#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_دوم_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#غزل
جانِ زینب ، به لبم آمده جانم چهکنم
نگرانم نگرانم نگرانم چهکنم
خاک این دشت چرا قوَّت پایم را بُرد
قدمی تا که زدم رفت توانم چهکنم
تاکه دلشوره نکشته است مرا دستم گیر
بازگردان و به محمل بنشانم چهکنم
دور تا دور فقط خنجر و تیغ و تیر است
بند آورده تماشاش زبانم چهکنم
نگران توام و ضجهزدنهای رُباب
فکر این حنجر و آن تیر و کمانم چهکنم
نگران تو و زانو زدنت پیش علی
وای دلواپس آن نیزهزنانم چهکنم
دست من نیست اگر هِی به زمین میاُفتم
فکرِ این خیمه و زنهای جوانم چهکنم
آی برگرد مدینه که نگویم در راه
بعد تو همسفرِ شمر و سنانم چهکنم
آه برگرد که در شام نگویم به سرت
بینِ یک شهر پُر از زخم زبانم چهکنم
مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم
جان زهرا نتوانم نتوانم چهکنم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_دوم_محرم
#محرم
#غزل
پیچیده درهم بی خبر دارد می آید
باد از سر زلفت مگر دارد می آید
تا علقمه مشکی شود لبریز از اشک
یک قافله با چشم تر دارد می آید
نیمی نبی نیمی علی دیدم ابوالفضل
این یک نفر چندین نفر دارد می آید
عکس قمر در عقرب او با ابروانش
انگار عقرب در قمر دارد می آید
دارد می آید سمت طفلان این یل ما
سمت رقیه بیشتر دارد می اید
یک بار انگشتر بیارد گاه زیور
هر آدمی که از سفر دارد می آید
پایش اگر هم زخم باشد باز دختر
پا می شود وقتی پدر دارد می آید
با گوشواره سمت بابا رفت حالا
بی گوشواره سمت سر دارد میآید
این شعر دارد می رود سمت خرابه
آنجا که سر در طشت زر دارد می آید
با بچه هایش با خودش با عون و عباس
زینب ولی از هر نظر دارد می آید
تا آخرش از ابتدا انگار این زن
همراه مادر پشت در دارد می آید
مانند قاسم مثل عبدالله ازطشت..
تا دشت یک لشگر جگر دارد می آید
یک کهکشانِ شیری شش ماهه از راه
این بار با بار شکر دارد می آید
سمت کسی که در پر قنداقه خواب است
جای سپر تیر سپر دارد می آید
روز دهم برعکس شد می دید دنیا
دیگر پدر سمت پسر دارد می آید
از اول قصه پدر با دیدن او
هی دست هایش بر کمر دارد می آید
بازیگر نقش بریدن چون که شمر است
از اولش قصه به سر دارد می اید
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_دوم_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#غزل
بعد بسماللهِ ما هست تعالی زینب
آیتالله علی آیتِ عُظمی زینب
هاجر و آسیه نه مریم و حوا هرگز
بنویسید فقط حضرت زهرا زینب
خرج یک صفحه از اوصافِ بلندش شده است
که فقط نقش کند جوهرِ دریا زینب
زینتی داشت اگر ، نام علی نامش بود
خوب گفتند که ای اُمِابیها زینب
هرچه گفتیم از او در خورِ شأنش ، هیهات
هرچه خواندیم خدا گفت که حاشا زینب
کربلا کرب و بلا نیست فقط بی زینب
کربلا کرب و بلا هست فقط با زینب
ذوالفقار علوی پیش دَمَش کم آورد
آنکه زد ریشهی هر کاخ ستم را زینب
مرتضی گفت: تویی فاطمه یا اینکه منی
نفست گرم به هر خطبهی غرا زینب
کس ندیدهاست تو را خاصیتِ نورِ شماست
هست هر جلوهی حق دیدنی الّا زینب
نور که سایه ندارد که به آن دیده شود
چشم محجوب کجا نورِ معلا زینب
ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید
که ببینند چه کرده است به دنیا زینب
قدم اول خود را سرِ دنیا زدی و...
...قدم بعد روی زانوی سقا زینب
نسل در نسل همه نسل حسینیم اگر
هفت پُشتم همه گفتند فقط یا زینب
سینهی ماست حسینیهی غمهای دلش
نفسِ ما جگرِ ما تپشِ ما زینب
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#چارپاره
هوا خیلی نفس گیره
چقد تاریکه ویرونه
نشستم زیر نور ماه
دلم تنگِ عمو جونه
دلم تنگه واسه بابا
دلم تنگه واسه دستاش
همین ساعت همین لحظه
توو آغوشِش بودم ایکاش
نمیدونه کتک خوردم
کبوده صورتِ سردم
نمیدونه لگد خورده
به پاهای ورم کرده م
نمیدونه سنان(لع) دائم
به من حرفای بد میگه
کشیده بسکه با شدّت
نذاشته "مو" واسم دیگه
چه خوبه عمه زینب(س) هست
ولی حالا که بیمارم
نوازش هایِ بابا و
عمو عباس(ع) و کم دارم
همین امروز تب کردم
نه بارون بود! نه آبی...
به زیر آفتابِ داغ
شدم مشغولِ بیتابی
دارم با آه میرم راه
من و انداخته زخمام
پُر از خارِ مغیلانه
تموم ِ تاولِ پاهام
بیاد ایکاش بابا و
بریم از غربتِ اینجا
ندیده ما رو نامحرم
خرابه نیست جای ما
میان و دخترایِ شام
میگن پاشو ازاینجا زود
نمیگفتن یتیمی تو...
اگر بابا کنارم بود
من و آخه چرا بابا-
نبُرده... بیخبر رفته
پریشونم...چرا آخه؟!
بدونِ من سفر رفته؟!
من و چشم انتظاری و
شبونه گریه و زاری
برام تویِ طبَق دارن
غذا میارن انگاری
شدم امشب واسش خیلی
دوباره بیقرار آخه
دلم میخوااد بابام و...
غذا میخوام چیکار آخه؟!
کم آوردم نفس دیگه
نگاهم تا بهش افتاد
میگم عمه خداحافظ
سرِ بابا من و دق داد!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#محرم
#غزل
عاقبت دروازهی ساعات وقتی باز شد
قافله در ازدحامِ میزبانش گیر کرد
با طنابی دورِ گردن دخترک ترسیده بود
در شلوغیها شبیه عمهجانش گیر کرد
از صدای عمه پیدا کرد راهش را ولی
حیف در زنجیر ، پای ناتوانش گیر کرد
وای از شام از مسیرِ کوچههایش بارها
موی او در پنجهی پیرزنانش گیر کرد
هُل شد آمد که بگوید : بآ... بابا داشتم
بیشتر با خندهی طفلان زبانش گیر کرد
این یکی هول داد او را آن یکی زد پشتِ پا
تا نفَس در سینهی هِقهِق کُنانش گیر کرد
عاقبت خرما و نانی سهم او شد تا که خورد
خورد سنگی... در گلویش تکهنانش گیر کرد
ای بمیرد زجر، زخمِ پهلویش سر باز کرد
آه دردی لابلای استخوانش گیر کرد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#مربع_ترکیب
#محاوره
شب ویرونه که با گریه چراغونی میشه
من که هق هق میکنم خرابه بارونی میشه
هِی میخوام نشون بدم بابا که هیچیم نشده
ولی سرفهام میگیره کُنج لبم خونی میشه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
می می میشه که نفس مو موقع صحبت نگیره
سر سرو پایین یتیمی از خجالت نگیره
ب ب بچهها بهم بهم می می میخندیدن
الهی د دختر یتیمی لکنت نگیره
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم
اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم
من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که...
بعد تو چند روزه که دندون شیری ندارم
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
وضع ما رو میبینه هرکی از اینجا رد بشه
نمیخوام گریه کنم برای عمه بد بشه
شنیدم زجر اومده حرفمو آروم میزنم
نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
نمیشه که پا بشم تا به سر و روم برسم
عمه نشنوه باید به زخم بازوم برسم
نمیتونم که نفس پیش تو راحت بکشم
نمیدونم چطوری به داد پهلوم برسم
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
مشکل از چشام که نیست نمیبینه ، نیمه شبه
من میخوام ببوسمت مشکل ما زخم لبه
معلومه کارِ فقط یکی نبوده بابا جون
چقده رگای حنجره تو نامرتبه
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
میشه که بگی دیگه موهامو شونه نزنن
میشه که دعام کنی با هر بهونه نزنن
میشه که بیای پیشم صحبت کلفَت نکن
سر قیمتِ اسیرا دیگه چونه نزنن
بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی
بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
کشتۀ اشک! ما هم اسم تو را
با همان اشکها صدا کردیم
از همان شیرخوارگی مادر
کاممان را به تربتت وا کرد
روضۀ شیرخوارگان رفتیم
گریه بر طفل کربلا کردیم
داشت کمکم سه سالمان میشد
چقدر یک سهساله شیرین است
ناز کردیم و در دل بابا
خودمان را چه خوب جا کردیم
سیزده ساله... اهل درد شدیم
با تو بار آمدیم و مرد شدیم
تانکها شاهدند، فهمیدیم،
عهد را و به آن وفا کردیم
علیِ اکبرت به ما آموخت
پای این عشقِ پاک، باید سوخت
سوختیم و جوانی خود را
پای عشق شما فدا کردیم
افتخار سیاهپوشی را
از غلامِ سیاهتان داریم
این دل، آن خاک تیره بود، که بعد
با نگاه شما طلا کردیم
هر کجا بوی سیب میآید
حتماً اسم «حبیب» میآید
پیر گشتیم، خسته اما نه
سر پیری ببین چهها کردیم
سر پیری، پیالهنوش شدیم
در حرمها علم به دوش شدیم
از جوانها جوانتریم حسین!
با غمت شورها بهپا کردیم...
تا که دیدیم ربنایت را
زیر باران تیرها خواندی
در حضورت نمازِ بیدردِ
همۀ عمر را قضا کردیم
هر زمان بیقرار یار شدیم
زار از زخم انتظار شدیم
کمی از تربت تو بوییدیم
دردمان را کمی دوا کردیم
#قاسم_صرافان
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#محرم
#چارپاره
از دردهایم با تو میگویم پدرجان
از گوشواره از النگویم پدرجان
تنها نشانی مانده آنهم جای زخم است
آتش شبیخون زد به گیسویم پدرجان
دیشب گلت از روی ناقه بر زمین خورد
انگار که در کوچه ها مادر زمین خورد
از زخمهای صورتم بابا گمانم
فهمیده ای که دخترت با سر زمین خورد
درد شدید مفصل زانو بماند
سوز ورمهای سر بازو بماند
دیشب نبودی حرمله بدجور میزد
لبها بماند...گوشه ی ابرو بماند
هی لا به لای رد شدنها سنگ خوردیم
از هیزها از بددهنها سنگ خوردیم
در بین کوچه از جوان و کودکان و
بالای بام از پیر زنها سنگ خوردیم
مرد یهودی سوی چشمان مرا برد
خولی لگد زد نیمی از جان مرا برد
بابا! تلفظ کردن نام تو سخت است
بدجور مشت زجر دندان مرا برد
#نیما_نجاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#شب_سوم_محرم
#دودمه
گرچه در شام ولی در حرمت جا شدهام
یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله
هفتمین گوشهی ششگوشهی بابا شدهام
یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
گریه کن گریه، که احیای همه احکام است
التیام جگر سوختهی اسلام است
گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه
نوکر از روضه اگر جان ندهد ناکام است
لب دلسوخته ها را همه شب دوخته اند
گریه کن، گریه زبان همه ی ایتام است
آن قتیل العبراتی که به ما گفت حسین
گریهی زینب، در حال عبور از شام است
ای که باران به دعای تو می آمد...حالا
سنگ می بارد و هر سنگدلی بر بام است
نیستی تا که ببینی دم دروازه شام
دل بی تاب رباب تو چه ناآرام است
چوب میزد به دهانت پسر مرجانه
چوب در دستی و در دست دگر یک جام است
دختری داشتی ای شاه و کنیزش خواندند
چه بگویم...همه روضه همان الشام است
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
بابا رسید و آورد گُل بوسههای خود را
عمه بیا درآور رختِ عزایِ خود را
مَنکه نمرده بودم بر روی نیزه باشی
آماده کردم از اشک ویرانسرای خود را
خوابم اگر نبرده تقصیرِ عادتم بود
بابا بکش به رویم امشب عبای خود را
انگشتهای لَمسم انگار حس ندارند
بر دامنم تو بنشان رأسِ جُدای خود را
طفلی که داده بودم دیشب شفای او را
انداخت پیشم امروز قدری غذای خود را
ای وای خیزران زد مثل حصیر گَشتی
بدجور بر لبانت انداخت جای خود
خون گریه کرد نیزه بر حالِ دخترانت
داده عمو به نیزه حال و هوای خود را
تقصیر هیچ کس نیست در سینهام نفس نیست
زجر امتحان نموده هِی ضربِ پایِ خود را
چیزی نخورده بودیم بر حالِ ما دلش سوخت
دیدی تعارفم کرد ته ماندههای خود را
فهمیدم از سرِ تو از وضعِ حنجرِ تو
رفته سنان و داده بر شمر جای خود را
تا دق کنیم در راه از دیدنش دوباره
آن بی حیا نَشُسته خونِ ردای خود را
بویِ تو را گرفته دستانِ سرخِ خولی
دادی چرا به دستش مویِ رهای خود را
تنها نه نیزهها را تنها نه تیغها را
پیش فرات میشُست پیری عصای خود را
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem