#جلسه_بیست_ششم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔆 صورت دوم
مال وقفی خراب شود به گونه ای که منفعت معتدبه ندارد ولیکن منفعت اقل و اندک دارد. خانه ی که ویران شده است و عرصه و زمین ویرانه ای شده است که اجرت آن زمین ویرانه اندک است.
در صورت اول که بحثش مفصل گذشت هیچ انتفاعی نداشت.
مثلا مغازه ای که وقف بوده است و اجاره آن یک میلیون بوده و الان قابلیت انتفاع تجاری ندارد فقط می توان از آن به عنوان پارکینگ استفاده کرد. و اجاره آن ماهانه ده هزار تومان است.
*⃣فروش این مغازه تخریب شده دو فرض دارد؛
فرض اول: با ثمن حاصل از فروش این موقوفه نهایت می توان ملکی خرید که اجرت ملک جدید ماهانه همان ده هزار تومان باشد.
قطعا فروش موقوفه جایز نیست زیرا با فروش تاثیری در اجرت ایجاد نمی شود.
فرض دوم: با ثمن فروش می توان خانه ای خرید که ماهانه یکصد هزار تومان اجاره آن باشد و یا می توان مغازه ی دیگر خرید که یک میلیون ماهانه اجاره دارد.
نسبت به جواز فرض دوم دو قول در مساله وجود دارد.
*⃣اقوال نسبت به فرض دوم
◀️ قول به عدم جواز
۱. دلیل بر جواز وجود ندارد زیرا ادله جواز مختص صورت اول است که مال وقفی بعد از تخریب هیچ انتفاعی نداشته باشد.
٢. مقتضی منع و حرمت بیع مال وقفی وجود دارد. قبل از تخریب بیع ممنوع بود بعد از این تخریب صورت دوم شک در بیع داریم و استصحاب حرمت می کنیم.
٣. ظاهر مشهور فقها هم حرمت بیع در صورت دوم است زیرا جواز بیع را مقید به صورتی کرده اند که هیچ انتفاعی ندارد و این همان صورت اول است که حکمش مفصل گذشت.
تصریح علامه در تحریر به منع گذشت که گفت صرف خراب شدن موجب جواز بیع نیست زیرا عرصه و زمین ویرانه انتفاع اندک دارد.
◀️ قول به جواز
اللهم الا ان ...
ادله دال بر جواز صورت اول شاهد صورت دوم می شود.
کلام مشهور از عدم جواز بیع در فرض نفع داشتن را حمل بر موردی کنیم که منفعت معتدبه به حسب عین وقفی داشته باشد و در صورت دوم که منفعت معتدبه ندارد داخل در منع مشهور نیست.
شواهد بر مدعا
اول: مثلا حمامی که در سال صد دینار اجاره داشته است و حال ویرانه ی شده است که سالانه ۵ یا ۱۰ درهم برای جمع آوری زباله دارد عرفا گفته می شود دیگر نفعی ندارد.
دوم: روستای وقفی خراب شدنش به این است که غور انهارها یعنی آبش خشک شود و اهلش هلاک شوند یا کوچ کنند و... در حالیکه در این امثله جمیع منافع سلب نمی شود بلکه منافع اقلی مانند ظرفیت دیم کاری و طویله حیوان دارد.
سوم: علامه که در تحریر خانه خراب شده را موات قرار داد و گفت قابلیت انتفاع ندارد در حالیکه همین خانه خراب شده منافع جزیی برای زباله قراردادن یا نگهداری حیوان دارد.
* بنابراین کلام مشهور که می گویند در فرض عدم نفع بیع جایز است شامل صورت دوم است بلکه اجماع منقول در انتصار و غنیه شامل صورت دوم است.
◀️ اشکال در قول دوم
۱. مقتضای وقف که حبس عین است با بیع سازگار نیست و همینکه فایده اندک دارد حق فروش آن را نداریم.
٢. عموم روایت لایجوز شراء الوقت شامل صورت دوم است و تنها صورت اول از این عموم خارج شده است.
٣. حکم متاخرین از شیخ طوسی به منع از درخت قطع شده که قابلیت انتفاع دیگر مانند استفاده در سقف و پل و... دارد. پس در حالیکه فایده اندک دارد حکم به منع نموده اند.
مثلا علامه در مختلف نزاع بین شیخ در جواز و حلی در منع را نزاع لفظی دانسته است. و گفته شیخ که قائل به جواز بیع است در فرضی است که هیچ نفعی ندارد(صورت اول) و حلی که قائل به منع شده است در فرضی است که نفع اندک دارد.(صورت دوم)
پس اتفاق بر منع در صورت دوم مسلم است. و از مثال منع از بیع درخت که پل می شود هم این مطلب ظاهر می شود که صورت دوم بیع جایز نیست.
◀️ تفصیل در صورت دوم
صورت دوم که منفعت آن اندک است خودش دو فرد دارد.
اول: منفعت آن اندک و ناچیز است. که در حد معدوم است.
دوم: منفعت آن کم شده ولی در حد عدم نیست.
بنابر ادله منعی که گذشت فرد دوم بیع آن جایز نیست.
لکن بیع فرد اول جایز است زیرا؛
۱. روایت لایجوز شراء الوقف از این حالت انصراف دارد و این فرد اول صورت دوم در حکم صورت اول است.
٢. حبس عین و رها نمودن منفعت که اقتضای منع داشت و لزوم وفا دارد فرضی است که منفعت معتدبه داشته باشد و شامل فرد اول صورت دوم نمی شود. زیرا مجرد حبس عین اگر دلیل بر منع باشد که در صورت اول هم باید قائل به منع شویم. پس صرف حبس عین اقتضای منع ندارد بلکه حبس عین در جایی که منفعت قابل توجهی دارد.
◀️ حکم مذکور که اختلاف در فروش صورت دوم و تفصیل در آن بود اختصاصی به خراب شدن موقوفه ندارد و خرابی موضوعیت ندارد بلکه اگر به دلیل دیگری هم انتفاع از موقوفه اندک شود این ادله بر جواز و منع جریان دارد.
مثال؛ مردم یک روستا کوچ کنند و بخاطر کوچ کردن اجاره یک مغازه ناچیز شود. زیرا فقط ظرفیت انتفاع نگهداری حیوان در داخل آن مغازه است.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_چهل_هفتم
#شروط_متعاقدین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔹دلیل دوم: تمسک به روایات
۱. نبوی مستفیض از حکیم بن حزام: لاتبع ما لیس عندک.
چیزی که نزد تو نیست یعنی به جهت عدم مالکیت، قدرت بر تسلیم آن نداری و ملک دیگران است را نفروش.
۲. نبوی؛ لاطلاق إلا فی ما یملک، و لا عتق إلا فی ما یملک و لابیع إلا فی ما یملک.
در عقد فضولی هم فضول مالک نیست لذا عقد فضولی باطل است.
۳. توقیع شریف؛ لایجوز بیع ما لیس یملک.
۴. امام عصر عج: خریدن ضیعة و زمین زراعتی جایز نیست الا اینکه از مالک آن بخری یا فروش این زمین به امر یا رضایت مالک باشد.
۵. صحیحه محمدبن مسلم: فردی زمینی در دهانه نیل خریداری میکند سپس اهالی منطقه به او میگویند این زمین ملک ما است و بایع حق فروش آن را نداشته، و اهل ساحل نیل هم ادعای مالکیت آن را دارند، حضرت فرمودند: لاتشترها إلا برضا أهها. بیعی انجام نده الا اینکه در لحظه بیع مالک راضی باشد.
۶. صحیحه محمد بن قاسم، ازامام کاظم علیه السلام، سؤال میکند که مردی از خانمی از بنی العباس قطعه زمینی را میخرد و درقولنامه مینویسند که خانم مال و پول زمین را گرفته است در حالی که هنوز خانم پول را قبض نکرده است. آیا پول زمین را به این خانم بدهد یا نه
حضرت فرمودند به آن مرد بگو شدیدا باید از پرداخت پول به آن خانم امتناع کند زیرا آن خانم چیزی را فروخته که مالک نبوده است.
🔹نقد دلالت روایات بر بطلان
نقد روایت اول
جواب اول
سه قسمت این روایت باید توضیح داده شود:
1ـ لاتبع. بیع از جهتی دو قسم است: بیع لنفسه و بیع لغیره (بیع للمالک) بیع در این روایت ظهور دارد در بیع لنفسه زیرا اصل و غالب موارد چنین است که بیع لنفسه است و لغیره بودن نیاز به قرینه دارد.
2ـ ما موصوله دو معنا میتواند داشته باشد: عین شخصی خارجی مانند این کتاب و کلّی.
بیعی که در آن مبیع کلّی باشد نه عین خارجی به اجماع فقهاء صحیح است. پس مقصود از ما در روایت عین خارجی است.
3ـ لیس عندک
کنایه است از عدم مالکیت و عدم قدرت بر تسلیم.
با توجه با این سه نکته میگوییم در معنای حدیث دو احتمال است:
1⃣احتمال اول:
مقصود صرف إنشاء عقد بیع است، یعنی حضرت فرمودهاند در مورد شیءای که مالک آن نیستی حتی بعتُ هم نگو. بنابر این، بیع غیر مالک (فضول) نه لنفسه (برای خودش) واقع میشود و نه برای مالک. پس بیع فضولی لنفسه باطل است.
این احتمال از محل بحث خارج است زیرا بحث ما در مسأله اول در مورد بیع فضولی للمالک مع عدم سبق المنع من المالک است.
2⃣احتمال دوم:
مرحوم علامه: مقصود از روایت این است که چیزی که ملک تو نیست را نفروش. به این بیان که بایع کتابی را به مشتری بفروشد که خود آن کتاب را ندارد، سپس بایع برود کتاب را از مالکی که دارد بخرد و به مشتری تحویل دهد. حضرت چنین بیعی را نهی فرمودهاند.
👈دلیل علامه حلی
مناسبت بین سؤال و جواب است. زیرا سؤال کننده که حکیم بن حزام است حکم چنین بیعی که توضیح داده شد را پرسیده است و حضرت از آن نهی فرمودند، و چنین بیعی باطل است به دو دلیل یکی همین روایت و دیگری لزوم غرر است زیرا اگر بایع کتابی که خود ندارد را به مشتری بفروشد به قصد اینکه کتاب را از دیگری بخرد و به مشتری تحویل دهد، ممکن است مالک، کتاب را به بایع نفروشد و مشتری متضرر شود.
این احتمال هم از محل بحث خارج است زیرا بحث ما در بیع فضولی بایع برای مالک است نه اینکه بایع بیعی برای خود انجام دهد.
👈تائید احتمال علامه
دو روایت در بحث بیع فضولی موافق برداشت علامه حلّی است.
پس بطلان بیع در نبوی مستفیض و این دو روایت به این معنا است که به صرف اینکه بایع کتاب را از مالک آن بخرد، بیع بایع با مشتری تصحیح و واقع نخواهد شد. بلکه یک معامله جداگانه باید بین بایع و مالک انجام شود که کتاب را بخرد و معامله جداگانهای هم بین بایع و مشتری انجام شود تا بیع صحیح باشد، اما اینکه بایع اول کتابی را که ندارد به مشتری بفروشد سپس بخواهد کتاب را از مالک آن بخرد و به مشتری تحویل دهد صحیح نیست و بیع برای بایع واقع نمیشود.
اما این احتمال دوم در "لاتبع ما لیس عندک" هر چند نتیجهاش بطلان بیع است اما این روایت نمیگوید این بیع برای مالک کتاب هم واقع نمیشود.
وقتی بایع کتاب نداشته را به مشتری فروخت سپس کتاب را از مالک خرید تا به مشتری تحویل دهد، گفتیم این بیع باطل است، اما اشکالی ندارد که بگوییم کتابِ مالک که به مشتری تحویل داده شده بیع فضولی باشد از طرف مالک به مشتری توسط بایع، یعنی بایع واسطه و فضول بوده در فروش کتاب مالک به مشتری، و اگر مالک چنین بیعی را اجازه نمود، صحیح واقع شود. پس روایت این نحو بیع را نفی و نهی نمیکند.
نهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باعث میشود که بیع شرعی بین بایع و مشتری محقق نشود، اما ثابت نمیکند که بیع بین مالک و مشتری هم در صورت اجازه مالک قابل تصویر نیست.
الحمدلله رب العالمین
#سایت_های_مفید_برای_پژوهش
1. سایت مقالات تخصصی نور (نورمگز) www.noormagz.ir
2. پایگاه اطلاع¬رسانی حوزه (حوزه نت)، قسمت کتابخانه www.hawzah.net
3. سایت مرکز فرهنگ و معارف قرآن www.maarefquran.com
4. سایت آثار آیت الله مصباح یزدی، قسمت کتابخانه و نیز مقالات www.mesbahyazdi.ir
5. بنیاد پژوهش¬های اسلامی آستان قدس رضوی، قسمت کتابهای الکترونیکی و نیز قسمت مشکات /www.islamic-rf.net
6. مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن، قسمت کتابخانه www.islamicecenter.com
7. مرکز پژوهش¬ و سنجش افکار صدا و سیما، قسمت کتب منتشره www.pajuhesh.irc.ir
8. سایت مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی اسراء، قسمت تألیفات و مقالات www.javadi.esra.ir
9. سایت شهید مطهری www.motahari.org
10. سایت شهید آوینی، قسمت کتابخانه ww.aviny.com
11. کتابخانه دیجیتالی تبیان www.library.tebyan.net
12. پژوهشگاه علوم وحیانی معارج www.hikmat.isramags.ir
13. سامانه نشریات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیwww.journals.ihcs.ac.ir
14. پورتال جامع علوم انسانی www.ensani.ir
15. سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی قم www.pajohesh.nashriyat.ir
16. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه www.hawzeh.ac.ir
17. سایت حدیث نت www.hadith.net
18. کتابخانه دیجیتال نور www.noorlib.ir
19. کتابخانه تخصصی علوم قرآن و حدیث www.aqlibrary.ir
20. سایت پژوهشکده باقرالعلوم، قسمت دایره المعارف علوم انسانی(برای بخش مفهوم شناسی در تحقیق) www.pajoohe.com
21. پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام انصاریان، قسمت تألیفات www.erfan.ir
22. پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی، قسمت نشریات www.fa.journals.sid.ir
23. کتابخانه دیجیتالی قائمیه https://www.ghbook.ir/index.php
24. سایت علوم وحیانی اسراء(آثار آیت الله جوادی آملی) www.esra.ir
25. موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت ahlolbait.ir
26. سایت مگیران
https://www.magiran.com
27. سایت مدرسه فقاهت
https://www.eshia.ir
28. ایرانداک
https://irandoc.ac.ir
@shamim_fegahat
هدایت شده از شمیم فقاهت
اهمیت خواندن سوره قدر در عصر جمعه
🔹 حاج آقا رحیم ارباب (ره):
آقا سيد جمال گلپایگانی نامهای برای من نوشته و در آن نامه سفارش كرده که:
در طول هفته هر عمل مستحبي را يادت رفت..
اين را يادت نرود كه عصر جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانی.
@shamim_fegahat
#جلسه_بیست_هفتم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔷 دیدگاه صاحب جواهر
صاحب جواهر سه ادعا در تخریب مال وقفی دارد که مصنف بعد از تبیین آن را نقد وبررسی می کند.
◀️ ادعای اول: جواز بیع موجب بطلان وقف
در مباحث گذشته این ادعای صاحب جواهر وکاشف الغطا مطرح شد و مصنف در مقام برای بیان و نقد ادعای دوم صاحب جواهر، این مساله را مجدد مطرح می کنند.
در این ادعا بیان می شود که صرف حکم جواز بیع موجب بطلان وقف است زیرا حقیقت وقف مقید به عدم فروش است واگر در فرضی فروش جایز بود وقف باطل است.
* مناقشه در ادعای اول
۱. صرف جواز بیع مبطل نیست بلکه بیع خارجی مبطل وقف است و حقیقت وقف مقید به عدم فروش نیست. که مفصل این بحث گذشت.
٢. جواز بیع لا یوجب الحکم بالبطلان بل یوجب خروج الوقت عن اللزوم الی الجواز
جواز بیع موجب می شود که وقف لازم، جایز شود و حاکم حق فروش آن را داشته باشد وبعد از فروش موقوفه، وقف باطل می شود.
◀️ ادعای دوم: خراب شدن موقوفه موجب بطلان وقف
صرف خراب شدن موقوفه و عدم انتفاع از آن که در صورت اول گذشت موجب بطلان وقف میشود.
دلیل: عقد وقف مقید به شرط وجود عین همراه قابلیت انتفاع می باشد و این شرط هم حدوثا و هم بقاء در عقد وقف شرط است.
این شرط اگر از ابتدا موجود نباشد وقف صحیح نیست زیرا وقف حبس عین است. و اگر در ادامه منتفی شود وقف بخاطر فقدان شرط باطل خواهد بود.
* مناقشه در ادعای دوم
۱. قبلا دانستیم که احدی از فقها صرف خراب شدن موقوفه را موجب بطلان ندانسته است.
اذ لم یقل احد ببطلان الوقف ...
٢. علاوه بر اینکه فقیهی در وقف موبد قائل ببطلان نشده است دلیلی بر بطلان وجود ندارد زیرا حقیقت وقف مقید به عدم تخریب نشده است همان طور که در رد ادعای اول گذشت مقید به عدم فروش نمی باشد.
٣. اصل شرطی که ایشان مدعی شد دلیلی بر ادامه آن شرط نیست گرچه ابتداء و حدوثا شرط مذکور صحیح است یعنی عین باید قابلیت انتفاع داشته باشد تا وقف صحیح باشد لکن بر استدامه ی شرط دلیلی نیست.
مثال
مبیع در هنگام بیع باید مالیت داشته باشد و اگر نجس شود بیع باطل است و لکن این شرط در ادامه لازم نیست فلذا اگر بعد از بیع کردن، مال نجس شود بیع صحیح است. و از ملک مشتری خارج نمی شود. و بیع سابق باطل نمی گردد.
◀️ ادعای سوم: انعدام عنوان وقف موجب بطلان وقف
انعدام و منتفی شدن عنوان وقفی موجب بطلان وقف است.
وقف به سه گونه قابل تصویر است.
👈 گونه اول: وحدت مطلوب
وقف مقید به یک عنوان خاص است.
زید باغ را با عنوان باغ بودن وقف می کند و اگر باغ نباشد دیگر وقفی نیست.
حال اگر این باغ خراب شود لکن عرصه و زمین خالی قابلیت انتفاع دارد و نفعش با نفع باغ برابری می کند چون وقف مقید به عنوان باغ بودن است وقف باطل است. هر چند منفعت دیگری دارد لکن آن منفعت عنوان وقفی نمی باشد.
اشکال (احتمال)
عرصه و زمین خالی که دارای منافع دیگر است جزء وقف می باشد و تنها یک جزء وقف یعنی باغ بودن منتفی شده است ولی نفع زمین خالی برای زراعت و کاشت گندم با نفع باغ برابری می کند. پس با نفی یک جزء جزء دیگر خراب نمی شود.
جواب (یدفعه)
زمین خالی و عرصه هرچند جزء وقف می باشد لکن عنوان وحدت مطلوب است و مقید به باغ بودن است و وقتی عنوان باغ بودن خراب شده است دیگری جزئی برای وقف باقی نمانده است.
شاهد بر بطلان وقف (ربما یوید)
در باب وصیت گفته اند اگر موصی یک خانه را برای زید وصیت نماید و قبل از فوت موصی این خانه از بین برود وصیت باطل است زیرا وصیت مقید به این خانه بوده است و این عنوان به منزله موضوع برای حکم وصیت است.
بعینه همین سخن را در وقف هم می گوییم.
👈 گونه دوم: تعدد مطلوب (لو فرض اراده)
اگر وقف به گونه تعدد مطلوب باشد یعنی هم باغ بودن و هم اصل انتفاع از زمین مطلوب باشد و عنوان باغ عنوان مشیر است.
در این گونه با تخریب باغ وقف باطل نمی شود عنوان باغ بودن موضوعیت ندارد.
👈 گونه سوم: عدم تقید به عنوان و تمام الموضوع انتفاع بردن (نعم لو کان الداریه)
واقف هر چند یک باغ را الان وقف نموده است لکن عنوان باغ جزء موضوع وقف هم نیست بلکه تمام قصد وی نفع بردن از این موقوفه است. و ملاک انتفاع بردن در هر وقت به حسب آنچه آن ملک قبول می کند می باشد.
در این گونه با تغییر حالت و عنوان موقوفه خللی در وقف ایجاد نمی شود. زیرا عنوان انتفاع بردن است که باقی است.
*⃣ در گونه اول که وقف باطل است آیا آن زمین به واقف یا ورثه وی می رسد و یا به بطن موجود از موقوف علیهم؟
دو وجه در مساله است؛
از جهتی واقف عنوان باغ بودن را از ملک خویش خارج کرده است و حال که باغ نیست به ملک واقف یا ورثه وی بر می گردد.
و از جهت دیگر حقیقت وقف خروج از ملک واقف است و با عقد وقف متعلق به موقوف علیهم می باشد و بطن موجود چون در زمان حیات شان از وقف خارج شده است مالک آن زمین می باشند.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_چهل_هشتم
#شروط_متعاقدین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
👈جواب دوم به روایت نبوی
اگر هم بپذیریم این نبوی مستفیض دلالت بر بطلان بیع دارد مطلقا چه بین بایع و مشتری (احتمال دوم) و چه بین مالک و مشتری (بیع فضولی) (این بیع مؤثر نیست نه در حق بایع نه در حق مالک) باز هم میگوییم این اطلاق و عموم تخصیص خورده به شش دلیل و شش مؤیدی که قول اول اقامه کرد بر صحت این عقد برای مالک. پس نبوی مستفیض بعد از تخصیص مفادش این است که مطلقا بیع شیءای که مالک آن نیست باطل است الا اینکه مالک آن اجازه دهد.
👈نقد روایت دوم:
"لابیع الا فی ملک" بود که همان نقد روایت اول به آن وارد است.
اولا: بیع لنفسه صحیح نیست.
ثانیا: مقصود از ردّ بیع در این روایت این است که بیع برای بایع واقع نمیشود، و نمیگوید بیع برای مالک هم واقع نمیشود.
ثالثا: اگر هم به نحو عموم دلالت کند بر بطلان هر بیعی که بایع مالک جنس نباشد چه برای بایع و چه برای مالک، میگوییم این عموم تخصیص خورده به أدله جواز بیع فضولی للمالک.
روایات یحیی و خالد
دو روایت فوق دلالت بر بطلان بیع به صورت مطلق چه در حق بایع و چه در حق مالک ندارند تا نسبت به مالک تخصیص زده شود.
👈نقد روایت چهارم و پنجم:
اولا: اینکه در روایت حضرت فرمودند زمین را نخرید الا با رضایت صاحب آن، این نهی از بیع به جهت عدم رضایت مالک است در حالی که در بیع فضولی نهایتا رضایت و اجازه مالک ضمیمه میشود.
ثانیا: اگر هم مستدل اصرار داشته باشد بر اینکه این دو روایت دلالت دارند بر اینکه از لحظه عقد باید رضایت باشد و عقد بدون رضایت مالک مطلقا باطل است چه هیچ رضایتی نباشد و چه بعدا رضایت به آن ملحق شود، میگوییم این دو روایت تخصیص خوردهاند به أدلۀ صحت عقد فضولی که رضایت بعدی سبب تصحیح عقد میشود.
👈نقد روایت ششم:
روایت فقط دلالت میکند بر اینکه نباید پول زمین را به بایع فضولی داد زیرا بایع فضولی مالک نیست. این کلام را همه قبول دارند که در بیع فضولی پول از آن مالک است نه بایع فضول و این اشکالی به صحت عقد فضولی نیست.
الحمدلله رب العالمین