شهید شو 🌷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب۲ #شهیدشاهرخ_ضرغام شاهرخ، اخلاق خاصی داشت... مثلا اغلب وقت ها
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۳
#شهیدشاهرخ_ضرغام
کله نترس شاهرخ، کم کم دردسری شده بود برای عراقےها...😰😰
شب ها به همراه چند نفر از نیروهایش صورت هایشان را #سیاه🌚 مےکردند و به میان نخلستان ها مےرفتند و مخفی مےشدند... و فرماندهان دشمن را اسیر مےگرفتند!!!😰😨🏳
بعد هم قسمتی از لاله گوش آن ها را مےبریدند😫😩 و رهایشان مےکردند و خودشان هم برمےگشتند.
مےگفت:
"اسیر گرفتن خوب است اما باید دشمن را #بترسانیم"...😏😏
این کار آن ها دشمن را به #وحشت انداخته بود و کم کم معروف شدند به #گروه_آدمخوارها...
اما اینکه چرا شدند آدمخوارها شنیدنےست... و خنده دار😬😁
#ادامه_دارد
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#ڪپے ⛔️
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب۳ #شهیدشاهرخ_ضرغام کله نترس شاهرخ، کم کم دردسری شده بود برای عرا
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حر_انقلاب۴
#شهیدشاهرخ_ضرغام
برای پاکسازی با شاهرخ رفتیم توی یک روستا...
کسی آنجا نبود.
در وسط روستا یک دستشویی بود و شاهرخ رفت دستشویی...😁
ناگهان دیدم یک سرباز #عراقی خیلی بیخیال دارد مےآید سمت ما😱😰
سریع پشت دیوار مخفی شدم
نمےتوانستم شاهرخ را صدا کنم😱😱
سرباز عراقی به مقابل دستشویی رسید و با #تعجب به دستشویی نگاه مےکرد😳
یک دفعه شاهرخ، لگدی با در دستشویی زد و با فریاد گفت:
" #وایســـــااااا"😡😡
سرباز عراقی اسلحه اش را روی زمین انداخت و #فراااار کرد و ما هم به دنبالش دویدیم🏃🏃
کمی جلوتر، شاهرخ او را گرفت😏
سرباز با التماس، داد مےزد:
" #منو_نخور!!!"😰😰😱😱
من که کمی عربی بلد بودم با تعجب پرسیدم:
"نخور یعنی چی"؟؟😳😳
سرباز گفت:
"فرمانده ی ما عکس اون آقا (اشاره به شاهرخ) را به ما نشون داده و گفته او #آدمخواره"...😰😰😱😰😰
وقتی شاهرخ این رو فهمید خیلی خندید😂😂
و بعد از آن بود که اسم گروهش را گذاشت: گروه #آدمخوارها😠😡😠
گروهی که شامل افرادی بود که روزگاری مثل خود شاهرخ، بودند و حالا توبه کرده بودند😔... #مصطفی_ریش و #مجید_گاوی و ... اعضای گروهش بودند
کسانی که از هیچ چیز نمےترسیدند جز خدا😇
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#ڪپے ⛔️
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حر_انقلاب۴ #شهیدشاهرخ_ضرغام برای پاکسازی با شاهرخ رفتیم توی یک روستا...
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
#لات_های_بهشتی
#حرانقلاب۵
#شهیدشاهرخ_ضرغام
چند وقتی مےشد که شاهرخ #کم_حرف شده بود
تو دعای کمیل و توسل ، بلند بلند گریه مےکرد😭😭
از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که #شهیــــد شود!!!☺️
#۱۷آذر۱۳۵۹ رفتیم برای عملیات...
عملیات موفقیت آمیز بود ✌️ اما نیروهای تحت امر #بنی_صدر ، پشتیبانی نکردند و با #پاتک نیروهای دشمن، مجبور به عقب نشینی شدیم!!!😥
#شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب برگردند و با شلیک آر پی جی، مانع #پیشروی تانک ها مےشد💥
یک لحظه برگشتم عقب را ببینم، دیدم شاهرخ ایستاده آرپی جی بزند که گلوله ای به سینه اش خورد😔 و افتاد روی خاکریز
نمےتوانستم به سمتش بروم و به عقب بیاوریمش😥
عراقےها به بالای پیکرش رسیدند و #هلهله مےکردند ....
همان شب تلویزیون عراق، #پیکر_بی_سر شاهرخ را نشان داد و گفت:
"ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم"...
دو روز بعد که حمله کردیم و همان خاکریز را گرفتیم #اثری از پیکر شاهرخ ندیدیم😔
او از خدا خواسته بود #همه_گذشته اش را پاک کند و خدا هم دعایش را مستجاب کرد...
#پایان_داستان_حر_انقلاب
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#ڪپے ⛔️
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 #لات_های_بهشتی #حرانقلاب۵ #شهیدشاهرخ_ضرغام چند وقتی مےشد که شاهرخ #کم_حرف شده بود تو دع
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#فـــــراری۱
قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی.
در خورستان و حوالی دزفول نیز همین بساط حاکم بود...
#محمدرضا همیشه در کنار خان بود و شریک ظلم هایش...
همیشه با خودش #خنجر داشت و هر کسی پا پےاش مےشد را حسابی ادب مےکرد.
در دعوا کردن، حریف نداشت.
و در تیراندازی، مهارت ویژه داشت...
تا اینکه در اواسط دهه ۵۰ ، ماموران حکومتی، حکم جلبش را گرفتند و محمدرضا برای فرار از دستشان، راهی کوه و کمر شد.
کوههای مرز ایران و عراق، شد پناهگاه محمد رضا و او فقط برای سر زدن به خانواده و گرفتن آذوقه ، مخفیانه به دیدار آنها مےرفت...
انقلاب که پیروز شد، محمد رضا هم برای خودش #پیرمرد محاسن سفیدی شده بود و به سراغ خانواده اش آمد...
محمدرضا در طول سال های فرارش ، خیلی به کارهایش فکر کرده بود و حالا از ظلمی که در حق مردم کرده بود، پشیمان بود...
اما چکار مےتوانست بکند؟؟؟
ظلم هایش در حق مردم، کم نبودند!!!
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#ڪپے ⛔️
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری۱ قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی. در خور
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#فـــــراری۲
ولی #محمدرضا_یراق_زاده تصمیمش را گرفته بود.
او توبه کرده بود و مےخواست گذشته اش را #جبران کند...
به درِ خانه کسانی رفت که روزی به آنها ظلم کرده بود و #حلالیت طلبید، اگر جای #جبران بود، جبران مےکرد... هر چه داشت داد تا حلالش کنند...
مردم هم که مےدیدند چقدر برای حلالیت طلبیدن اصرار دارد، واقعا حلالش مےکردند ...
کم کم #حق_الله قضا شده را نیز جبران کرد و مشغول #بجاآوردن_نمازقضا و عبادت شد...
شب ها از تباه کردن عمرش، به درگاه خدا، ناله مےکرد و اشک مےریخت...
آری!
#این_انسان_با_کسی_که_مےشناختیم_حسابی_فرق_کرده_بود!!!
وقتی آتش جنگ بین ایران و عراق روشن شد، ارتش و سپاه در منطقه #دشت_عباس با عراقےها درگیر شدند و حالا نبود یک #راه_بلد در مناطق مرزی، مشکل اساسی بود...
محمدرضا خودش را به نیروهای نظامی رساند و گفت که سال ها در این کوه ها و دره ها زندگی کرده است...
بین ارتش و سپاه برای داشتنِ او دعوا بود!!!!
یک روز با نیروهای ارتش به شناسایی مےرفت و یک روز با نیروهای سپاه.
#خرداد۱۳۶۰ بود که همراه نیروهای ارتش به شناسایی رفت
فرمانده زخمی شد و در مقابل نیروهای عراقی، به زمین افتاد!!
محمدرضا او را نجات داد اما خودش با #گلوله_کالیبر دشمن به شهادت رسید
#پایان_داستان_فراری
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ_۳نقطه
#ڪپے ⛔️
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین
و انسان به جایی خواهد رسید که #خداوند خریدارش خواهد شد
خداوند، جان مےخرد❣
و چه خریدار خوبےست که جان، را به بهای #لقاء خود مےخرد...
باید که جمله جان شَـوی، تا لایق #جانان شوی
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#شهادتــــ_روزےمون
💕 @aah3noghte💕
#ڪپی⛔️
💔
عکسـِ شهدا را مےبیـنیم
اما
عڪسـِ شھـدا عملـ مےڪنیمـ ...
آرمـان ھمہ شهدا،
#دنیاے_عارے_از_اسرائیل بود
اونوقت این آقـا....
پا روی پرچمـ اسرائیل هم نمیذاره...
#زشت_کلام
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے📛
💔
روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه
#قسمت_اول
هروقت جمعمان جمع بود، رو به سعید و پدرش میکردم و می گفتم:
"هرکدامتان میخواهید بروید، بروید!☝️ نمیخواهم یک روزی بهانه بیاورید که ما به خاطر تو نرفتیم جنگ و بعدش من بمانم و یک دنیا عذاب که روی وجدانم تلنبار شده است"!
این جمله را بارها و بارها به زبان آوردم.
همین سه کلمه «اسلام»، «خون»، «میخواهد»؛ انگار تلنگری زد به سعید برای رفتن و نماندن؛
رفتنی که حالا سال هاست عزیزم را با خود برده است...
من #صدیقه ام، #صدیقه_نیلیپور مادر شهید #سعید_چشم _براه ...
با اینکه سی و دو سال از شهادت سعید در والفجر هشت میگذرد اما انگار همین دیروز بود پسرک پانزده، شانزدهسالهام را بدرقه کردم سمت جبهه و پشت سرش گفتم: «مامان برو به امید خدا...»👋
«وقتی رفت، دویدم زیر #آسمان. سرم را بلند کردم و گفتم:
#خدایا امانت بود،
مال خودت بود،
فرستادمش....، اما در عوضش این چند خواهش من را پذیرا باش.
اول اینکه پسرم اسیر نشه،
دوم اینکه مفقود نشه و
سوم اینکه جانباز نشه....
بقیهاش با خودت!»
#ادامه_دارد...
#ڪپے⛔️
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
همنشین شهدا که باشی...
همنشین شهدا و یادشان که باشی
زلال مےشوی
آنقدر زلال که جز شهادت و یاد رفیق شهیدت چیزی آرامت نخواهد کرد
ڪاش این یاد شهدا
عاقبتمان را ختمـ به راه عاشقانه اے کند که آنها تا آخرش رفتند
#شهیدجوادمحمدی
#دوست_شهیدت_کیه؟
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے⛔️
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_اول هروقت جمعمان جمع بود، رو به سعید و پدرش میک
💔
روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه
#قسمت_دوم
+بابا الان تابستونه و مدرسهها تعطیل.شما میگید من چیکار کنم؟برم جنگ یا همینجا برم جایی سرکار؟
-دل خودت با کدومه؟ رفتن یا موندن؟
+رفتن...
-اگه بری شاید از درس و مدرسهات عقب بیفتی!
+قول میدم بعد از پایان تعطیلات تابستان برگردم و درسمو ادامه بدم!
بالاخره دودلیهای سعید با خودش برای ماندن یا رفتن تمام و او راهی جبهه میشود تا شاید بتواند به قول مادر، کاری برای اسلام کرده باشد و شرمنده #حضرت_زهرا(س) نباشد.😇
سعید اما پایش که به میدان جنگ میرسد، همه قول و قرارها یادش میرود.😬
او حالا به هرچیزی فکر میکند جز برگشتن.
ترجیح میدهد همانجا بماند و درس و مشقش را در سنگر جبهه بخواند....
وقتی حاج آقا متوجه شد سعید قصد برگشتن از جبهه را ندارد، به او گفت: پس تکلیف درس و مدرسهات چه میشود؟
سعید در جواب پدرش گفت:
"اینجا الان بیشتر از مدرسه به وجودم نیاز دارند؛ قول میدهم درسم را همانجا بخوانم و برای امتحانات بیایم و باز به جبهه برگردم."😊
حالا سعید قرار است در جبهه هم درس بخواند و هم جهاد کند.
آنطور که مادرش میگوید خیلی کم میآمد. همهاش هم عجله داشته که زود برگردد و اصلا برای رسیدن به منطقه دل توی دلش نبوده است.
یک بار توی همین پرپرزدنهای دلش برای برگشتن به جبهه و پیش رفقایش، پدر به او میگوید:
«سعید، بابا، مگه اونجا چیکار میکنی که آنقدر عجله داری برگردی؟ گفته بود: هیچی بابا! میخوریم و میخوابیم وتوپ بازی میکنیم.😅
حالا نگو منظورش از توپ بازی این بوده که روی تانک کار میکرده است.»
#ادامه_دارد...
#ڪپے⛔️
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #فـــــراری قبل از انقلاب بود و دوره، دوره خان و خان بازی.🙄 در خور
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#شهید_مدافع_حرم
مسئول #شکنجه اسرای ایرانی بود .😐
یکی از برادرهایش در جنگ ایران و عراق کشته شده بود و برادر دیگرش اسیر بود . خودش هم بچه دار نمےشد...
کینه عجیبی از ایرانےها داشت و آنها را مقصر همه مشکلات خودش مےدانست.😶
اسمش «کاظم عبد الامیر مزهر النجار »بود معروف به #کاظم_عبدالامیر.
تنها ویژگی خوبی که داشت این بود که #شیعه بود .☺️
بین اسرا از همه بیشتر حجه الاسلام #ابوترابی را شکنجه مےکرد.😒
هرچند خانواده اش به روحانیون و سادات احترام مےگذاشتند، اما حاج آقا ابوترابی ، برایش در حکم یک اسیر بود نه یک سید روحانی .😟😐
تا اینکه...
یک روز کاظم وارد اردوگاه شد و رو به آقای ابوترابی گفت :
«بیا اینجا کارت دارم.»
فکر کردیم دوباره شکنجه و...😨 اما از آن روز رفتار کاظم با همه اسرای ایرانی تغییر کرد 😮 و حتی بسیار آقای ابوترابی را احترام مےکرد....
علت این تغییر رفتار را از حاج آقا ابوترابی پرسیدیم، گفتند:
"کاظم به من گفت:
«خانواده من شیعه هستند و مادرم بارها سفارش #سادات را به من کرده بود و بارها گفته بود مبادا ایرانےها را اذیت کنی"...😡😠
دیشب مادرم #خواب_حضرت_زینب س را دید و ایشان نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده بودند...😔😞
صبح هم مادرم گفت :
«حلالت نمی کنم اگر ایرانی ها را اذیت کنی»...😠😡😠
حالا هم آمده ام حلالیت بطلبم.😔😭
به مرور مهر و محبت آقای ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و رفتارش با ایرانی ها بسیار خوب شد.😚
موقع آزاد شدن اسرا ، کاظم برای خداحافظی با آقای ابوترابی تا مرز ایران آمد... او #مرید حاج آقا شده بود .😊
بعد از مدتی برای دیدن حاج آقا ابوترابی، با سختی بسیار، راهی ایران شد و وقتی فهمید ایشان در مسیر مشهد در سانحه رانندگی مرحوم شده است، به شدت متاثر شد و به مشهد و زیارت مزار ایشان رفت...😭😔😭
کاظم عبد الامیر از گذشته اش #توبه کرد ، توبه ای مردانه...
و مدتی قبل ، در دفاع از حرم عمه سادات در #سوریه به شهادت رسید .
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#پایان_داستان_شهید_مدافع_حرم
#اختصاصے_کانال_آھ3نقطه...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے📛
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_دوم +بابا الان تابستونه و مدرسهها تعطیل.شما میگید من
💔
روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه
#قسمت_سوم
سعید در جبهه #فرمانده بود ولی نه من از این قصه خبر داشتم نه پدرش، تا موقعی که به #شهادت رسید و پلاکاردهای شهید در محله و روی در و دیوار نصب شد.
مادر میگوید:
خودش که هیچ وقت در این خصوص حرفی با ما نزده بود، ما از روی پلاکاردهای بنیاد شهید فهمیدیم سعید در جبهه #فرمانده بوده است. او زیاد اهل تعریف کردن از جبهه و اینکه آنجا چه میکند، نبود.
فقط یکبار که سعید اصفهان بود و صدای آژیر قرمز بلند شد، رنگ صورتش یکدفعه مثل گچ شد. به پسرم گفتم ”شما که بدتر از اینها را آنجا میبینی، چرا برای یک آژیر قرمز این حال شدی“؟
گفت: مامان اینجا ناموس مردم زندگی میکند.
خصوصیات خوبی که در وجود سعید بود. از منظم بودنش، احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکیاش با او همراه بود و البته از #فداکاری و کمکحالیاش، خیلی خاطره دارم..."
#ادامه_دارد
#ڪپے📛
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ
در پی #معشوق..
در هیاهوی خیابان های شهر..
دنبال اسمی هستیم ..
که راه و رَسمش را بلد نیستیم..
#شهـــــادت ...
غافل از این که راه بَلَدانش
چون رودخانه، جاری شدند و رفتند..
ولی.. ما مانند برکه ی مانده ایم ..
منتظر اَهرُمی هستیم که خود را جاری کنیم..
بی هیچ تلاشی..
اما نمےدانیم شهادت، مزد پُرڪاریِ مجاهدان است...
#شهادت_هنر_مردان_خداست
باشد که #هنرمند شویم...
التماس دعای شهادت
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#پروفایل😍
#ڪپے⛔️
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
بگذار برف بـبارد...
بگذار مردم شہر را ساعتی به خودش مشغولـ ڪند...
دلخوشی ما
یاد توست...
در این کویــر آتشین غفلت!!!
#مزارشهیدجوادمحمدی
#برف
#امنیت
#یادشهدا
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #شهید_مدافع_حرم مسئول #شکنجه اسرای ایرانی بود .😐 یکی از برادرهایش در
🌷🕊🌷🕊
🕊🌷🕊
🌷🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#عثمان_فرشته
برای پیروز شدن انقلاب خیلی زحمت کشید اما بعد از پیروزی، به عضویت #گروهک ها درآمد...😕
حتی نقل شده که سرکرده کُردهای #کومله ی مریوان شده...😨
یک روز #حاج_عباس_کریمی از مسئولان اطلاعات سپاه مریوان بدون سلاح به سراغ عثمان رفت و #خالصانه با او صحبت کرد.☺️
دَم مسیحایی عباس و #فطرت پاک عثمان باعث شد که عثمان و همه #تفنگدارانش به نیروهای انقلابی ملحق شوند.😇
و عثمان به #پیشمرگان کُرد مسلمان، تحت امر #حاج_احمد_متوسلیان پیوست...
او در بسیاری از عملیات ها، فرشته نجات رزمندگان بود و توسط آنها لقب #فرشته گرفت😇
عثمان بدنی ورزیده داشت💪
قوی و شجاع بود✌️
و در همه عملیات ها برای جانفشانی، پیشقدم بود...
به نیروهایش مےگفت:
"وضو بگیرید و آیه الکرسی بخوانید و بعد آماده عملیات شوید"
او وارد روستاها مےشد و برای مردم از اسلام و انقلاب حرف مےزد و #خیانت گروهک ها را برای مردم آشکار مےکرد
به تدریج اطراف مریوان، پاکسازی مےشد و با درایت و فرماندهی عثمان فرشته، همه عملیات ها و ماموریت ها با پیروزی به اتمام مےرسید😊😉
عثمان همیشه مےگفت:
"دوست دارم در راه خدا #تکه_تکه شوم اما نمےخواهم به دست این نامردها (کومله ها) کشته شوم"...😒
تا اینکه فهمیدیم کومله ها ، همسر عثمان را #گروگان گرفته اند😱...
ضد انقلاب مستقر در روستا #همسر عثمان را گروگان گرفته بودند و به روستا آوردند.😏
عثمان از این موضوع باخبر بود اما چیزی به رزمندگان سپاه نگفت!!!😔
رزمندگان، روی یک بلندی مشرف به روستا مستقر شدند...
تبحر و دقت تیراندازی عثمان با توپ ۱۰۶ ، ضد انقلاب را متوجه حضور او کرد...😏😒
با بلندگوی دستی اعلام کردند:
"عثمان!!! ما مےدانیم تویی تیراندازی مےکنی😏 اگر تسلیم نشوی #همسرت_را_مےکشیم"...!!!!😡😠😡
عثمان بدون توجه به تهدیدات آنها به تیراندازی خود ادامه داد.
فرماندهان در صدد بودند خانواده عثمان را نجات دهند اما عثمان به فکر نابودی ضد انقلاب بود💪
گلوله را جا گذاشت
اما سلاح گیر کرد و گلوله شلیک نشد!!😳
عثمان برای رفع عیب ، دریچه پشت توپ را باز کرد😨😰
ناگهان گلوله در داخل لوله توپ، ضربه خورد و عمل کرد!!!💥💣
صدای انفجار مهیبی آمد و توپ ۱۰۶ منفجر شد😰😰
و پیکر عثمان، #تکه_تکه شد!!!😔😔
رزمندگان توانستند خانواده شهید #عثمان_فرشته را نجات دهند و پیکر مطهرش را در روستای #دله_مرز مریوان به خاڪ سپردند...😔😔
تپه ای هم که او بر رویش به شهادت رسید به نام عثمان متبرک شد...
#پایان_داستان_عثمان_فرشته
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
📚...تاشهادت
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
کمی به خود بیاییم...
چرا هنوز درد نیامدن ِ مولا را
قبول نداریم؟؟؟
چرا این همه ظلم را طاقت مےآوریم؟
چرا کمی ضجه نمےزنیم و خالصانه #العجل_مولا نمےگوییم؟؟
چرا هنوز با #گناھ ، به طول غیبتش ، دامن مےزنیم؟؟
#بخودبیاییم
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #عثمان_فرشته برای پیروز شدن انقلاب خیلی زحمت کشید اما بعد از پیروزی
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#مهمان_حضرت_زهرا(س)۱
اهل بابلسر بود.
با رفقایش مےرفتند لب ساحل، سراغ مسافران و آنها را #سرکیسه مےکردند😱😰
مےگفتند مرام داریم و از پول #باج به نیازمندان هم کمک مےکردند😐
وقتی #انقلاب پیروز شد مسیر زندگی #قربانعلی و رفقایش هم تغییر کرد.
عاشق و شیفته امام خمینی ره شد و در این راه، سختےهای زیادی کشید😣 اما دست از امام برنداشت...💪
جنگ که شروع شد #قربانعلی_کریمی هم به طور مستمر در جبهه ها شرکت مےکرد... سال ۱۳۶۲ باز هم عازم جبهه بود
صبح بود... قبل از رفتن، پسر بزرگش را صدا کرد و گفت:
"از امروز مسئولیت این خانه و خواهر و برادر و مادرت با توست"..🙂
پدر که تعجب پسرش را دید😳 ادامه داد:
"من امروز مےروم و دیگر برنمےگردم!
دیشب در عالم #رویا آقا اباعبدالله ع را دیدم که #مرا_با_خود_بردند...
ایشان گوشه ای از یک بیابان را به من نشان دادند که ظاهرا #قتلگاه من بود و من #نحوه_شهادتم را دیدم!
دیدم که در محاصره عراقےها هستیم
من تشنه بودم اما فرصت نکردم آب بخورم.
در حالی که مجروح بودم یک نیروی بعث عراقی آمد و با #سرنیزه سر مرا جدا کرد و با خود برد!!!
مطمئن باش من دیگر برنمےگردم"...😇
چند روز بعد از این خداحافظیِ عجیب، #عملیات_والفجر۶ در منطقه عملیاتی چیلات و دهلران آغاز و
قربانعلی در این عملیات، #مفقود شد...😔
مدتی بعد یکی از همرزمان قربانعلی به خانه او رفته و از روز درگیری، خاطراتی برای خانواده اش مےگوید و اعلام مےکند که از سرنوشت او و چند نفر دیگر، کاملا بےاطلاع هستند...😥😔
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @AAH3NOGHTE💕
#ڪپے 📛
💔
#دلشڪستھ_یک_فرزندشهید💔
عکس اول پدرم است...
عکس دوم هم
عکس سوم هم
عکس چهارم هم...
مےبینی؟ هیچ غباری نمےتواند چهره اش را بعد از این همه سال، پیر کند
پدرم به من آموخت خوب بروی،خوب مےمانی!
پدرم ۳۵سال است که از توی قاب به من لبخند مےزند....
حالا من از پدرم، پیرتر شده ام...
آی آدم ها!
به پیرمردان شهرتان(اگـر مرد دارید)بگویید
عکس سه دهه پیش ”که کجا بودند“
و عکس امروز ”که اکنون کجاایستاده اند“را منتشر کنند
که اگر مرد، به قدر کفایت در این شهر بود
امروز و دیروزِ هیچ کس فرق نداشت...
#شهید_محمدابراهیم_همت
#محمدمهدی_همت
#چالش_عکس_تغییر10ساله
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #مهمان_حضرت_زهرا(س)۱ اهل بابلسر بود. با رفقایش مےرفتند لب ساحل، سراغ
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#مهمان_حضرت_زهرا (س)۲
چند سال بعد که #تبادل_اسرا صورت گرفت، خانواده کریمی هم منتظر برگشت مسافر بےنشان خود بودند اما... خبری نشد😔
پسر بزرگ قربانعلی مےگفت:
"بیشتر از همه خواهر کوچکم که در زمان پدر، کودک خردسال بود همیشه گریه مےکرد و بهانه پدر را مےگرفت...😔😭😔
من زیاد خواب پدرم را مےدیدم اما یک شب #خواب_عجیبی دیدم...😳
پدرم در خواب به من گفتند:
(من #نمےخواستم برگردم!!!😔
ما در شیاری در منطقه چیلات بودیم و
هر روز #غروب، مادرمان #حضرت_زهرا(س) به دیدن ما مےآمد...😔
پدرم در ادامه گفتند:
"حضرت زهرا (س) وقتی به داخل شیار مےآمدند، همه ما را به #نام صدا مےکردند و جویای احوال ما مےشدند...
حتی #چادر ایشان به #استخوان های ما کشیده مےشد"....☺️
پدرم گفتند:
"حضرت صدیقه (س) به من فرمودند ( #شمابایدبرگردی!!!
دختر کوچک شما چند روز است خدا را به حق #پهلوی_شکسته من قسمـ مےدهد....)😔
صبح از خواهر کوچکم در مورد توسل او سوال کردم البته چیزی از خوابم نگفتم.
او هم گفت:
"چند شب است قبل از خواب، زیارت عاشورا مےخوانم و خدا را به حق پهلوی شکسته مادر سادات قسم مےدهم...
#از_خدا_فقط_برگشتن_بابا_را_مےخوام"😭😔😭
چـند روز بعد دوستان #تفحص تماس گرفتند و خبر بازگشت پیکر پدرم را دادند...
پدرم ،#سـر در بدن نداشت
و استخوان جمجمه ای اطراف پیکرش نبود
و پیکرش در یک شیار پیدا شده بود....
#پایان_داستان_مهمان_حضرت_زهرا (س)
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے📛
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_پنجم مادر از چہره نورانی پسر اینگونه مےگوید: سعید ب
💔
روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه
#قسمت_ششم
دیدار آخرش متفاوت بود
"مامان! برای همیشه خداحافظ!👋
ان شاءالله وعده ما #باب_المجاهدین»☺️
هنوز صدای سعید در گوشم است....
هربار که راهی جبهه بود، پدرش پشت سرش آیتالکرسی و چهارقل میخواند و میگفت:
"به خدا سپردمت عزیزم".
اما بار آخر، رفتنش جور دیگری بود.🤗
آن روز اصرار داشت پدرش جلوتر از او از خانه بیرون برود و بعد خودش. خداحافظیاش با من هم مثل همیشه نبود.
دست و روبوسی گرمی کرد و گفت:
"مادر خداروشکر که قسمت شد یکبار دیگر ببینمت.😍 انشاءالله دیدار بعدیمان در #باب_المجاهدین"
انگار به همهمان الهام شده بود این دیدار آخر است.😔
#خبر_شهادت سعید، ۱۰ روزی زودتر از آمدن پیکرش به خانواده رسیده بود.
اواخر بهمن ۶۴ ولی پیکرش نهم اسفند تشییع شد.
شب آخری که فردای آن قرار بود پیکرش برسد، خوابش را دیدم.
در عالم خواب به من گفت:
"مامان، بابت جراحاتی که فردا روی بدن من می بینی، ناراحت نباش و بیتابی نکن!☝️
هیچ کدامشان را نه حس کردم و نه فهمیدم. خوشحال باش چون من از قفس دنیا آزاد شدم.😉
آن لحظه آخر هم #امام_حسین(ع) و #حضرت_زهرا(س) بالای سرم آمدند و یک شاخه گل به من دادند و از من خواستند آن را بو کنم." 😊
سعید حتی در خواب از من خواست دنبالش بروم تا جایش را در بهشت نشانم بدهم.
با هم وارد باغی شدیم که تمام درختان آن به سعید تعظیم میکردند. قصرش هم کنار قصر آقا امام حسین(ع) بود.😍
چند روز قبل از آوردن پیکر سعید هم خواب دیدم دو خانم سیاهپوش وارد خانهمان شدند، جلویم نشستند و گفتند:
" اگر بدانی فرزندت چقدر به اسلام خدمت کرده است تا شهید شود، یک قطره اشک هم برای او نخواهی ریخت."😌
حتی جایی که قرار بود سعید را در گلستان شهدا دفن کنند، در خواب به من نشان دادند.
«خواب دیدم همینجایی که الان سعید دفن شده است، سکویی بود که وقتی به آن نزدیک شدم، دیدم #امام_خمینی(ره) روی آن نشسته است. امام(ره) وقتی من را دیدند، یک شاخه گل میخک سوخته به من دادند و رفتند.»
#ادامه_دارد
#شهید_سعید_چشم_براه
💕 @Aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #مهمان_حضرت_زهرا (س)۲ چند سال بعد که #تبادل_اسرا صورت گرفت، خانواده
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#اعتراف
شب جمعه بود و داشتیم تو سنگر دعای کمیل می خوندیم. انصافا خیلی هم حس و حال خوبی داشت.😅
وقتی رسید به قسمت استغفار یک دفعه دیدیم #محمود، بلند بلند داد مےزنه:
"خدایا! غلط کردم!!! من ... خوردم!!! من ..."🙈🙊
کم کم رسید به فحش های ناموسی!!!😐😑
از کارش هم خنده مان گرفته بود هم گریه... دیدیم فحش های خیلی بدی دارد به خودش می دهد و کار دارد به جاهای باریک می کشد،!😟😱
دستش را گرفتیم آوردیمش بیرون و گفتیم:
"تو حالت خوش نیستا! این چرت و پرت ها چیه می گی"؟؟؟☹️
گفت:
"شماها نمی دانید من چه آدم کثیفی هستم!! من مثل شماها نیستم! بین شما بـُر خوردم! من...."
دیدیم دوباره دارد اعتراف می کند!!!!🙁
جلوی دهانش را گرفتیم و گفتیم:
"نه ما مسیحی هستیم و کشیش، نه اینجا کلیسا که اعتراف می کنی... هر چی بودی بین خودت و خدا بودی... الان توبه کردی و خدا تو را می بخشد"😊
گفت:
"اگه شهید بشم، تکلیف نماز و روزه هام چی میشه که به گردنم هست"؟؟🤔
گفتیم:
"وقتی توبه ات حقیقی باشه، خدا می بخشه"😉
گفت:
"به همین #کشکی"؟؟؟😳
گفتیم:
"از این هم کشکی تر!!!🙄 خدا خودش تو قرآن وعده داده "همه گناهانتونو می بخشم"
یه قدم برداری برای خدا، چندین قدم میاد به سمت تو... بخشیدن گناه که چیزی نیست!
البته در صورتی که #واقعا از گناه پشیمون شده باشی و #لذت_گناه در وجودت از بین رفته باشه"☝️...
یک نوار از #شیخ_حسین_انصاریان داشتم که راجع به توبه بود، دادم به محمود...
چند روز بعد که دیدمش کاملا #تغییر کرده بود. فکر نمےکردم این نوار این قدر روش اثر بذاره.😶
یه روز داشتیم با هم مےرفتیم سمت خط، دو سه ساعتی توی راه بودیم و محمود همش حرف زد و گریه کرد...
گفت:
"وضعیت اعتقادی خانوادمون خوب نیست... دختر عمه ام حسابی تو نخ من بود"😏...
حرف هایی مےزد که گفتنی نیست!!!😞
گفتم:
"چرا اینارو به من مےگی"؟؟
گفت:
"نوار توبه خیلی خوب بود. خدا تو رو سر راه من گذاشته...
اون جای نوار هست که میگه اون غلام از پیامبر ص مےپرسه"وقتی گناه مےکردیم، خدا ما رو مےدیده؟"
حضرت گفتن بله مےدیده و غلام داد مےزنه و مےمیره.... منم مےخام داد بزنم و بمیرم"!!!😭😭
هق هقش بلند شد... گفت:
"معلومه هنوز آدم خوبی نشدم"!!!
گفتم:
"نه داداش! این طوری نیست... هر کسی یه طوریه. تو هم همه رو ول کن بچسب به خدا. تا تو رو نیامرزیده ولش نکن"!!!😉
گفت:
"از کجا بفهمم منو آمرزیده"؟؟
گفتم:
"نمےدونم ولی خودش بهت نشون مےده"...
اون روز دیدم که محمود واقعا توبه کرده... کارنامه اش را هم دیدم:
#جنازه_ای_بےسر
#بدنی_پاره_پاره
#جگری_شکافته
...
در وصیت نامه اش برایم نوشته بود:
"از اینکه راهی پیش پایم نهادی آدم بشوم متشکرم!
فکر کنم الان که داری این وصیت نامه را مےخوانی، خدا به من آمرزیدنش رو نشون داده باشه، ان شاءالله در آن دنیا تلافی کنم"😘....
#اللهم_اغفرلی_وارحمنی_و_تب_علیّ
#نسال_الله_منازل_الشهدا
#التماس_دعای_شهادت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
💔 روایتی متفاوت از #شهیدسعید_چشم_براه #قسمت_ششم دیدار آخرش متفاوت بود "مامان! برای همیشه خداح
💔
روایتی متفاوت از #شهید_سعید_چشم_براه
#قسمت_هفتم
مادر با خاطراتش به زمستان سال ۱۳۴۴ لحظه تولد سعید میرود.
زمستون بود که به دنیا آمد. ساعت ۱۱ شب.😊
اون روزها توی خونه زایمان میکردند. وقتی بچه متولد شد، دیدم یکی از فامیلها به طور عجیبی بابت این موضوع، شادی میکند.😳
با خودم گفتم مگر تولد یک پسر این همه شادی دارد که این بنده خدا اینگونه خوشحال شده است؟🤔...
گذشت تا موقع #شهادتش، وقتی با همان بنده خدا مواجه شدم دیدم دارد بلند بلند گریه میکند و میگوید:
"آن روزی که قرار بود این بچه به دنیا بیاید، خواب دیدم یک سیدی آمد و گفت ”جلوی پای این مسافر بلند شو، او از سفر کربلا آمده است“😇
زنده بودن سعید در همه این سال ها پیداست و او هر لحظه همراه و کمکحالمان در زندگی بوده است.
روز مراسم #تشییع سعید هم از همه اقوام و آشنایان، خواستمـ که لباس مشکی نپوشند.
حتی به پدر هم اجازه این کار را ندادم. خودم هم یک لباس رنگ روشن پوشیدم چرا که معتقد بوده و هستم که برای مرده مشکی میپوشند؛ نه برای شهدا که زندهاند و نزد خداوندشان روزی میخورند.
#ادامه_دارد...
#شهید_سعید_چشم_براه
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اعتراف شب جمعه بود و داشتیم تو سنگر دعای کمیل می خوندیم. انصافا خیلی
🌸🕊🌸🕊🌸
🕊🌸🕊🌸
🌸🕊🌸
🕊🌸🕊
🌸🕊
#لات_های_بهشتی
#مجید_سوزوکی
اسمش مجید بود... کله اش پر از باد بود و اهل حرف گوش کردن، نبود.
به خاطر موتورش، معروف شده بود به #مجیدسوزوکی😅...
آمده بود جبهه تا وقتی برگشت، مردم رویش حساب باز کنند و بتواند ازدواج کند🙄 اما...
در جبهه با مسئول گروهان، دعوایش شد و مےخواستند از جبهه #اخراجشان کنند...
با دوستانش آمده بود جبهه که همه شان مثل خودش #لات بودند...
#مصطفی، یکی از رفقای مجید بود که از بس سیگار کشیده بود، سبیلش زرد شده بود...🚬
مصطفی بعدها در منطقه #شاخ_شمیران آنقدر آر پی جی شلیک کرد که از گوش هایش خون مےچکید و همان جا به #شهادتــــــ رسید....
به مجید گفتم:
"ما داریم مےریم جلو.. با ما میایی"؟؟🤔
قبول کرد.. حال و هوای جبهه ، #مجید_خدمت را حسابی عوض کرده بود... اتفاقاتی که دیده بود، باعث شد مجید #توبه کند...🤗
گاهی وسط روز مےدیدمش که دارد نماز مےخواند، مےپرسیدم:
"آقا مجید! الآن که وقت نماز نیست"!!!
مےگفت:
"نماز #قضا وقت نمےخاد"...😊
خلاصه مجید هم در منطقه شاخ شمیران، تیری به سفید رانش اصابت کرد و #شهید شد...😇
#پایان_داستان_مجید_سوزوکی
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
📚...تاشهادت
#ڪپے 📛
💕 @Aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین 💔
خدایا!
دل در آرزوی شهادت بیـقرار است...
آھ ای شهادت!
نکند به سراغ من نـیز بیایی
قلبم را
بـو ڪُـنے
و بوی تعفن گـناه
تو را از مـن دور کند؟!
خدایا!
به حرمت این شهیدان از گنـاهانمـان درگـذر...
#شهیدجوادمحمدی
#شهیدسیدرضاموسوی
#زیارت_مجازی...
#آھ_اے_شهادت_العجل
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊🌸 🕊🌸🕊🌸 🌸🕊🌸 🕊🌸🕊 🌸🕊 #لات_های_بهشتی #مجید_سوزوکی اسمش مجید بود... کله اش پر از باد بود و اهل ح
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#خالکوبی
پنهان کارےاش همه را مشکوک کرده بود.😒
جزء غواص های خط شکن بود اما هربار که مےخواست لباس هایش را عوض کند ، می رفت جایی دور از بقیه ....🚶
زیاد با بقیه نمےجوشید و دوست داشت خودش باشد و خودش....
کم کم داشتیم بهش مشکوک می شدیم. 😏
همه تاکتیک های اخفا و استتار را رعایت کرده بودیم و دوست نداشتیم عملیات #لو برود.!!!!😕
اما این روزها کسی وارد جمع ما شده بود که #مهارت بالایی در غواصی داشت ولی خیلی منزوی و مشکوک بود...😨
می ترسیدیم فرستنده ای زیر لباسش پنهان کرده باشد .!!!😱😱
یک شب موقع دعای توسل صدای ناله اش آنقدر بلند شد که مراسم قطع شد !😕😐
از خود بی خود شده بود و بلند بلند با خدا حرف میزد.
میگفت:
«خدایا من مثل اینا نیستم !اینها معصومند ...
تو منو بهتر میشناسی... من چه خاکی بر سرم کنم؟»😰😨😱
دورش را گرفتیم و آرامش کردیم .
همانطور که گریه می کرد گفت :
«شما منو نمیشناسین !من خیلی گناهکارم !من خیلی از شما خجالت میکشم!از پاکی و معنویت شما شرمندم»!😭😭
گفتیم:
«تو هرکه بودی دیگر تمام شد الان سرباز اسلام هستی! تو بنده خدا هستی و خدا توبه ات را میپذیرد .»😇
گفت:
«الان نزدیک عملیاته همه شما آرزوی میکنید شهید شوید ولی من نمیتوانم چنین آرزویی کنم .»😫😩
از این حرفش خیلی تعجب کردیم!!!😳
گفتیم:
« برای چه؟ #در_شهادت_به_روی_همه_باز_است. فقط باید از ته دل آرزو کرد.»☺️
تعجبمان را که دید ،گوشه پیراهنش را بالا زد! تصویر یک #زن روی تن او #خالکوبی شده بود !!!☹️
گفت:
«من تا همین چند ماه پیش دنبال همچین چیزها بودم !😔 از خدا فاصله داشتم 😔 اما الان از کارهایم #شرمنده ام!😭 من شهادت را دوست دارم اما #نگرانم که اگر شهید شوم مردم با دیدن پیکر من شاید همه شهدا را زیر سوال ببرند و بگویند این ها که از ما بدتر بوده اند .»😰😱
بغضش ترکید و زد زیر گریه !...
دلم برایش سوخت...
سرش را بالا گرفت .
در چشمان تک تک ما نگاهی کرد آهی کشید و گفت :
«بچه ها شما دل پاکی دارید !#التماستان مےکنم از خدا بخواهید از #جنازه من چیزی باقی نماند ... #من_از_شهدا_خجالت_میکشم . !!!»😔😭
شب عملیات گلوله ی مستقیم خمپاره به او اصابت کرد و بدنش مهمان #اروند شد ....
#پایان_داستان_خالکوبی
#نسال_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛