#حضرت_عباس_علیه_السلام
#غزل
شبیه حیدر کرار دریا دل ابوفاضل
که با هر ضرب تیغش فتح شد حاصل ابوفاضل
کسی که خندهاش آئینهی آیات رحمت بود
و با خشمش عذابی سخت شد نازل، ابوفاضل
همانکس که جلال از هیبت چشمش مجلل شد
همانکه شد کمال از خلقتش کامل أبوفاضل
به لطف گوشهی چشمش مسلمانیم و آنکس که
به طاق ابروانش قبله شد مایل ابوفاضل
میان موج غم با دیدنش ارباب میخندید
به دریای حسین بن علی ساحل ابوفاضل
به عشق او دلم با هر تپش در سینه میگوید
أبوفاضل ابوفاضل أبوفاضل أبوفاضل
شبیه مجتبی وقت کرم یکدفعه هم حتی
نرفته ناامید از خانهاش سائل، ابوفاضل
مسلمانان چه غم دارید وقتی اینچنین بوده
برای ارمنی ها حل هر مشکل أبوفاضل
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#مربع_ترکیب
ناگهان بانگِ هَل اَتیٰ پیچید
در دل صورها، صدا پیچید
صوت شیرین ربَّنا پیچید
عطر سجاده ی خدا پیچید
مُرشد اهل دین! سلامٌ علیک
سَیِّدُ السّاجدین! سلامٌ علیک
نغمه ی چَنگ و ضَربِ دف آمد
موسمِ شادی و شعف آمد
مِی عُشّاق از نجف آمد
دادِ کعبه از آن طرف آمد:
گوشها! بشنوید فریادم
عاشقِ سینهچاکِ سجادم
ماه، نِعمَ الْبَدَل* گرفت تو را
حُسن، ضربُ المثل گرفت تو را
شعر، بیتُ الغزل گرفت تو را
تا پدرجان بغل گرفت تو را
شب میلاد..،کربلا رفتی
بین آغوشِ عشقِ ما رفتی
ما ذبیحِ نگاهِ دلداریم
بخدا سرسپرده ی یاریم
دار بر دوش ، مثلِ تَمّاریم
با علیها چه عالمی داریم
شَرَفُ الشَّمس مشرقینی تو
دوّمین حیدر حسینی تو
عشق تزریق کرده در جانت
تا پدر کرده بوسهبارانت
عمه می گفت:ای به قربانت...
...به عمویت کشیده چشمانت
چشمه ای، رو به جو نخواهی زد
با ابالفضل مو نخواهی زد
فرشِ پشتِ درِ تو از پرِ ماست
بامِ تو لانه ی کبوترِ ماست
خانهات سرپناهِ آخرِ ماست
مادرت آبرویِ کشورِ ماست
با تو ما نیز جزءِ این ایلیم
عجمی زاده ایم..،فامیلیم
هر که در کویِ وحدتِ تو دوید
از همه غیر رَبِّ خویش بُرید
بال هرکه عروج را فهمید
از صحیفه به صحن عرش رسید
مَلَک وحی اگر جلیل شده
با دعایِ تو جبرئیل شده
قَطره ی نطقِ تو خودش دریاست
واژه هایت عجیب،بیهمتاست
منبرت بانیِ تحولهاست
خطبه ات مُهرِ ثبتِ عاشوراست
از تو داریم نوحه و دم را
از تو داریم این محرم را
غمِ من را حضور تو کم کرد
عشق را بین سینه ام دم کرد
گنبدت را دلم مُجَسَّم کرد
حَرَمت را درست خواهم کرد
در بقیعت به پا کنم..،علنی!
اوّلین چایخانه ی حسنی
کاشیاش پُر لَعاب خواهد شد
دل زُوّار آب خواهد شد
آب حوضش شراب خواهد شد
صحنها ، انقلاب خواهد شد
کنج هر صحن،انجمن داری
تا خودِ صبح،سینهزن داری
در حرم عطر ناب خواهم ریخت
مثل مشهد،گلاب خواهم ریخت
مشک بر دوش..،آب خواهم ریخت
یادِ طفلِ رباب خواهم ریخت
سهم جسمِ ضریح تو..،تب نیست
بیحیا دور عمه زینب نیست
*بهترین جایگزین
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
کیستی ای که چنین بویِ علی را داری
روی چشمان خود اَبرویِ علی را داری
پرده مَنداز کمی مانده تو را سجده کنیم
بسکه در خویش سر و روی علی را داری
در قنوتِ تو رسیدیم و مسلمان گشتیم
واژه واژه اثرِ هویِ علی را داری
بینِ سجادهی تو عشق نفَس میگیرد
شاخهای از گلِ شببوی علی را داری
هر سرِ موی مرا با تو هزاران کار است*
که تو عطرِ سرِ گیسوی علی را داری
نخِ تسبیحِ تو ما را به خداوند رساند
ای که در قُرب هیاهویِ علی را داری
کاش یکبار به خیبر بروی تا گویند
چشمِ بد دور که بازوی علی را داری
ما در این معجزه تصویرِ علی را دیدم
آمدی و همه تکثیرِ علی را دیدیم
تا شنیدیم تویی جان اَباعَبْدِاللّه
همه رفتیم به قربان اَباعَبْدِاللّه
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم*
که تویی آینهگردان اَباعَبْدِاللّه
فاطمه سخت پسند است ولی بُرده عروس
از همین خاکِ تو ایرانِ اَباعَبْدِاللّه
همهی خطهی ما گوشه به گوشه حرم است
هست دامادِ همین خانه اَباعَبْدِاللّه
چادری روی سر از هدیه زینب دارد
شهربانوی شبستان اَباعَبْدِاللّه
ماه من آمدی و اهل مدینه تا صبح
میشنیدند علیجانِ اَباعَبْدِاللّه
شانهاش را به گمانم که تکان داد حسن
بسکه مات است دو چشمان اَباعَبْدِاللّه
سفرهداری تو بوده است نخوردیم اگر..
..نان هر سفره بجز نانِ اَباعَبْدِاللّه
تا قیامت نفَس حضرت زینب هستی
پرورش یافتهی غیرت زینب هستی
من تو را خواستهام وقت دعا دیگر هیچ
برسانید مرا سمت خدا دیگر هیچ
از خدا عمر طلب کردهام آقا که شوَم
عاقبت کارگرِ صحن شما دیگر هیچ
حرمی مثل نجف... لحظهی آخر آنجا
سر گذارم زیرِ ایوان طلا دیگر هیچ
غرق در کاشی و فواره و آئینه که نه
غرق در نور تو از هرچه رها... دیگر هیچ
هیچم و کاش که بر هیچ نظر اندازی
بس بوَد این من و اجدادِ مرا دیگر هیچ
این سهشب کاش که زهرا بنویسد عیدی
ما و یک عمر نجف کرببلا دیگر هیچ
هرچه خواندیم به غیر از تو زیان بود زیان
ما چه خواهیم از این عمر ، تو را دیگر هیچ
کیسه بر دوش قدم باز به ویرانه بزن
ما گداییم شبی هم درِ این خانه بزن
اِذن اگر بود به شمشیر نشان میدادی
دشت را با دَمِ تکبیر تکان میدادی
اِذن اگر بود علی را به اُحد میدیدند
وقت تفریح به میدان هیجان میدادی
یا حسن میشدی و قلبِ جمل میلرزید
بر رگِ خشکِ شجاعت ضربان میدادی
اِذن اگر بود به هنگامِ علمداریِ خویش
با دَمِ تیغ چه حالی به یَلان میدادی
تو بنا نیست بجنگی که ببینند که بر...
...ملکالموت در این معرکه جان میدادی
تا رسد بر تو و تا رَدِ تو را گُم نکند
صبر میکردی و بر مرگ امان میدادی
گرچه تیغی نزدی ، جامعالاضدادِ زمین
درسِ مردی و شرافت به جهان میدادی
در مناجاتِ تو شمشیرِ علی را دیدیم
با تو الطافِ نفسگیرِ علی را دیدیم
من که از خاکِ خراباتِ توام بسمالله
سائلِ کوچهی خیراتِ توام بسمالله
که ابوحمزه شوم تا سحرت درک کنم
آمدم بر سرِ میقات توام بسمالله
یا سعید ابن جُبَیرَت بشوم داد زنم
جرعهای! تشنهی آیاتِ توام بسمالله
روزیِ ماتَ سعید عاشَ سعیداً با توست
چشم بر زلفِ عنایات توام بسمالله
گرچه پنهان زِ همه خادمِ حجاج شدی
کعبهای، رو به ملاقاتّ توام بسمالله
تا مرا اهل فیوضاتِ خداوند کنی
بین محرابِ مناجات توام بسمالله
مُصحفِ فاطمه را مُصحفِ تو معنی کرد
با صحیفه همه شب مات توام بسمالله
خط به خط پیش تو تعبیرِ علی را دیدیم
سالها اشکِ سرازیرِ علی را دیدیم
سحرِ فاطمه ما را به سحر برگردان
سمتِ سجادهی خود بارِ دگر برگردان
چشمِ شوریدهی ما را تو به دریا برسان
چشمِ خود را سوی ما نیم نظر برگردان
خاکِ ما خوده تَرَک حضرت باران دریاب
نخلِ خشکیدهی ما را به ثمر برگردان
یک نفَس آه بکش تا که بسوزیم از آه
باز این سوزِ جگر را به جگر برگردان
از درِ خیمه صدایت چقدر بیجان است
ای خداوندِ قضا زود قَدَر برگردان
عمه میگفت که رحمی ، پسرِ سعد ببین
او که اُفتاده زمین تیغ و تبر برگردان
گفت با شمر سنان بوسه به حنجر زدهاند
پیکرش را تو بیا سمتِ دگر برگردان
آه بیمارِ حرم اینهمه از حال نرو
به عصا تکیه مده جانب گودال نرو
*حافظ
*میرنجات اصفهانی
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
آیینهای و درست مانند حسین
لبخند تو انعکاس لبخند حسین
در محضر فاطمه عزیزی تو چقدر
داماد حسن هستی و فرزند حسین
#سیدمحمدجواد_شرافت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#دوبیتی
مگر یک عشق رایج نیست عباس؟
مگر بر غم معالج نیست عباس ؟
چرا غم میخوری ای دل...؟ ببینم
مگر «بابالحوائج» نیست عباس ؟
#ایوب_پرنداور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_سجاد_علیه_السلام
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
موسیقی عُشّاق دفش فرق ندارد
دلداده که حُزن و شعفش فرق ندارد
دل؛ تُنگ بلوریست پُر از عشق به سادات
یک دایره که هر طرفش فرق ندارد
آن طاقچه ای که وسطش حک شده زهرا
با عرش خدا قوسِ رَفَش فرق ندارد
در حِصن علی هر که درآمد..،در امان است
این ساختمان سقف و کفش فرق ندارد
مقصود لب ما نمی از کوثر مولاست...
این تیر ، خدایی هدفش فرق ندارد؟!
دنبال علی هاست دل در به در ما
پس خاک بقیع و نجفش فرق ندارد
قنداقه ی سجّاد در آغوش حسین است
دیدیم که دُر با صدفش فرق ندارد
در عالم ذر مِهر تو در قلب من افتاد
ای حضرت سجّادهنشین! خانهات آباد
تفسیر کند حُسن تو تجلیل شدن را
تشریح کند اشک تو تنزیل شدن را
الفاظ خداوند ، عبارات صحیفه است
دادند به تو قدرت تمثیل شدن را
در زنگ کلاسِ کلماتت همه هستند...
یعنی تو ببین عاشق تحصیل شدن را!
گهوارهی چوبیِ تو معراج پِر ماست
بخشید به ما فرصت جبریل شدن را
تشخیص تو و چهره ی بابات محال است...
آموختی آئینه ی این ایل شدن را
شهزادهی ایران! همه مدیون تو هستیم
این حِس شعفآورِ فامیل شدن را
تقدیر زمستانی ما با تو بهاریست
تقویم گره زد به تو تحویل شدن را
غمناک شدن با تو بعید است همیشه
هر روز کنارت شبِ عید است همیشه
عشق تو به سلمان اگر اِحراز نمی شد
این قصهی عاشقشدن آغاز نمی شد
از چهره اگر پرده نیانداخته بودی
شخصیت عُشّاق تو ابراز نمی شد
گر مادر ایرانیتان لطف نمی کرد
اهل عجم اینقدر سرافراز نمی شد
در پنجره ی چشم تو دیدیم خدا را...
هر منظره ای این همه دلباز نمی شد
صحن پُر خاک تو مرا عرشنشین کرد
بی تو پر من لایق پرواز نمی شد
موسای کلیمی و عصایت کلمات است
بی نُطق تو در معرکه اعجاز نمی شد
آهنگ کلام تو پُر از شور حسینیست
آن نغمه جز این حنجره همساز نمی شد
از نطق پر از منطقات افکار بهم ریخت
با خطبه ی تو لشکر کفار بهم ریخت
ما جیرهخورِ سفرهی پُر بار تو هستیم
پس تا اَبَدُ الدَّهر بدهکار تو هستیم
مانند عموجان حسنت دست به خِیری
شرمندهی این شیوهی رفتار تو هستیم
از خانهیمان عطر ابوحمزه بلند است
ما پرسهزنان در دل گلزار تو هستیم
تمثال تو در قاب دعا جای گرفته
هر ثانیه مشتاق به دیدار تو هستیم
ای چارمین خطکشِ توحید خداوند!
عمریست که ما بندهی معیار تو هستیم
اقرار به حَقّانیتت کُفر اگر بود
منصور تو هستیم..،سرِ دار تو هستیم
آن رازِ پُر از رمز مصیباتِ عظیمی
مابینِ کُتُب در پیِ اسرار تو هستیم
ناموس تو را در دل انظار کشاندند...
ما لطمهزن روضهی بازار تو هستیم
وای از صف طولانی دروازه ی ساعات
ای کاش نفهمیم چه آمد سر سادات!...
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
بین گِرداب گناهان ، ناگهان گریان شدم
مُرده ای بودم که این دریا مرا بیرون کشید
زیر ایوان نجف ، زهرا دل من را شکست
از دل سنگم علی سنگ طلا بیرون کشید
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
آن شب که از جام لبت انگور می ریخت
در پیش پاهای تو کوه طور می ریخت
از چهرهء مشکل گشایت نور می ریخت
لیلا تمام غصه ها را دور می ریخت
اشک دو چشمت عمه را بی تاب می کرد
زهرا تو را تقدیم بر ارباب می کرد
اسرار قرآن در تجلّی تو گُم بود
اشک تو تفسیر "سَقاهُم رَبُّهُم" بود
تصویر حج در برکه ای نزدیک خُم بود
عشق حسین و خواهش روز دهم بود
از خاک پای تو طلا می آفریدند
از ذکر لبهایت دعا می آفریدند
این قدّ و بالا قدّ و بالای حسین است
این نور سیما نور سیمای حسین است
لبخندهای تو مسیحای حسین است
نام قشنگت نام بابای حسین است
تو آمدی هرچه گدا آقا شد امشب
تو آمدی آقای ما بابا شد امشب
یک طیف در دنیا سعادت می پسندند
یک قوم تسبیح و عبادت می پسندند
یک عده مجنونند ارادت می پسندند
ما را گدای خانه زادت می پسندند
لیلاترین لیلای عالم دلبری کن
حیدر که بودی یاعلی، پیغمبری کن
الله، اسم اکبرش را در تو دیده
حیدر روی پیغمبرش را در تو دیده
زهرا جلال حیدرش را در تو دیده
زینب حیای مادرش را در تو دیده
یکبار علی اکبر نوشتم پنج تن شد
خواندم ترا ابن الحسین، ابن الحسن شد
از عرش می گیرم سراغ یاربت را
تشنه شدم توحیدِ اذکار لبت را
تقدیس خواهم کرد کار هر شبت را
آنجا که می گیری رکاب زینبت را
زهرا به تو اجر عبادت داده اکبر
این کار را عباس یادت داده اکبر
میخواستم پیدا کنم شور و شعف را
گم کرده ام در بین مضمون ها هدف را
دیوانه ام برهم زدم هر وعده صف را
دیدم به عشق چشم تو خواب نجف را
گرچه نخوردم باده اما مستِ مستم
این چشم مست تو چه کاری داده دستم
عمامه بسته بر سرِ اکبر، ابالفضل
دارد روی لب یکسره اکبر، ابالفضل
در کربلا بال و پرِ اکبر، ابالفضل
از میمنه تا میسره اکبر، ابالفضل
اسم شب عباس و اکبر یاعلی بود
در اصل، در کرببلا سقا علی بود
بیگانه رفت از کوی تو دردآشنا نه
من می روم از عالم از پیش شما نه
درمان کن امراض دلم را با دوا نه
سال هزار و چارصد، بی کربلا نه
پایین پا بر عاشقانت جا ندادند
سهمیهء شش گوشهء ما را ندادند
آمد حسین و گفت نایی که نداری
ممنونم از دست جدایی که نداری
زانو کشانم پیش پایی که نداری
من ماندم و این تکه هایی که نداری
افتادنت در بین صحرا دردسر داشت
ای کاش میشد بوسه از کام تو برداشت
افتادی و بی معطلی آتش گرفتم
بابا در این مستاصلی آتش گرفتم
دیدم تو را هرجا علی آتش گرفتم
عمه کنار من ولی آتش گرفتم
مرگ من و داغ تو با هم بود اینجا
صد تا عبا هم داشتم کم بود اینجا
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
ملائک در تو حیرانند ای پيغمبر ثانی
تو را باید بخوانند آسمان ها با چه عنوانی
دل اهل حرم را می بری وقت رجز خوانی
اگر سربند یا زهرا ببندی روی پیشانی
به یمن مقدمت دنیای ما آباد شد آباد
خدا با خلقت تو احمدی دیگر به دنیا داد
همان روز ازل با خنده ات صد ها دل و جان رفت
مَلَک از جام عشقت مست شد، افتان و خیزان رفت
از آهنگ اذانت کافر از کویت مسلمان رفت
گدا آمد درِ این خانه روزی خورد و سلطان رفت
من از گرمای عشقت در دلم آتشفشان دارم
که هر چه دارم از پابوسی این آستان دارم
تو هم مثل عمویت در رگت خون علی جاری ست
تو هم مثل عمویت ضربه هایت مهلک و کاری ست
پس از عباس کارت در دل لشکر علمداری ست
که جنگ تن به تن با نسل حیدر کار دشواری ست
تویی پیروز هر میدان تویی در جنگ ها غالب
گره خورده ست نامت با علی بن ابی طالب
یقین با رمز و راز آفرینش آشنا هستی
که تو لبیک گویِ قصه ی قالو بلی هستی
چه سرداری! عصای پیری خون خدا هستی
حسن شیر جمل بود و تو شیر کربلا هستی
عصای پیری خون خدا! ای هستی زینب
فلک لرزید آنجایی که می افتادی از مرکب
تو افتادی و عالم بر سر ارباب شد آوار
لگدها خورد پهلوی تو و _تاریخ شد تکرار
تو هم مثل پدر شد آسمان پیش نگاهت تار
دگر کار عبا هم نیست جمع پیکرت انگار
شدی دوره، چه آمد بر سر آن قد رعنایت
پدر افتاده از پا پیش جسم اربااربایت
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poe
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ماه روزیم و آفتاب شبیم
از قدیم عاشقیم! در طلبیم
ما عجم زادگان منتخبیم...
که گرفتار دلبری عربیم
این که هم احمد است هم علی است
علی بن الحسین اَوَّلی است
بیخیال غم و مصیبت و درد
ام لیلا مسیح را آورد
همه مستش شدند فَردافرد!
پدر از دیدنش چه کیفی کرد...
تا حسین است اسم اعظم علی ست
پدرش هم علی پسر هم علی ست
مثل پروردگارخود اکبر
مثل اجداد خویش پیغمبر
مثل بابابزرگ خود حیدر
مثل زهراست خیر او کوثر
احمد و حیدر و حسن شده است
حاصل جمع پنج تن شده است
آنچه دارد تمامی اش نوراست
آنچه را خواسته ست مقدور است
آنچه میلش کشیده انگوراست
باعلی جمع کربلا جور است
اهل عالم! بهشت ازین باب است
قبله پایین پای ارباب است
درد دادیم و دارو اورده
باخودش دام گیسو آورده
هرزمان خم به ابرو آورده
دشمنان را به زانو آورده
وقت پیکار عزم او جزم است
علی اکبر معلم رزم است
برکتی را که بوی نان دارد
حکمتی را که امتحان دارد
کعبه ای را که حق مکان دارد
همه را اکبر جوان دارد
اینکه ایینه جمال خداست
شرف الشمس سیدالشهداست
وسعتش انتها ندارد که
بی علی دل بها ندارد که
جنت حق صفا ندارد که
شاه پایین پا ندارد که
السلام علیک یا دلبر
با ابی انت یا علی اکبر
درغم روضه امتداد تویی
کاف وها یا وعین وصاد تویی
آنکه بی درد جان نداد تویی
انکه خورده لگد زیاد تویی
لحظه ی احتضار جان تو شد
پدرت تشنه ی اذان توشد
چه حیاتی است جاری ازدهنت
چه مماتی است دست وپا زدنت
چه رواقی است وسعت بدنت
چه عبایی است خرج آمدنت
این جوانان تورا که میبردند
توزمین ریختی زمین خوردند
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#مربع_ترکیب
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است
از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده
آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد
آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است
گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند
گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد
ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد
از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
در باغ خدا گلی معطر دادند
یا آل رسول را پیمبر دادند
دیدند که دلتنگ نبی هست حسین
بر دامن او علی اکبر دادند
#مجتبی_شکریان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
خورشیدی و میان قمرها نشاندنت
مهتابی و به چشم سحرها نشاندنت
نام تو میبرم جگرم داغ میشود
تو آتشی به روی جگرها نشاندنت
جانِ حسین جانِ علی جانِ مصطفی
تو جانی و به قلبِ پدرها نشاندنت
حک کردهاند نام تو را فاتحانِ رزم
حکاکها به تیغ و سپرها نشاندنت
هرجا که رد شدی همهاش سجدهگاه شد
هرجا که آمدی روی سرها نشاندنت
ای چشم روشنیِ علی چشمِ فاطمه
تو نوری و میان نظرها نشاندنت
گفتند یاعلی و خدا جان درست کرد
اصلا نجف برای تو ایوان درست کرد
ای از همه به معنیِ اکبر شبیه تر
از هرچه گفتهام به پیمبر شبیه تر
ای شیوهی کریمی تو مجتبی سرشت
ای برکتت به حضرت کوثر شبیه تر
اللهاکبر از رجزِ مرتضاییات
ای ضربهات به ضربهی حیدر شبیه تر
شمشیر کش به هیبت مولا که میشوی
از هرکسی به دیدهی قنبر شبیه تر
با دستمال زردِ نبردِ علی بیا
ای جنگِ تو به صحنهی محشر شبیه تر
طوری به روی دست تکاندی سپاه را
باشد به کندن درِ خیبر شبیه تر
انگار کعبه خورده تَرَک حیدر آمده
یعنی علی به شکل علی اکبر آمده
جانم به دستهای گدایان گرفتنت
با زُلفِ خویش جمع پریشان گرفتنت
قبل از مدینه خانهی تو دیده میشود
ای جانِ من به شیوهی مهمان گرفتنت
وقت اذان ملاحظه کن که بعید نیست
از هر صفی علی دو سه قربان گرفتنت
وقت اذان مقابل بابا خدات گفت :
قربان از حسین چنین جان گرفتنت
برگشتهای به خیمه ببوسی لبِ حسین
قربانِ بوسه از لب سوزان گرفتنت
این بیت را برای عمویت نوشتهام
جانم فدای مَشک به دندان گرفتنت
لیلا که مُرد با لب پُر خون صدا زدی
آمد دلت که پیش پدر دست و پازدی...
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت
صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت
نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت
خبر به دست ملائک به آسمان می رفت
تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد
خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد
به رودخانه تمنای وصل دریا داد
به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد
به دست مریم اربابمان،مسیحا داد
خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد
عروس فاطمه با یک گُلَش بهار آورد
برای دلبر کُون و مکان نگار آورد
گلاب های جهان مست عطر شببویند
هزار شانهبهسر لابهلای گیسویند
تمام بیشه به دنبال ناز آهویند
به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟!
حسین در بغل خویش لایلایش کرد
برای بار نخستین علی صدایش کرد
ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت
نماز بندگی عرش را به راه انداخت
هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت
تمام آینه ها را به اشتباه انداخت
دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته
چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته
خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد
به چشمهسار بگوئید روح آب آمد
به گوش شب برسانید آفتاب آمد
کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد
نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است
اصول تربیت او حسینی و حسنی است
از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند
مرا به دست کسی غیر یار نسپردند
تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند
هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند
فقیرهای درش گرم سروری هستند
غلام های حسین از دم اکبری هستند
به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند
به ذره گر نظر لطف،ماهپاره کند
اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند
به آسمان رود و عرش را نظاره کند
هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد
گدای پشت درش حکم شاه را دارد
شکوه کوه حرا شانه های شهزاده
عبای سبز محمد عبای شهزاده
قیامتی است نماز عشای شهزاده
بلال ها همه مات صدای شهزاده
علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت
حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت
نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است
غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است
لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است
درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است
همیشه شانه به شانه کنار عباس است
به نام حضرت زهرا چقدر حساس است
عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد
و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد
رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد
ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد
رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین
پناه فاطمیات است جانپناه حسین
بنا بر این شده مثل عمو علم بزند
تمام لشکر کفار را بهم بزند
و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند
کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند
چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده
حسین وقت تماشاش عشق می کرده
مخدّرات برایش نقاب آوردند
برای نور جبینش حجاب آوردند
حنای سرخ به قصد خضاب آوردند
برای باز شکاری عقاب آوردند
تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت
پدر برای علیاکبرش رکاب گرفت
دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود
به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود
به کوری همه ی آن حرامیان حسود
حسین با رجز او به وجد آمده بود
شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد
علی علیِ علیاکبر آفرین دارد
چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد
چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد
چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد
خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد...
قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد
خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد
لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد
ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد
رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد
چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟!
نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او
هنوز مثل معماست شکل پیکر او
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر
نوشتم اول خط سیدی علی اکبر
خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر
خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر
خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت
علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت
و جلوه کرد در عالم علی دوباره علی
که برد نام علی را به هر مناره علی
علیست وارث والایی و وقار علی
به دست اوست برازنده... ذوالفقار علی
حسین بر لبش الله اکبر آورده
خدا برای جهان باز حیدر آورده
به سینه مُهر(( انا فاطمی نسب )) دارد
زمان زمان تبراست، پس غضب دارد
به انتقام،سر از دشمنان طلب دارد
همیشه نعره ی یا فارس العرب دارد
علی کنار ابالفضل مثل جان و تن اند
بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسن اند
اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد
اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد
قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد
ولی مقابل زینب همیشه زانو زد
حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت
اگر نبود...، علمدارمن رفیق نداشت
میان کرببلا خواست تا نشان بدهد_
_علی شده ، که برای حسین جان بدهد
چرا بهانه به دست حرامیان بدهد
نخواست تا به امان نامه ها امان بدهد
نظام لشکر خودکامه را به هم می زد
همین که دور و بر خیمه ها قدم می زد
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
نگاه لطف سلیمان کجا و مویهء مور
میان میکده مستی کنم به عشق حضور
بریز باده برایم، بریز باده ز دور
نشسته ام که کند ساقی از خرابه عبور
شدم خراب زیارت یکی مرا ببرد
یکی مرا حرم شاه کربلا ببرد
اگر سبوی شکسته برات آوردم
شمیم تربتی از کربلات آوردم
ز گریهء سحر آب فرات آوردم
مرا بخر که فقط سیئات آوردم
کشیده در بغل خود مرا طواف حبیب
مرا رسانده به یوسف، نخ کلاف حبیب
نگاه من به غبار و به قاب شش گوشه است
سلام دادم و اشکم جواب شش گوشه است
به دست خالیم اینجا، شراب شش گوشه است
مرا ببوس، دلم مست خواب شش گوشه است
مگر ز ساغر ارباب، بهترش هم هست
خراب بادهء او مست اکبرش هم هست
دم ضریح شنیدم حسین گفت اکبر
به پای او که رسیدم حسین گفت اکبر
همینکه ناز کشیدم حسین گفت اکبر
حسن نوشتم و دیدم حسین گفت اکبر
بوی حسن طرف خانهء حسین آمد
بیا برادر ریحانهء حسین آمد
زمان آمدنش عرش، بیقراری کرد
فضای خانهء ارباب را بهاری کرد
دعای فاطمه را در مدینه جاری کرد
کرم ز دست حسن داشت، سفره داری کرد
ببین به صورت او جلوه هایی از ثقلین
علی و احمد و زهرا و مجتبی و حسین
شب علی شده مشکل گشا ابالفضل است
طرف حساب فقیر و گدا ابالفضل است
کسی که اینهمه هم شانه با ابالفضل است
علیّ اکبر لیلاست یا ابالفضل است
نگین درّ نجف را ببین در انگشتش
همان که کرببلا را گرفته در مُشتش
علی اذان خدا و علی صدای حسین
علی کتاب خدا و علی دعای حسین
موذنی که گرفته به دست عبای حسین
پسر شده که بیفتد به روی پای حسین
خدا کند نخورد چشم، قدّ و بالایش
خدا کند که نیفتد پدر به پاهایش
همینکه لختهء خون از روی دهان آمد
حسین با سر زانو کشان کشان آمد
صدای خندهء الوات شامیان آمد
عقیله از حرم خود دوان دوان آمد
شهید جمع شده زیر دست و پا ای وای...
هزار تکّه علی ریخت در عبا ای وای...
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد
درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد
همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش
فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد
به اقلیم دلم اولاد زهرا پادشاهانند
دو سلطان پس غلط باشد به یک کشور نمیگنجد
دل هر کس به گیسوهای معشوقی گره خوردهاست
مرا در دل به جز عشق علی اکبر نمیگنجد
به روی سر در هر خانه نامش میخورد از شوق
درون چارچوب خویش دیگر در نمیگنجد
برای بوسه بر یاقوت لبهای علی اکبر
ستون انگور داده گرچه در باور نمیگنجد
درون کوزه شاید جا شود دریا ولی قطعا
علی نور است و جز در جسم پیغمبر نمیگنجد
اذان بوی خوشی دارد که از عطر دهان اوست
که غیر از عطر خوش در نافه و عنبر نمیگنجد
حرم رفتی ادب کن محضرش پایین پا بنشین
که نوکر در سرش رفتن به بالاسر نمیگنجد
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مربع_ترکیب
مسیح بود و اذانش به مرده جان می داد
به هر شکسته پری شوق آسمان می داد
اگر چه با رجزش عرش را تکان می داد
زمان جنگ به دشمن هم او امان می داد
به قلب معرکه می زد علی علی گویان
که خاندان علی را چه باکی از طوفان
حذر کنید که از نسل شیر کرار است
علیِ اکبرِ لیلاست ،مرد پیکار است
به حق که آینه ی مجتبی ست ،سردار است
به چهره احمد و در هیبتش علمدار است
شبیه نه خود پیغمبر است این آقا
بنازمش نوه ی حیدر است این آقا
چه کرده است که دنیا شده گرفتارش
خوشا به خالق رویش ،خوشا به معمارش
همیشه شامل ما بوده لطف بسیارش
نبوده است یلی در جهان جلودارش
دوباره ولوله بر پاست،محشر آمده است
به اهل خیمه بگویید اکبر آمده است
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
با تو فقیرهایِ غنی میشویم علی
مخمورهای خُم شکنی میشویم علی
ما را نکرد مست ، شرابِ کسی ، فقط...
...مستِ فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی میشویم علی
قربانت کُنیهات که به نامِ حسن زدند
یعنی فقط ابالحسنی میشویم علی
از خاکِ تو سرشته شدیم و به این حساب...
با هم برادرانِ تنی میشویم علی
تو از شرابِ حضرتِ حق خوردهای و ما
بد مستِ بادهای دهنی میشویم علی
وقتی که اکبراست امیرِ سپاه تو
روزِ ظهور آمدنی میشویم علی
آنکه علیاست معجزهی ابتدای او
اللهاکبر است فقط انتهایِ او
حیران توست چشم محمد شناسها
ای فاطمه نگاه ، خداوند یاسها
از آتشی که هست به بامت رسیدهاند
از شهرهایِ دور همهی آس و پاسها
جز تو حسین هیچکسی را ندیده است
یعنی نمیرسند به گَردت قیاسها
ای رفته بر جمالِ حسن ، کوچه را مبند
پَرت است دائما به تو هرجا حواسها
هربار پیشِ عمهی خود مدتی بمان
قدری نگاه کن به همین التماسها
تو مرتضایِ دومی و تیغ اگر کشی
پیشِ تو میدوند همهی عمر و عاصها
ما عاشقیم قسمتِ ما بی ارادگی است
پس با حسین نسبت ما خانوادگی است*
لیلا نشسته است اگر در مقابلت
مجنون دویده است به دنبالِ محملت
لازم نبود اینهمه لشگر کشی کنی
گیسو نریخته دلِ باباست منزلت
دریا مُرکب است و درختان قلم ولی
تنها شمردهاند نَمی از خصائلت
عباس رفته مِجمرِ اسفند آورَد
از بسکه ریخته همه جا از فضائلت
آدم بهانه بود اگر سجده کردهاند
جبریل دیده بود کمی از شمایلت
امالبنین به بازوی تو وانیکاد بست
وقتی که ذوالفقارِ علی شد حمایلت
ای دومین علی هنرت را نشان بده
بر آلِ فاطمه جگرت را نشان بده
میدان محاطِ صولتِ پروردگاریات
دشتِ نبرد نعرهزن از تیغداریات
آنکه به سر نداشت هوایِ علی گُریخت
جانم فدایِ سر زدن و سر شماریات
کَس را ندیدهایم از این خیلِ صد سپاه
در گردنش نمانده خط یادگاریات
عباس با حسین و خدا خیره گشتهاند
باد است و یال و منظرهی تکسواریات
سُم میزند به سنگ ، زمین داغ میشود
عقاب شیهه میکشد اسب شکاریات
پیچیده مدحِ رزم تو در کاخِ شام ، پس
تا شام رفتهاست سپاهِ فراریات*
یک خیمه است منتظرت بی خبر مرو
میدان که میروی کمی آرامتر برو
آبی نداشت ، روی زبانت زبان گذاشت
رفتی و دست بر جگرش ناگهان گذاشت
زانو نمیکشید بیاید کنار تو
از خیرِ جان گذشت و قدم نیمهجان گذاشت
تیغی نمیگذاشت که بابا بخوانیاش
سر خم نمود گوش به روی دهان گذاشت
هرکس که تیغ داشت به دورِ تو حلقه زد
هرکس که تیر داشت میانِ کمان گذاشت
هرکس که دور بود خودش را به تو رساند
هرکس رسید نیزهی خود را نشان گذاشت
جایی نماند تا که گذارند زخمّ نو
قومی رسید زخم روی استخوان گذاشت
ای داغِ مانده بر دلِ بابا بلند شو
یا لااقل به خاطرّ لیلا بلند شو.....
اشاره به حدیث:أَللّهُمَّ لَقِّنِی إِخْوانِی
*اشاره به مدح معاویه
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem