eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
6.7هزار دنبال‌کننده
513 عکس
138 ویدیو
80 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
محور اهل کِسا --------- یا فاطمه ای صنوبر عشق بر اهل کِسا تو محور عشق ای نور رخت شرافت نور در آل عبا عبارت نور ای باعث افتخار احمد ای در همه جا قرار احمد در عرش یگانه بوده ای تو بانوی دو خانه بوده ای تو یک ، خانه ی عرشی پیمبر دو ، خانه ی غرقِ نور حیدر هم دختر مصطفی تویی تو هم همسر مرتضی تویی تو بر خاتم انبیا نگینی در بین زنان تو بهترینی وقتی ز تو می بَرد خدا نام قلب دو جهان بگیرد آرام در وصف تو ای عزیز احمد هُمْ فاطِمَةُ ، بیان ایزد ای روشنی سپیده  زهرا آئينه ی  بَعْلُها ، بَنیِها در نور نشسته گوهر تو زیرا که علی ست شوهر تو آباءِ تو آبروی دین اند دستان خدا در آستین اند در بحرِ تو اهل نور غرق اند اَبناءِ تو بهترینِ خلق اند تو گوهر زیِب و زِیْن داری یعنی حسن و حسین داری ای ماه رخت فروغ هر شب پرورده ی دامن تو زینب بانوی سرای رحمتی تو چون گوهر گنج خلقتی تو من در عجبم ز کار مردم دریای دو دیده در تلاطم در غربت فاطمه شناسی حیرت زده ام ز ناسپاسی آنان که ز حق همه گسستند افسوس که حرمتت شکستند ای دیده جفا ز قوم نجران ای دشمن تو یهود دوران ای برده مکان به سمت لاهوت دیدی تو ستم ز جبت و طاغوت از داغ تو قدسیان خمیدند پهلوی تو را شکسته دیدند ای وای چه کرد ظلم و تزویر با غنچه و گل غلاف شمشیر بر مادر خود به چشم خونبار فریادگرند آل اطهار آن ضرب غلافِ تیغ اعدا شد باعث قتل مادرِ ما ** ✍محمود تاری «یاسر»
ارسال :: محورهای همایش ۱. سیر تحول و تطور هیأت از حیث تعریف، ساختار، کارکرد، گونه‌ها، ابزار و وسایل عزاداری و ... ۲. سیر تحول و تطور آئین‌های مذهبی چون تعزیه، دسته‌های عزاداری، نخل‌گردانی و ... ۳. سیر تحول و تطور جایگاه اجتماعی مراسم سوگ و سرور و نسبت هیأت با تحولات سیاسی اجتماعی ۴. سیر تحول و تطور منبر و سخنرانی، ادبیات دینی و شعر، مقتل‌نویسی و مقتل‌خوانی، نوحه، مدیحه، مداحی، سرود و... در هیأت ۵. سیر تحول و تطور تعامل ادبی هیأت با زبان‌ها و گویش‌های مختلف ۶. کتاب‌شناسی کتب اثرگذار و جریان‌ساز در رابطه با هیأت و آئین‌های مذهبی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْعَصْرِ وَ الزَّمَان در کوی تو سر در سر خنجر بنهم چون مهره‌ی جان، عشق تو در بر بنهم نامَردَم اگر عشق تو از دل بکنم سودای تو کافرم گر از سر بنهم ✏️ «ابوسعید ابوالخیر» دعا برای سلامتی و ظهور حضرت بقيّة الله عجّل الله فرجه و تبلیغ جهت مساله‌ی ظهور فراموش نشود ان‌شاءالله ---------------------------------------------- اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَالْعافِیَةَ وَ النَّصْر آمّین 🤲
دیده ها می بارد از این داغها بر پنج تن اشک ها می ریزد از گلهای پرپر پنج تن مصطفی با دخترش زهرا چقدر آزرده شد می کُشد آن شعله ها، آن میخ، آن در، پنج تن مرتضی شد رستگار از ضربتی در موج خون زینبش تا کربلا می زد به سر در پنج تن طشت خون گردیده مأوا با حسن یا با حسین باغشان پژمرده بوده یا که بی سر پنج تن کربلا میدانِ میدان داریِ آنان شده از پیمبر تا پدر، مادر، برادر، پنج تن ✍️مجیدطاهری
💠 امتِ قانته ▫️ قرآن کریم دارد: ﴿إِنَّ إِبْراهیمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً﴾، وجود مبارک ابراهیم را ذات اقدس الهی یک امت معرفی کرد، چون به تنهایی خاورمیانه را اصلاح کرد. وجود مبارک به تنهایی، امت است! ▫️ حضرت امیر (سلام الله علیه) به حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) عرض می ‌کند که امت جمع شدند که را خانه ‌نشین کنند! این برای چیست؟ اگر فاطمه به منزله یک امت نباشد که یک امت به جنگ او نمی ‌آید. اگر او یک فرد عادی باشد، چهار نفر برای سنگ زدن به درِ خانه ‌اش کافی هستند؛ اما تمام مسئولین در درجه اول و همه پیروان اینها در درجه دوم، این امت جمع شد تا فاطمه را خانه ‌نشین کند!. ▫️ اگر یک زن عادی باشد یا یک مرد عادی باشد، آیا یک امت جمع می‌ شود که چنین کسی را خانه ‌نشین کند؟! برای چه این کار را بکنند؟! «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُك‏ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلی هَضْمِهَا»؛ دلالت التزامی این سخن آن است که فاطمه «کانت أمةً قانتةً» و دلالت التزامی هم حجت است. ▫️ مگر اینها کم افرادی را در صدر اسلام کشتند، مگر کم افرادی را خانه ‌نشین کردند، چرا درباره آنها نمی ‌گویند امت جمع شد تا آنها را هضم کند؟ «وَ سَتُنَبِّئُكَ»؛ دختر شما به شما گزارش می‌ دهد «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلی هَضْمِهَا»؛ اینها اجماع کردند توافق کردند هماهنگی کردند همه شرکت کردند که او را خانه ‌نشین کنند، پس معلوم می‌شود که او یک امت است. ▫️ مگر درباره اباذر این کار را نکردند؟ درباره او که نمی ‌گویند امت جمع شد تا اباذر را زیر سؤال ببرد یا خانه ‌نشین کند! اگر گفتند در برابر حضرت زهرا (سلام الله علیها) امت جمع شد یعنی چون او است! امت در برابر امت جمع می‌شود، امت در برابر فرد که جمع نمی ‌شود. 📚 درس_خارج_فقه، جلسه 422 تاریخ: 1397/11/10
پس از شهادت با تو ای قبر دگر شرح شب تار بس است قصه ی خون دل و دیده ی خونبار بس است از فشارت تن زهرای من آزار مده که بر این خسته فشار در و دیوار بس است
یلدای عشق جلوه کن ای ماه من در شب یلدای من تا که ببیند فَلک رویش فردای من عشق بیا کن نظر داده دو چشمم ثمر بار دگر می رسد فصل شکوفای من چون شب یلداست این رؤیت فرداست این آمده صبح و سحر بهر تماشای من می گذرد شام دل ، آمده آرام دل تازه مهیّا شده صبر و شکیبای من جان بدهم پای دوست ایده و راهم نکوست هیچ گُهر نَشکند قیمت کالای من کاش فتد بر سرم ، سایه ی آن سرورم چون که بُوَد قامتش سرو دلآرای من یار بهشتی نَسَب تافته گیسو چو شب قامت دلجوی او محشر کبرای من یار اگر جلوه ای در شب یلدا کند دیدن ماه رخش هست تمنّای من شمس و قمر آگهند آینه ها همرهند یوسف کنعان کجا ، یوسف زهرای من بار دگر اشتیاق آمده بعد از فراق چون که وصالش بُوَد روحِ تولّای من منتظرم منتظر ، ماه شود منتشر طالب دیدار او دیده ی بینای من «یاسر» اگر روی گل بنگرد و ، سوی گل می رود از اشتیاق این دلِ جویای من ** ✍محمود تاری «یاسر»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبیه عاشقِ مجنون که یار میخواهد دلم دو خط غزل گریه‌دار میخواهد برای تیشه نمی‌رفت بیستون ، فرهاد که گاه سینه‌ی سنگین ، هوار می‌خواهد همینکه بسته‌ای افسار ، گردنم ممنون ! کدام عاشقِ یار اختیار می‌خواهد؟ اگر که مضحکه‌ی شهر ، من شدم عشق است که عاشقی سر و وضعی نزار می‌خواهد زدم به این در و آن در مرا نگاه کنی که شر و شور جوان هم ، قرار می‌خواهد پسندم آنچه که بانو پسند کرده و بس بخواهم آنچه که میل نگار می‌خواهد همه انار خریدند ، چون که فهمیدند دل حبیبه‌ی عالم انار می‌خواهد تو یک دقیقه به دردت اضافه شد امشب ز جانِ خسته چه این شام تار می‌خواهد !؟
روزگاران همه را در شب یلدا ماندیم در تب حسرت و در تاب تمنّا ماندیم تا شنیدیم تویی منجی و خواهی آمد به مناجات نشستیم و به نجوا ماندیم بر سر جادّه، سجّاده‌ی صبر افکندیم چشم بر کعبه‌ی موعود به صحرا ماندیم با دعا بر تو همه روزه نمازی داریم روی بر قبله‌ی رویت به مصلّا ماندیم «رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم» تو همانی که همه نور و حضوریّ و ظهور ما همانیم که در غیبت کبری ماندیم عجب این نیست شکیبایی‌مان را ببرد عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم در فراق تو دریغا! که غزل کم گفتیم وَ اگر هم که سرودیم، در آن وا ماندیم واژه‌ها در صف توصیف شما مانده و ما آه! از قافله‌ی قافیه‌ها جا ماندیم ▫️سروده‌ی سال ۱۳۹۳ ▫️بيت تضمین شده از ، شاگرد (برای امر فرج، صلوات)
(علیه السلام ) (سلام الله علیها ) باز در معرکه ها نوبت جولان شده است شير از بيشه سر آورده رجز خوان شده است کيست اين مرد که هنگامه ي تيرش پيداست تک سواري که فقط رد مسيرش پيداست موج برخاسته و کوه، تلاطم کرده سر بدزديد که يک شير تبسم کرده آمده تا که بگيرد نفس طوفان را آمده تا بخرد آبروي ميدان را مشک بر دوش هواي دل دريا دارد پسر سوم زهرا چه تماشا دارد تند باد است که مي چرخد و جانکاه بُوَد اشهد اَنّ عَلياً وَليُ الله بُود چشمها مات علي باز به خيبر رفته اين جوان کيست که اينقدر به حيدر رفته گره اي زد به دو ابرو و نفس بند آمد قلعه و خيبر و در را همه را کند آورد لحظه ي سخت نبرد است گل لبخندش نام زهرا و علي نقش به بازو بندش رقص تيغش چه عجيب است هنر مي خواهد ديدن حضرت عباس جگر مي خواهد هو هویِ تيغه ي او وَه چه شتابي دارد پسِ هر ضربه به جا ردّ شهابي دارد بعدِ هر ضربه ي او تازه همه مي فهمند که دو نيمند، و يا اينکه به مويي بندند لرزه مي افکند آن دم که قدم مي کوبد سر زينب به سلامت که علم مي کوبد پاي او ريخته هر کس که سري داشته است چه خياليست حرم را علم افراشته است باز مي آيد و مَشکش پر آبست هنوز وقت لالايیِ آرام رباب است هنوز آه از آن روز که مي ديد که لبها خشک است مشک هاي حرمش بين دو دريا خشک است رفت يک بار دگر شاد کند دلها را تا به خيمه بکشاند يقه ی دريا را دختري گفت فرات از لب او مي آيد دلتان قرص بخوابيد عمو مي آيد ولي اي واي نيامد نفس گلها حيف چقدر منتظرش بود رباب اما حيف به کمين چند هزاري دل نخلستانند شير مي آيد و از ترس همه پنهانند دست را بس که کريم است همانجا بخشيد حاجت هر چه که تير است به يکجا بخشيد تير از چار طرف خورده ولي جان دارد پدر مشک ببين مشک به دندان دارد گرچه هر تير خودش را به تن او جا کرد باز هم حرمله اينجا گره اش را وا کرد
(سلام الله علیها ) میان شعله‌‌ی غم گر چه سوخت پرهایش جدا نشد دمی از سجده‌ی سحرهایش نگفت روز نخست از بلای آخر کار نگفت عشق نیارزد به دردسرهایش چهار قله‌ی غیرت، چهار کوه ادب چکیده از سرِ انگشتِ او هنرهایش یکی یکی همه با دست دوست چیده شدند رسیده بسکه در این باغِ خون ثمرهایش برای غربت خورشید بود اگر که گذشت یگانه مادرِ مهتاب از قمرهایش به راه معجر زینب که تاجِ عصمت اوست گذشت از همه حتی ز تاج سرهایش اگر دو مرتبه کرب و بلا شود تکرار دوباره بگذرد این مادر از پسرهایش ✍محمدرضاطالبی