#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
نورِ تو تا رسید به بامِ دیارِ عرش
خورشید را نِشاند به روی مدار عرش
در "فاطمه" جمال خدا دیده میشود
آئینهی نبی شده آئینهدار عرش
ذکرِ تو شغلِ دائمیِ جبرئیلهاست
تسبیح نامِ "فاطمه جان" است، کار عرش
نه حضرت رسول..، نه حیدر..، برای تو
"لولاک" را نوشته خداوندگارِ عرش
با ربَّنای تو دو ستون آفریده تا
از این طریق حفظ شود ساختار عرش
جانم به میوهای که بُود بابِ میل تو
آن میوه ای که نام گرفته: "اَنارِ عرش"
گفتند: انبیای خدا هم پیادهاند...
آن دَم که روز حشر تویی تکسوار عرش
ما را به سقفِ "قصرِ بهشتی" نیاز نیست
کافیست چادر تو شود سایهسار عرش
بعد از هجومِ کوچه، خدا حُکم کرده است
دیگر به دامنت ننشیند غبار عرش
در گوشهی بهشت، تنورِ تو روشن است
مشغول طبخ نان شدهای، "خانهدارِ" عرش
شُکر خدا به دستِ تو ظرف غذای ماست
شُکر خدا که نان تو در سفرههای ماست
خندیدی و خدا همه را شادکام کرد
غم را برای اهل غمِ تو حرام کرد
با تو گشود بابِ توسل به خویش را
در حقِّ خلق، لطف خودش را تمام کرد
قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود
نور تو این معامله را بیدوام کرد
زنده به گور کرد وجودِ تو "جهل" را
دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد
فهمیدهایم حدِّ مقاماَت قیامتی است...
وقتی رسول پیش قدومت قیام کرد
با "بَضعَهُ النَّبیِ" خودش ختم مرسلین
در بابِ جایگاهِ تو ختم کلام کرد
هم مادر رسولی و هم دختر رسول...
باید که سجده را به کدامین مقام کرد؟!
روح الامین به لفظِ "علیک" تو دلخوش است
هرگاه رو به خانهی امناَت سلام کرد
وللهِ یک شبه همهی آن یهود را
این چادر تو بود، مسلمانِ تام کرد
از قصهات حکایتِ ایمان درست شد
با گردوخاکِ چادرت انسان درست شد
روح تو خلق شد، قَلَمی "هَلْ أَتَا" نوشت
دستت بلند شد، مَلَکی رَبَّنا نوشت
"پرده نشین آل نبی"..، لوحِ کردِگار
قُربِ تو را برابر قُربِ خدا نوشت
تنها سه آیه سهم تو از قِصّهی خداست
امّا چِقَدر شرح بر این ماجرا نوشت
معراج، ابتدای رسیدن به فیضِ توست
این را رَسول، سَردرِ غارِ حرا نوشت
عیسی اگر که کور شفا داده.. ،با یَقین
بالای نسخه ذکر شریفِ تو را نوشت
ذُرّیهی تو را که خدا "پادشاه" خواند
ذرّیهی مرا همه از دَم "گدا" نوشت
حالِ تو را مدیحِ "علی" خوب میکند...
باید به خاطر دلت از "مرتضی" نوشت
ذکر تو شیعیان تو را پایبند کرد
ما را علی علیِ تو از جا بلند کرد
دروازهی بهشت غلامِ دَرِ علی است
افلاک تشنهی نمِ چشمِ ترِ علی است
رازِ نهان خلقتِ این خاک "مرتضی" است
سِرِّ تمام کُون و مکان در برِ علی است
دستی بلندتر ز یدالله دیدهای؟!
بالاتر از تمامی سرها سرِ علی است
در صدر شاهکارِ رشادت هنوز هم
فَتحُ الفتوحِ معرکهی خیبرِ علی است
امّا پناه حیدر کرّار "فاطمه" است
بانوی آب و آینه ها، سنگر علی است
با بودنش به جوشنِ جنگی نیاز نیست
جوشن کبیرِ او زره پیکر علی است
عمری برای عُمر کمش گریه میکنیم...
هِجده بهار، نُه نَفَسَش، همسر علی است
این یاس را چگونه عدو زیر پا فِشُرد!
این لالهی کبود، گُلِ پرپر علی است
در گُر گرفت..، میخ کج از شرم سرخ شد...
پِی بُرده بود بال و پر دلبرِ علی است
او باغ لاله کاشت..، بگو وای مادرم
او بار شیشه داشت..، بگو وای مادرم
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#مناجات
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدّر میشد
شرم میکرد اگر صاحب دختر میشد
اشک لالایی بیواژۀ مادرها بود
گورِ بیفاتحه گهوارۀ دخترها بود
ناگهان یک نفر این غائله را بر هم زد
«عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
آنکه بر شانۀ خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شَرفِ هر دو جهان فاطمه تشریف آورد
سَیِّده، مُحتَرَمه، مُمتَحَنه، حَنّانه
حانیه، عالِمه، اُم النُّجَباء، ریحانه
عطر او آمد و عالم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانۀ او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیر کثیرش به دو عالم برسد
تا عقیقِ شرفُ الشمس به خاتم برسد
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سَرِ عقل بیاید برخاست
جلوهای کرد و دلیل زهق الباطل شد
و از آن نور سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
بنویسید که معصومۀ عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوّت زهراست
دختری که لقب اُم اَبیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر وَاعتصموا میگوید
از کرامات نخ چادر او میگوید
سورۀ دَهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد دَهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوۀ او سورۀ انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابستهست
جز در خانۀ زهرا همه درها بستهست
زُهد با دیدن او حسِّ تفاخر دارد
قُرة العین نبی وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دو عالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود، ولی باز خودش نان میپخت
نان برای دل بیتاب فقیران میپخت
بارها خادمهاش گفت: به لطفت شادم
«من از آن روز که در بند توام آزادم»
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینۀ پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که به جز حق به کسی راغب نیست
اَحدی کفو علی بن ابیطالب نیست
عشق باید که پس از این سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه در باز کند
آفتاب از افق خانهشان سر میزد
هر زمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود چه خیرُالعملی
کیست خوشبختترین مرد جهان غیر علی
وقت آن شد بنویسید که حجت، زهراست
سند محکم اثبات ولایت زهراست
اولین شیعۀ بیتابِ علی، زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود برمیگشت
باز هم فاطمه دور سر حیدر میگشت
نسل زهرا و علی سلسلۀ طوبی شد
میوۀ این شجره نایبةُ الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را بر سر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبۀ دمبهدمش وارث تیغ دو دم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحۀ کاخ ستم را خوانده
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیریها
«یا علی» از لبِ سردار نیفتاده هنوز
علم از دستِ علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسر فاطمه کافیست که فَرمان بدهد
همه از خاتمۀ معرکه آگاه شوند
فاتحان با خبر از «نَصرُ مِنَ الله» شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکسالعملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدستِ یهود
لعنِ تاریخ به موذیگری آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
پس چه شد دبدبه و کبکبۀ نادانها
داغ شد بر دلشان داغی تابستانها
چشم بَد دور که این دشت پُر از لاله شدهست
سرو خوش قامتمان تازه چهل ساله شدهست
سربلندیم اگر تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایۀ چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امیدِ دل زهرا مهدیست
چارۀ کار همه مردم دنیا مهدیست
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
المنت لله که من هستم گدای فاطمه
شد خانه ی امّید من ، دولت سرای فاطمه
شرمنده ام از این همه ، لطف و عطای فاطمه
اسباب زحمت بوده ام عمری برای فاطمه
هستیم عمری پشت این ، باب نجات فاطمه
ما کیشمان این است که ، باشیم مات فاطمه
شکر خدا نان مرا ام ابیها می دهد
او آبرو و عزتم در هر دو دنیا می دهد
در دین ما با فاطمه هر چیز معنا می دهد
من عاشق جنت شدم ، چون بوی زهرا می دهد
از قبل میلادم شدم سایه نشین چادرش
از من خریده آبرو ، حبل المتين چادرش
مثل خدایت برتر از درک همه دنیا تویی
آن که حکومت می کند بر عالم بالا تویی
آنکه ز نورش دیدنی شد جنت الاعلا تویی
حورا ترین انسان تویی ،انسان ترین حورا تویی
ای خاکیان را فاطمه ، منصوره افلاکیان
تو کیستی که مدح تو اصلا نچرخد در زبان
آنکه ز خلق آدم و حوا خبر دارد تویی
آن دختری که دست در خلق پدر دارد تویی
آن کس که جا روی سر ِ خیر البشر دارد تویی
آن آسمان که یازده ، قرص قمر دارد تویی
آنکه حسینش عشق را داده است بال و پر تویی
رحمت به شیر پاک تو ، شیر جمل پرور تویی
آن زن که دارد قبه ای در آسمان هفتمین
آن زن که دارد خادمی مانند جبریل امین
آن زن که در عالم بُوَد صدیقه کبری ترین
باید که باشد شوهرش ، تنها امیرالمومنین
مولود کعبه خلق شد تا شوهر زهرا شود
هیهات اگر این شیر زن ، سهم فراری ها شود
تو هم ستاره گشته ای ، هم مهر و ماه مرتضی
تا روز محشر یک تنه ، هستی سپاه مرتضی
تکیه گه عالم علی ، تو تکیهگاه مرتضی
بعد از خدا مثل نبی ، هستی پناه مرتضی
در وصف حیدر بس بُوَد ، اینکه هوادارش تویی
ماه شب تارش تویی ، گرمی بازارش تویی
ای همدم ِ بی همدمی ، ای چاره درد ِ مگو
دیدم من از تو معجزه، منزل به منزل کو به کو
من با تو تنها می رسم بر قله های آرزو
ای ذکر تسبیحات تو ، بر هر نمازم آبرو
سبحانَ سبحان مرا ، حب تو معنا می کند
این قطره را الطاف تو ، راهی دریا می کند
ای شیر بانوی علی ، ای قهرمان جاودان
عمر کم تو آبرو ، برد از سقیفه در جهان
از جان گذشتی فاطمه، تا که نیاید دین به جان
تو با مزار بی نشان ، دادی به ما حق را نشان
تشییع سوت و کور تو ، فریاد زد حق با علیست
ای مردم عالم فقط ، آقای این دنیا علیست
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد
اندازهی آفاق ورق روی هم آورد
میخواست که جبریل کمی از تو نویسد
جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد
صدبار تراشید درختانِ جهان را
صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد
تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را
محضِ گُلِ انوارِ شما از عدم آورد
ما هیچ نبودیم.. ولی مادریات بود
در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد
این جلوهی پُر جذبه بر افلاک مبارک
مهمانِ خدا آمده بر خاک ، مبارک
جبریل نوشت اولِ دفتر که علی کیست
پرسید مکرر و مکرر که علی کیست
یک عمر به معراج به هرجا که توان داشت
هِی رفت نفهمید در آخر که علی کیست
تا گفت از اوصافِ علی پیشِ رسولان
بشنید فقط پرسشِ دیگر که علی کیست
برداشت قلم را و خدا وحی به او کرد...
یعنی که تو را نیست مقدر که علی کیست
فهمید فقط فاطمه معنیِ علی را
فهمید فقط فهمِ پیمبر که علی کیست
هرکس که علی گفت از امداد علی گفت
با فاطمه یک عمر فقط نادِ علی گفت
حق داد به آغوشِ خدیجه دو جهان را
گفتم دو جهان ، لال شوم برتر از آن را
عالم نشنید از لبِ احمد لبِ مولا
جز فاطمهجان ، فاطمهجان فاطمهجان را
پلکت ، ضربانت تپشت نامِ علی گفت
وقتی که پدر گفت به گوشِ تو اذان را
تو آمدهای قبلِ خودت ، حق بده خاتون
سِیرِ تو بهم ریخته بنیادِ زمان را
هربار که جبریل برای تو غزل گفت
میگفت خدا بهتر از آن ، بهتر از آن را
هر دفعه به پیغمبرِ ما واجب عینی است
بوسیدن دستان شما واجب عینی است
ای رشتهی خورشید نخی از ملکوتت
ای جاذبهی عمقِ جهان از جبروتت
تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را
گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت
در فصل بهاریِ جمادیِ ظهورت
افلاک شگفت است سرِ شاخهی توتت
تا که بچکد از سر انگشت تو فیضی
یک عمر نشسته است علی پای قنوتت
هرجا که تو هستی همهاش باغ بهشت است
سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت
عشقی ازلی هست اگر هست حجابت
پُر جلوهتر از پردهی کعبه است حجابت
تو آمدی آزاد شدن را بنویسیم
تا سروری گل به چمن را بنویسیم
بازیچه شدن ، هرزه شدن ، هیچ شدن مُرد
تو آمدی آزادیِ زن را بنویسیم
تا دور شود زندگی از اینهمه آفات
تا حرف جدایی غدغن را بنویسیم
تو آمدهای بر سر یک سفره نشینیم
تا خانه مساویِ وطن را بنویسیم
بخشندگیات را به تبارت برسانی
تا اینکه کریمی حسن را بنویسیم
با خط تو باید بنویسیم که زن کیست
این شأن ولی جای دگر مطمئنن نیست
سوگند به شمع و شب و پروانه به زهرا
سوگند به گلخانه به ریحانه به زهرا
هرکس که نمک خوردهی زهرا و علی شد
هرگز نرود بر در بیگانه به زهرا
این خاک پُر از یاس ، پُر از لالهی سرخ است
این خاک ندارد غمِ ویرانه به زهرا
ویرانه اگر هست فقط خانهی خصم است
مائیم همین همتِ مردانه به زهرا
این خاک حرام است به غیرش ، حرمِ ماست
مائیم همه مردم یک خانه به زهرا
این خاک سراسر همه تسبیح حسین است
سوگند که ایران همه بینالحرمین است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزل
جرمم آنجا که لنگر اندازد
گردش از چرخ اخگر اندازد
با چنین جرم خوش دلم که خدای
کار محشر به حیدر اندازد
یا علی گر به حشر قنبر تو
کبر را سایه بر سر اندازد
جای دارد که ابر رحمت تو
سایه بر اهل محشر اندازد
این نه وصف تو شد که می گویم
در ز افلاک برتر اندازد
قنبرت را همی سزد به خدای
طرح افلاک دیگر اندازد
#طوفان_مازندرانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#مربع_ترکیب
تفسیر بی پایان کوثر ام کلثوم
تصویر ناپیدای مادر ام کلثوم
نور خدا را دیده ام در ام کلثوم
اول بگو زهرا و آخر ام کلثوم
مثل صدف در آب که گوهر پسند است
حجب و حیایت بیشتر حیدر پسند است
در یاعلی یافاطمه یارب عیان است
مستور هستی در دعا، مطلب عیان است
نور قنوتت در نماز شب عیان است
در بارگاه قدسی ات زینب عیان است
باید که چشم دشمن تو کور می شد
روزی به نام نامی ات منظور می شد
قرب تو را اشک سحر آورده بالا
آه غمت را میخ در آورده بالا
دیدی حسن، خون جگر آورده بالا
با دست لرزانش سپر آورده بالا
گرچه تو با این روضه ها خوب آشنایی
در اصل، دلخون شهید کربلایی
ای کاش که نذر رباب انجام می شد
وحشی ترین خورشید صحرا رام می شد
حالا مگر شش ماهه اش آرام می شد
باب الحوائج بود و وقف عام می شد
دلبستگی مادرش را می گرفتی
وقتی علی اصغرش را می گرفتی
باریدی و باریدی و باران نیامد
سقا که رفته بود از میدان نیامد
از خیمه رفت اصغر ولی عطشان نیامد
برگشتنش بر هیچ کس آسان نیامد
آمد حرم ارباب ما، اما چگونه؟
بین عبا پیچیده بود او را چگونه؟
از دور دیدی که سواری بر زمین خورد
آنکه پس از داغ علی اکبر زمین خورد
در زیر تیغ و نیزه ها با سر، زمین خورد
در ازدحام و خندهء لشکر، زمین خورد
عصر عجیبی بود در گودال رفتی
خوردی زمین با زینب و از حال رفتی
تصویری از نیلوفرت را می کشیدند
ازحال رفتی، معجرت را می کشیدند
بعضی تو، بعضی خواهرت را می کشیدند
کتمان نکن، موی سرت را می کشیدند
در کوچه و بازار شام....اصلاً بماند!
بگذار شعرم ناتمام اصلاً بماند
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#مثنوی
آه زینب باز هم باید عزاداری کند
ام کلثومم که بعد از تو مرا یاری کند؟
آه ای آیینه ی زینب در عالم الوداع
مونسم ، دلگرمی ِ پنجاه سالم الوداع
رفتی و من همچنان با کوه غم ها مانده ام
ای عصای دست زینب ، دست تنها مانده ام
محرم اسرار من ، دار و ندارم ، خواهرم
با که بعد از تو کنم گریه برای مادرم ؟
شاهد خون گریه ی مسمار آن در الوداع
میزبان آخرین افطار حیدر الوداع
ای دل ِ از دست این دنیا پریشان الوداع
شاهد پیری ِ آنی ِ حسن جان الوداع
آه پاره معجر شام غریبان الوداع
بی برادر مانده در بر و بیابان الوداع
من خبر دارم چه آمد بی حسینم بر سرت
من خبر دارم چه کرده کعب نی با پیکرت
آه خواهر حرمت ما بی برادر ها شکست
پیش سرهایی که شد نیزه نشین، سرها شکست
در بنی هاشم کسی جز ما اسارت دیده بود ؟
در بنی هاشم کسی چون ما جسارت دیده بود ؟
خواهرم ما دو علی را دست بسته دیده ایم
هیجده دسته گل ِ در خون نشسته دیده ایم
ما دو تا را که ندیده بود حتی آفتاب
همسفر با حرمله کردند آن هم بی نقاب
ای بمیرد حرمله از عمر سیرت کرده است
دوری شش ماهه ، این شش ماهه پیرت کرده است
شیر دخت ِ شیر یزدان شد غرورت پایمال
ای زبان آن اراذل های شام و کوفه لال !
مُردم و زنده شدم آن لحظه که شمر لعین
زد سر دروازه ی ساعات رویت را زمین
ای بهاری که شدی رنگ زمستان الوداع
ای شنیده طعنه ها در بزم مستان الوداع
پا به پای من کشیدی ، درد پشت درد آه
نان خیراتی غرورت را به جوش آورد آه
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
تا "یا حسین" ذکر شریف شفاعت است
نامی به غیر نام تو بُردن حماقت است
هرگز به سینه ام نزدی دست رد حسین
آخر چه کس شبیهِ تو اهل رفاقت است!؟
با گریه در حسینیه تا عرش می پرم
اشکی که خرج بزم تو شد..،بال وصلت است
آنکس که عابس تو شود..،عابد است و بس
در سِلک ما جنون حسینی عبادت است
معیار بندگیِ خدا خاکِ کویِ توست
شرط قبول سجده ی ما مُهرِ تربت است
از دست تو رها نشود تا به روز حشر
دستی که در حسینیه ها وقف خدمت است
ما دست از گدایِتوبودن نمی کِشیم
وقتی که موجبات مرض،ترکِ عادت است
کُهنهغلامِ روضه ی تو خضرِ راه ماست
پیری که پیر ما بشود..،"پیرِ هیئت" است
جدَّم برنج نذر تو را بار می گذاشت...
این"نوکرِتوبودنِ" من..،با اصالت است
من از همان طفولیتم نوکرت شدم
این عاشقت ز کودکی اش جُونخِصلت است
"زهرا" کشیدنِ علمات را به ما سِپُرد
در اصل این لوایِ تو..،بار امانت است
کافی است بِین روضه بگویند:ای رُباب...
از ما دو قطره اشک گرفتن چه راحت است!
▪️
▪️
تیری هجوم بُرد و گلاب از گُلی گرفت
حالا تمام دشت پُر از عطر جنت است
نگذاشت دست و پا بزند لااقل علی...
این تیرِ حرمله چِقَدَر بی نزاکت است
ششماهه گردنش اگر اینگونه کج شده...
از شرمساری پدرش در خجالت است
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#ترکیب_بند
آئینه ی ایمان زینب، ام کلثوم
در صبر همپیمان زینب، ام کلثوم
جلوه نکرد اصلا کنار زینب اما
هم خانه و هم خوان زینب، ام کلثوم
قطعا اگر زینب نبود، او بود زینب
دُردانه ی دوران زینب، ام کلثوم
بر منبر ناقه میان کوفه بوده
با خطبه پشتیبان زینب، ام کلثوم
زینب بلاگردان کل کاروان بود
اما بلاگردان زینب، ام کلثوم
هر چند بر تن زخم دارد مثل مادر
باشد پیِ درمانِ زینب، ام کلثوم
عصر دهم که چادرش را به کمر بست
انگار حیدر دستمالش را به سر بست
از آتش خیمه کبوتر را در آورد
از زیر پای اسب دختر را در آورد
با دستِ تنهاییِ زینب پا به پا رفت
از زیر دست و پا برادر را در آورد
در غارت خیمه شبیه شیر غرید
از چنگ صدها گرگ معجر را در آورد
شام دهم پیش حسینش رفت و تا صبح
از پیکرش تا تیر آخر را در آورد
در کوفه مُرد و زنده شد وقتی که خولی
با قهقهه از کیسه اش سر را در آورد
در کوچه ها شد کاشف الکربِ عقیله
عباسوار از غصه خواهر را درآورد
زندان کوفه روضه ی سقا گرفت و
با آهش آهِ قوم کافر را در آورد
#گروه_شعری_یا_مظلوم
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
#مربع_ترکیب
از اول که مهرگدایی به ماخورد
گذار دل ما به این کوچه ها خورد
سرهرکه بر خاک پای شما خورد
به تعبیر بهتر به عرش خدا خورد
تو و من همیشه امامیم و ماموم
دخیلم دخیل تو یا ام کلثوم
خدا ریخته در تو لیلا شدن را
تجلای انا فتحنا شدن را
وجود علی نفس زهرا شدن را
و در عین زن بودن آقا شدن را
پر چادر تو نماد وقار است
زبانت برنده تر از ذوالفقارست
سر سفره ی نان و شیرت علی بود
نمک گیر خیر کثیرت علی بود
اسیرش تو بودی اسیرت علی بود
مجیرش تو بودی مجیرت علی بود
تو ماهی! به شب احتیاجت دروغ است
و با کافران ازدواجت دروغ است
بخوان خطبه ای تا مسلمان بسازی
ابوذر بسازی و سلمان بسازی
به وقتش ازآتش گلستان بسازی
ز تو برمیاید که طوفان بسازی
سخن گفتی و ما به جایی رسیدیم
به اندیشه ی کربلایی رسیدیم
غم از روزگارتو آخر چه میخواست؟
دلت را که سوزاند دیگر چه میخواست
فراغ برادر ز خواهر چه میخواست
دل سنگ یک خنجر از سر چه میخواست
چه دیدی زمانیکه گودال رفتی
که یک دفعه اینجور از حال رفتی
سری ذبح شد معجری رفت غارت
النگوی هر دختری رفت غارت
عبایی و انگشتری رفت غارت
و پوشیه خواهری رفت غارت
پر و بال پروانه ها چیده میشد
لباس تن شاه دزدیده میشد
حرم امنیت داشت اما به هم ریخت
سر حمله ی بی حیاها به هم ریخت
عقیله زمین خورد و دنیا به هم ریخت
غرور تو با ضربه ی پا به هم ریخت
هزاران مغیره و هشتاد زهرا
دوباره لگد،داد و فریاد،زهرا
به بازار رفتی و بازار پر بود
بمیرم برایت خریدار پر بود
دراطرافتان مردم آزار پر بود
نگاه حرامی اغیار پر بود
اگرچه شکستی و دیگر خمیدی
تو هم غیر زیبایی اصلا ندیدی
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
#امام_زمان_عج
#غزل
بیقرار و خسته ام! صلح و صفا گم کرده ام
یارِ دیرین و رفیقِ با وفا گم کرده ام
بی تو نابینایم و دارم هراس ِ چاه را
بر زمین می افتم انگاری عصا گم کرده ام
حاجتِ روزانه ام در حسرت آدینه ماند
برنگشتی! باز هم مشکل گشا گم کرده ام
میگرفتی کاش گاهی یک سراغی از من و
کاش میگفتی خداوندا گدا گم کرده ام
دوست دارم که نمازم را بخوانم رو به تو
کعبه یک سنگ است! من قبله نما گم کرده ام
یک نفر ایکاش می فهمید از بیتابی ام
دردمندم! خیمهٔ دارالشفا گم کرده ام
حالِ خوبِ سابقم را در کدامین معصیت؟!
عهد و پیمان با تو را آیا کجا گم کرده ام؟!...
چشم ها را بستم و در محضرت زانو زدم
در خیالاتم دوباره دست و پا گم کرده ام
دستهایم را بگیر و باز پیدا کن مرا
در شلوغی های این دنیا تو را گم کرده ام!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
حضرت ام کلثوم.mp3
13.59M
🏴شهادت حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
1⃣آیا میدانید همسر ایشان چه کسی بوده است؟
2⃣آیا میدانید همسر ایشان در کربلا به شهادت رسیده است؟
3⃣ برخورد حضرت ام کلثوم و حفصه !!!!
در این صوت میتوانید مطالب بالا و برخی مصائب حضرت ام کلثوم سلام الله علیها را بشنوید.
@maghtal61