eitaa logo
شعر شیعه
7.3هزار دنبال‌کننده
529 عکس
200 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دلتنگ توام ، یکسره غوغای تو دارم عمری ست به دل شوق تماشای تو دارم محروم شدم از شرف گرم حضورت امید به سربازی فردای تو دارم اشکم شده هم صحبت آقای غریبم لطفی که من اندیشه ی دریای تو دارم چون مرده ی افتاده به کنج قفس غم جلب نفس بهتر از عیسای تو دارم آقای عزیزم ، سحر جمعه کجایی؟ می گریم و در سینه تمنای تو دارم ایکاش میسر بشود لحظه ی دیدار چشمان خودم فرش کف پای تو دارم این زمزمه ها را به یقین ، می شنوی تو بیمارم و امید مداوای تو دارم غرق گنه و منتظرم تا تو بیایی شوق نظر چهره زیبای تو‌دارم دستم به در لطف وعنایات تو باشد چشمی به سراپرده ی زهرای تو دارم می آیی و این غصه ی دیرینه تمام است عمری ست به دل شوق تماشای تو دارم @shia_poem
منتظــر بودن فقط این نیست که زاری کنی یا که در ندبه به پایش اشک ها جاری کنی نیمه ی شعبـــان برایش شربت نـذری دهی یا که طاق نصرتی ســـازی و معماری کنی منتظــــر بودن عمــل می خواهد و مرد عمل نوکـــر آقــا !!! ، تو بایـــد آبروداری کنـــی گوش کن فریاد آقای تو هل من ناصر است در زمــان غیبتــش بایــد که عمــّــاری کنی باید عبرتها بگیـــــری از جفــــای کوفیــان نایب المعصــوم را هر جور شـد یاری کنی دوستـــان نایبش را دوستـــی می بایـــد و از تمــام دشمنــــان اعــلام بیــــزاری کنی الغرض ... بهر زمینــــه سازی روز ظهــور با تمـــام قوتت بایـــد کــه تو کــــاری کنی @shia_poem
سکوت عین سکوت است، بی همانند است که پیشوند ندارد، بدون پسوند است زبان رسمی اهل طریقت است سکوت سکوت حرف کمی نیست، عین سوگند است زمین یخ زده را گرم می کند آرام سکوت، معجزه ی آفتاب تابنده است سکوت پاسخ دندان شکن تری دارد سکوت مغلطه ها را جواب کوبنده است سکوت ناله و نفرین، سکوت دشنام است سکوت پند و نصیحت، سکوت لبخند است سکوت کرد علی سالهای پی در پی همان علی که در قلعه را ز جا کنده است همان علی که به توصیف او قلم در دست مردّدم بنویسم خداست یا بنده ست علی به واقعه جنگید با زبان سکوت که ذوالفقار علی در نیام برّنده است علی به واقعه کار مهم تری دارد که آیه آیه کتاب خدا پراکنده است از آن سکوت چه باید نوشت؟ حیرانم! از آن سکوت که لحظه به لحظه اش پند است از آن سکوت که در عصر خود نمی گنجد از آن سکوت که ماضی و حال و آینده است از آن سکوت که نامش عقب نشینی نیست از آن سکوت که هنگام جنگ ترفند است از آن سکوت که دستان حیله را بسته و دور گردن فتنه طناب افکنده است سکوت کرد علی تا عرب خیال کند ابو هریره به فن بیان هنرمند است صحابه ای که فقط یک سوال شرعی داشت پیاز عکه به ذی الحجه دانه ای چند است؟! علی خلیفه شود پیرمرد بیغوله یکی است در نظرش با حسن که فرزند است ملاک او به رگ و ریشه نیست، از این رو؛ محمد بن ابوبکر آبرومند است علی خلیفه شود شیوه ی حکومت او برای عده ای از قوم ناخوشایند است ستانده می شود آن رفته های بیت المال ازین درخت اگر میوه ای کسی کنده است اگر به پای کنیزانشان شده خلخال اگر به گردن دوشیزگان گلوبند است علی خلیفه شد آخر اگر چه دیر ولی چقدر بر تنش این پیرهن برازنده است کنون لباس خلافت چنان زنی باشد که توبه کار شده، از گذشته شرمنده است برادرم! به تریج قبات برنخورد که ناگزیر زبان قصیده برّنده است اگرچه روی زبان زبیر تبریک است اگرچه بر لب امثال طلحه لبخند است اگرچه دور و بر او صحابه جمع شدند ولیکن از دلشان باخبر خداوند است @shia_poem
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است بی‌عشق، حال و روز زمین و زمان بد است فرقی ندارد از چه نژاد و چه فرقه‌ایم با عشق تو همیشه دل ما مؤید است جاری‌ست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا... بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است... ای زندگی ما همه حال و هوای تو! حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است... مانده‌ست رد پای تو بین زمین و عرش باران بوسه‌هاست که در رفت و آمد است دل را سپرده‌ایم به عشقش که قرن‌هاست بنیان‌گذار وحدت دل‌ها محمد است @shia_poem
رسیده اند سه تایی,سرِ قرار نجف پیمبر و اسدالله و کردگار نجف کنار حضرت ایوان سر مزارِ علی خدا گذاشته با جسم خود قرار نجف که زیر پیرهنش عرش می شود معلوم اگر ز جا برود لحظه ای کنار نجف خدا برای نبی ریخت در علی مِی را علی پیاله ی حق گشت و شد خُمار نجف هزار راه برای رسیدن است به حق که مقصد همگی گشته هر هزار نجف بهشت واقعی است و به خاطر اغیار به گرد و خاک خودش کرده استتار نجف نبی و جلَ جَلاله خدا و فاطمه را نوشته اند ملائک به اختصار نجف چهار چوب علی دوستان عالم شد ابوتراب, درِ قَلعه, ذوالفَقار, نجف برای نام علی اکبر و علی اصغر دوبار کرببلا گریه کن سه بار نجف کسی که مست علی گشت اینچنین برود کِشان کِشان به بهشت و به اختیار نَجَفْ @shia_poem
از کمند گیسوانش دار میریزد برون عاشقان را عاقبت خون بار میریزد برون تا خلیل آتش نگیرد منت از حیدر کشد هرکجا رب پا نهد گلزار میریزد برون در قدم رنجش سلیمان نبی از روی سر… هدیه ی خاک رهش دستار میریزد برون قل هوالحیدر احد , تاریخ دارد همچنان از کرامت های او تکرار میریزد برون در شب معراج پیغمبر خدا را دید که… از لبش هی حیدر کرار میریزد برون درک کیفیات شاه از ریزه خواران روشن است جذبه ی عشق تو صد تمار میریزد برون قبله آنجایی ست که ساکن شود شاه نجف از لب کعبه همین اقرار میریزد برون لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار جبرئیل از دفترش اشعار میریزد برون در به در دنبال توصیفت کتاب آورده اند هر چه که علامه از ادوار میریزد برون یا علی گفت و به کوهی دست زد حالا هنوز پشت هم دریایِ دُر , حفّار میریزد برون خانه ات دارد حسن دارد حسین و زینبین گیجم از بس کعبه ی سیار میریزد برون صاحب «لو لاک ….» باشد همسر تو یاعلی از تمام خلقتت اسرار میریزد برون @shia_poem
چنین میبیند آنکه در نجف اهل نظر باشد طلا چسبانده خود را زیر ایوانش که زر باشد علی باحق و حق با او، ولَیْسَ الهادی الاهو علی حق حق علی هو هو، از این ها بیشتر باشد!؟ برایش افتخاری نیست کعبه سینه چاکش شد چرا که خانهء حق از حضورش مفتخر باشد نفس های غلامش مردگان را زندگی بخشد اگر حتی غلام او خودش هم محتضر باشد بنازم آسمان خانه اش را که به یک لحظه کنار هم دوتا خورشید و یک قرص قمر باشد هزاران گرگ میلرزد به خود با نام پیغمبر زمانی که میان بیشهء او شیر نر باشد علی آن شیر بی باکی که خاکی بود و افلاکی کران تا بیکران حیدر، علی «کیف بشر» باشد به وقت حملهء دشمن دلش ارام ارام است اگر عـــباس در قلب سپاهش مستقر باشد اگر دستار زردش را به پیشانی ببندد او بعید است اینکه دیگر دشمنش دنبال شر باشد بخوان اوصاف خیبر را! تجلی های حیدر را خدایی هرچه هم گفتند بهرش مختصر باشد رسول الله خندیدو علی«ع» غرید و در را کند کسی که بود و منکر شد چه بهتر کور و کر باشد در و دربان در را با هم از جا میکند حیدر که آویزان درب قلعه بیش از صد نفر باشد!!! به جز اون پهلوان ماکو!! یدالله است این بازو برای او در قلعه نه! خیبر مثل پر باشد.. خدا «جانم علی(ع)»میگفت و جبراییل کف میزد چنان او تاخت بر مرحب که مفقود الاثر باشد پس از آن واقعه خیبر پلاکش یکصد و ده شد که نام نامی مولا همیشه روی در باشد به هر ملعون بی جرأت که ترسید و فراری شد بگو حیف است روی پیکر نحس تو سر باشد علی «اِبن ابی طالب»، فقط نام پدر کافیست برای دومی گفتند که ده ها پدر باشد به روی چشم امر حضرت اقا، ولی مردم امام منتقم با یاد کوچه خون جگر باشد کسی که اهل بدعت شد علی را سخت میبیند که وحدت با سپاه عایشه عین ضرر باشد اگر اهل سقیفه از علی فرمان نمیگیرند بلانسبت به خر!! باید همیشه چوب تر باشد @shia_poem
لحظاتی که خدا خلقت دنیا می کرد یاد از خال رخ حضرت مولا می کرد عالمی بود اگر, عین عدم بود و فقط مرتضی بود که با دست خود ابدا می کرد از ازل حضرت حق با دم یا حیدر خود در دل اهل یقین معرکه برپا می کرد آن زمان حضرت جبریل امین در بر عرش با سر زلف علی ناز به طوبا می کرد گر نبود امر ید الله؛ مگر دست کلیم اژدها را ز تن چوب , هویدا می کرد اگر آن چشم شفابخش علی یار نبود کی مسیحا نظری بر زن نازا کرد هر چه میخواند نبی از صحف قرآنش مرتضی با عملش در دلش انشا می کرد آن قدر عبد خدا بود که لبهای رسول هرچه میگفت همان ثانیه اجرا می کرد در دل کعبه به دنیا نمیامد که؛ نبی تا ابد سجده بر آن مسجد الاقصی می کرد هر کجا احمد مختار قدم بر می داشت هر قدم در همه دم مدح علی را می کرد میثم از نخله ی عشق علوی می, می خورد و کفایت به عسلخانه ی خرما می کرد جالب اینجاست که بابای عجایب همه وقت تکیه بر تکیه گه حضرت زهرا می کرد تا که از حضرت حق , وحی غضب می آمد حیدر آن را وسط معرکه معنا میکرد در دل جنگ اگر تیغ هویدا می کرد با دو حرکت همه را نصف ز پهنا می کرد تا که از راس عدو کاسه ی سر می افتاد صاحب سر قد خود را ز کمر تا می کرد با همان نحوه ی شمشیر زنیه پدرش در دل علقمه عباس چه غوغا می کرد نه ابالفضل و نه اکبر , و نه قاسم بخدا هر چه میکرد همان دست توانا می کرد روز محشر که همه بر کرمش محتاجند کاش پرونده ی ما را خودش امضا می کرد @shia_poem
لحظاتی که خدا خلقت دنیا می کرد یاد از خال رخ حضرت مولا می کرد عالمی بود اگر, عین عدم بود و فقط مرتضی بود که با دست خود ابدا می کرد از ازل حضرت حق با دم یا حیدر خود در دل اهل یقین معرکه برپا می کرد آن زمان حضرت جبریل امین در بر عرش با سر زلف علی ناز به طوبا می کرد گر نبود امر ید الله؛ مگر دست کلیم اژدها را ز تن چوب , هویدا می کرد اگر آن چشم شفابخش علی یار نبود کی مسیحا نظری بر زن نازا کرد هر چه میخواند نبی از صحف قرآنش مرتضی با عملش در دلش انشا می کرد آن قدر عبد خدا بود که لبهای رسول هرچه میگفت همان ثانیه اجرا می کرد در دل کعبه به دنیا نمیامد که؛ نبی تا ابد سجده بر آن مسجد الاقصی می کرد هر کجا احمد مختار قدم بر می داشت هر قدم در همه دم مدح علی را می کرد میثم از نخله ی عشق علوی می, می خورد و کفایت به عسلخانه ی خرما می کرد جالب اینجاست که بابای عجایب همه وقت تکیه بر تکیه گه حضرت زهرا می کرد تا که از حضرت حق , وحی غضب می آمد حیدر آن را وسط معرکه معنا میکرد در دل جنگ اگر تیغ هویدا می کرد با دو حرکت همه را نصف ز پهنا می کرد تا که از راس عدو کاسه ی سر می افتاد صاحب سر قد خود را ز کمر تا می کرد با همان نحوه ی شمشیر زنیه پدرش در دل علقمه عباس چه غوغا می کرد نه ابالفضل و نه اکبر , و نه قاسم بخدا هر چه میکرد همان دست توانا می کرد روز محشر که همه بر کرمش محتاجند کاش پرونده ی ما را خودش امضا می کرد @shia_poem
چنین میبیند آنکه در نجف اهل نظر باشد طلا چسبانده خود را زیر ایوانش که زر باشد علی باحق و حق با او، ولَیْسَ الهادی الاهو علی حق حق علی هو هو، از این ها بیشتر باشد!؟ برایش افتخاری نیست کعبه سینه چاکش شد چرا که خانهء حق از حضورش مفتخر باشد نفس های غلامش مردگان را زندگی بخشد اگر حتی غلام او خودش هم محتضر باشد بنازم آسمان خانه اش را که به یک لحظه کنار هم دوتا خورشید و یک قرص قمر باشد هزاران گرگ میلرزد به خود با نام پیغمبر زمانی که میان بیشهء او شیر نر باشد علی آن شیر بی باکی که خاکی بود و افلاکی کران تا بیکران حیدر، علی «کیف بشر» باشد به وقت حملهء دشمن دلش ارام ارام است اگر عـــباس در قلب سپاهش مستقر باشد اگر دستار زردش را به پیشانی ببندد او بعید است اینکه دیگر دشمنش دنبال شر باشد بخوان اوصاف خیبر را! تجلی های حیدر را خدایی هرچه هم گفتند بهرش مختصر باشد رسول الله خندیدو علی«ع» غرید و در را کند کسی که بود و منکر شد چه بهتر کور و کر باشد در و دربان در را با هم از جا میکند حیدر که آویزان درب قلعه بیش از صد نفر باشد!!! به جز اون پهلوان ماکو!! یدالله است این بازو برای او در قلعه نه! خیبر مثل پر باشد.. خدا «جانم علی(ع)»میگفت و جبراییل کف میزد چنان او تاخت بر مرحب که مفقود الاثر باشد پس از آن واقعه خیبر پلاکش یکصد و ده شد که نام نامی مولا همیشه روی در باشد به هر ملعون بی جرأت که ترسید و فراری شد بگو حیف است روی پیکر نحس تو سر باشد علی «اِبن ابی طالب»، فقط نام پدر کافیست برای دومی گفتند که ده ها پدر باشد به روی چشم امر حضرت اقا، ولی مردم امام منتقم با یاد کوچه خون جگر باشد کسی که اهل بدعت شد علی را سخت میبیند که وحدت با سپاه عایشه عین ضرر باشد اگر اهل سقیفه از علی فرمان نمیگیرند بلانسبت به خر!! باید همیشه چوب تر باشد @shia_poem
از پیچ و تاب گیسوانت خوب فهمیدم غیر از مسیر مستقیمت هیچ راهی نیست آیا به جز حب تو در عالم ثوابی هست؟؟ وقتی به جز بغض تو در عالم گناهی نیست چاهی که با آن درد و دل کردی یقین دارم حتی کبوترهای آن عرشی ست«چاهی»نیست @shia_poem
دل اگر عبد مسلمان حسن بوده و بس. معرفت جو پی عرفان حسن بوده و بس. غافلی ای که گدای در حاتم شده ای. حاتم از خیل گدایان حسن بوده و بس. هر گدایی که در خانه ی او را زده است. پاسخش با لب خندان حسن بوده و بس. ناسزاگو خجل از کار خودش شد که کرم. تیغ برنده ی برهان حسن بوده و بس. حاجتش گشته روا از کرمش قطع یقین. هرکسی دست به دامان حسن بوده و بس. زاهدا بر دل خود راه مده شوق جنان. که جنان یک گل گلدان حسن بوده و بس. اهل بیت اند عزیز همه اما ز ازل. جان من بسته ی بر جان حسن بوده و بس. در مدینه، نجف و مشهد و در کرب و بلا. کل عالم همه مهمان حسن بوده و بس. نه فقط جنگ جمل که، دل هر معرکه ای. زیر پا عرصه ی جولان حسن بوده و بس. صلح او علت بر پایی عاشورا شد. کربلا جلوه ی طوفان حسن بوده و بس. سپری روز و شبم می شود از عشق حسین. روز و شب چرخش چشمان حسن بوده و بس. خانه آباد حسین است دلم،از عشقی. که خراباتی و ویران حسن بوده و بس. جان عاشق به کفش با لک لبیک حسین. از ازل بر سر پیمان حسن بوده و بس. سینه زن گر که شدی عاشق و مجنون حسین. شک نکن لطف دو چندان حسن بوده و بس. در حرم مرغ خیالم همه عمر از سر شوق. جلد گلدسته و ایوان حسن بوده و بس. چشم هایش نشود روز جزا بارانی. هر که یعقوب به کنعان حسن بوده و بس. دست گیرش خود زهراست قیامت والله. هر که در روضه پریشان حسن بود و بس. @shia_poem
اگر می آمدی ایران تو مرقد داشتی حتماً به جز گلدسته و نقاره گنبد داشتی حتماً شمال شرق ایران یا جنوب غرب یا مرکز تو هم در بخشی از این خاک مشهد داشتی حتماً کنار مضجعت در آخرش با شوق با فریاد پس از صل علی،ٰ آل محمد داشتی حتماً کسی با کفشهایش در حریم تو نمی آمد به دور مرقدت از صحن ها حد داشتی حتماً «مُؤَیِّد» داشتی در مشهدت با شعرهای ناب و در کل زمین کلی مُؤَیَّد داشتی حتماً اگر می آمدی ایران شبیه حیدر کرار تو هم بین اذان یک جفت اَشْهَد داشتی حتماً همیشه سمت بابُ الْقاسمت غوغای زائر بود خودت هم از همانجا رفت و آمد داشتی حتماً @shia_poem
مَجذوب تو شد کوخ نشین کاخ نشین هم بَر روی زمین بودی و در خُلد بَرین هم یک لحظه در آن بودی و یک لحظه درین هم فهمیده ز تدریس تو جبریل اَمین هم این وَرطه یقین می طَلبد جای گمان نیست هشیار جهانیم از آن روز که مستیم بگذار بگویند که ما باده پرستیم از بخشش بی حَدِّ تو ما توبه شکستیم تا دل به تو بستیم ز غیر تو گسستیم عشقی که عیان است نیازی به بیان نیست روحُ القُدُسِ شعر تو برداشته دَف را شمشیر تو آموخت به ما راز شَرف را ما فوق جَنان رفته و دیدیم هدف را یک شعبه ی زیباو دل انگیزِ نجف را ایوان تو در اَصل درین کون و مکان نیست عاقل شده با شعرجنون خیز تو دعبل عاشق شدن آسان و رسیدن به تو مشکل شمشیر تو بر جنت و دوزخ شده حائل ای خالق و ای رازق و ای شافع و عادل فهمیدن اسرار تو در حد توان نیست نزدیک شود لحظه به لحظه قدم مرگ با لطف تو در فکر کسی نیست غم مرگ خورشید شدی در شب پر پیچ و خم مرگ فهمیده ام از وعده ی شیرین دم مرگ جز خط کش میزان شما خط امان نیست @shia_poem
باید اینجا حرم درست کنند چار تا مثل هم درست کنند با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند با طلا دور مرقد سجاد بیتی از محتشم درست کنند به تولای باقر و صادق صحن دارالقلم درست کنند نزد ام البنین نمادی از مشک و دست و علم درست کنند "دودمه" نه در این مکان باید شاعران "چاردم" درست کنند با کریمان "کریم خانی"ها قطعه ی "آمدم" درست کنند دورگنبد چهار گلدسته ولی از داغ خم درست کنند کاش هرچیز را نمی سازند کوچه را دست کم درست کنند کوچه را در ادامه ی طرح ِ از حرم تا حرم درست کنند @shia_poem
باید اینجا حرم درست کنند چار تا مثل هم درست کنند با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند با طلا دور مرقد سجاد بیتی از محتشم درست کنند به تولای باقر و صادق صحن دارالقلم درست کنند نزد ام البنین نمادی از مشک و دست و علم درست کنند "دودمه" نه در این مکان باید شاعران "چاردم" درست کنند با کریمان "کریم خانی"ها قطعه ی "آمدم" درست کنند دورگنبد چهار گلدسته ولی از داغ خم درست کنند کاش هرچیز را نمی سازند کوچه را دست کم درست کنند کوچه را در ادامه ی طرح ِ از حرم تا حرم درست کنند @shia_poem
من بیمار، مداوا نکند خوشنودم  غم طبیبم شده و مرگ شده بهبودم  هیچ کس نیست، که باری ز دلم بردارد  عاقبت داغ و غم و درد کند نابودم!  اشک بس ریخته ام، هرکه ببیند گوید  سرو بشکسته ی خم گشته، کنار جویم!  گه ز حق، مرگ طلب می کنم و گه گویم  کاش می بودم و غمخوار علی می بودم  زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست  سند مستندم: بازوی خون آلودم!  من نفس می زدم و او کف افسوس به هم  من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟!  ای اجل! پا به سر من ز محبت بگذار!  جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم @shia_poem
اصلاً خودَش می خواست اینجا کَم ‌بماند او رفت تاکه هم نماند هم بماند عالِم ترین عَلامه ها گفتند : او رفت تا در غمِ این عالِمه عالَم بماند از بس که عفت داشت باید روضه اش هم در چادری از جنس ابریشم بماند (دَر)ها همه یک روضه ی بازند تا باز این زخمِ بازِ شیعه بی مَرهم بماند در روضهْ چایِ (قند پهلو) هم برآن شد تا داغمان در (سینه) تازه دم بماند! بانو نشد در مهربانی سُست هرگز تا پایه های عَرش هم محکم بماند شُد صورتَش یک سیبِ سُرخ امّا بَدان را بخشید تا روی زمین آدم بماند آری شکستند و شکستند و شکستند هم حرمتَش را هم دلَش را هم... بماند! @shia_poem
وقتی که حال و روز تو بهتر نمی شود  در چهره ام امید میسر نمی شود    با زحمتی دو دیده به من بازکن گلم  آیینه از نگاه، مکدر نمی شود    پرپر مزن میان قفس، ای شکسته پر  این پر برای پر زدنت پر نمی شود    از میخ در حکایت شرم مرا بپرس  رویم سپید پیش پیمبر نمی شود    بر روی زخم گونه ی خود جان مرتضی  مرهم گذار، گوشه معجر نمی شود    داغت عجیب پشت علی را شکسته است  از پا فتاده، فاتح خیبر نمی شود    باشد، حسین را به برم می کشم، برو! اما بدان، محبت مادر نمی شود   با التماس گفت: مرو! پیش من بمان  زهرا اشاره کرد که : دیگر نمی شود   @shia_poem
ناله کم کن تا نبینی بر لبانم آه را غصه ی تو داده بر من این غمِ جانکاه را   میکنی این خانه را خود رو براه و میبری از دو پای حیدرت بانو توانِ راه را   خوب میدانم چه دردی در وجودت میکشی زانکه دیدم دودِ بر در...خونِ بر درگاه را   با پرِ چادر مپوشان صورتت از روی من تا ببینم محرمم آن چهره ی چون ماه را   رو به درگاه خدا کن دست خود بالا ببر کن دعایی حالِ این قوم بدِ گمراه را   گر که میخواهی نمیرم جان زهرا قطع کن گریه های جانگداز و ناله ی ناگاه را   میروی تو میرود سنگ صبورِ خانه ام میروم تا پر کنم از غصه هایم چاه را    @shia_poem
دلتنگم و حال دل من نیست مناسب در مسجد و محرابِ تو ای حاضرِ غائب- صد مرتبه «إیاکَ» و صد مرتبه «نَعبد» با چشم ترم نذرِ تو شد حضرت صاحب می خوانمش و معتقدم سورۂ یوسف از عشق تو دارد به خدا سجدۂ واجب این سائلِ هر هفته رسیده ست گداتر پس «أوفِ لَناالکیلْ» به کوریِ اجانب می دیدمت ایکاش زمانی که گرفتم... از دستِ پر از برکتِ تو جیره مواجب شرمندۂ سنگینیِ پروندۂ خویشم شرمنده ام از این همه عصیان و معایب هر بار به یادت گرهی کور گشودم- شد بیشتر از پیش حضورت به مراتب ای آرزویِ بهجت و شیخ احمد کافی ای حسرتِ دیرینۂ ادیان و مذاهب برگرد که چشمانِ به راهم شده کم سو کمرنگ شده تابش ِ خورشید و کواکب شد هر ورق از دفتر من باطله ای محض تا گوشۂ چشمان تو شد لبّ مطالب! @shia_poem
خاک حرم رسید، دوا نیز داده شد آب حرم رسید، شفا نیز داده شد ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم ما جلوه خواستیم، خدا نیز داده شد اصلاً بهانه هاست که ما را می آورد با دادن بهانه، بها نیز داده شد هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود در این حرم نخواسته ها نیز داده شد از بس کریم بود که درهم خرید و رفت در ازدحام، حاجت ما نیز داده شد اصلاً به خواهش کم ما اکتفا نکرد ما سنگ خواستیم، طلا نیز داده شد گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد گفتم حسین، امام رضا نیز داده شد می خواستم به مشهد تو راهی ام کنند دیدم برات کرببلا نیز داده شد @shia_poem
قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد تا خراسان رضا آینه در قم دارد توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست بر زمین ریخته هر باده که در خم دارد «بُعد منزل نبود در سفر روحانی» هر سلامی بفرستیم , علیکم دارد می روم در حرم از صحن به صحنی دیگر موج تا در دل دریاست تلاطم دارد عکسم افتاد در آیینه ی صحنت ، دیدم شیشه این جاست که با سنگ تفاهم دارد ای کریمه چه عجب از کرم و بخشش تو که گدا در حرمت حق تقدم دارد از سر لطف تو در جمعیت شاعر ها «شاطر عباس قمی» فیض تکلم دارد روسیاه است ولی باز کلاغ دل ما از سر گنبد تو حسرت گندم دارد @shia_poem
در میان قنوت میگویم ربنا آتنا حرم مشهد دلِ تنگم ترانه میخواند روبه گنبد طلا حرم مشهد چقدر عشق میکنم وقتی میرود دل کجا حرم مشهد میشوم حاجی ضریح رضا کعبه ی دلربا حرم مشهد بهترین خاطرات زندگیم فوق عرش خدا حرم مشهد ضامن آهوان دلداده به من تشنه ام بده باده @shia_poem
خنده بس کن دگر ای .. اشعار طوفانی و انتقادیِ اجرا شده در همایش دل مردم سپر تیرِ بلاست این چه ظلمی ست که بر مردم ماست غفلتِ دولتیان فتنه فزاست اعتراض ار کنی ای دوست به جاست صفِ ما از صف اشرار جداست بارها گفته شده در منبر گفتنی‌ ها زِ زبانِ رهبر بس کنید این همه طغیان دیگر درد را نسخۀ تدبیر دواست صفِ ما از صف اشرار جداست مرغِ حق شو سر هر بام نرو قدمی جز ره اسلام نرو ای مسلمان پی برجام نرو پنج بِعلاوه ی یک دام بلاست صفِ ما از صف اشرار جداست نه به ما وعدۀ یارانه بده نه برو دست به بیگانه بده مردشو پاسخِ مردانه بده حرف رهبر بشنو راهگشاست صفِ ما از صف اشرار جداست گر تدابیر موکّد می‌شد راه بر فتنه‌گران سَد می‌شد شد ولی آنچه نباید می‌شد در کمین لشکرِ ابلیس دقاست صفِ ما از صف اشرار جداست دشمن اندیشه ی بت سازی داشت در زمینِ وطنم بازی داشت این حنا ؛ رنگِ براندازی داشت غافل از اینکه خدا همره ماست صفِ ما از صف اشرار جداست گرم شد از نفسِ پاییزی جان زنجان و دم تبریزی که کشیدند به شورانگیزی خط بطلان به جناحِ چپ و راست صف ما از صف اشرار جداست نه شمال و نه یمین ، هست خطا رهی از جاده طریق الوسطا بنما مهدی موعود عطا عالمی منتظر لطف شماست صف ما از صف اشرار جداست خنده بس کن دگر ای نا امیدم ز تو دولت و مجلسُ و روگردانی از متانت که مرام عقلاست! صف ما از صف اشرار جداست بذر کین دشمن بی‌عاطفه کاشت غرضی جز ستم و فتنه نداشت رهبر از آبرویش مایه گذاشت آری این مرد همان روح خداست صف ما از صف اشرار جداست اعتراضات نه اردوکشی است نه به این سو نه به آن سو کشی است قصه ی خانه و جاروکشی است پاکسازی ز فرامین خداست صف ما از صف اشرار جداست ای رئیسی که شریف اَنفاسی پی احقاقِ حقوق الناسی تو به زیر علم عباسی مددی بر تو مدد کز سقاست صفِ ما از صف اشرار جداست @shia_poem