیـا الان من و تو جزء آن عده هسـتیم که فرمان امام خامنه ای را بشنویم و افسر جنگ نرم باشیم؟؟؟ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من مقدمه نویسنده: این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشن
✨ سال 1990 سال 1967 ... پس از برگزاری یک رفراندوم بزرگ ... قانون ... بومی ها را به عنوان یک انسان پذیرفت 😏... ده سال طول کشید تا علیه تبعیض نژادی قانون تصویب شد ... و سال 1990 ... قانون اجازه استفاده از خدمات بهداشتی - پزشکی و تحصیل را به بومی ها داده شد 😒... هر چند ... تمام این قوانین فقط در کتاب قانون ثبت گردید😏 ... . برابری و عدالت و حق انسان بودن ... رویایی بیشتر باقی نماند ... اما جرقه های معجزه، در زندگی سیاه من زده شد😬... زندگی یک بومی سیاه استرالیایی 😢... سال 1990 ... من یه بچه شش ساله بودم ... و مثل تمام اعضای خانواده ... توی مزرعه کار می کردم😕 ... با اینکه سنی نداشتم ... اما دست ها و زانوهای من همیشه از کار زیاد و زمین خوردن، زخم بود😖 ... آب و غذای چندانی به ما نمی دادند ... توی اون هوای گرم... گاهی از پوست های سیاه ما بخار بلند می شد♨️ ... از شدت گرما، خشک می شد و می سوخت ... و من پا به پای خانواده و سایر کارگرها کار می کردم😢 ... اگر چه طبق قانون، باید حقوق ما با سفید پوست ها برابر داده می شد ... اما حقوق همه ما روی هم، کفاف زندگی ساده بردگی ما رو نمی داد😑... اون شب، مادرم کمی سیب زمینی با گیاه هایی که از کنار جاده کنده بود پخت ... برای خوردن شام آماده می شدیم که پدرم از در وارد شد😃... برق خاصی توی چشم هاش می درخشید ... برقی که هنوز اون رو به خاطر دارم ... با شادی و وجد تمام به ما نگاه کرد ... - بث ... باورت نمیشه الان چی شنیدم ... طبق قانون، بچه ها از این به بعد می تونن درس بخونن😄 ... . مادرم با بی حوصلگی و خستگی ... و در حالی که زیر لب غرغر می کرد به کارش ادامه داد😒 ... . - فکر کردم چه اتفاقی افتاده ... حالا نه که توی این بیست و چند سال ... چیزی عوض شده ... من و تو، هنوز مثل مدفوع سگ، سیاهیم ... هزار قانون دیگه هم بزارن هرگز شرایط عوض نمیشه 😏... چشم های پدرم هنوز می درخشید ... با اون چشم ها به ما خیره شده بود ... "نه بث ... این بار دیگه نه ... این بار دیگه نه"😊... . ... 💕 @aah3noghte💕