eitaa logo
شعر شیعه
8.1هزار دنبال‌کننده
751 عکس
268 ویدیو
31 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره اومدم چونکه یه عمره شده بنده نوازی کار و بارِت میشینی با دل و جون پایِ حرفام دوسِت دارم! سبک میشم کنارِت دلم خیلی گرفته، بسکه ذهنم همش تاریکه و محتاجِ نوره خبر داری! میدونم! آره، اما بذا واست بگم حالم چجوره دلم رو خیلیا خیلی شکستن چه شبها سوختم تا صبح توو تب تک و تنها با گریه مثل هر سال به آغوشت پناه آوردم امشب خدایا از زمونه خیلی خسته م دلم خونه! ندارم حس و حالی میدونم که نمیذاری بمونه شب بیست و یکم دستام، خالی شب قدره، شدم حالا که مهمون بگو بخشیدمت! پیش خودم باش گذشتی از گناهام با یه توبه بدونم بیشتر قدرِ تو رو کاش شب قدره، به قدرِ چند جرعه میشه قسمت بشه رزق شهادت؟! واسه من که حسین(ع) آقامه والله... به قران اُفت داره مرگِ راحت خودت میدونی که دارم شب قدر به این نیت فقط "جوشن" میخونم میترسم آخه از مردن خدایا شهیدم کن! میخوام زنده بمونم تو رو جونِ همون آقا که دیگه تویِ بستر داره از دست میره یتیما پشتِ در میگن با گریه: دیگه شیر از گلوش پایین نمیره چقد سختی کشید و خسته جون داد بمیرم! رفت با فرقِ شکسته خبر پیچیده توو کوفه، که حیدر- تموم کرده! دیگه چشماش و بسته دلم آتیش گرفت از اینکه باید بسوزن بچه ها از غم توو خونه که تشییع علی(ع) هم خیلی آروم شبیه فاطمه(س) باشه شبونه به دورِ بستر خالی دوباره نشستن بچه ها با چشم گریون حسن(ع) شاید به زینب(س) گفته باشه دو چندان شد غم ِ بی مادریمون ندارن میلِ به افطار، دیگه دلم داره عجب حالِ وخیمی کناره سفره میخونم با گریه یتیمی درد بی درمون یتیمی! @shia_poem
به خدا که غربتش نگفتنی ست اون که توو جوونی فکر رفتنه داره جون می کنه با سختی ولی همسرش بالا سرش دف می زنه غریبی ش حتی فراتر از حسن بغض توو صداش فرشته کُش شده حالِ مَحرمِ خونه ش با دیدنِ لبایی که غرق خونه خُوش شده صدای هلهله ها بالا می رفت تا صدای تشنگی شو نشنون آبا رو کنیزا می ریزن زمین تا که داغ دلشو بیشتر کنن کنیزا می خوان تا روی پشت بوم بدنش رو روی خاکا بکِشن کفترام آماده ان که رو تنش سایه ای به وُسعِ پرها بِکِشن گوشه ی اتاق غریب فاطمه داره توو تنهایی بال بال می زنه انگاری جدِّ شو می دید که داره دست و پا میون گودال می زنه گوشه ی حجره چه کربلایی شد وقتی که پسر پیش پدر رسید خوبه که جواد توو زنده بودنش جلو چشمش داغ بچه شو ندید پدر کربلا اما توو یه روز دیده داغ تک تکِ عزیزاشو مخصوصأ مقتل میگه که جون داده وقتی دید علیِ ارباً ارباشو تازه این تموم ماجرا نبود مونده داغِ اون علیِ آخرش بابا حیرون میشه وقتی میبینه یه سه شعبه توو گلوی پسرش روضه ها توو قتله گاه تموم نشد تازه ابتدای راه گریه شد اولین بار که روی نیزه نشس(ت) شروعِ روضه های رقیه شد @shia_poem
پدرم بابای گریه جدِّ من قتیل اشکه منم و اون خاطراتی که غمش دلیل اشکه کشته من رو زهر اگر چه من غمم غم حسینه آخرین دمم توو فکر آخرین دم حسینه منم و چه خاطراتی که ز کودکی باهامه هنوزم کابوس شبهام نیزه و سرِ امامه من توو بچه هایی بودم که صدای تشنگی مون قلب ساقی حرم رو زخمی کرده بود و پر خون بعد دستای ابالفضل عمه رو دیدم که مضطر با چشای پر ز خونش گره می زنه به معجر بعد دستای ابالفضل امید رباب پر زد از لبِ علیِ اصغر آرزوی آب پر زد سخت ترین لحظه ی جدّم وقتی بود که رفت و رو زد برای یه قطره ی آب رو به لشکر عدو زد تا صدای بی هوای یه سه شعبه رو شنیدم انگاری که زهرِ تیرُ توی حنجرم چشیدم من خودم دیدم حسین و توو سراشیبی گودال که چه جوری پیکرش شد زیر تیغ و نیزه پامال مزّه ی اسارت و من توی کودکی چشیدم کاش می مردم، مادرم رو توو اسیری نمی دیدم وقتی از رو پشت بوما بارون آتیش می بارید چادرش آتیش گرفت و شمر به مادرم می خندید مگه یادم میره دردِ غربت و هوای گریه چقد آتیشم می زد اون بابا گفتنِ رقیه خار بی رحم مغیلان توو پای رقیه چرخید چقده آبله های پای اون بچه می ترکید @shia_poem
شب ویرونه که با گریه چراغونی می‌شه من که هق هق می‌کنم خرابه بارونی میشه هِی می‌خوام نشون بدم بابا که هیچیم نشده ولی سرفه‌ام می‌گیره کُنج لبم خونی میشه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی می می میشه که نفس  مو موقع صحبت نگیره سر سرو پایین یتیمی از خجالت نگیره ب ب بچه‌ها بهم بهم می می میخندیدن الهی د دختر یتیمی لکنت نگیره بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی من که درگیر توام غیر تو گیری ندارم اگه تو پیشم باشی درد اسیری ندارم من دیگه بزرگ شدم نشون به این نشونی که... بعد تو چند روزه که دندون شیری ندارم بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی وضع ما رو می‌بینه هرکی از اینجا رد بشه نمی‌خوام گریه کنم برای عمه بد بشه شنیدم زجر اومده حرفمو آروم می‌زنم نکنه نشونی خرابه رو بلد بشه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی نمیشه که پا بشم تا به سر و روم برسم عمه نشنوه باید به زخم بازوم برسم نمی‌‌تونم که نفس پیش تو راحت بکشم نمی‌دونم چطوری به داد پهلوم برسم بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی مشکل از چشام که نیست نمی‌بینه ، نیمه شبه من می‌خوام ببوسمت مشکل ما زخم لبه معلومه کارِ فقط یکی نبوده بابا جون چقده رگای حنجره تو نامرتبه بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی میشه که بگی دیگه موهامو شونه نزنن میشه که دعام کنی با هر بهونه نزنن میشه که بیای پیشم صحبت کلفَت نکن سر قیمتِ اسیرا دیگه  چونه نزنن بو دلِ شَبدَه بِویرانه گَلیبسَن یارالی بو نَ دُنیادی بابا سَن یارالی من یارالی @shia_poem
سرمه به چشمای دلبرت زدی چه حنایی به مویِ سرت زدی دیگه ناامید شدم بیای پیشم... چه عجب! سری‌ به دخترت زدی دمِ صبحی وقت بذل رحمته بودنت کنار من یه نعمته این بهم‌ریختگیِ لبت بابا... کار خیزرانِ بی مُرُوَّته قصه ی غصمو می کنم مرور تو رو میدیدم ولی از راهِ دور خودمونیم..،در گوشِ من بگو دامنم بهتره یا کنج تنور اِنقَدَر سختی کشیدم که نگو چیزایی توو کوفه دیدم که نگو پیرمرده به بابات چیا می گفت... حرفای بدی شنیدم که نگو حُرمت قافله پای دین می ریخت چه عرق‌ها عمو از جبین می ریخت حرمله رباب‌ِ تو دق داده بود... پیش چشمش آب‌و رو زمین می ریخت دیگه فک کنم دعام نمیگیره روسری هیشکی برام نمیگیره خیلی تویِ کوچه ها آتیش گرفت سنجاقِ سر به موهام نمیگیره شعله ها چه زخمی به پرم می دوخت دل من شبیه معجرم می سوخت توویِ بازار یهودی ها..،دیدم یکی داشت النگوهامو می فروخت دلمو غم اِنقَدَر فشرده که پاهام اِنقَدَر به خارا خورده که چرا میگن مثه مادرت شدم؟!... گوشوارش رو هیچ کسی نبرده که کاشکی آغوش خودت رو وا کنی منو از این همه غم رها کنی میخوابید بلند می شد..،منو می زد نبودی زجرُ یه کم دعوا کنی دستِ باد گل‌های باغچمونُ بُرد عمه‌امون چه خون‌ِ دل‌ها که نخورد مکافاتی بود توو مجلس یزید صحبت کنیز که شد..،سکینه مُرد @shia_poem
نشستم پیش ِ گهواره دلم آشوبه، پُر درده عزیزم رفته با، باباش بشه سیراب و برگرده دلم رفته به دنبالش که وابسته م بهِش خیلی خدایا زود برگرده شدم دلواپسِش خیلی میاد خنده رویِ لبهاش صداش می پیچه توو گوشم صحیح و سالم و سیراب میاد الان توو آغوشم گلم روو دستایِ باباش شده سرحال و رفته خواب شده ساکت صدا-گریه ش بهش دادن گمونم آب نمیدونم چرا داره تو چشماش اشکِ لبریزی پریشونه چرا زینب(س)؟! بهم میخواد بگه چیزی میرم پایِ درِ خیمه عجب حالِ دلم زاره خدا رو شکر هستیم و حسینم(ع) داره میاره گمونم تویِ آغوشِش براش یه سایه بون ساخته نیفته تا بهش آفتاب عَباش و روو سر انداخته نمیدونم چرا پاهاش نداره قدرتِ رفتن تعلُّل میکنه داره حسینم(ع) واسه برگشتن شده نزدیکتر اما بمیرم! داده قربونی همه هستیم و می‌بینم تویِ قنداقهٔ خونی هنوزم تشنه و خشکه لبایِ شیرخوارِ من گلوش و بُرده ضربِ تیر سرش افتاده روو گردن به هم ریخته چقد موهاش چقد شعله وَرِه آهم دیگه بسته شده با خون چشایِ خیس ِ شیش-ماهه م دلم آتیشه! می بینم سرش روو نیزه رفته؛ وای حلالم کن...برو...مادر خداحافظ...علی(ع) لای لای! @shia_poem
تماشات می‌کنم با اشک اگه پلکای من واشه تو با سر اومدی گفتی رقیه سختشه پاشه دیگه چیزی نمونده که بگم خوشکل‌ترم اینطور قشنگیِ قدَّ دختر به موهاشه به موهاشه یتیما هِی کتک خوردن همه همبازیام مُردن منم حالا و اون دختر که گوشوارم رو گوشاشه تمومِ نون و خرماشون که سهم نیزه دارا شد نشونم داد عمه گفت: که دنیا مال باباشه از اون شب بین اون صحرا دوتا دندونم اُفتادن نشه باز گُم بشم عمه دوباره زجر پیداشه ندیدی پیش اون ناقه گرفت از مو بلندم کرد آخه بچه نمی‌تونه سوار ناقه تنها شه مگه من مُرده بودم که لباتو خیزرون بوسید حالا می‌بوسمت اما اگه با تو لبی باشه سرت شرط قمارش بود شراب اما کنارش بود که عمه داد می‌زد که بزن ما رو، بزن باشه @shia_poem
هوای شونه‌تو بابا هنوزم موی من داره بگیر دستامو که بالم هوای پر زدن داره حراجی بودم و مُردم تو اون اوضاعِ بد گفتم بپرس عمه که این بازار به قدِّ من کفن داره ؟ برا تَه مونده‌ی موهام دو سه تا چنگ هم بس بود خدایا این مسیرِ تنگ زیادی پیرزن داره گوشام و میگیرم اینجا نه واسه زخمِ رو گوشام می‌بینی کوچه‌های شام که خیلی بد دهن داره تو دستم رَدِّ زنجیره بجای اون النگوها تو دستش ساربان اما عقیقی از یمن داره سکینه خیلی می‌ترسه هنوز از عمه می‌پُرسه یتیمِ خاکیِ بی جون مگه چونه زدن داره تو رو عریان رها کردن تو رو از من جدا کردن تنت رو دیدن و گفتن بده که پیرهن داره الهی جون بده خولی چه خورجینی به همراشه الهی دق کنه اَخنَس لباساتو به تن داره... @shia_poem
اگه بازم اومدی سرای من یه عصا هدیه بیار برای من میدونی چرا نمیتونم پاشم آخه پا خورده به دست وپای من ممنونم که اومدی حالا دیگه به همه میگم  اینم  بابای من اِنقدر صدات زدم صدام گرفت پس ببخش در نمیاد صدای من یادته که میگرفتی دستمو حالا تو دست توعه شفای من خیلی خستم من میبندم چشامو تو  یکم لالا  بگو برای من من فقط تورو میخواستم از خدا حالا مستجاب شده دعای من میبینم عمه رو گریم  میگیره خیلی تازیانه خورد به جای من یه جاهایی  بی تو  بردن ماهارو که نه جای عمه بود نه جای من مجلس یزیدو یادم نمیره کاش میزد اون چوبُ رو لبای من @shia_poem
عجب کاروانی شد این کاروان پای غصه های تو از تاب رفت ما هشتادو چارتا بودیم رفتنه ولی کم کم این قافله آب رفت چهل روزه از هم جداییم حسین چهل روزه که بی قراره توام یه روزی رسیدیم با هم کربلا حالا من کنار مزار توام سرت روی نی رفت پیش چشم ما تموم مسیر بی قرارت بودیم گرسنه و تشنه تو رو کشتنت گرسنه و تشنه کنارت بودیم دارم از مسیری میام که داداش بدون تو هی غم روی غم اومد ولی اخرش زینب و کاروان کنار مزارت با پرچم اومد همون پرچمی که توی علقمه تو دستای سقا زمینش زدن الهی که کور شن اونایی که تیر به اون چشمای نازنیش زدن میام از مسیری که تو شهر شام آتیشی به قلب کبابم زدن نه اینکه فقط سنگ به ماها زدن سرِ شیر خوارِ ربابم زدن تو که با خبر بودی از حال ما کجاها کشیدن مارو با طناب تو رو بردنت از رو نی توی تشت امان از ملاقات تو بزم شراب ما بودیم عزادار و وارد شدیم پیش پای ما سازو نی میزدن سرت رو آوردن تو تشت طلا برا عرض تبریک مِی میزدن سه ساعت روی پا معطل شدیم توی جمع مستا بودیم بی پناه تو رفتی تو مقتل ما تو بزم می تو رو تیغ کشته ماهارو نگاه @shia_poem
خواهرت از سفر اومد عزیزم شب هجرون به سر اومد عزیزم اینجا بود صدای پهلوت در اومد اگه گریه‌مون در اومد عزیزم _ میون اونهمه جنجال یادمه اینجا بود که رفتی از حال یادمه ذوالجناحت برامون خبر آوورد که زمین خوردی توو گودال یادمه _ یادته چقدر برات ناله زدم برا ضعف دست و پات ناله زدم نیزه خوردی جای آب توو قتلگاه تا رسید بهم صدات ناله زدم _ من با این دل حزین چیکار کنم حال و روزم و ببین چیکار کنم لحظه ی جداییمون گریه داره حالا بعد اربعین چیکار کنم _ من عجب غم علمداری دیدم روز بدتر از شب تاری دیدم منی که سایه م و همسایه ندید آخرش چه کوچه بازاری دیدم _ داره انگار بوی مادرم میاد بوی موی علی اکبرم میاد پاشو عمّه جان ازم حالی بپرس قدّ خم ببین به پیکرم میاد؟ _ رو دلم غم یه دنیا رو ببین روضه دختر و بابا رو ببین این سفر رقیه ت و ازم گرفت نمک زیارت ما رو ببین _ خمیده خمیده از راه اومدم آخ که با غمای جانکاه اومدم زیر خاک گذاشتمش با پیرهنش به یاد خرابه با آه اومدم _ غم زیاده ازم از یه غم نپرس بعضی چیزارو زیاد و کم نپرس دل شاه لافتی را خون نکن از توی کاخ یزید ازم نپرس @shia_poem
چیه ذکر هر گدا نام حسن چیه آرامش ما نام حسن ولی من نمیدونم چه سِرّیه تنهایی عجینه با نام حسن اونی که صبورتر و نجیب تره ماجرای زندگیش عجیب تره توی اولاد علی و فاطمه هر کی نامش حسنه غریب تره یه حسن توی کوچه شهید شده شاهد یه ضربه شدید شده من نمیدونم چرا ولی میگن توی بچگی موهاش سفید شده چی گذشت به آقا قصش درازه هر کسی بجاش باشه جون میبازه خیلی سخته ببینی بابات داره با چوب گهواره تابوت می سازه یه حسن غریب شهر سامراس همونی که نوه امام رضاس توی خونه ی خودش زندونی بود اونی که قبله ی خونه خداس توی ایام جوونی کشتنش خیلی با نامهربونی کشتنش آقامون دل نگرون مهدی بود آخرم با نگرونی کشتنش قربون اون بدن نیمه جونش فدای صاحبْ عزای گریونش پسرش آتیش گرفت وقتی که دید میخوره کاسه آب به دندونش تنشو توو خون میدید چیکار میکرد اگه خیزرون میدید چیکار میکرد اگه باباشو یه روز تو قتلگاه پشت به آسمون میدید چیکار میکرد @shia_poem