eitaa logo
شعر شیعه
7.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای مهبط وحی،‌ ای نفست معدن رحمت بگذار که از چشمه‌ی حکمت بنویسم وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند این قافیه را نیز هدایت بنویسم @shia_poem
ناله ها پرده ی راز جگرش را بردند گریه ها باز وقار بصرش را بردند مرد تبعید نباید که بلرزد بدنش به گمانم که ستون سفرش را بردند کم کسی نیست، امام است ولیکن تنها مشرکین، خیل صحابیِ درش را بردند سامره خاک فقط داشت که ریزد به سرش عده ای آبروی بوم و برش را بردند جای یاری، کفنش کرد همین شهر غریب مثل آن وقت که جدّ و پدرش را بردند به شفاعت نظری داشت ولیکن با شرط صوفیان جمله ی شرط و اگرش را بردند برگ ریزان طرب بود که بر گوش خزان خبر جرأت نقاش ترش را بردند حیف از آن فکر بلندی که لحد جایش شد مرد طرّاح زیارات، سرش را بردند زینبی داشت اگر، امر به معجر می کرد چون مقامات خُذینی جگرش را بردند نفس آخر او نیمه برون آمده بود که به صدّیقه، ملائک خبرش را بردند @shia_poem
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد @shia_poem
فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟ خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند آبروی سامرا از چشم زارش ریخته @shia_poem
میان شهرِ غریبی که آشنایی نیست برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست شبیه گیسوی بی‌شانه در بیابانی گره به کار بیافتد؛ گره‌گشایی نیست نفس نفس زدنش گوشه‌ی قفس سخت است پرنده‌ای که برای پرش هوایی نیست سکوت، همدمِ فریاد، می‌شود وقتی که گوش‌ها کَر و در شهر، همصدایی نیست برای درد، زمانی که نیست درمانی به غیرِ زهرِ جگرخوارها دوایی نیست دوباره مردِ خدا می‌رود به بزمِ شراب چرا که دور و برش مردِ باخدایی نیست شبیه روضه‌ی بزمِ حرامِ شام، ولی میانِ تشتِ طلایی سرِ جدایی نیست هزار مرتبه شکرِ خدا در این مجلس عیالِ بی‌سپری؛ چشمِ بی‌حیایی نیست هزار شکر خدا را که حرفِ مفتِ «کنیز» و قیمتش؛ به لبِ سکه‌ی طلایی نیست میان حجره‌اش افتاد، از نفس؛ اما به جسمِ باکفنش جای ردّ پایی نیست @shia_poem
سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا @shia_poem
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان شهر بیداد رسیده‌ست به اوج خفقان از خداوند نباید اثری باشد اگر از دهان «متوکل» برسد صوت اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت مجرم است آن‌که برد نام علی را به زبان راویان سلسله در سلسله در بند شدند شیعیانی متواری شده همپای زمان بدعتی تازه بنا گشت از آن لحظۀ تلخ که مزار پسر شاه نجف شد ویران دلم از درد شکسته‌ست خدا می‌داند آه این قصۀ جانسوز ندارد پایان باز بی‌وقفه به دریا زده‌ام باداباد نیستم، نیستم از عاقبتش دل‌نگران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس «ابن سکیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بی‌واهمه گفت: قلب بی‌دغدغۀ عشق ندارد ضربان دهمین عشق بلافصل! سلام ای دریا! پاک‌تر از نفس صبح سلام ای باران! خود به خود پرده ز چشمان تو می‌رفت کنار که حقیقت نشد از چشم تو آنی پنهان به حضورت به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان شرح و تفسیر نگاه تو کتابی‌ست جدا جذبۀ ماه، پر از مهر، وَ تیغی بُرّان از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد غفلت جامعه او را نکند سرگردان همگی دست به شمشیر، چه می‌فرمایید؟ آسمان منتظر توست کران تا به کران تو فراتر ز بیانی به خداوند قسم سخن شعر نبوده‌ست به جز «سَبقِ لِسان» متن تاریخ فقط گفت که مسموم شدی هیچ‌کس هیچ نگفت اینکه چه بوده جریان؟ سامرا کشت تو را نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیر به دهان غم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد به دعایی دل ما را به مرادش برسان @shia_poem
شرح و تفسیر نگاه تو کتابی‌ست جدا جذبۀ ماه، پر از مهر، وَ تیغی بُرّان از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد غفلت جامعه او را نکند سرگردان @shia_poem
علیِّ چارمین وقتی که خود جد محمد شد برای شیعه اش قطعا ولایت می شود معنا علیِّ آخرین یعنی که بعد از حیدر کرّار امامت در امامت در امامت می شود معنا @shia_poem
جای دارد تاک روید معنی از خاک درش اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته @shia_poem
دستورات مرحوم قاضی برای ۳ ماه رجب شعبان رمضان.pdf
517K
📄 مطالعه فرمایید| دستورات آیت‌الله آقا سیدعلی قاضی(ره) در ماه‌های رجب، شعبان و رمضان ☑️ کانال جلوه نور علوی @jelvehnooralavi
65e90ba4fb63fa44d07a1ffb17197a83_240113_193833.pdf
380.3K
مراقبه رجبیه سال ۱۴۴۵ برنامه روزانه اذکار و ادعیه ماه رجب @shia_poem
آیه ها جز دعا نیاوردند غیر یا ربّنا نیاوردند سجده ها بی ولای اهل البیت رو به سوی خدا نیاوردند بین هر سطری از روایت ها جز حدیث کسا نیاوردند خرج ما گردن کریمان است خم به ابروی ما نیاوردند ابرها تاکنون روی دستِ سحر سامرا نیاوردند خادمان، بی اجازهء هادی پشت این در، گدا نیاوردند اربعین، قبل سامرا رفتن گریه های مرا نیاوردند یار ما را به پادگان بُردند به سرش کم بلا نیاوردند تا دم کاخِ قاتلش او را بی غم و ناسزا نیاوردند بین زندان پس از اذیت او آب و نان و غذا نیاوردند گرچه با زهر کشته شد آخر تشت، چون مجتبا نیاوردند بین این روضه ها فراتر از روضهء کربلا نیاوردند بدنش را شبیه جسم حسین بارها زیر پا نیاوردند بین گودال، پیش مادر او خنجری در قفا نیاوردند نوک چکمه به پهلویش نزدند پیرمردان عصا نیاوردند از تنش جای هدیه و سوغات پیرهن یا عبا نیاوردند زود تشییع شد، نه بعد سه روز بهر او بوریا نیاوردند بین خورجین شبانه کنج تنور ماهِ سرنیزه را نیاوردند خواهری را زدند در کوفه پای زخمش دوا نیاوردند نان و خرما به بچه ها دادند زینبش را بجا نیاوردند رفت تنها میان بزم شراب سر زینب چه ها نیاوردند! @shia_poem
دهمین نور کبریا هادی روشنای مسیرها هادی مقصد بال های خسته ی ما حرم امن سامرا هادی ما کجا و اسیر گمراهی تا دلیل است و رهنما هادی ما کویریم و هر کلام شما شوق دریا دهد به ما هادی کعبه دنبال طوف سامره ات قبله مایل به توست یا هادی عشق را دیده ایم دور ضریح مست شش گوشه ی شما هادی السلام علیک یا مولا السلام علیک یا هادی غم دنیا زمان دیدارت می رود از سر گدا هادی ما گدایان کوی سامره ایم زائر مست بوی سامره ایم زنده ام همچنان ز رحمت تو مدح خوان شکوه عترت تو من همان التماسِ هر روزِ مهربانی بی نهایت تو دستهای گدایی ام لبریز از خیال خوش سخاوت تو دست بخشنده تو قسمت ما آرزو های ماست قسمت تو دهمین آفتاب بی تکرار منم و حسرت زیارت تو راه من ای صراط زهرایی مستقیم است از عنایت تو نور از ریشه های باورمان می ترواد به لطف همت تو وعده وعده پر است سفره ی ما صبح و ظهر و شب از کرامت تو راه ها ختم می شود به خدا فقط از کوچه ی هدایت تو راه تاریک و من خطر نکنم من که بی هادی ام سفر نکنم می چکد نور حق ز دامانت پدر و مادرم به قربانت ابتدای تو نور علی نور و نیست حرفی ز روز پایانت گوش جان می دهد شبیه همه شیر در پرده هم به فرمانت به بلندای آسمان پر زد هر که شد خاک بوس ایوانت چشمه چشمه غدیر می جوشد از کلام همیشه جوشانت میزبان همیشه ی دلها سائلت میشود غزل خوانت دشمن و دوست را نوازش کرد عطر مست نسیم احسانت خوب شد زخم شَکِّ قلبم با "جامعه" آیه های ایمانت کرمتان شبیه باران است عادَتُکم همیشه احسان است @shia_poem
اینهمه دور وُ بَرَت داری گدا  من هم یکی می‌دهی نانِ هزاران بینوا    من هم یکی دستِ خیلی را گرفتی بیصدا من هم یکی اینهمه زائر‌‌ می‌آید  سامرا  من هم یکی زائران‌  را می‌فرستی کربلا من هم یکی هادیِ اُمّت نگاهِ تو هدایت می‌کند  آسمانی می‌شود هر کس صدایت می‌کند هر مُنادی آرزویِ یک ندایت می‌کند جان گرفته هر که جانش را فدایت می‌کند در میانِ سینه‌چاکانِ شما  من هم یکی می‌چکد از هر سرِ انگشتِ آقایم کرم جبرئیل از خادمانِ افتخاریِ حرم من به خود می‌بالم آقاجان که اینجا نوکرم بَرنداری سایه‌سارِ پرچمت را از سرم راه دادی خوب و بد را رَهنما  من هم یکی شیر را آرامشِ چشمانتان آرام کرد نوکرِ بدنام را این خادمی خوشنام کرد روضه‌خوانِ سامرایت یادِ آن ایّام کرد .... ذوالفقاری  ذوالفقارش نذریِ اسلام کرد از فدایی‌هایِ بی‌چون و چرا  من هم یکی روضه‌هایِ تو گریزِ کوچه و کرب‌وبلا تار شد چشمِ تَرَت می‌سوخت لبهایِ شما گوشه‌یِ خانه اگر چه می‌زدی تو دست و پا خنجرِ کُندی نَبُرّیده  سرت را از قَفا هر کسی زد ... پیر هم می‌زد عصا ... من هم یکی چنگهایِ گرگها پیراهنی را کَند و بُرد بر رویِ نیزه به پیشانیِ آقا سنگ خورد دختری کُنجِ خرابه زخمهایش را شِمرد اُستخوانهایِ تنِ او را لگدها کرده تُرد منتظرهایت به صف  آقا بیا  من هم یکی @shia_poem
از همه شغل های دنیا من.. عاشقم! عاشق تو الزاما!  پس مدارا بکن کمی با من غافل از من مباش، زیرا من.. غافل از یاد تو نخواهم رفت گر بگویی برو! نخواهم رفت  من کی‌ام خانه زاد این خانه!  یا به قول بقیه دیوانه  آشنای توام نه بیگانه! شمع تو! این حقیر پروانه!  از گدایان سامرای توام  ای امام دهم فدای توام  لقبت چیست؟ هادی الامم است  عادتت چیست؟ بخشش و کرم است  هر کجا صحبت از تو شد حرم است  سگ کوی تو نیز محترم است  آیت الله و شیخ و علامه  عاجز از درک تو چنان عامه!  من بی معرفت گرفتارم  نیست غیر از گناه در بارم  به خودم سامرا بدهکارم  باورم کن که دوستت دارم  جایز است از غمت هوار کنم  سامرا لازمم چه کار کنم ؟!  تو که آقای آسمان بودی...  باب حاجات دشمنان بودی... مالک کامل جنان بودی...  پس چرا بین پادگان بودی؟!    تو که بر ما چراغ امیدی  چند سال است بین تبعیدی سنگ برشیشه گلاب زدند به دلت داغ بی‌حساب زدند ناسزا بر ابوتراب زدند پیش چشمان تو شراب زدند  سامرا هم پر از حرامی بود  روضه ها روضه های شامی بود بر شما چون شهادت آیین بود  لحظه احتضار شیرین بود  سرت از سوز زهر سنگین بود  وسط حجره روضه ات این بود... من شهیدم ولی نه با خنجر!  السلام و علیک یا بی سر ! زخم خوردم سنان نخوردم من  نیزه از این و آن نخوردم من  زخمی از ساربان نخوردم من  زخم داغ جوان نخوردم من  لشکری مست در مقابل نیست  موی من ببین چنگ قاتل نیست @shia_poem
شعر شیعه
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام ابن الجواد حضرت ابن الرضا سلام   ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی ای آسمان علم خدا ایهاالنقی   خورشید از تشعشع نورت منوّر است ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است   در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است باغ کرامت تو همیشه بهاری است   گنجینه های علم الهی است در دلت حظِّ حضور می برم امشب ز محفلت   نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم راهی به آسمان امامت نداشتیم   با نور تو درست شده اعتقادمان دادی طریق عرضهء حاجات یادمان   فهمانده ای به ما ادب و احترام را طرز چگونه حرف زدن با امام را   فهمانده ای که شآن رفیع امام چیست ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست   لطفت اگر نبود مقرب نمی شدیم در محضر ائمه مودّب نمی شدیم   توحید حق به نام شما آب خورده است خضر از وجود جام شما آب خورده است   رکن خداشناسی و درهای رحمتید فرزندهای نور و پسرهای رحمتید   جز اهل بیت بحر کرم، اصل خیر کیست؟ در این جهان بگو که چهار فصل خیر کیست؟   هر کس که باطنا" به خدا وصل می شود با رحمت نگاه شما وصل می شود   کفر است اگر به غیر شما رو زند کسی عشق است اگر کنار تو زانو زند کسی   ای سرو سربلند سحرهای سامرا باز است بر گدای تو درهای سامرا   ما سائلیم و جای دگر سر نمی زنیم جز خانه شما در دیگر نمی زنیم   ما آب و نان به دست شما صرف کرده ایم شاهان شما، تمامی ما نیز بَرده ایم   امشب میان عشق شما سیر می کنم از چشم پاکتان طلب خیر می کنم   ما را از آن دو چشم شریفت نگاه کن یا هادی الائمه مرا سر به راه کن   آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد آماده رسیدن ماه رجب نشد   باقیِّ عمر را نگرانم چه می شود آماده نیستم رمضانم چه می شود   آقا به قلب غمزده فیضی افاضه کن فکری برای برکت این سال تازه کن   آغاز سال من نظری کن به حال من بی ارزشم ولی نشوی بی خیال من   خیر مرا ندیده کسی، خیره سر شدم در آخر خَطَم به تو محتاج تر شدم   امشب ولی به عشق هوایت رسیده ام امشب به قصد گریه برایت رسیده ام   آقا شنیده ام که غمت بی شمار بود دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود   آقا چه ها که از متوکل کشیده ای پای پیاده در دل صحرا دویده ای   خسته شدی عرق به جبینت نشسته بود پایت برهنه، ناخن آن هم شکسته بود   گاهی تو را به بزم حرامی کشانده اند گاهی تو را میان خرابه نشانده اند   جا داده اند بین فقیران چرا تورا؟ بردند بین حلقه شیران چرا تو را؟   شیران که در برابرتان سر گذاشتند  بی اذن تو سر از کف پا بر نداشتند   آنان که بر امام ارادت نداشتند قاتل برای کشتن تو می گماشتند   هر چند زهر غم جگرت را کباب کرد قلب مقدس پسرت را کباب کرد   سر را به روی پای حسن می گذاشتی بهر خودت حنوط و کفن می گذاشتی   می سوخت پیکر تو ولی خانه ات نسوخت در بین شعله دامن دُردانه ات نسوخت   در کربلای جدّ شما غم چکار کرد طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد   آن خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود می سوخت بین آتش و در التهاب بود   امشب دلم شکسته و فریاد می زنم با محتشم نشسته و فریاد می زنم   ای کشته فتاده به هامون حسین من  ای صد دست و پا زده در خون حسین من    ای شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه افتاده ای به زیر سنان بین قتلگاه   جایت کم است پیکر خود را تکان نده مادر رسیده، تشنه لب اینگونه جان نده   @shia_poem
غریبِ شهر کجا ظلمِ بی‌حساب کجا بزرگ‌زاده کجا خانه‌ای خراب کجا مدینه غرق بلا  سامرا اسیر جفا ببین که بی‌کسی‌ات از کجاست تا به‌کجا تو زهر خوردی و راحت شدی از آنهمه زجر شرارِ زهر کجا آنهمه عذاب کجا تو را به سامره آورد دست و پا بزنی کجاست دردِ تو و  دادِ بی جواب کجا؟ اسیر سامره توهین تعارفت کردند کسی نگفت حیا کن از آن جناب‌..کجا_ _رواست جان بدهم بعد این روضه امام شیعه کجا مجلس شراب کجا تنت کفن شد و شد روضه  که تن تو کجا تنی رها شده در زیر آفتاب کجا گریز گریه شده ازدحام تشییعت لبان تشنه کجا یک دو جرعه آب کجا سرِ حسن به سلامت ،کنار تو می‌گفت: که من کجا و یتیم پُر اضطراب کجا تبِ سه‌ساله و خار و خس و نفَس تنگی گلوی دختر و بی‌تابیِ طناب کجا به روی ناقه نشسته است مادری اما صدای حرمله و گریه‌ی رُباب کجا به گریه گفت به زینب دوباره اصغر نیست که نیزدار کجا رفته با شتاب کجا... @shia_poem
وقتی که نبرد نا برابر باشد ننگ است که بر پیکر ما سر باشد ما فاتح قلعه‌ایم ای اسرائیل هرچند دوباره جنگ خیبر باشد
بهای کشته دوبار است گر به ماه حرام است هلاک دوست شدن زین بود به ماه رجب خوش @shia_poem
چشم اگر دارید، را بشنوید می‌چکد نور از در و دیوار در مـاه رجب @shia_poem
اصلا حواسم نیست که فرصت ندارم خیلی برای بندگی همت ندارم اینقدر زیر خاک خوابیده اند مردم چشمی برای دیدن عبرت ندارم امروز و فردا می کنم هنگام توبه حالی برای ترک معصیّت ندارم ارزان خودم را باختم در دار دنیا اما حواسم نیست من قیمت ندارم افتادم اما باز دستم را گرفتی جایی به جز این خانه من عزت ندارم وای از شبی که صورتم بر خاک قبر است چیزی برای خانه ی غربت ندارم باب نجات شیعه ی زهرا، حسین است چشم امیدی جز به این رحمت ندارم وقتی حسین بن علی را دوست دارم از هیچ چیز دیگری وحشت ندارم شب های جمعه مادری قامت خمیده هی بوسه می گیرد ز رگ های بریده @shia_poem
چشم اگر دارید، باران دعا را بشنوید می‌چکد نور از در و دیوار در ماه رجب @shia_poem