eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شهدای حرم هم دشنه به دوستانِ میهن زده‌اند هم چشمک تازه‌ای به دشمن زده‌اند در ریختن این همه خون‌اند، شریک آنان که به هر دروغ دامن زده‌اند @shia_poem
شهدای حرم از این همه داغ رفته بر این ایام دریای دل وطن ندارد آرام خون شد به دل شاهچراغ، آه حسین شیراز به سمت کربلا داد سلام @shia_poem
شهدای حرم ای شهید بی‌گناه ای شهید مشهد چراغ ای شهید آستان شاه نور ناگهان به یک گلوله و به چند قطره خون پرکشیده‌ای به بارگاه نور خون تو لاله‌ای‌ست رسته از میان سنگ‌های صحن این سرشت توست، سرنوشت توست این بهشت توست خون تو گرچه سرخ بود از نگاه خصم کوردل ولی آن‌قَدَر نداشت رنگ تا برای تو خیل بی‌وطن تظاهرات بی‌محل به پا کنند در محلۀ فرنگ رنگ خون دل‌بخواهِ لشکر سراب رنگ دیگری‌ست رنگ سرخ مایلِ به تجزیه رنگ سرخ مایلِ به ننگ ای شهیدهای بی‌گناه از سکوت این جماعت وطن به مزد نه به نامتان شعارهای آتشین درست می‌شود نه از این همه خبرگزاری دروغ لحظه لحظه صد خبر به مقصد ترور پست می‌شود خونتان اگر خبر نشد بر تن تناور وطن تبر نشد بی‌ثمر نشد جسم غرق خونتان روح ما، شکوه ماست ردّ خونتان شاهراه ما، پناه ماست @shia_poem
شهدای حرم زخم دگری بر تن ایران بنشست دل های تمام اهل ایمان بشکست فتنه گری و ظلم عیان شد امروز شیرازه ی شیرازِ من از هم بگسست @shia_poem
شهدای حرم تا قلب زائر را تب ِ میخانه ای برداشت رزق شهادت آمد و پیمانه ای برداشت حال و هوای پر کشیدن داشت در سجده از مُهرِ تربت بوسهٔ جانانه ای برداشت زائر زمین خورد و سلامی داد بر ارباب فرش حرم را خونِ مظلومانه ای برداشت شیراز شد لبریز از عطر گل لاله لبخند را اشک از گلِ ریحانه ای برداشت رفت و پدر بعدِ نمازش تیرباران شد داغی سرآسیه ستون از خانه ای برداشت یک مادر و فرزند عاشقانه جان دادند پیمانهٔ آماده را دردانه ای برداشت دست قضا محض تبرک خواستن آمد از چادری غرقِ به خون پروانه ای برداشت بر شانه اش دست خدا حس میکند امروز با هر زبان هر که غمی از شانه ای برداشت لعنت به هر که بر حماقت ها فراخوان داد لعنت بر آنکه بیرقِ بیگانه ای برداشت! @shia_poem
برای معصومیتش .. کودک مجروحِ ترور حرم حضرت دلت را داغ‌ها در بر کشیدند .. به خون و خاک و خاکستر کشیدند سه غم آمد سراغت هر سه یکبار! پدر .. مادر .. برادر .. پر کشیدند .. @shia_poem
آیینه جز به آه مکدّر نمی‌کنم لب را به‌جز به خونِ جگر، تر نمی‌کنم.. صدبار خوانده‌ام خبر داغ و تازه را جانم به لب رسیده و باور نمی‌کنم حافظ کجاست تا غزلی تازه رو کند من بی‌مرور روضه، شبی سر نمی‌کنم شیراز... قتلگاه... غروب حرم... اذان... «گفتم کنایتی و مکرّر نمی‌کنم» دور ضریح، خون... دم در، خون... مسیر، خون! چشمم به خون نِشسته و سر بر نمی‌کنم می‌گفت حافظانه، شهیدی به شاه شهر: «من ترک خاک‌بوسی این در نمی‌کنم» در حیرت، آه می‌کشم، آه از غمی چنین شیراز را مباد دگر ماتمی چنین در شهر راز، روضه‌ای آوازه کرده است این زخم، داغ فاطمه را تازه کرده است شیراز، نه! صدای اذان در افق شکست در های‌وهوی فتنه، حرامی، قُرُق شکست الله اکبر... از تو چه پنهان، محرّم است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» آیینه‌ها به خاک، پر و بال دیده‌اند شاه‌ِ چراغ را ته گودال دیده‌اند... الله اکبر... ای دل غافل! اذان ماست این های‌و‌هوی فتنه، همه، امتحان ماست آشوب خام بی‌جگران، خوان داغ شد بی‌حرمتی به خیمۀ‌ شاهِ چراغ شد.. نام علی به مأذنه آمد، شفق گرفت خیرالعمل، شهادت خون داد و حق گرفت دارد اذان به ساعت دیدار می‌رسد دل، بد مکن که یار به اصرار می‌رسد حیّ علی الفلاح! گلوله شتاب کرد «با ما به جام بادۀ صافی خطاب» کرد با داغ روی داغ، چه سازم که سر شود «ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود» عریان شود که فتنه و تکفیر یکدلند «آری شود ولیک به خون جگر شود» در غربتیم و آه پی آه می‌کشیم «باشد کز آن میانه یکی کارگر شود» شاهِ چراغ! جان مرا هم قبول کن... «آری به یُمن لطف شما خاک زر شود» من شک نمی‌کنم که فقط مُردنی چنین «مقبول طبع مردم صاحب‌نظر شود» ما اصلاً آمدیم بگوییم واجب است «سرها بر آستانۀ او خاک در شود» ای جان زخم‌خوردۀ‌ ما! مرهم توایم شیراز! شهر راز! شریک غم توایم جانا! قسم به خون شهید و به داغ تو سوگند می‌خوریم به شاهِ چراغ تو مُردارِ فتنه مانده به هر کرکسی که هست باید تقاص پس بدهد هر کسی که هست @shia_poem
منم مرغ هوای آسمانت دلم پر می کشد در آستانت به چشمم گنبد زرد تو پیداست شود جانم فدای جسم و جانت ‌ تو آن ماهی که دل را روشنایی تو آن راهی که ما را ره نمایی نمی گویم نوازش کن گدا را تو آن شاهی که در فکر گدایی حسین جان درد تو آقا به جانم الهی من بدون تو نمانم شهید تشنه کام کربلایی برای غصه هایت نوحه خوانم دلم پر زد به سوی تو دوباره بسوزم از غم آن مشک پاره دو دست ساقی عطشان ببوسی به خون دل کنی او را نظاره غریب کربلا مولا حسین جان شهید نینوا مولا حسین جان الهی مادرت زهرا نبیند سرت از تن جدا مولا حسین جان من و درد غمت، ای داد و بیداد عزا و ماتمت، ای داد و بیداد تنت عریان و انگشتت بریده ز خشکی لبت، ای داد و بیداد شنیدم خواهرت زینب چه دیده به هنگامی که در مقتل رسیده دو کف بر سر زنان، از هوش رفته بسی بوسیده لب های بریده یتیمان آمدند یک یک به پیشت به رنگ خون حنایی دیده ریشت چه دیدی از غم طفلان نالان بمیرم من برای قلب نیشت شنیدم دیده زینب آذری را به خیمه دیده سوز مادری را به آتش دیده پای دختری را به روی نیزه ها دیده سری را چه دیده در غروب اکبر تو چه دیده در گلوی اصغر تو چه بشنیده ز طعن دشمنانت چه دیده در نگاه آخر تو فدای گریه های کودکانت به قربان زنان بی امانت بسوزم از اسیری زنانت بنالم بر تن از نی نشانت ز زمزم بهتر آب کوثر توست خدا را شکر زهرا مادر توست امیرالمومنین بابا و احمد رسول الله جد اطهر توست دری بگشا تو بر ما بینوایان نظر کن همچنان بر ما گدایان دو چشم سبزی از خاک حریمت نما روشن به نور پاک رحمان @shia_poem
ما سینه‌زنان لب عطشان توایم «ما زنده برآنیم که» گریان توایم ما از خبرِ حمله... حرم... باز امشب... یاد حرم و شام غریبان توایم @shia_poem
شهدای حرم بینِ پرافشانی هزار کبوتر شد قلمِ این قصیده، قامت یک پر دفتر شعر من است بال فرشته جوهر شعر من است خون کبوتر دست بریده گرفت دست مرا هم تا بنویسم شکست، پشت برادر... تا بنویسم حرم پناه ندارد تا بنویسم امان ز غصه معجر غربت آل نبی، ز غفلت مردم، حرمله را راه داد غفلت دیگر... فتنه فصل خزان و فتنه طوفان آینه‌های حرم شکست مکرر آن همه سنگ سیاه هرچه شکستند آینه‌ها بیش‌تر شدند منور خون شهیدان چراغ و شاه‌چراغ است آیه نور است بیت آل پیامبر غرق شود بین خون این همه عاشق فتنه تکفیری و منافق و کافر فتنه به دشمن چراغ سبز نشان داد تا مگر آتش زنند باز بر این در... حضرت خیرالنسا گریست برایِ سرخی چادرنماز مشکی مادر اشک رباب و رقیه، اشک سکینه‌ست قطره خونی که ریخت از رخ خواهر آن پسر هفت‌ساله‌ای که به خون خفت عاشق و هم‌نام توست یا علی‌اصغر حرمله در کف گرفت تیر و کمان را آه دوباره هدف، سپیدی حنجر... حاج @shia_poem
شهدای حرم اقلیم علی‌ست این جهان سرتاسر شیراز و حلب، چه فرق دارد آخر ای مرگ! مرا به رایگان در بر گیر تا هست شهادت از عسل شیرین‌تر شیخ @shia_poem
نیستی ببینی که به اهل حرم؛ چشم حرومی وا شده دوباره ببین نبودنت چیکارمون کرد چقد نداشتنت هزینه داره @shia_poem
شهدای حرم در میان همه ی بی سرو سامانی ها. غیرتی هست اگر، غیرت ایرانی ها. همه جا در همه دم، باهم و همراه هم اند. فارغ از چوب الف، یار دبستانی ها. همه یک مذهب و یک طایفه و یکرنگ اند. همه در مسلک خود، کرده مسلمانی ها. مثل یک کوه به سختی همگی پشت هم اند. گرچه دورند ز هم، لحظه ی آسانی ها. دائما همتشان زلزله و قحطی و سیل. شانه بر شانه ی هم کرده فراوانی ها. قطره قطره همه دریا شده، آباد کنند. با صفای دل خود جمله ی ویرانی ها. همه هستند شریک غم یکدیگر چون. داده از دست همه، یوسف کنعانی ها. وای اگر فکر تجاوز بکند دشمن ما. بر خطایش بدهد پشته ی قربانی ها. کم ندارد به خدا مام وطن در دامن. مثل محسن حججی، مثل سلیمانی ها. (مجتبی) @shia_poem
نفس ها ناله های زار شد، آقا نمی آیی؟ جگرها شعله های نار شد، آقا نمی آیی؟ پناهِ مؤمنین! از مؤمنین حالی نمی پرسی؟ به شیعه زندگی دشوار شد آقا نمی آیی؟ به جرم شیعه بودن، ای بسا بی پا و دست و سر هزاران میثم تمّار شد، آقا نمی آیی؟ جهانّ کفر از بابی و از صهیون و وهّابی فقط با شیعه در پیکار شد، آقا نمی آیی؟ چه سرها که یزیدی ها بریدند از حسینی ها دوباره کربلا تکرار شد، آقا نمی آیی؟ به شیعه چارده قرن آنچه شد تا دامن محشر میان آن در و دیوار شد، آقا نمی آیی؟ فزون از برگ های نخل ها و ریگ صحراها ستم با حیدر کرّار شد، آقا نمی آیی؟ تو می دانی چرا در روز روشن بین آن کوچه جهان در چشم زهرا تار شد، آقا نمی آیی؟ پس از قتل شه آزاد مردان، عمّه ات زینب اسیر کوچه و بازار شد، آقا نمی آیی؟ به دشواری غم های علی از فتنة امّت به شیعه زندگی دشوار شد، آقا نمی آیی؟ به قرآن چارده قرن است از آل ابوسفیان به آل فاطمه آزار شد، آقا نمی آیی؟ شُریحانی دگر، فتوای قتل شیعه را دادند قلم ها، چوبه های دار شد، آقا نمی آیی؟ شرار آه "میثم" از دل ابیات جانسوزش به پا تا گنبد دوّار شد، آقا نمی آیی؟ @shia_poem
مشهد نشد، قم هم نشد، قسمت شد این جا امشب هر آن کس آمده، دعوت شد این جا سید شدی، آقا شدی، من هم گدایت بر ما ز پا افتادگان نعمت شد این جا از بس حریمت بوی شهر کربلا داشت قائم مقام دوم جنت شد این جا جسم تو را پای "درخت سیب" بردند یعنی که با کرب و بلا قسمت شد این جا من زار قبرک کمن زار حسینا بر اهل تهران مایه ی رحمت شد این جا شب های جمعه با نوای عرشی یار منزلگه سینه زن هیئت شد این جا **** وقتی تو از نسل کریم اهل بیتی گلدسته هایت موجب حیرت شد این جا @shia_poem
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی» مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی بوی حسن می آید از صحن وسرایت تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو «ری» را حسینیة زهرا می کنی تو ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری «تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری» از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی الحق زیارانِ امامِ هادی هستی مارا تو از دستان غم آزاد کردی از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی این سرزمین را تو حسین آباد کردی بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران مدیون تو هستیم وآقای خراسان خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم با نوکران بی قرارت گریه کردیم هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم شاید تسلایِ دل مادر نماییم شاید که از شرمندگی ها در بیاییم صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست داده و سرگشته ایم الحمدلله مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم راه رسیدن تا خدا تنها حسین است زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد پیراهنی که جا صدها چنگ دارد مادر شکایت ها زروز جنگ دارد گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد گوید مرا با روضه هایت پیر کردی مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت بر خیزران وتشت و قومی مست لعنت بر آنکه دندان تورا بشکست لعنت با هر تکان خیزران زینب زمین خورد از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد @shia_poem
این یا کریم مثل همه یا کریم ها در فکر بام توست به رسم قدیم ها "من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا" زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها باید نشست رو به ضریحت سلام داد تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند وقتی طرف حساب شود با کریم ها این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت با این حساب لطف شما از قدیم ها این شهر با وجود شما قبله می شود هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها روزی سه بار می دهمت السلام و بعد عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها @shia_poem
آمده عشق را کند اثبات مردی از خانواده ی سادات حسنی زاده ای جلیل القدر ساقیِ باده ای جلیل القدر شام یلدایِ غصه طی گشته روشنی بخش شهر ری گشته عابر کوچه های دلداری مرشد دسته های عیاری آمد و با خودش صفا آورد عطر شهرِ مدینه را آورد نکته آموز منبر مولا روضه خوان مصائب زهرا آمد و کوچه خیسِ باران شد مرقدش کربلای ایران شد یادمان داد و زندگی کردیم تا به امروز بندگی کردیم از سفر تحفه پُر بها آورد مُهر و تسبیح کربلا آورد آمد و یک سبد بهار آورد عشق را او سرِ قرار آورد مست بود و خُم شعف آورد دف و تنبور از نجف آورد از لب یار و زلف و ابرو گفت صدوده بار نعره زد، هو گفت شعله بود و تبش نمی افتاد یا علی از لبش نمی افتاد @shia_poem
ای بلندای عشق قامت تو ای سلام خدا به ساحت تو خاک بوس سیادت تو زمین جایگاهت ولی به عرش برین آسمانی ترین مسافر  خاک قدرو شان تو کی شود ادراک ای ذراری حضرت زهرا بنده با ارادت زهرا افتخارت همین بس ای والا باشی از نسل سیدالنجبا بسکه بودی تو فاطمه سیرت مصطفایی منش علی صولت در سماوات چون ستاره شدی تو اباالقاسمی دوباره شدی نور توحید در نگاهت بود تربت عشق سجده گاهت بود ذکر تحلیل با تکان لبت چشمه نور در نماز شبت ای هدایت گر هدایت ها راوی صادق روایت ها بسکه در عشق مستدامی تو دست بوس چهارامامی تو تالبت عرضه ای ز دین کرده معرفت پیش تو کم آورده اعتقادت زبسکه بنیادیست صله اش لطف حضرت هادیست بهر تحصین تان بگفت آقا انت انت ولینا حقا تو غرور اصالتی منی حسن محضی حسین در حسنی آبرودار خاک مایی تو صاحب ملک خون بهایی تو توصفابخش دین و آیینی عزت سرزمین باکینی ملک ری از تو آبرو دارد پای توهست خویش بگذارد چه بگویم زقدر والایت چه بگویم ز شان عظمایت وصفت این بس ز بس عظیمی تو حضرت سیدالکریمی تو شاهزاده گدای خود دریاب رهگذر خاک پای خود دریاب پیرمرد عصا به دست حجاز یک نظر سوی خاکیان انداز قبله خاک ماشده حرمت چشم امید ماست برکرمت هردمی از زمانه دلگیرم راه صحن تو پیش می گیرم ای قرار دل هوائی من مرهم زخم کربلایی من ای به دلداگان تو نور عین ای نگار همیشه شکل حسین کوی تو رنگی از خدا دارد خاک تو بوی کربلا دارد ای فرستاده رسول الله جانب خون بهای ثارالله تویی آن یار بی قرین دلم هر شب جمعه همنشین دلم باعلی عهد عشق بستی تو سفره دار کمیل هستی بشنو این درد دل زنوکر خود نوکر بی قرار و مضطر خود چه بگویم که قوم نامردان ملک مارا فروختند چه گران قلب ام الائمه آذردند تا ابد آبروی مابردند وای بر ما بر سرشک دوعین قیمت خاک ماست خون حسین آری این است با تو درد دلم تا قیامت ز مادرت خجلم تحفه ای میدهی که هدیه کنم کمکم کی کنی که گریه کنم حق بده گر ز غصه دلخونم قدر یک عمر گریه مدیونم گر که نقشم بر آب شد توببخش گرکه شادی خراب شد تو ببخش حرمت گرچه کربلا باشد کربلا کرب والبلا باشد کی در اینجا سری بریده شده معجری از سری کشیده شده کی در اینجا عطش جگر سوزاند جگر یک پدر پسر سوزاند باورم نیست شور و زمزمه را کربلای بدون علقمه را کربلا دیدنیست با یاسش بادو گلدسته های عباسش حاجتی دارو از تو شاه کریم حضرت عشق واجب التعظیم خواهش سائلت ادا فرما خاک من خاک کربلا فرما @shia_poem
خاک ری نالید در پیش خدا کای حکیم السّر ، ولی الاولیا صاحب هستی امیر کائنات سرّ وحدانیّت ذات و صفات آفریدی نور و نار و آب و خاک در دو عالم "لیس معبود سواک" ای مسبّب از تو پیدا هر سبب تو توانایی ، تو خلّاقی ، تو رب انبیا را امر تو انگیخته مهرشان با مهر تو آمیخته بر گزیدی از میان آن همه یک محمّد یک علی یک فاطمه نسل شان شایسته و والا مقام صاحب رایند و مولا و امام از تبار آن نبی و آن ولی خلق کردی یک حسین بن علی پرده ای از عشق خود بالا زدی مهر او را نقش بر دلها زدی حرمت دلدادگی نام حسین هفت دریا تشنه جام حسین من چو او خاکم ولی در این جناس کربلا را کی کنم با خود قیاس؟ کربلا نور است و من ظلمانی ام او همه آیینه من حیرانی ام آن زمین خاک شهیدان خداست من ری ام آن جا دیار راز هاست خجلتی اندوه حرمانم شود قاتلش می خواست سلطانم شود من شدم انگیزه تا دستی پلید تیغ بر آیین? قرآن کشید او به سودای حرام ملک ری راه دنیا تا جهنم کرد طی نحس بود این آرزو بر ابن سعد مبتلای کفر قبل و ، ظلم بعد شد چنین اسرار غیبی ملهمش نکته ای گفت و زدود از دل غمش: دل به غم مسپار ای خاک وسیع نزد ما داری مقامی بس رفیع ای زمین از ابر ، بارانت رسد چون صدف درّی به دامانت رسد از بهشت معرفت اینجا دری ست از ولایت جلوه گاه دیگری ست ای تو آرام دل لبریز بیم مشهد نور خدا عبد العظیم خاک ری ، چون عشق ایمن می شوی از گل توحید گلشن می شوی هر نگاهت عالم آرا می شود هر دلی اینجا مصفّا می شود از فرشته آید اینجا زمزمه رحمت حق بر محّب فاطمه از تبار مجتبی نسل کرام بهره مند از صحبت چندین امام در ولایت نقش بند معرفت رفعت روح بلند معرفت اهل بیت و محورش را می شناخت او امام و رهبرش را می شناخت نزد مولا در فروع و در اصول دین خود را عرضه کرد و شد قبول هجرت او را نشان بند گی است آری آری در شهادت زندگی است شعر من ای آسمانی حال من ای سکوت و شور و قیل و قال من خسته منشین در حریم وصل یار نشئه ای از جام مشتاقی بیار گر سفر نزدیک آید یا که دور می وزد عطر دل انگیز حضور می رباید دل صفای این حریم قدسیان را ذکر یارب العظیم زائران اینجا حسینی مذهب اند کربلا در کربلا تاب و تب اند یک توسّل عشق در این بارگاه می برد دل را به سوی قتله گاه اشک اینجا گوهر و آیینه است قیمتی گر هست این گنجینه هست لطف خوبان کرامت دیدنی ست این رواق با صفا بوسیدنی ست اهل ری در خیمه حق ایمن اند مومنان با دشمن دین دشمن اند تا خراسان و قم و ری جان ماست هفت وادی معرفت ایمان ماست @shia_poem
با نور تو راه مستقیمی داریم در صحن تو جنةالنعیمی داریم دلتنگ کریم اهل‌بیتیم ولی صد شکر که سَیّدالکریمی داریم @shia_poem
مرکب عقلم را جنون وقتی که هی کرد. در سینه، دل صبر مرا با عشق پی کرد. با من بزرگی گفت، با دل می توان که. در عرض یک شب هم ره صد ساله طی کرد. شد تند تر نبضم به رگ با هر نفیرم. دل بانگ شیدایی من را نای نی کرد. لب تشنه دل خوش بر سبویی آب بودم. صهبای گندم کاسه ام را پر ز می کرد. دل هر کجایی بود و عشقت با نگاهی. در عالم مستی مرا از اهل ری کرد. هرجا که فرزندی است، از اولاد زهرا. بی شک که من هستم یکی از اهل آنجا. سرمست عشق از روزگاران قدیمم. در ملک عشق آباد دل عمری مقیمم. از چارده نورم لبالب، مست زینب. معصومه و عباس و شاه عبدالعظیمم. از شهر پیغمبر گرفته تا به مشهد. هرجا که هستم آستان بوس حریمم. در امتداد سیره ی پاک امامان. در خط عشقم در صراط المستقیمم. محتاج عشقم گوشه چشمی سائلت را. ای حضرت عشق ای کریم ابن الکریمم. در چشم هایت مهربانی می زند موج. همراه خود من را ببر تا قله تا اوج. عبد العظیمی من کجا و ذکر نامت. از نسل نوری هست واجب احترامت. نامت نه تنها ظاهرا عبدالعظیم است. تصدیق معصوم است حاکی از مقامت. در ورع و تقوا یکه تازی، خوش به حالت. در پای دینت خورده تایید امامت. از چار معصومی که کردی درک محضر. در جام جان ها معرفت ریز از کلامت. از سامرا تا شهر ری بودی مبلغ. تا زنده ماند دین حق از اهتمامت. در پای مذهب خون دلها خورده ای تو. بیرق حق را تا که بالا برده ای تو. هستم کویری خشک و هستی ابر باران. من کفر محضم باتو هستم اهل ایمان. پسوند نامت یک حسن دارد به دنبال. یعنی که هستی قبله ی جان کریمان. مهمان نوازی در رگ و خون حسن هاست. آیا نمی خواهی سر این سفره مهمان. کم گفته ام هر قدر از طلفت بگویم. از بس که با دوست و دشمن کردی احسان. در سینه های بی قراران بارگاهت. باشد پس از مشهد، پس از قم قلب ایران. عشق حسین کرده هوایی این گدا را. می جوید از صحن و سرایت کربلا را. در اوج تاریکی و وانفسای عالم. با تکیه بر عشقت ندارم لحظه ای غم. دنبال مأوا بودم و دادی پناهم. همسایه سایه ات، مبادا از سرم کم. هر ساله آقا مسلمیه در حریمت. تن کرده تهران مشکی ایام ماتم. در خاک ری گندم عمل می آید، از عشقت. پس نیست سهم جانی ماه محرم. عمری است در دل زخمی از عشق حسینم. بر زخم هایم، بارگاهت داده مرهم. دارد زیارت رفتنت اجری برابر. با اجر رفتن تا حریم شاه بی سر. @shia_poem
ری همان شهر دوست داشتنی ست که کرمخانه ی خدا شده است و به یمن ترنم قدمت شهر اولاد مجتبی شده است بین آغوش مهربان تو ام از همان خردسالی ام آقا دانه دادی و جلد مهرت شد دل حالی به حالی ام آقا مثل خورشید روشنی بخشیم تا که در سایه ی حرم هستیم غم نداریم، حالمان خوب است تا که همسایه ی حرم هستیم ای ولی نعمت اهالی ری دین تو تا ابد به گردن ماست کربلایی شدیم در صحنت حرمت شاهراه کرببلاست زیر پاهای زائران اینجا بال های ملائکه پهن است عطر ناب حضور جبرائیل پخش در گوشه گوشه ی صحن است پیش چشم طلایی گنبد ماه و خورشید رنگ‌می بازند معجزه در حرم فراوان است خادمان تو اهل اعجازند گوئیا جبرئیل و فطرس را روبروی ضریح می بینم دست بر سینه کنج ایوانت خضر را با مسیح می بینم قلبهای فراری از همه جا در پی ات عاشقانه می آیند حَرمت پاتوق بهشتی هاست رندها پا برهنه می آیند معدن رحمتی و مدتهاست از نسیم کرامتت ‌مستیم حکمتی دارد اینکه در حرمت دائما یاد کربلا هستیم دست ما نیست؛ مدح میگوییم ناخودآگاه روضه میخوانیم خودتو خواستی چنین بشود سرّ این قصه را نمی دانیم رگ خواب دل رئوفت را روضه خوانها چه خوب می دانند هر زمانی گره به کار افتد روضه ی قحط آب میخوانند آب گفتم دلم به جوش آمد آب گفتم دلم کباب شده بس که داغ رباب جانسوز است قبل سنگی من مذاب شده دست ما نیست آب می بینیم یاد طفل رباب می افتیم کودکی غرق خواب می بینیم یاد طفل رباب می افتیم رو به دشمن گرفت روی دو دست غنچه ی زرد بی قرارش را تا به یک جرعه آب؛ تازه کند حنجر خشک شیرخوارش را گفت: مُنّوا عَلَی..... گلم پژمرد پاسخش را به هلهله دادند گفت: یک‌جرعه آب می خواهد تیر را دست حرمله دادند ساعتی بعد؛ پیش چشم حرم روی نیزه سری نمایان شد پیش چشم رباب؛ گهواره سهم سوغات نامسلمان شد @shia_poem