eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
562 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه کن گریه، که احیای همه احکام است التیام جگر سوخته‌ی اسلام است گریه کن، سینه بزن، آه بکش، مرگ بخواه نوکر از روضه اگر جان ندهد ناکام است لب دلسوخته ها را همه شب دوخته اند گریه کن، گریه زبان همه ی ایتام است آن قتیل العبراتی که به ما گفت حسین گریه‌ی زینب، در حال عبور از شام است ای که باران به دعای تو می آمد...حالا سنگ می بارد و هر سنگدلی بر بام است نیستی تا که ببینی دم دروازه شام دل بی تاب رباب تو چه ناآرام است چوب میزد به دهانت پسر مرجانه چوب در دستی و در دست دگر یک جام است دختری داشتی ای شاه و کنیزش خواندند چه بگویم...همه روضه همان الشام است @shia_poem
بابا رسید و آورد  گُل بوسه‌های خود را عمه بیا درآور  رختِ عزایِ خود را مَنکه نمرده بودم  بر روی نیزه باشی آماده کردم از اشک  ویران‌سرای خود را خوابم اگر نبرده  تقصیرِ عادتم بود بابا بکش به رویم  امشب عبای خود را انگشتهای لَمسم  انگار حس ندارند بر دامنم تو بنشان  رأسِ جُدای خود را طفلی که داده بودم  دیشب شفای او را انداخت پیشم امروز  قدری غذای خود را ای وای خیزران زد  مثل حصیر گَشتی بدجور بر لبانت  انداخت جای خود خون  گریه کرد نیزه  بر حالِ دخترانت داده عمو به نیزه  حال و هوای خود را تقصیر هیچ کس نیست  در سینه‌ام نفس نیست زجر امتحان نموده  هِی ضربِ پایِ خود را چیزی نخورده بودیم  بر حالِ ما دلش سوخت دیدی تعارفم کرد  ته مانده‌های خود را فهمیدم از سرِ تو  از وضعِ حنجرِ تو رفته سنان و داده  بر شمر جای خود را تا دق کنیم در راه  از دیدنش دوباره آن بی حیا نَشُسته  خونِ ردای خود را بویِ تو را گرفته  دستانِ سرخِ خولی دادی چرا به دستش  مویِ رهای خود را تنها نه نیزه‌ها را  تنها نه تیغ‌ها را پیش فرات می‌شُست  پیری عصای خود را @shia_poem
آتش گرفته بال و پرم را..،بیا ببین پروازهای شعله‌ورم را بیا ببین بی سابقه است..،بین طبق پیشم آمدی... احوالِ قلب بی خبرم را بیا ببین عمه!به ساربان که به من گفت:ای یَتیم... از قول من بگو:پدرم را بیا ببین بابای غیرتی خودم! چشم باز کن بی مَحرَمی اهل حرم را بیا ببین دُردانه‌ات گُلِ‌سری از جنس خار بافت قربان زلف تو..،هنرم را بیا ببین از گیسویَم کشید مرا شمر و راه بُرد آشفتگیِ موی سرم را بیا ببین بو بُرده بود فاطمه ام..،بد کِشیده زد ردِّ کبودِ چشم ترم را بیا ببین بی‌خود مرا به بادِ کتک می گرفت زجر تفریح های همسفرم را بیا ببین! زورم به نیزه دار نَچَربید..،پاره شد بابا!حجاب مختصرم را بیا ببین بازار شام دخترکی گوشواره خواست... خونابه‌های دردِسرم را بیا ببین بوسه به خیزران نده لطفاً..،به من بده این گونه‌ها که کرده ورم را بیا ببین @shia_poem
دارد این ضرب‌المثل را کُلِّ دنیا می زند قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند گرچه کم وزن است امّا جان ندارد دست من پرده ی روی طبق را عمه بالا می زند چهره‌ی برگشته را تشخیص دادن مشکل است این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند حسرت یک استراحت در دل من مانده است می روم قدری بخوابم..،شمر با پا می زند بانی سرگرمی هر روزه‌ی زجرم..،پدر بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند این اواخر دخترت دارد طبابت می کند بازوی دررفته‌ی خود را خودش جا می زند شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین... می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش روسری دخترت را یک نفر تا می زند گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام هر زمان هرکس که حرفی از معما می زند ▪️ ▪️ آنقَدَر شکل کبودی‌ تنم رُعب‌آور است آن زن غساله وقت غسل من جا می زند @shia_poem
با همین حالِ بد و پایِ پًر از آبله ام باز دلتنگم و دنبالِ تو در قافله ام عمه بوسیده مرا جای تو وقتی هر بار بوسه زد خارِ مغیلان به تبِ آبله ام سرِ زخمیِ تو بر نیزه شده همسفرم از تنِ بی کفَنت دور شده فاصله ام نیست آرامش ِ آغوش ِ تو و با حسرت راهیِ شام ِ اسارت شدم و راحله ام کودکی هایِ مرا آتش ِ در خیمه گرفت سوخت موهایم و قربانیِ این قائله ام من شنیدم که به تو گفت شبانه عمه از غمت زود زمینگیر شده نافله ام دخترِ کوچکِ تو؛ از بر و رو افتاده بعدِ تو سخت به هم ریخته شد شاکله ام صورتم کرده ورم بسکه به من زد سیلی... بیشتر هست از این زجرِ(لع)حرامی گله ام لگدش یکسره با قهقهه همراه شده دشمنِ شمرم(لع) و بیزار از این هلهله ام بُرده لبخندِ مرا پارگیِ دورِ لبم اشک میریزم و کم طاقت و بی حوصله ام اولین کشتهٔ لب تشنه تویی و من هم اولین دخترِ دردانهٔ در سلسله ام! @shia_poem
هر کس به کسی داده دل و ما به رقیه لا حول و لا قوة الّا به رقیه هرجا گره افتاد به کارم پدرم گفت یا رو به ابالفضل بزن یا به رقیه شد آینه‌ی حضرت زهرا و رسیده‌ست ارثیه از او أم أبیها به رقیه از بس که گرفتند شفا از حرم او باید که بگویند مسیحا به رقیه تا اینکه گره واشود از کار خلایق باید که قسم داد خدا را به رقیه مانند رکابی که دلش بند نگین است دلبسته شده شانه‌ی سقا به رقیه او جان خودش را سر عشقش به پدر داد دلدادگی اصلا شده معنا به رقیه با دلهره شد صبح، شبش بین خرابه آشفته شده بعد عمو خواب رقیه یک شهر تماشاگر اشکش شده بودند حاشا که کسی داد تسلا به رقیه @shia_poem
چگونه موی سرت را به خون خضاب ببینم؟ سر تو را وسط مجلس شراب ببینم! بنا نبود بخواهد کسی مرا به کنیزی! بنا نبود که من اینهمه عذاب ببینم چگونه عمه خود را که کوه حجب و حیا بود میان قافله با کمترین حجاب ببینم؟ اگر عموی عزیزم هنوز بود کنارم نمی‌گذاشت که یک ذره اضطراب ببینم منی که یاد گرفتم شبیه فاطمه باشم بگو چگونه به دست علی طناب ببینم؟ چقدر با لب تشنه در آن کویر دویدم نداشت جای تعجب اگر سراب ببینم شنیده‌ام به تو یک قطره آب نیز ندادند برایت آب میارم اگر که آب ببینم گلایه می‌کنم این حق من نبود پدر جان تن بدون سرت را در آفتاب ببینم اگر که زودتر از این تو را به خواب ندیدم برای اینکه نخوابیده‌ام که خواب ببینم دلم برای نشستن به روی پای تو تنگ است دوباره کاش از آن لحظه‌های ناب ببینم خدا کند که دوباره علی اصغرمان را بدون واهمه بر دامن رباب ببینم @shia_poem
خورشیدِ من آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چانه امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شرابخواران کَت بسته، به زورِ تازیانه ” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ ! برخوردِ کسی مودبانه من دختر شاه عالمینم دادند ولی به من اعانه در راه، شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو میخورد میکرد به سمت ما کمانه از خاطر من نمیرود… نه … آن ضربه ی چوب وحشیانه سالم لب من ، لب تو زخمی؟ ! واللهِ که نیست عادلانه دیگر ز سفر بدم میاید کِی می بری ام پدر به خانه دیدی که ز شب هراس دارم خورشیدِ من آمدی شبانه @shia_poem
سرمه به چشمای دلبرت زدی چه حنایی به مویِ سرت زدی دیگه ناامید شدم بیای پیشم... چه عجب! سری‌ به دخترت زدی دمِ صبحی وقت بذل رحمته بودنت کنار من یه نعمته این بهم‌ریختگیِ لبت بابا... کار خیزرانِ بی مُرُوَّته قصه ی غصمو می کنم مرور تو رو میدیدم ولی از راهِ دور خودمونیم..،در گوشِ من بگو دامنم بهتره یا کنج تنور اِنقَدَر سختی کشیدم که نگو چیزایی توو کوفه دیدم که نگو پیرمرده به بابات چیا می گفت... حرفای بدی شنیدم که نگو حُرمت قافله پای دین می ریخت چه عرق‌ها عمو از جبین می ریخت حرمله رباب‌ِ تو دق داده بود... پیش چشمش آب‌و رو زمین می ریخت دیگه فک کنم دعام نمیگیره روسری هیشکی برام نمیگیره خیلی تویِ کوچه ها آتیش گرفت سنجاقِ سر به موهام نمیگیره شعله ها چه زخمی به پرم می دوخت دل من شبیه معجرم می سوخت توویِ بازار یهودی ها..،دیدم یکی داشت النگوهامو می فروخت دلمو غم اِنقَدَر فشرده که پاهام اِنقَدَر به خارا خورده که چرا میگن مثه مادرت شدم؟!... گوشوارش رو هیچ کسی نبرده که کاشکی آغوش خودت رو وا کنی منو از این همه غم رها کنی میخوابید بلند می شد..،منو می زد نبودی زجرُ یه کم دعوا کنی دستِ باد گل‌های باغچمونُ بُرد عمه‌امون چه خون‌ِ دل‌ها که نخورد مکافاتی بود توو مجلس یزید صحبت کنیز که شد..،سکینه مُرد @shia_poem
در نماز آمد قنوت از حمد امشب زودتر جای یا رب بر لبم گل کرده یا اَب زودتر شسته ام با اشک جارو کرده ام با پلک ها شد خرابه امشب از هر شب مرتب زودتر بوی موی سوخته در اصل کل ماجراست از حواشی میرسی گاهی به مطلب زودتر در  خرابه کارکرد عضو ها تغییر کرد گفت با تو ماجرا را گوش از لب زودتر عکس آب از آفتاب از پیش بابا دخترش دورتر هرقدر باشد می کند تب زودتر آمدی جانم به قربانت ولی قدری بمان آه جانم را بگیر ای مرگ یک شب (دیرتر) @shia_poem
جبریل آمده است که شهپر بیاورد عودی گرفته است که مجمر بیاورد اینجا برای خواندن آیاتِ تازه‌ای رفته است از بهشت که منبر بیاورد زینب نوشت ، بعدِ همین نام تا ابد باید سلام‌هایِ مکرر بیاورد عالم ندیده است که در قامت زنی مانندِ خویش حضرتِ حیدر بیاورد باید تمامِ خلق فقط سجده‌اش کنند او را اگر به عرصه‌ی محشر بیاورد این فاطمه است آمده تا مادری کند آری علیست رفته که خیبر بیاورد دینِ بلیغ ، دین حسین است بعد از او باید خدا دوباره پیمبر بیاورد این کوه هم به اَمرِ امامش سکوت کرد صبری که از جگر دو جگر دربیاورد از خیمه‌گاهِ فاطمه تا خیمه‌ی علی زینب رسیده است  دو لشگر بیاورد کرببلا شگفتیِ طوفانِ زینب است گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است اینجاست خواهرت دو برادر بیاورد باید که زینیت دو برابر بیاورد ای بی کسِ حرم ، حرمت را نگاه کن حتی رُباب رفته که اصغر بیاورد بر گردنِ  من است غریبی‌ات ، یاوری من مرده‌ام مگر کسِ دیگر بیاورد شرمنده است خواهر و  در خیمه‌گاهِ خود بهتر از این نداشت که بهتر بیاورد نگذار تا به موی سپیدت قسم دَهَم حرفی مزن که اشکِ مرا در بیاورد میدان دگر مَرو کمرت درد می‌کند بگذار زینبت دو دلاور بیاورد از خواهرت مخواه که پیراهنم بیار باید بجاش  خاک به معجر بیاورد گفتم : محمدم که بزن روی سینه‌ات گفتم : که عون  پیشِ تو حنجر بیاورد گفتم : محمدم  که عبای علی ببَر گفتم : که عون چادرِ  مادر بیاورد اشکِ حسین لاله‌ی دامانِ زینب است گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است رفته حسین تا دو برادر بیاورد از داغها هزار برابر بیاورد از قتلگاه تا به حرم خون تازه است رفته است تا به شانه دو پیکر بیاورد با تیغ‌های مانده بر آن سینه‌ها رسد جانی نداشت از تنشان در بیاورد شرمنده بود ، جای کبودِ کبوتران مجبور شد دو مُشت فقط پَر بیاورد از پای‌کوبیِ سُمِ اسبان عجیب نیست مجبور شد بجای بدن سر بیاورد زینب به خیمه است مبادا اگر رود شاید عرق به روی برادر بیاورد ای کاش عصرِ روز دهم هم به خیمه بود تا دیگری خبر سوی خواهر بیاورد در بینِ خیمه بود و نمی‌دید قاتلی گودال بود حوصله را سر بیاورد وَالشمرُ جالسٌ نفَسِ مادرش گرفت می‌خواست دادِ فاطمه را در بیاورد یک سر به نیزه است که  گریانِ زینب است گریه کنید  گریه پریشانِ زینب است @shia_poem
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی @shia_poem